eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
818 دنبال‌کننده
295 عکس
24 ویدیو
9 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
بگو کی غم باغ عریان نبوده؟ کجای بهارش زمستان نبوده؟ کدامین شب از شهر، یاری نرفته؟ کدام عصر در خانه باران نبوده؟ چه عیدی در این سال‌ها کوچه‌هامان به اشک یتیمی چراغان نبوده؟ در این فصل غربت مگر بوده روزی که یادت نباشم؟ به قرآن نبوده! به جان کندنم در وداع تو سوگند خداحافظی هرگز آسان نبوده ولی کی تو را بی هدف گریه کردم؟ کدام آه من مشق طوفان نبوده؟ دل من مگر اهلیِ داغ لبنان دل تو مگر اهل ایران نبوده؟ تو را جای‌جای جهان نوحه خواندند فقط حرف بیروت و تهران نبوده | | @fatemeh_arefnejad
17.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
… … دلت در بازی پروانه‌ها و رقص ماهی‌ها نگاه روشنت در سرزمین قصه‌ها مانده… … … | (آذر ۱۴۰۲) @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
در تلاطم طوفان.pdf
حجم: 7.87M
هو الشهید امسال هم دارد از راه می‌رسد و من به غیر از کلمه، چیزی برای پیشکش کردن به فلسطین مظلوم و مقاوم ندارم. مجموعه‌ای مختصر شامل ده شعر من است که همه از بین سروده‌های پس از طوفان الاقصی انتخاب شده‌اند. این بضاعت مزجات تقدیم به تمام زنان و کودکان غزه که آیه‌های صبر و یقین‌اند. @fatemeh_arefnejad پ.ن ۱: بسیار ممنون می‌شوم اگر محبت کنید و در انتشار این فایل سهیم باشید. پ.ن ۲: زحمت طراحی «در تلاطم طوفان» با دوست عزیزم زهرا الله‌وردی بوده که این نسخه را برای موبایل تنظیم کرده است. @fatemeh_arefnejad
39.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| یحیی چقدر صاعقه در چشم‌های توست | _ هنر چشم‌نواز برادرم جناب آقای از اندونزی در ادای احترام به شهید یحیی سنوار @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
دیدی هیاهو ختم شد آخر به خاکستر؟ دیدی نشستم در شب محشر به خاکستر؟ تبعید شد یک شادی دیگر به آینده تبدیل شد یک خانهٔ دیگر به خاکستر پروانه‌ها از زنده ماندن شرمگین بودند وقتی بدل شد گیسوی دختر به خاکستر ای گل! نسیم از صبح دنبال تو می‌گردد خیمه به خیمه… آه… خاکستر به خاکستر سجاده‌ام آتش گرفته، تا قیام بعد هنگام سجده می‌گذارم سر به خاکستر تا کی از آوار دلم ققنوس برخیزد زل می‌زنم با چشم‌های تر به خاکستر آغاز یک معماری تازه‌ست ویرانه با من «هوالحی»‌ای بگو… بنگر به خاکستر | 📷: بلال خالد @fatemeh_arefnejad
پرنورتر از کهکشان‌ها، از سحابی‌ها پرواز خواهم کرد تا آن‌سوی آبی‌ها روحم رهاتر می‌شود از هرچه پروانه هرچند جسمم مانده و خانه‌خرابی‌ها شاید مرا یاری کنند آن‌ها که انسانند شاید مرا پیدا کنند آدم‌حسابی‌ها شاید صدایم قلب‌هایی را بلرزاند شاید جهان برخیزد از بیدارخوابی‌ها تاریکی از هر سمت دارد می‌شود تکثیر آخر کجا رفتند آن دل‌آفتابی‌ها؟ :: :: :: عمری‌ست در شب‌های غم آیینه‌ات هستیم ای ماه کامل تا ابد بر ما بتابی‌ ها! | @fatemeh_arefnejad
قند پارسیQand e Parsi 03 07 30 (Felestin) -32 kb.mp3
زمان: حجم: 4.2M
بمب اول... ستاره می‌لرزد ترکشی می‌خورد به صورت ماه بمب دوم... هجوم آتش و دود آسمان آب می‌رود ناگاه :: :: :: نویسنده: تهیه‌کننده و گوینده: شاعر: موسیقی متن: یاسر فاروق :: :: :: پ.ن: با تشکر از لطف استاد کاظمی بزرگوار و هنرمندی خانم بیات عزیز در برنامهٔ . @fatemeh_arefnejad
🔻طوفان الاقصی، فقط مربوط به فلسطین نبود. طوفان، در زندگی روزمرهٔ ما اتفاق افتاد؛ در شهر، خیابان، خانه، کتابخانه، لای دفترهای شعر و بین کلمه‌هایی که نفس می‌کشیدیم. «در رکاب صبح» حاصل زیستنی دردمندانه اما پرامید در زمانهٔ این طوفان تکان‌دهنده است و پیشکشی بسیار ناقابل به اهالی تاریخ‌ساز جغرافیای مقاومت. 🔻اما قصهٔ این کتاب از کجا شروع شد؟ دقیقا از همان ۷ اکتبر ۲۰۲۳. وقتی که پشت پنجرهٔ تماشا، از طوفان گفتم و البته هیچ فکر نمی‌کردم که یک سال بعد، کتابی از طوفان‌سروده‌ها در دست داشته باشیم. مجموعه‌ای که حالا می‌توانم بگویم کارنامهٔ شعر مقاومت من طی یک سالِ آخرالزمانی [از مهر ۱۴۰۲ تا مهر ۱۴۰۳] است و آینه‌ای بسیار کوچک در برابر صحنه‌هایی بسیار عظیم و پرمخاطره. پ.ن: باید قدردان زحمات همهٔ عزیزانی باشم که بدون کمک‌های دلسوزانه و همراهی‌هایشان، «در رکاب صبح» هرگز به این نقطه نمی‌رسید: 🔸دوستان مهربان و خانوادهٔ همیشه همراهم، به‌خصوص مادر و پدر عزیزم که بی زحمات ‌بی‌دریغ‌شان، کاری از پیش نمی‌رفت. 🔹کارشناسان و شاعران بزرگوار جناب آقای مرتضی حیدری آل کثیر جناب آقای میلاد عرفان‌پور جناب آقای محمدحسین نجفی 🔸همهٔ عزیزان مجمع شاعران مقاومت و انتشارات شهرستان ادب 🔹و البته سپاس فراوان از استاد گرانقدر، جناب آقای دکتر عزیز که باوجود مشغله‌های بسیار، افتخار دادند و زحمت نوشتن مقدمه‌ٔ «در رکاب صبح» را پذیرفتند. @fatemeh_arefnejad
نوسروده‌ای برای شهید حسام شبات -خبرنگار فلسطینی- که وصیت کرده بود: «صحبت دربارهٔ غزه را متوقف نکنید. اجازه ندهید که جهان رویش را برگرداند. به مبارزه ادامه دهید، به بازگو کردن داستان‌های ما ادامه دهید…» چقدر رد شدی از برف، تا بهار شوی برای غربت انجیر، یار غار شوی چقدر در همهٔ عمر خون دل خوردی که روی شاخهٔ تقدیر خود، انار شوی صدای العطش دشت تا به گوشت خورد به سمت صخره دویدی که آبشار شوی تویی که در دل دریای غم توانستی به رغم هیبت امواج، غرق کار شوی خبر خود تویی و عزم کرده‌ای این‌بار که با مرکب خونت خبرنگار شوی که واژه واژه خودت عین ماجرا باشی که تکه تکه خودت شرح انفجار شوی هزار شعر قرار است از تو بنویسند هزار قرن قرار است ادامه‌دار شوی | @fatemeh_arefnejad
بمب اول… ستاره می‌لرزد ترکشی می‌خورد به صورت ماه بمب دوم… هجوم آتش و دود آسمان آب می‌رود ناگاه بمب سوم… مهیب، دیوانه بارش سرب در شبِ خانه بچه‌گنجشک مرده در لانه روضه‌ها باز، روضه‌ها جانکاه بمب پنجم… صدای لالایی… خواب گهواره‌‌ها به تنهایی… دفن کودک کنار بابایی… قبرشان می‌شود زیارتگاه بمب هفتم… نصیب تاک شده بال پروانه چاک‌چاک شده سرو، آن‌سوی باغ خاک شده چه کسی می‌دهد به غنچه پناه؟ بمب هشتم… ضیافت فسفر قایق آماده تا بگیرد گر تورها از خیال ماهی پر بغض کرده غروب لنگرگاه بمب بیست‌و‌یکم... هزارهٔ رنج مرگ آسان و زندگی بغرنج غرق خون است صفحهٔ شطرنج غرق خاکسترند شام و پگاه بمب شصتم… کسی خبر دارد؟ نور خورشیدها اثر دارد؟ کهکشانی بدون سر دارد می‌دود در شبی عمیق و سیاه بمب هشتادوپنج… نوبت کیست؟ مدرسه؟ مسجد این‌طرف‌ها نیست؟ دست‌ها از کمک چرا خالی‌ست؟ لنز عکاس‌ها پر است از آه بمب بعدی… هزار و چندم بود؟ روح دریا پر از تلاطم بود شهر در انفجارها گم بود و جهان همچنان نگاه و نگاه… *** بمب‌ها... بمب‌ها… پر از اقرار: زندگی زنده مانده در آوار در شب تار روشن‌اند انگار ‌چشم و دل‌ها به نور «بسم الله» آه ای سرزمین زیتونم! ریشهٔ شاخه‌های هم‌خونم! صبر کن سختی زمستان را می‌رسد آن بهار سبز از راه | 📷: فاطمه شبیر @fatemeh_arefnejad
یه کیف زرشکی… یه کفش کتونی… یه پیراهن آبیِ آسمونی… می‌گشتم تو آوار و با گریه تند تند هی از تو به مردم می‌دادم نشونی تا پیدات کردم دلم تنگ‌تر شد بغل کردمت با لباسای خونی مامان رفت… بابا رفت… نگا کن چه تنهام! بگو بعد اونا تو پیشم می‌مونی؟ تو هم درد داری دقیقا مث من تو هم زخم داری رو قلب و پیشونی تو هم بس که توی گلوت بغض داری نمی‌افتی رو دور شیرین‌زبونی نشد وا بشی غنچهٔ ناز من… حیف تو هم مث من زردی، زاری، خزونی دیدی؟ چیزی از خونه باقی نمونده دیگه کو خوشی‌های خونه‌تکونی؟ دیگه کو واسه بچه‌ها جای امنی؟ دیگه کو واسه جوجه‌ها آشیونی؟ اصلا خوش نداشت خنده‌هامونو انگار چه دنیای بی‌رحمِ نامهربونی! منم آخرش مهمون ابرا می‌شم فقط کاش پیدا کنم نردبونی… سر ساکتا داد بزن وقتی رفتم صداتو بلند کن عروسک! می‌تونی؟ | @fatemeh_arefnejad
غم خوردم و غم خوردم و غم خوردم و… سیرم از زندگی دلخسته‌ام، از مرگ دلگیرم باری نداده باغ زیتونم به جز اندوه برگی نمانده در نهالستان انجیرم روزی هزاران بار _بی ارفاق_ می‌گریم روزی هزاران بار _بی اغراق_ می‌میرم آن‌سو جوانم ارباً اربا می‌رود از دست این‌سو تلظی می‌کند نوزادِ بی‌شیرم تیغ عطش می‌بُرّد اما کُند و با سختی مشتاق مرگی تیز‌تر با ترکش و تیرم غم‌سرنوشتم سرخ… پیشانی‌نوشتم سرخ… روز ازل با خون رقم خورده‌ست تقدیرم هم‌صحبت پیغمبران بودم تمام عمر کی روح شیطان می‌تواند کرد تسخیرم؟ فردا که اسمم شد «شهید تازهٔ غزه» زل می‌زنی از صفحهٔ گوشی به تصویرم | @fatemeh_arefnejad