eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
453 دنبال‌کننده
84 عکس
2 ویدیو
1 فایل
📗 مجموعه‌شعر شبانماه | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
به مسجد می‌رود یا سمت قربانگاه می‌آید؟ چرا از هر طرف امشب نسیم آه می‌آید؟ قدم‌هایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است به سختی عرش دارد پا‌به‌پایش راه می‌آید چه شوقی می‌چکد از صورتش وقت وضو امشب برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه می‌آید برای بار آخر کوچه‌کوچه، کوفه می‌بیند سراغ سایه‌های تیره، نور ماه می‌آید هلا ای شهر! شام آخر است آماده‌ای آیا؟ چه بر روز تو در این فرصت کوتاه می‌آید؟ نمی‌بینند مردم حجم تنهایی مولا را غریبی علی تنها به چشم چاه می‌آید @fatemeh_arefnejad
همیشه ترس من این است، اینکه دیر بیایم تو رفته باشی و آرام‌ناپذیر بیایم زمان به ساعت صفرش رسیده باشد و من…؟ آه پس از گذشتن آن لحظهٔ خطیر بیایم غروب باشد و خورشید بخت من لبهٔ بام یتیم باشم و با اشک و ظرف شیر بیایم بهار را نچشیده، گلی ندیده، نچیده دوان دوان پی‌ات از سمت زمهریر بیایم و دفترم ندهد بوی دوست‌داشتنت را بدون شعر تری از می غدیر بیایم و شرم مانع دیدن شود زمان رسیدن که از خجالت روی تو سربه‌زیر بیایم *** فقیر آمده‌ام نزد تو به شوق گدایی خدا نصیب کند بعد از این اسیر بیایم @fatemeh_arefnejad
در تلاطم طوفان.pdf
7.87M
هو الشهید امسال هم دارد از راه می‌رسد و من به غیر از کلمه، چیزی برای پیشکش کردن به فلسطین مظلوم و مقاوم ندارم. مجموعه‌ای مختصر شامل ده شعر من است که همه از بین سروده‌های پس از طوفان الاقصی انتخاب شده‌اند. این بضاعت مزجات تقدیم به تمام زنان و کودکان غزه که آیه‌های صبر و یقین‌اند. @fatemeh_arefnejad پ.ن ۱: بسیار ممنون می‌شوم اگر محبت کنید و در انتشار این فایل سهیم باشید. پ.ن ۲: زحمت طراحی «در تلاطم طوفان» با دوست عزیزم زهرا الله‌وردی بوده که این نسخه را برای موبایل تنظیم کرده است. @fatemeh_arefnejad
از دوردست جاده، سوار آمده‌ست باز آن بی‌قرار، پای قرار آمده‌ست باز نور از نبرد گرد و غبار آمده‌ست باز اسفند دود کن که بهار آمده‌ست باز باید تمام شهر چراغانی‌اش شود… سال گذشته رفته و با عید آمده با یک بغل بشارت و امید آمده ماهی که از زیارت خورشید آمده از آن افق که صبح درخشید آمده از راه دور، از دل والفجر شصت‌ویک… برگشته از حوالی بی‌تابی رباب از لابلای قصهٔ سقا و قحط آب از دشت غم، سیاحت خون، سیر آفتاب در کوله‌اش هزار تمنای مستجاب محکم‌ترین روایت منطق، جنون اوست… پیک نسیم آمده با شور مبهمی جانم! چه بوی سیب و چه عطر محرمی پیراهنی رسیده که آغشته به غمی… قاری‌! بیا و سورهٔ یوسف بخوان کمی در نقطهٔ تلاقی لبخند و اشک‌ها… هم‌پای نیزه رو به رهایی سفر کنید باران شوید و در دل صحرا اثر کنید در روضهٔ وداع، شبی را سحر کنید کو دخترش؟ سه‌سالهٔ او را خبر کنید فرصت دهید خوب خداحافظی کند… یک شمع و باز حیرت پروانه‌های شهر لرزیده زیر بار غمش شانه‌های شهر با اشک پر شده دل پیمانه‌های شهر باری حسینیه‌ست همه خانه‌های شهر حالا علم رسیده به ما، روی دوش کیست؟ @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مهربان‌ماه من! خداحافظ! اشک من! آه من! خداحافظ ای تو اندوه تا ابد شیرین غم دلخواه من خداحافظ باز بغض یتیمی‌ام گل کرد... پرورش‌گاه من! خداحافظ باید اینجا جدا شویم از هم یار هم‌راه من! خداحافظ نرسید آخرش به دامن تو دست کوتاه من... خداحافظ من ستاره ستاره دلتنگم ماه من! ماه من! خداحافظ @fatemeh_arefnejad
شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @fatemeh_arefnejad
تا نلرزد بیش از این از درد غربت شانه‌ها نورباران شد شب تنهایی پروانه‌ها پاسخی محکم بده تا شر بخوابد زودتر! صحبت از زنجیر باید کرد با دیوانه‌ها گوش کن! الله اکبر می‌وزد در شهر و ده گوش کن! فریاد شادی می‌رسد از خانه‌ها بذر غیرت کاشتیم و خاک حاصلخیز بود معجزه گل داد جای هر کدام از دانه‌ها بعد شش ماه انفجار و تیر و ترکش، یک سحر کودکان غزه خوابیدند در ویرانه‌ها مطمئن، در سجدهٔ شکر: آشنایان، دوستان مضطرب، انگشت حیرت در دهان: بیگانه‌ها با کدامین واژه باید فتح را تعبیر کرد؟ در قیاس قصهٔ ما کوچک‌اند افسانه‌ها ✌🏼🇮🇷 @fatemeh_arefnejad
دلا! ز معرکهٔ محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز رهبر معظم انقلاب از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟ کجا سپاهِ بلی‌گفته از بلا بگریزند؟ به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟ به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟ عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران به محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند به وقت غرش طوفان نوح، طعمهٔ موجند اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس سوار اسب شده، بی سر و صدا بگریزند که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟» چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟ @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
مبارک است که از چنگ شب رها شده‌ای طلوع کرده و با صبح آشنا شده‌ای برای خالیِ دیوار ناامیدی‌ها شبیه پنجره رو به بهار وا شده‌‌ای آهای سرو بلندم! من از تو ممنونم که سر‌پناه حیای بنفشه‌ها شده‌ای فرشته آمده از آسمان به بدرقه‌ات سفر بخیر! بگو راهی کجا شده‌ای؟ به لحن خون و جنون گرم گفتگو با تیغ هزار حنجره جوشیده‌ای، صدا شده‌ای چطور شد که گذارت به قتلگاه افتاد؟ چگونه شد که سر کوچه کربلا شده‌ای؟ «شهید» راز بزرگی‌ست در دل تقدیر تو از قضا وسط شهر برملا شده‌ای @fatemeh_arefnejad
مهاجرم، ولی انگار خانه‌ام اینجاست کبوترانه پر و بال و لانه‌ام اینجاست به هرکجا بروم باز جلد این صحنم پرنده‌ام، چه کنم؟ آشیانه‌ام اینجاست همیشه نان و نمک خورده‌ام از این سفره همیشه سهمیهٔ آب و دانه‌ام اینجاست پناه گریهٔ شب‌های تار زندگی‌ام به‌رغم لشکر غم، پشتوانه‌ام اینجاست به دستگیری و دلداری و خطاپوشی کسی که دست زند روی شانه‌ام اینجاست اگرچه سر به هوا شد درخت زیستنم همیشه ریشهٔ سبز جوانه‌ام اینجاست اگر کویر، اگر شوره‌زار، اگر بی‌آب بهشت گمشدهٔ رودخانه‌ام اینجاست تمام شاعری‌ام را به قم بدهکارم مداد و دفتر شعرم، ترانه‌ام اینجاست هزار شکر که همسایه‌ایم با خورشید هزار شکر خدایا! که خانه‌ام اینجاست @fatemeh_arefnejad
اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه پیچیده آواز غمی انگار در مه ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟ ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟ کو آن نگاه شعله‌ور در باد و بوران؟ آن شورِ آتش‌پوش و مشعل‌دار در مه؟ دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم اردیبهشتم گم شده اینبار در مه از لابلای صخره‌ها داغی شکفته گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج ایران من! برخیز از آوار در مه @fatemeh_arefnejad