eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
524 دنبال‌کننده
85 عکس
4 ویدیو
2 فایل
📗 مجموعه‌شعر شبانماه | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
هو اللطیف 🔸فروش ویژه مجموعه غزل می‌تونید کتاب رو با تخفیف از سایت ادب‌بوک به نشانی زیر تهیه کنید 🌱 https://adabbook.com/%d8%b4%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%87 @fatemeh_arefnejad
پر از طراوت و لبخند و خوش‌خیالی بود چه روزهای لطیفی… چقدر عالی بود… تمام‌قد همهٔ فصل نوجوانی من شبیه خندهٔ پاییز پرتقالی بود اگرچه باغ پدر تشنه ماند گهگاهی اگرچه در ده ما حرف خشکسالی بود دو شاهزاده، دو آهو، دو بوته گل، دو ترنج… هزار قصهٔ نو روی دار قالی بود تو بودی و من و شب‌های برفی و کرسی… فقط چه حیف که جای بهار خالی بود چه روزها که لب چشمه شعر می‌خواندیم و روی شانه‌ی‌مان کوزه‌ای سفالی بود و لِی‌لِی از دل صحرا عبور می‌کردیم به پشتگرمی کوهی که آن حوالی بود تو از فضای خیالم بزرگ‌تر بودی همیشه لحن نگاهم به تو سوالی بود ای آسمان من! افسوس دیر فهمیدم که سرنوشتم از اول شکسته‌بالی بود @fatemeh_arefnejad
چه دنیای بدی! انگار کفران پیش رو باشد و بی‌پرواترین دوران عصیان پیش رو باشد کران تا بی‌کران هر سمت‌وسویی آسمان ابری‌ست گمانم قدر یک تاریخ، باران پیش رو باشد هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار زبانم لال، شاید روز هجران پیش رو باشد و شاید وعدهٔ ذبحی که حرفش بود در قرآن… و شاید موعد رفتن به میدان پیش رو باشد و شاید لابلای خون و خاکستر سر نیزه رها در باد گیسویی پریشان پیش رو باشد مشخص بود از غم‌خطبه‌اش در سرزمین وحی که باید خطبهٔ شمشیر بران پیش رو باشد کسی که نام او ناجی نوح و کشتی‌اش بوده مگر بیمی از این دارد که طوفان پیش رو باشد؟ کسی که عهد ابراهیم را بر دوش خود دارد دلش می‌خواهد آخر عید قربان پیش رو باشد به کعبه پشت کرده، می‌رود _جان‌ها به دنبالش_ چه باکی هست اگر لبخند جانان پیش رو باشد؟ @fatemeh_arefnejad
السلام علیک ایها النبأ العظیم* خبر دهید که یاران رفته برگردند پیادگان و سواران رفته برگردند خبر رسید به نقل از سبو، به نقل از خُم شراب ناب رسیده به‌هوش ای مردم! در اوج هجمه گرما، خبر گوارا بود خبر، شکفتن چشمه میان صحرا بود خبر که سینه به سینه... خبر دهان به دهان.. خبر مناره مناره... خبر اذان به اذان.. خبر که راه زیادی‌ست در سفر بوده رسانده است به ما آن‌چه عشق فرموده اگرچه بود فراوان و کم رسید به ما به رغم توطئه‌ها باز هم رسید به ما خبر حنین، خبر نهروان، خبر خیبر خبر، ولایت مولا و آل پیغمبر خبر یکی‌ست ولی با دوازده عنوان که گاه، صلح نموده‌ست و گاه در میدان.. خبر، برادر پیغمبر است می‌دانی؟ خبر علی‌ست؛ خبر حیدر است می‌دانی؟ خبر که بال زد و رفت و در جهان پیچید پرنده‌تر شد و در هفت آسمان پیچید خبر نبود صدا بود در شب معراج علی، صدای خدا بود در شب معراج خبر، بهانه تبریک بین مردم شد خبر امانت حق بود؛ پس چرا گم شد؟ خبر اگرچه پر از خنده بود، محزون شد هنوز اول آن بود و قلب او خون شد.. خبر که خانه‌نشین شد، که صبر شد کارش که شقشقیه شد و آه سینه شد یارش خبر رسید برادر! ... به شمع بیت‌المال و بعد از آن جگرش سوخت از غم خلخال نشست یکه و تنها، کسی نشد یارش خبر رسید به ما بغض «اَین عمارش».. خبر دهید که یاران رفته برگردند پیادگان و سواران رفته برگردند خبر دهید زمان غروب تردید است غدیر، چشم به راه طلوع خورشید است هرآنکه در صف یاران اوست بسم الله خبر دهید علی باز می‌رسد از راه *زیارت غدیریه @sobhetazedam
هم شکسته‌ست قاب خاطره‌هام هم ترک خورده شیشهٔ صبرم پنجره پنجره پر از باران آسمان آسمان پر از ابرم می‌نشینم خیال می‌بافم با دو قلاب آرزو و امید یک رج از جنس شر و شور غزل یک رج از جنس ذوق و شوق سپید مثلا دعوتم به خانهٔ ماه مثلا با ستاره همزادم مثلا بغض نیست توی گلوم مثلا مثل دیگران شادم مثلا کوه‌زاده‌ام، رودم مؤمنم به وصال دریاها گرچه این عشق را تمام عمر سرزنش می‌کنند صحراها مثلا دلخوشم به لمس افق مثلا جاده خوانده است مرا قاصدک هستم و نسیم سحر روی دوشش نشانده‌ است مرا مثلا من مسافر نورم مثلا راهی نجف هستم مثلا تا همین دقیقهٔ قبل داشتم تازه ساک می‌بستم مثلا من یتیم کوفهٔ او مثلا من گدای درگاهش مثلا من فقیر بی‌چیزی که نشسته‌ست بر سر راهش مثلا این منم، همین دختر که پر چادرش رها در باد… که به پروانگی رسیده دلش… که شده از حصار خود آزاد… مثلا این منم که می‌بارد سر به زیر، ایستاده در حرمش مثلا این منم که می‌میرد در همین نقطه زیر بار غمش چه خیالی! چقدر شیرین است چه محالی! چقدر خواستنی‌ست مثلا این منم که بعد از مرگ مست جام فَمَن یَمُت یَرنی‌ست… *** از خیالات می‌زنم بیرون تا کمی در خودم نفس بکشم تا به اعجاز نور پنجره‌ای روی دیوار این قفس بکشم تا ببینم کجای تقویمم؟ چقدر کار بر زمین مانده؟ چند روضه به لحظهٔ دیدار؟ چند گریه به اربعین مانده؟ @fatemeh_arefnejad
یادداشتی بر کتاب به قلم شاعر عزیز، خانم دکتر حسنا محمدزاده ✍ کلاف سردرگم هستی l نگاهی به کتاب «شبانماه» اثر فاطمه عارف‌نژاد https://shahrestanadab.com/Content/ID/12427/ @fatemeh_arefnejad
آیین رونمایی از مجموعه غزل ، شامگاه جمعه ۲۳ تیرماه، با حضور جمعی از شاعران و هنرمندان به میزبانی گروه بین المللی هندیران، به صورت مجازی برگزار شد. 🔹 خبرگزاری تسنیم 🔸 خبرگزاری ایرنا 🔹 خبرگزاری ایبنا 🔸 خبرگزاری آنا @fatemeh_arefnejad
من سال‌ها در وادی غم زندگی کردم باران شدم، شبنم به شبنم زندگی کردم ابری پر از آوارگی بودم که پیوسته در جادهٔ تقدیر، نم‌نم زندگی کردم با رودها جاری شدم در متن دلتنگی هرچند مثل کوه، محکم زندگی کردم با خاطراتی تلخ از اردیبهشتی دور در خانهٔ‌ حوا و آدم زندگی کردم اندازهٔ‌ داغی که دیدم قد کشیدم آه اندازهٔ‌ رنجی که بردم زندگی کردم آنقدر مُردم زیستن در رنج‌هایم را تا گاه‌گاهی مرگ را هم زندگی کردم از کوچه‌های درد تا صحرای تنهایی از فاطمیه تا محرم زندگی کردم @fatemeh_arefnejad
به غیر از تو ندارم در جهان یک آشنا حتی قرار من! تویی تنها قرارم با خدا حتی منی که قد کشیدم ساقه ساقه از دل غربت نبودم لحظه‌ای از ریشهٔ مهرت جدا حتی نه تنها من _که از بی‌تابی‌ام سر می‌رود شوقت_ صدایت می‌زنند این روزها گنجشک‌ها حتی کجای عالمِ تنهایی‌ام دیدار تو حتمی‌ست؟ به عشقت حاضرم پر وا کنم تا ناکجا حتی! شنیدم مهربانی، بیشتر از هر خیال و وهم… شنیدم دوست داری روسیاهان را… مرا حتی… به کویت هرکه رو آورد، برگشتن نمی‌دانست که از کوه غم تو برنمی‌گردد صدا حتی *** سفر جای خودش، آنقدر دورم از وصالت که نمی‌بینم منِ بیچاره خواب کربلا حتی @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از تلک الایام
از قرآن سوخته نور بلند می شود... @telkalayyam
«چه صبحی! چه شامی!» زمان از تو می‌گفت «چه جغرافیایی!» جهان از تو می‌گفت ازل تا ابد، ساحت آفرینش به هر شکل و با هر زبان از تو می‌گفت از آغاز عالم، از اندوه آدم قدیمی‌ترین داستان از تو می‌گفت افق تا افق خون تو می‌درخشید کران تا کران آسمان از تو می‌گفت دل سنگ‌ها از غمت آب می‌شد اگر کوه آتشفشان از تو می‌گفت و هر باد هق‌هق تو را مویه می‌کرد و هر رود نرم و روان از تو می‌گفت و هر آه محو غمت بود، هر دم و هر آینه ناگهان از تو می‌گفت تو ای روح کعبه! حرم از تو می‌خواند تو ای جان مسجد! اذان از تو می‌گفت تو ای گریهٔ کودکان در غم تو نگاه تر مادران از تو می‌گفت در آرامش پیرهن‌های مشکی هیاهوی پیر و جوان از تو می‌گفت به دلگرمی چای در روضه سوگند که با هر لبی استکان از تو می‌گفت *** به خود آمدم، جمعیت گریه می‌کرد به خود آمدم، روضه‌خوان از تو می‌گفت… @fatemeh_arefnejad