eitaa logo
نور مه🌙
60 دنبال‌کننده
193 عکس
18 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های روزانه فاطمه رجبی بهشت آباد ✍️ راه ارتباط با من @RaJaBIBE
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 پارسال همین وقت‌ها بود بی‌تاب حسین علیه‌السلام شده بودم. هنوز مانده بود تا عاشورا و اربعینش. شب به شب گریه‌ام می‌گرفت. تازه یادم افتاد پارسال همین وقت‌ها خوانش کتاب به سفارش مادرم را تمام کرده بودم. قلم احسان حسینی نسب نقص ندارد. پاکیزه است و می‌کشاندت تا خود کربلا. بیست و چند جستار شخصی درجه یک، با زاویه دید دوم شخص، همه را خطاب به مادرش نوشت. جای مادرش رفته بود پیاده‌روی اربعین. نه که مادرش پیر باشد و زمینگیر و هزار دردسر دیگر، نه. مادرش پرستار مادربزرگ بود و امکان رفتن به زیارت میسر نبود. احسان را قسم داد جای او برود. احسان هم جا به‌ جای کتاب می‌گوید به خاطر مادرم آمدم و مهم‌ترین چیزی که در این جاده نیست و جایش خالیست، مادرم است. هر روایت، سرگذشت یکی از زائران از ملیت‌های مختلف است با قصه‌ای نو و دلنشین. تکراری نیستند و توی هیچ داستان و رمانی نخواندمشان. اما قصه حال من تکراری است. از همان‌ها که هنوز نه دستش به ضریح رسیده و نه چشمش به شش‌گوشه روشن شده. ولی این دگرگونی حالم توی سوز زمستان تکراری نیست. از دیروز باز مبتلایش شدم. دلتنگش می‌شوم و مسجد که می‌روم و روضه مقتل را می‌خوانند، بارانی می‌شوم. کتاب را از کتابخانه بیرون می‌آورم. برای حالم خوب است. هوایی ترم می‌کند. شاید اربعین امسال طلبید. «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.» پ. ن: من دیگر به این حرف اعتقادی ندارم که طلبیدن ندارد، کافی است اراده کنی بروی کربلا. پارسال چندین بار اراده کردم و هیچ وصلی صورت نگرفت. امسال از اول پاییز اراده کردم بروم زیارت علی‌ بن موسی الرضا. فقط می‌دانم از اول پاییز درد و مریضی در بدنم ته نشین شده. باید سفارش شده اباعبدالله باشی. @fatemehrajabi_beheshtabad