#قصه_شب
دختران عزیزترازجانم آیا میدانید که رضی الله فی رضی الوالدین یعنی چه؟؟؟
🍃 احترام به پدر
پدرم می خواست برای پدربزرگ کفش بخرد. مادرم اجازه داد که من هم همراه آن ها بروم. من و پدرم، کفش هایمان را پوشیدیم و جلوی در ایستادیم. اما پدربزرگ هنوز آماده نبود.
گفتم: «پدر! بیا برویم بیرون، پدربزرگ خودش می آید.» پدرم گفت: «این کار درست نیست. ما صبر می کنیم تا پدربزرگ هم بیاید. پدربزرگ از همه ی ما بزرگ تر هستند. زودتر رفتن ما بی احترامی به اوست.»
پدرم گفت: « یک روز شخصی به همراه پدرش به دیدن امام خمینی (ره) رفته بودند. او زودتر از پدر وارد اتاق شد. امام از این رفتار او خیلی ناراحت شدند و گفتند: «این آقا پدر شما هستند، چرا جلوتر از او وارد اتاق شدید؟» آن شخص از کاری که کرده بود خیلی خجالت کشید…»
همین موقع پدربزرگ گفت: «من آماده ام برویم.» پدرم در را باز کرد و گفت: «بفرمایید پدرجان!»
پدربزرگ برای پدرم دعا کرد و از در بیرون رفت.
بعد پدرم به من گفت: «برو جانم!» گفتم: «نه! شما پدر من هستید من جلوتر از شما نمی روم!»
پدرم مرا بوسید، بغل گرفت و گفت: «و تو عزیز دل من هستی!»
بعد هر دو با هم از در بیرون رفتیم.
یاعلی (ع)
#قصه_شب
#حضرت_زینب_س
یکی بود که همه بود
این آغاز متفاوتی است، برای همه داستانهایی که تا امروز شنیدهأم، این داستان؛ داستان جاودانگی است. داستان زنی از خاندان عشق؛ داستان زینب(س)، دنیا که آمد جبرائِیل بر پیامبر(ص) فرود آمد و سلام خدا را به پیامبر ابلاغ کرده و گفت: "نام این نوزاد را زینب بگذارید؛ خداوند بزرگ، این نام را برای او برگزیده است. نامش را زینب گذاشتند که زینت پدر باشد." چادر خاکی مادر را سر میکرد و در سجادهأش نماز میخواند. فقط 3 سالش بود؛ از کودکی اهل عبادت بود و هر آن چه که از مستحبات بود را انجام میداد. او اهل نافله بود. بچهها عاشقش بودند؛ لحظهای از عمهشان جدا نمیشدند. دختران آلهاشم آرزو داشتند مثل او باشند. همه به او پناه میبردند. دلسوز بود، دلسوز اسرا، زینب مهربان بود. غم نداشتن مادر از دست دادن پدر و برادر بزرگتر بس نبود، که باید شاهد شهادت امام حسین(ع) میبود. شهادت فرزندان و یاران با وفا، غم شهادت کم نبود، که غصهدار اسرا شد غصهدار حرم و کاروان امام(ع)؛ زینب صبور بود. هر که وارد کاخ یزید میشد، دست و پایش را گم میکرد، میترسید؛ امّا زینب، لبریز از اقتدار بیهیچ ترسی، قدم بر میداشت؛ زینب شجاع بود. راه امام، بدون زینب ناتمام میماند، باید میگفت؛ از مظلومیّت امام، از ظلم یزید باید میگفت؛ از دین پیامبر که در روزگار یزید، منحرف شده بود. باید حقیقت را به جهان نشان میداد. او روشنگر بود.
#یازینب
#یاعلی_علیه_السلام
ستاد تربیتی دبستان غیردولتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها
9.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#انیمیشن
📚عنوان: نامه های ماریه
📽قسمت: اول
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
ماریه یه دختربچه کوچیک و هم بازی حضرت رقیه سلاماللهعلیها😍 در کاروان عاشوراست؛ که چند روز قبل، از مکه راهی کوفه شدند😔
ماریه توی این سفر قراره برای ما نامه💌 بنویسه و بعد اونها رو با کمک کبوترش «گندم»🕊به دست ما برسونه؛ نامههایی از
"یک سفر پر حادثه!😔
که چند روز داستان این سفر پرحادثه رو می بینیم👀 و می شنویم👂
☘🥀☘🥀☘🥀☘
#محرم_حسینی
#یا_علی_علیه_السلام
ستاد تربیتی دبستان غیر دولتی فاطمه زهرا سلام الله علیها
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#محرم_مهدوی 🏴
#قصه_شب
📚عنوان: نامه های ماریه
📽قسمت: دوم
🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂
ماریه امروز هم با کمک کبوترش🕊 گندم از کاروان عاشورا برامون نامه فرستاده💌 این دختر کوچولو توی نامه دومش کلی برامون حرف زده؛ از آقای امام حسین 🌹
که دوست نداره زیر بار حرف زور یزید بره تا همبازی شدن با رقیه کوچولو 😘و علی اصغر شش ماهه💚
#محرم_مهدوی🏴
#قصه_شب
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم🖤
#محرم_حسینی
#یا_علی_علیه_السلام
ستاد تربیتی دبستان غیر دولتی فاطمه زهرا سلام الله علیها