eitaa logo
نور مه🌙
59 دنبال‌کننده
205 عکس
23 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های روزانه فاطمه رجبی بهشت آباد ✍️ راه ارتباط با من @RaJaBIBE
مشاهده در ایتا
دانلود
34.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱ السَّلام عَلیکَ یا جَعفَرِ بنِ مُحَمدٍ الصَادِق🥀 روضه بشنویم ... 🥀شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد 🥀 (ع) ⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱ https://eitaa.com/joinchat/2513240324C55770273d9 ⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱
✍️فاطمه رجبی مرلوپونتی فیلسوفی است که به سوژگی خیلی دقت می‌کند و می‌گوید جهان را با تن تجربه می‌کنیم. ولی نمی‌شود اساس نوشتن را بر این نظریه نهاد و منتظر نشست کی جنگ شود تا از جنگ نوشت، یا مثلا اسبی پیدا کنیم و سوارش شویم و حسمان را وقت نشستن بر آن نوشت. گاهی توی بعضی پاراگراف‌های متنم می‌ماندم مشکل کار چیست که به دل نمی‌نشیند و مثل گزارش شده و نه یک روایت. نکند مرلوپونتی واقعا راست می‌گوید و باید همه زندگی راوی را خودم تجربه کنم تا خوش آب و رنگ از کار درآید. دیشب که از نمایشگاه کتاب برگشتم، خوانش «کتاب آب هرگز نمی‌میرد» را شروع کردم و امروز کتاب «خاتون و قوماندان». کتاب را زمین نگذاشتم و هرجا به کار روایتم می‌آمد، علامت زدم که متنم را اصلاح کنم. آب هرگز نمی‌میرد پر از جزییات ریزی است که فقط نویسنده‌ای چون حمید حسام آنها را می‌بیند و به امثال من هم یاد می‌دهد این‌گونه ببین و بنویس. خاتون و قوماندان پر از عاشقی است. ایراد کارم، نداشتن حس انگیزی بود. خودم را به راوی روایتم نزدیک نمی‌کردم و از حس و حالش در موقعیتی که بود، نمی‌نوشتم. هرجا حرف از عشق است، کمیتم لنگ است و زبانم الکن. همان کمرویی و شرم دهه شصت همراهم هست و ول‌کنم نیست. دلم می‌خواهد عاشقانه بنویسم، اما یک راوی خجالتی ای که هیچ شور عاشقانه‌ای ندارد، از آب درمی‌آید. همان خودم توی متنم منعکس می‌شود و دوست دارم کاغذها را تکه‌تکه کنم. ما آدم‌های متفاوتی هستیم و پدیده‌ها را متفاوت می‌بینیم. داستان جدای از زیست نویسنده نیست، اما همه‌اش تجربه تن نیست. مطالعه و تخیل نیز دخیل اند.
🌙 تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشانده‌ای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها، بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو❤️ حضرت مولانا 🌿 @fatemehrajabi_beheshtabad
✍️فاطمه رجبی ساعتی با شهدا «شهدا کلیدداران کعبه شیدایی هستند و کعبه شیدایی کربلاست». شهید آوینی. در گیرودار تلاطم‌های زندگی امروزی، بتوانی وسط هفته و دقیق وسط ساعت روز، یک ساعت را بیرون بکشی و مال خودت کنی در جهتی الهی و شهدایی، کنار کسانی که دوستشان داری، یعنی رزقی پربرکت. اینکه روزت را با زیارت عاشورا شروع کنی و ساعتی بعد دعوتت کنند مهمان لطف شهدا شوی، یعنی رزقی ویژه شامل حالت شده است. نماز ظهر را که در نمازخانه دانشگاه آزاد اسلامی قم خواندیم، رفتیم زیر همان طاق همیشگی؛ پای همان قرار هفتگی؛ کنار مزار دو عزیز گمنام و گرامی‌داشت یاد یک شهید بزرگوار دیگر، شهید سیدمصطفی حسینی. با حضور فرزند شهید، سرکار خانم اعظم‌سادات حسینی و جمعی از دانشجویان و مسئولان فرهنگی دانشگاه. محمدحسن هم پای ثابت همه نشست‌ها و مراسم‌ها و شادی و عزاهاست. دمش گرم که همراهی می‌کنه ❤️ زندگی‌تان شهدایی🌹  
یک خشم فرو خوردن، انسان را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می‌رساند. آیت الله فاطمی نیا
ناباکوف می‌گوید اینکه قبل از خواب کتابی برای خواندن داشته باشی که دوستش داری، از دل‌انگیزترین حس‌هاست. رمان درباره زنی به نام والریاست که در گیرودار کارهای خانه و بچه‌داری، دلش می‌خواهد هر روز توی یک دفتر اتفاقات روزانه‌اش را بنویسد. اما چون می‌ترسد مورد تمسخر همسر و فرزندانش واقع شود، هر روز بعد از نوشتن اتفاقات، آن را در جایی از خانه پنهان می‌کند. «زندگی‌ام همیشه به نظرم بی‌معنی رسیده و جز عروسی‌ام و تولد بچه‌ها، حادثه درخور توجهی در آن اتفاق نیفتاده است. برعکس از وقتی که از روی اتفاق، نوشتن دفتر یادداشت را شروع کرده‌ام، کشف کرده‌ام که گاهی هر لغت، هر اشاره کوچک، چقدر ممکن است پرمعنی باشد. همان لغت ها و اشاره‌ها که در گذشته هیچ به آنها اهمیت نمی‌دادم. شاید درک واقعی زندگی، همان فهم و ادراک بی‌اهمیت ترین وقایع روزانه باشد».
✍️فاطمه رجبی اولین مواجهه من با دنیای جستار شخصی، کتاب «فقط روزهایی که می‌نویسم» از آرتور کریستال بود. نویسنده‌ای که از همان خط اولین جستار بسیار معروفش که در باب تنبلی و انواع آدم‌های تنبل است، هر اهل قلمی را متوجه می‌کند کریستال به همین راحتی این جستارها را ننوشته و شمار رفرنس های متن، نشان از عمق مطالعه و اندیشه‌ او دارد. امروز صبحم را با خواندن چندباره تنبلی شروع کردم و به خودم آمدم بهتر است از این به بعد بیشتر از خانه بیرون بیایم و در محافل ادبی شرکت کنم. نمی‌خواهم مثل کریستال، برچسب تنبلی به من هم بچسبانند که تو نوشتن را انتخاب کرده‌ای که کار نکنی.
این سؤال آزاردهندهٔ دوران کودکی، وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه کاره شوی؟ مرا همیشه در بهت و حیرت فرو می‌برد. نه اینکه جاه‌طلب نبودم، اتفاقاً برای خودم کلی آرزو و برنامه داشتم: می‌خواستم رمان‌های کت و کلفت بنویسم و پول پارو کنم. ولی جاه‌طلبی بدون انرژی به چه درد می‌خورد؟ چیزی غیر از خیال‌بافی است؟ رمان نوشتن، انگیزه و تعهد ترولوپ وار می‌خواهد که من مردش نبودم.
✍️فاطمه رجبی به نصیحت آرتور کریستال گوش دادم و امشب به نشست ادبی کانون نویسندگان رفتم. نشست درباره قالب شعر سه‌گانی بود. استاد فولادی که مبدع این قالب شعری هستند، درباره پیشینه این قالب صحبت کردند و اشعاری نیز خواندند. قالب سه‌گانی چیزی مثل هایکو هست، شعری فرد و سه تایی، نه جمع و دوتایی. سه‌گانی در سه شاخه کلاسیک، نیمایی و سپید سروده می‌شود. اشعاری که خوانده شد، گاه حکیمانه و گاه عاشقانه بود و در لخت سوم، ضربه نهایی را می‌زد؛ مثل ضربه رباعی؛ مثل ضربه پایانی یک داستان.
🌙 زندگی غصه نخور روزی از تنهایی مرگ هم می‌میرد
🌙 ای کاش بی باران نماند چتری که ما را به منزل می‌رساند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 ای چشم مهربان تو صبح علی الدوام روز از کنار پلک تو آغاز می‌شود خورشید من سلام🌿
✍️تنبلی خوانی بیشتر ماها می‌خواهیم به قله برسیم، اما اراده صعود نداریم. ادعای پدرم که می‌گفت من به نوشتن رو آورده‌ام تا کار نکنم، کاملاً هم اشتباه نبود. واقع‌بین باشیم. بعضی از پسرها و دخترها نویسنده می‌شوند، چون تنها دفتر کاری که دوست دارند، داخل سرشان است. و حتی در این حالت هم رفت‌وآمد دشواری پیش رو دارند. چون همان میل و انگیزه‌ای که آنها را به نوشتن سوق می‌دهد، می‌تواند مانع کار کردنشان شود. احساس نارضایتی کلی از جهان که ریشه همه نوشتن هاست، می‌تواند نویسنده را پایین بکشد، از انگیزه تهی کند و به صرافت بیندازد که آیا اصلاً ارزشش را دارد یا نه. این، هم برای نویسنده‌هایی که مثل فرفره سری دوزی می‌کنند، صادق است و هم آنها که مثل بارتلبی خلافش را ترجیح می‌دهند. لِم کار این است که آدم این تهدید را به فرصت تبدیل کند. رابرت برتون پرتلاش می‌نوشت: «من از اندوه می‌نویسم که مشغول باشم و از اندوه حذر کنم».
می‌توانی چشمه را رود، می‌توانی رود را دریا ببینی؛ عشق کاری می‌کند زیبا ببینی.
"تا روشنایی بنویس جمله چندلایه ای است از یوحنای قدیس. شاید به این معنا که تا روشنایی داری، بنویس. همچنین یعنی فعلا تا روشن هستی و زوال عقل سراغت نیامده، بنویس. کسی از فردایش خبر ندارد. همین طور به این معناست که تا خود روشنایی صبح بنویس. پاسخی به آنها که ناتوانی در نوشتن را بهانه ننوشتن می‌دانند." وحشت از کاغذ سفید و چیزی بلد نبودن و کمال گرا بودن، بهانه‌هایی هستند برای کسانی که قلم به دست نمی‌گیرند. اگر هم بنویسند، به دلیل کمال گرایی و مقایسه خود با این و آن، نوشته‌های خود را منتشر نمی‌کنند. احمد اخوت در این کتاب به بسیاری از موانع راه یک نویسنده اشاره می‌کند و تا پایان هر فصل دلگرمی می‌دهد که فلان نويسنده مطرح هم چنین مشکلاتی داشت و با تمرین و پشتکار، اثر درخشان خود را قلم زد. تو نیز بهتر است چنین کنی.🌿 @Fatemehrajabi_Beheshtabad
می‌خواهم تو را دوست بدارم تا از خشک بودنم رها شوم و از شوری خود و آهکی بودن انگشتانم و جویبارهای را بازیابم و خوشه هایم را و پروانه‌های رنگ رنگم را و از توان خود بر آواز خواندن مطمئن شوم و از توان خود بر گریه کردن... @fatemehrajabi_beheshtabad