eitaa logo
نور مه🌙
61 دنبال‌کننده
196 عکس
20 ویدیو
0 فایل
یادداشت‌های روزانه فاطمه رجبی بهشت آباد ✍️ راه ارتباط با من @RaJaBIBE
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️فاطمه رجبی ١. توی این دید و بازدیدها، دست خیلی‌ها رو بوسیدم، صورتشان، شانه هایشان را. فقط جای دست یک نفر خالی بود، دست شما. بوسیدنش را دوست داشتم. نه که حس خوبی بدهد یا که مثلا شما را دارم، همه اینها هم بود، ولی بیشتر دلتنگ آن دعای پربرکتی هستم که وقتی می‌بوسیدمتان یا وقت‌هایی که کفشتان را واکس یا صبح هایی که لباس‌هایتان را اتو می‌کشیدم، از ته دل می‌گفتید: «خدا عزتت بده». ٢. من از بین همه لبخندهایی که در این عمر کوتاه داشتید، بیشتر این لبخند و این نگاه قشنگتان را به دوربین دوست دارم. این زنده‌ترین نگاهی است که حس می‌کنم هنوز هستید و دارید به من، به ما نگاه می‌کنید. ٣. مسیرهایی که دونفره یا چندنفره همیشه می‌رفتیم، تا جایی که چشم کار می‌کرد، سبز سبز بودند، حتی آبشار کوچک ده هنوز جاری بود، ولی بی‌حضور شما لطفی نداشتند. ۴. دلتنگی ها زیادند. راستش هنوز باور نکردم رفتید. روان‌درمانگرها می‌گویند پذیرش مقوله‌ای است که تحمل رنج‌های دنیا را آسان می‌کند. کمتر فاتحه می‌خوانم، ولی برایتان قرآن ختم می‌کنم. مثل همان وقتی که بودید و یک ختم برایتان می‌خواندم. دوستتان داشتم. فاتحه نمی‌خوانم، اما گریه می‌کنم؛ قرآن می‌خوانم، اما دلم نمی‌خواست امسال سر خاکتان بیایم. حالم به قاعده نیست؛ حال یک آدم معمولی نیست. چند روز پیش فیلم ممیرو را دیدم. قشنگ بود. ولی خوشم نمی‌آید در فراقتان این‌قدر زار و بدبخت شوم که نه حال خودم را بدانم و نه زندگی را بر دیگران تلخ کنم. هنوز خوابتان را می‌بینم. فکر می‌کنم یکی از خوشبختی های ما زمینیان، دیدن شما آسمانیان در خواب است. وقتی بیدار می‌شوم، اصلا به ذهنم نمی‌رسد که نیستید. راحت سر روی بالش می‌گذارم و لبخند می‌زنم که چقدر خوب خواب پدر را دیدم. ولی چند دقیقه بعد اشک‌های گوشه چشمم چیز دیگری می‌گویند. من هنوز... . @fatemehrajabi_beheshtabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️فاطمه رجبی «امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء». 🤲 ١. چند سال پیش مادر دوستم بیماری لاعلاجی گرفت. از همین‌هایی که دیگر سواد دکترها قد نمی‌دهد و همه چیز از دستشان خارج می‌شود و آدم را جواب می‌کنند. در همان مدت، خاله دوستم به حج مشرف می‌شود. می‌گویند در زیارت اول، چشمت که به عظمت خانه کعبه می‌افتد و در پی‌اش به عظمت صاحب خانه پی می‌بری، حاجت روا می‌شوی. دعا برای خواهرش کرد شفا بگیرد. و شفا هم گرفت. ولی یک سال بعد، با شنیدن خبر دردناک فوت برادر، بیماری‌اش دوباره عود کرد. ٢. پارسال بود که رفتم سر خاک عموی شهیدم. شنیده بودم به چند مریض شفا داده. گفتم «دیسک گردن گاهی زمینگیرم می‌کند و تا چند روز زندگی معلق است. آن‌قدر که باید کسی دست زیر گردن و کمرم بگذارد و بلندم کند. همین‌قدر ناتوان. عمو! دکترها می‌گویند فقط ورزش. چند سال است ورزش مخصوص دیسک انجام می‌دهم. ولی فقط تا وقتی ورزش می‌کنم خوب هستم، و اگر ورزش نکنم، بعد از چند روز همان وضع سابق را دارم. عمو! حالم را خوب کن. خسته شدم از هرچه اسمش ورزش است و مراعات». عمو شفایم داد، همان روز عصر. انگار نه انگار دیسکی بود. تا دیروز که شنیدم خواهرزاده‌ام تومور دارد. معجزه خاموش شد و گردنم خشک و قفل. باز زمینگیر و یک وری شدم و به زحمت بلند می‌شوم. یاد مادر دوستم افتادم که عمر معجزه سلامتی‌اش مثل من یک سال بود و چند وقت بعد هم خودش خاموش ابدی شد. ٣. می‌گویند برای بیماری‌های خیلی سخت روضه امام حسن مجتبی بگیرید‌؛ برای هرکه بچه‌دار نمی‌شود؛ برای هر دردی که درمانی زمینی برایش نیست. حالا که شب تبریک و شادی و تولد امام عزیزمان هست، چه نیکومناسبتی ست برای توسل. هم برای خواهرزاده عزیزم و همه بیماران، هم خودم. میلاد کریم اهل بیت مبارک🌹 @fatemehrajabi_beheshtabad
خدایا، میل و رغبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در ما افزون کن.🤲 نام دست‌خط: دوئل @fatemehrajabi_beheshtabad
گفت ای فرزند ملجم، دیر کردی قبل از تو، در میان کوچه، قنفذ، جان حیدر را گرفت. @fatemehrajabi_beheshtabad
🌙 کتاب را به خاطر قلم نویسنده نخواندم. به خاطر خود شهید خواندمش که در طریق الی الله، اخلاص حرف اول را می‌زند و آدم را به نفس خود مسلط می‌کند. آن‌قدر که توی وصیتنامه اش می‌نویسد هرکس چله زیارت عاشورا بگیرد و ثوابش را به من هدیه کند، تمام تلاشم را می‌کنم حاجتش را از خدا بگیرم و اگر هم نشد، روز محشر برایش جبران می‌کنم. و در جایی دیگر خطاب به دوستش گفت من هم مثل رسول (شهید رسول خلیلی) توی این دنیا می‌مانم و کار راه می‌اندازم. کتاب را نباید شتاب‌زده خواند. با کلمه کلمه هر فصل باید چندین روز زندگی کرد و تمرین اخلاص.
🌙 ما را به جبر هم که شده سر به راه کن خیری ندیده‌ایم از این اختیارها...
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را🖤 هشتم شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غم هرگز عقب نمی‌نشیند، مگر آنکه عقب برانی‌اش نمی‌گریزد، مگر آنکه بگریزانی اش آرام نمی‌گیرد، مگر آنکه بی‌رحمانه سرکوبش کنی🌿
34.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱ السَّلام عَلیکَ یا جَعفَرِ بنِ مُحَمدٍ الصَادِق🥀 روضه بشنویم ... 🥀شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد 🥀 (ع) ⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱ https://eitaa.com/joinchat/2513240324C55770273d9 ⊰᯽⊱┈──🏴❊╌──⊰᯽⊱
✍️فاطمه رجبی مرلوپونتی فیلسوفی است که به سوژگی خیلی دقت می‌کند و می‌گوید جهان را با تن تجربه می‌کنیم. ولی نمی‌شود اساس نوشتن را بر این نظریه نهاد و منتظر نشست کی جنگ شود تا از جنگ نوشت، یا مثلا اسبی پیدا کنیم و سوارش شویم و حسمان را وقت نشستن بر آن نوشت. گاهی توی بعضی پاراگراف‌های متنم می‌ماندم مشکل کار چیست که به دل نمی‌نشیند و مثل گزارش شده و نه یک روایت. نکند مرلوپونتی واقعا راست می‌گوید و باید همه زندگی راوی را خودم تجربه کنم تا خوش آب و رنگ از کار درآید. دیشب که از نمایشگاه کتاب برگشتم، خوانش «کتاب آب هرگز نمی‌میرد» را شروع کردم و امروز کتاب «خاتون و قوماندان». کتاب را زمین نگذاشتم و هرجا به کار روایتم می‌آمد، علامت زدم که متنم را اصلاح کنم. آب هرگز نمی‌میرد پر از جزییات ریزی است که فقط نویسنده‌ای چون حمید حسام آنها را می‌بیند و به امثال من هم یاد می‌دهد این‌گونه ببین و بنویس. خاتون و قوماندان پر از عاشقی است. ایراد کارم، نداشتن حس انگیزی بود. خودم را به راوی روایتم نزدیک نمی‌کردم و از حس و حالش در موقعیتی که بود، نمی‌نوشتم. هرجا حرف از عشق است، کمیتم لنگ است و زبانم الکن. همان کمرویی و شرم دهه شصت همراهم هست و ول‌کنم نیست. دلم می‌خواهد عاشقانه بنویسم، اما یک راوی خجالتی ای که هیچ شور عاشقانه‌ای ندارد، از آب درمی‌آید. همان خودم توی متنم منعکس می‌شود و دوست دارم کاغذها را تکه‌تکه کنم. ما آدم‌های متفاوتی هستیم و پدیده‌ها را متفاوت می‌بینیم. داستان جدای از زیست نویسنده نیست، اما همه‌اش تجربه تن نیست. مطالعه و تخیل نیز دخیل اند.
🌙 تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطرها و نورها نشانده‌ای مرا کنون به زورقی ز عاجها، ز ابرها، بلورها مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو❤️ حضرت مولانا 🌿 @fatemehrajabi_beheshtabad
✍️فاطمه رجبی ساعتی با شهدا «شهدا کلیدداران کعبه شیدایی هستند و کعبه شیدایی کربلاست». شهید آوینی. در گیرودار تلاطم‌های زندگی امروزی، بتوانی وسط هفته و دقیق وسط ساعت روز، یک ساعت را بیرون بکشی و مال خودت کنی در جهتی الهی و شهدایی، کنار کسانی که دوستشان داری، یعنی رزقی پربرکت. اینکه روزت را با زیارت عاشورا شروع کنی و ساعتی بعد دعوتت کنند مهمان لطف شهدا شوی، یعنی رزقی ویژه شامل حالت شده است. نماز ظهر را که در نمازخانه دانشگاه آزاد اسلامی قم خواندیم، رفتیم زیر همان طاق همیشگی؛ پای همان قرار هفتگی؛ کنار مزار دو عزیز گمنام و گرامی‌داشت یاد یک شهید بزرگوار دیگر، شهید سیدمصطفی حسینی. با حضور فرزند شهید، سرکار خانم اعظم‌سادات حسینی و جمعی از دانشجویان و مسئولان فرهنگی دانشگاه. محمدحسن هم پای ثابت همه نشست‌ها و مراسم‌ها و شادی و عزاهاست. دمش گرم که همراهی می‌کنه ❤️ زندگی‌تان شهدایی🌹  
یک خشم فرو خوردن، انسان را از هزار رکعت نماز زودتر به خدا می‌رساند. آیت الله فاطمی نیا
ناباکوف می‌گوید اینکه قبل از خواب کتابی برای خواندن داشته باشی که دوستش داری، از دل‌انگیزترین حس‌هاست. رمان درباره زنی به نام والریاست که در گیرودار کارهای خانه و بچه‌داری، دلش می‌خواهد هر روز توی یک دفتر اتفاقات روزانه‌اش را بنویسد. اما چون می‌ترسد مورد تمسخر همسر و فرزندانش واقع شود، هر روز بعد از نوشتن اتفاقات، آن را در جایی از خانه پنهان می‌کند. «زندگی‌ام همیشه به نظرم بی‌معنی رسیده و جز عروسی‌ام و تولد بچه‌ها، حادثه درخور توجهی در آن اتفاق نیفتاده است. برعکس از وقتی که از روی اتفاق، نوشتن دفتر یادداشت را شروع کرده‌ام، کشف کرده‌ام که گاهی هر لغت، هر اشاره کوچک، چقدر ممکن است پرمعنی باشد. همان لغت ها و اشاره‌ها که در گذشته هیچ به آنها اهمیت نمی‌دادم. شاید درک واقعی زندگی، همان فهم و ادراک بی‌اهمیت ترین وقایع روزانه باشد».