eitaa logo
نور مه🌙
61 دنبال‌کننده
196 عکس
20 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های روزانه فاطمه رجبی بهشت آباد ✍️ راه ارتباط با من @RaJaBIBE
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 مقاومت نجاتم داد مادرم وقت‌هایی که از دست هرکسی یا پدر دلخور بود، نان می‌پخت. نانِ تیریِ جنوبی. قبل از اذان صبح بیدار می‌شد و خمیرش را آماده و زیر درخت‌های شمشماد توی حیاط بساط تنورش را پهن می‌کرد. تنور که روشن می‌شد، مادرم بسم‌الله می‌گفت. این بسم‌الله‌گفتن کمی از یخ دلخوری‌اش را باز می‌کرد. پشت تَوَکِ چوبی می‌نشست و هر چانه را به اندازه یک سینی رویی بزرگ، با تیر چوبی‌اش پهن می‌کرد. وقتی می‌خواست نان را روی تنور بگذارد، اول روی تیر می‌گذاشت، از روی توک بلندش می‌کرد و با یک ضربه ملایم که نان پاره نشود، آن را روی توک ‌برمی‌گرداند و آردهایش را می‌تکاند. بعد روی تاوَهَ که تنورمان باشد، پهنش می‌کرد. من کلاس پنجم بودم و ساکت پشت تاوَهَ می‌نشستم و نان‌ها را زیرورو می‌کردم که نسوزند. به صورت مادرم هم نگاه می‌کردم که گاهی زیر لب با خودش حرف می‌زد. کم‌کم فهمیدم دعواهایی که با بقیه داشته یا جواب‌هایی که نتوانسته آن لحظه به آنها بدهد، حالا توی ذهنش مرور و خشمش را خالی می‌کند. مادرم وقت‌هایی که با پدر حرفش می‌شد، از خانه بیرون نمی‌رفت. مثل امروز ما نبود ساعتی برود پیاده‌روی یا خرید یا با دوستی درد دل کند. خلوتش خمیر و نشستن پشت توک بود. شاید هر لگن خمیر، دویست سیصد نان می‌شد که برای یک یا دو هفته ما کافی بود. اگر سیصد نان هم می‌پخت، سیصد بار نان را روی تیر چوبی‌اش می‌گذاشت و با ضربه‌ای آردها را می‌تکاند. این می‌شد سیصد بار خشم را زمین‌زدن، مقاومت‌کردن و در خانه‌ماندن. وقتی هم از پای تنور بلند می‌شوی، مثل اول صبح نیستی که عصبانی باشی، برعکس، خانه‌ات را مثل روز قبلِ از قهر و دلخوری دوست داری. سال 2015 وقتی هنادی حلوانی با قابلمه پر از مقلوبه رفت بیت‌المقدس و قابلمه را توی سینی برگرداند، همان خشم زیر لبی مادرم را داد زد که خانه‌ام را ترک نمی‌کنم. هنادی دستگیر شد، اما سنتی شد که زن‌ها قابلمه‌های‌شان را به نشانه خشم از صهیون توی سینی برگردانند. هر قابلمه که توی سینی خالی می‌شد، یاد ضربه تیر مادرم روی توک می‌افتادم که چطور در برابر سختی‌های یک زندگی مقاومت می‌کرد و یک‌بار خانه را رها نکرد. حرکت مادرم برایم حماسی بود. او خشمش را زمین می‌زد و من خوشحال می‌شدم با ما و پدر آشتی خواهد کرد و ظهر بوی غذای گرم از خانه بلند می‌شود و همه دور سفره جمع می‌شویم. مادرم مبارزه‌ای با پدر یا کسی دیگر نداشت. فقط چند متر خانه‌اش را که تمام زندگی‌اش بود، دوست داشت و نمی‌خواست با یک دلخوری آن را وانهد. نان برای مادرم نماد مقاومت شد و مقلوبه برای زنان فلسطینی، مبارزه‌ای بیشتر با صهیونیسم. این نبرد زنانه، نبردی بدون بمب و موشک بود برای ماندن در خانه خود. مادرم و هنادی حلوانی اگرچه در دو گوشه‌ از این زمین قرار دارند، اما دستشان توی دست هم است و با نان و غذا یک کار را انجام می‌دهند و به هم متصل می‌شوند. آنها خانه‌شان را دوست دارند. @fatemehrajabi_beheshtabad