🌙
همیشه عید پیامبر که میرسد، دوست ندارم روز غروب کند و شبش را ببینم. کار زیادی هم انجام نمیدهم. انگار عاشورا باشد و انجام دادن کار دنیوی کراهت داشته باشد.
راه میروم و صلوات میفرستم. مینشینم و به یک گوشه خیره میشوم و باز صلوات میفرستم.
شاید چون بابا، پدری کردنش را در این روز به اوج میرساند. بیشتر پیشمان بود، بیشتر خانه بود، زیاد صلوات میفرستاد و فراوان مهماننوازی میکرد.
شربت پرتقال خیلی دوست داشت. میگفت از صبح شربت و شیرینی تان آماده باشد که هرکس آمد، پذیرایی کنید و بداند امروز تولد بابای امت است و فرزندش جعفر صادق علیه السلام.
صدای اول صبحش که زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام میخواند، هنوز توی گوشم هست؛ تکانهای لبش و صدای مهرههای تسبیحش را که تا شب صلوات میفرستاد، هنوز به خاطر دارم.
برای همه این محبتهای بابا که تلاش میکرد با کارهایش ما را با اهل بیت آشنا کند، دوست ندارم امروز تمام شود. راه میروم، صلوات میفرستم و به بابا و شبیه بودن کارهایش به پیغمبر فکر میکنم؛ مینشینم و باز به بابا فکر میکنم که اگر بود، حتماً، من یکی را با قول و فعلش سربهراه تر میکرد و کار چند نفر را راه میانداخت و بیخیال درد فامیل و آشنایش نمیشد.
به درازای همین روزی که گذشت و راه رفتم و توی هیچ جشنی شرکت نکردم و برای پیغمبر صلوات فرستادم، همین قدر از فقدان نبی ام و غیبت ولی ام به تنگم.
کاش دل بعضی از ما مسلمانان تکانی بخورد و برای غزه، لبنان و مظلومیت اسلام و مسلمین کاری کنند. برادرمان هستند. «هرچند نطفه یک مرد آواره فلسطینی یا یک دختر کمروی سوری باشد. لازم نیست مخارج حروف اسمش از ته حلق جنوب ایران دربیاید تا کوکام باشد.»*
پدر امت هم همین را گفتند که به صدای برادر دینیات جواب بده.
بابا اگر بود، نمیدانم امروز باز هم شیرینی و شربت میداد یا نه، شاید گریه میکرد و بیصدا شانههایش تکان میخورد، اما مطمئنم توی هر جمعی سر صحبت را به اهمیت استراتژیک فلسطین و لبنان در منطقه میرساند، که به داد برادران دینی مان برسیم.
بابا اهل دعوت به تفکر بود، مثل پیغمبر.
*به نقل از احسان عبدی پور.
#غزه
#لبنان
#برادری
@fatemehrajabi_beheshtabad