eitaa logo
نور مه🌙
60 دنبال‌کننده
184 عکس
18 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های روزانه فاطمه رجبی بهشت آباد ✍️ راه ارتباط با من @RaJaBIBE
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 اولین بار است سفرم طولانی شده و دور از هم افتادیم. برایش نامه نوشتم خاله صدری فوت کرده، ننه هم سه روز است حرف نمی‌زند. نمی‌دانم ننه می‌داند خواهرش فوت شده یا نه، ولی هم‌زمان با این اتفاق، ننه بی‌حرف شد و زردرو و مثل یک محتضر افتاده و دیگر از عمه نمی‌خواهد بلندش کند سر جایش بنشیند. نوشتم برادرم یک هفته است از درد زخم معده به خودش می‌پیچد. نه خودش خواب دارد، نه ما. مادرم هم فشار عصبی به معده اش آمده و روی تخت اتاقش بی‌حال افتاده و به زحمت نماز می‌خواند. اما در میانه این مرگ و این رو به موت بودن و این درد جانکاه معده و مادر مریض، ولتر می‌خوانم. ولتر فیلسوفی است که زیادی شوق حیات داشت‌‌؛ آن‌قدر که در نوشته‌هایش این شوق زندگی موج می‌زند و از او به فیلسوف زندگی یاد می‌کنند. نشان به آن نشان که دم آخری، رمان «کاندید یا خوش‌بینی» را نوشت و ریشه لاتینی کاندید، یعنی سفید. ولتر خواندم که امیدم زیاد شود و مثل کاندید از شنیدن صدای ناله برادرم و سکوت ننه خوشبین باشم و خودم را دلداری بدهم حتما بهتر می‌شوند. وسط این دردها و گرمای جنوب، خوانش رمان کاندید را به آخر می‌رسانم. هوا گرم است. به گرمی خرماپزون بوشهر. ولی می‌روم توی روستایی که گرمایش طاقتت را زیاد و آماده‌ات می‌کند برای پیاده‌روی اربعین. می‌روم انجیر می‌چینم. بیشترشان رسیده‌اند و شیرین. میوه محبوبم. نوشتم این انجیرها باب طبع تو هستند. برای تو رفتم، برای تو چیدم. مربای انجیر درست می‌کنم. یک لیوان شربت گلاب و بیدمشک و یک پیاله فالوده هم بخوری، گرمای جنوب را تحمل می‌کنی و گله نمی‌کنی از این همه دوری. من باید بروم مراسم. تا تو برسی، مربای انجیر هم رسیده. @fatemehrajabi_beheshtabad
امیرالمؤمنین علیه السلام روایت معروفی دارد که چهار چیز باعث نابودی دولت‌ها می‌شود: «تضییع الاصول، تمسک بالفروع، تقدیم الاراذل، تأخیر الاراذل». وقتی شرایط اجتماعی و ساختارها جوری اشتباه باشد که شما انسان‌هایی با استعداد و توان پایین‌تر را بالا بکشی (تقدیم الاراذل) و انسان‌های بالاتر، داناتر، تحصیل کرده تر را پایین نگه داری (تأخیر الافاضل)، به فروپاشی نظام اجتماعی منجر می‌شود. (غررالحکم، ص٣۴٢). @fatemehrajabi_beheshtabad
🖤 توی این بیست روز، بیشتر از یک بار نتوانستم خاله صدری را ببینم. هم ننه بستری بود و هم من مریض. خاله یک سالی زمینگیر بود و بعد هم آلزایمر آمد سراغش. آلزایمر نمی‌گذاشت پشت سر هم روایت‌ها را تعریف کند. هر چند دقیقه یک بار می‌پرسید: تو کی هستی؟ باید جواب می‌دادم فاطمه ام و او بپرسد کدوم فاطمه؟ ول نمی‌کرد تا نمی‌گفتم کدام فاطمه و دختر کی. همین یک جمله تکراری «تو کی هستی»، دقیقا در اوج خاطره به زبانش می‌آمد و خط اتصال روایت را قطع می‌کرد و باز باید از نو همان واقعه را می‌پرسیدم. یادش می‌آمد و تلگرافی همه نشانی‌ها و زندگی عشایری اش را تعریف می‌کرد. آخرین جمله‌ای که لابه‌لای فراموشی ها به زبان آورد و ثبتش کردم، این بود: «من صدری ام. زمانی تمام مال را زیر پا می‌نهادم و به همه سر می‌زدم.» *ممنون می‌شوم امشب با خواندن نماز وحشت، صدری قنبری، مادر شهید جمادی تراب را بدرقه خانه ابدی اش کنید. صدری بنت تفرقه @fatemehrajabi_beheshtabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 سماوری که به بزم حسین می‌جوشد بخار رحمت آن جرم خلق می‌پوشد @fatemehrajabi_beheshtabad