#قصه_شب
#حضرت_زینب_س
یکی بود که همه بود
این آغاز متفاوتی است، برای همه داستانهایی که تا امروز شنیدهأم، این داستان؛ داستان جاودانگی است. داستان زنی از خاندان عشق؛ داستان زینب(س)، دنیا که آمد جبرائِیل بر پیامبر(ص) فرود آمد و سلام خدا را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت: "نام این نوزاد را زینب بگذارید؛ خداوند بزرگ، این نام را برای او برگزیده است. نامش را زینب گذاشتند که زینت پدر باشد." چادر خاکی مادر را سر میکرد و در سجادهأش نماز میخواند. فقط 3 سالش بود؛ از کودکی اهل عبادت بود و هر آن چه که از مستحبات بود را انجام میداد. او اهل نافله بود. بچهها عاشقش بودند؛ لحظهای از عمهشان جدا نمیشدند. دختران آلهاشم آرزو داشتند مثل او باشند. همه به او پناه میبردند. دلسوز بود، دلسوز اسرا، زینب مهربان بود. غم نداشتن مادر از دست دادن پدر و برادر بزرگتر بس نبود، که باید شاهد شهادت امام حسین(ع) میبود. شهادت فرزندان و یاران با وفا، غم شهادت کم نبود، که غصهدار اسرا شد غصهدار حرم و کاروان امام(ع)؛ زینب صبور بود. هر که وارد کاخ یزید میشد، دست و پایش را گم میکرد، میترسید؛ امّا زینب، لبریز از اقتدار بیهیچ ترسی، قدم بر میداشت؛ زینب شجاع بود. راه امام، بدون زینب ناتمام میماند، باید میگفت؛ از مظلومیّت امام، از ظلم یزید باید میگفت؛ از دین پیامبر که در روزگار یزید، منحرف شده بود. باید حقیقت را به جهان نشان میداد. او روشنگر بود.
#یازینب
#یاعلی_علیه_السلام
ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها
#حضرت_زینب_س
هر دختری که دختر زهرا نمیشود
هر بانویی که زینب کبری نمیشود
دار و ندار حضـرت حیــدر، مجلّله
جز تو کسی که "زینت بابا" نمیشود
# شیرزن_کربلا
#یازینب
#یا_علی_علیه_السلام
ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها