eitaa logo
منبرک فاطمی
6.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
993 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
📙اگر توان مدیریتی ندارید نپذیرید. 👌رهبری: 🔗بعضی‌مان این جوری هستیم- به مجرّد اینکه یک مسندی، یک جایی، یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم که برویم آنجا! خب شما اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. حالا بحث اسم‌نویسی برای انتخابات مجلس است، گفتند شروع شده، همین طور بدون محابا میروند! خب شما که میخواهی بروی آنجا، آنجا سؤال دارد؛ این توانایی‌ای که خدا به من و شما میدهد، کنارش مسئولیّت هست. ❌یک نفر آمد پیش پیغمبر گفت أ مرنا یا رَسولَ اللَّه « : حضرت چی گفت ؛» ما مدیریت به کسی که درخواست مدیریت داشته باشد ؛» أنا نُوَ لّی هذا مَن سَأَلَهُ . نمیدهیم. گفتی آقا به ما پست بده، پس دیگر به شما نمیدهیم ما کارهایمان را مثلا ا کاری که توی مملکت داریم بخواهیم بدهیم به ؛ 💢 انا لا نَستَعمِلَ عَلی عُمّالِنا مَن أرادَهُ آدمهایی انجام بدهند در مدیریت، این را کسی دوست داشته باشد اراده کرده باشد میل داشته باشد به او نمیدهیم. ➕به کی میدهیم؟ به کسی که التماسشان کنیم. ⭕️آدمهای عاقل شهر جمع بشوند یک دانه عاقلتر خودشان را پیدا کنند، التماسشان بکنند! بگویند فدای این مردم بشو، ازت خواهش میکنیم. دیگر او هم بگوید چاره ای ندارم برود، طبیعت خب این آدم خیلی سالم میماند. ↪️عمر سعد، خواست، به این دلیل شد؛ و تازه به آن کم هم نرسید. عقلش را ریاست طلبی اش کور کرده بود. عاقل به دنبال بیشترینها و بهترینها هست. https://eitaa.com/fatemi5/1229
✅تحول روحی؛ 👌 آغاز و اصل هر ؛ تحول خواهی یعنی میل به برترینها و بهترین ها • ➕تحول خواهی، نقطه و مبدأ فطری آن،👌 میل به برترین ها و بهترینها هست. 🔗اصل هر چه تحول سیاسی، چه تحول اقتصادی، چه تحول اجتماعی اصلش در تحول آدم هست. ➕این آدمها هستند که تحول ات را رقم میزنند. 💎شما در طول تاریخ به ببینید، آدمهای که تحول روحی پیدا کردند، توانستند بزرگترین تحول ات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را رقم بزنند. 🖍مقام معظم رهبری در سخنرانی سالگرد رحلت امام فرمودند"👇 امام، روح الله، هم یک انسان تحوّلخواه بود، هم تحوّل آفرین بود. در مورد ایجاد تحوّل، نقش او صرفا نقش یک و استاد و مدرّس نبود؛ نقش یک داخل در عملیّات و نقش یک رهبَربه معنای واقعی بود. 🔰ایشان بزرگترین تحوّلات را در خودشان، در زمان خودشان در سخنرانی در حوزه های متعدّدی و در عرصه های متنوّع زیادی ایجاد کردند . •🔅➕مبدأ تحولات، تحول هست. مبدأ تحول روحی، میل به بیشترینها و بهترینها هست و تحول خواهی یعنی میل به برترینها و بهتر ینها. https://eitaa.com/fatemi5/1229
✅مسابقه بعد از فعالسازی میل به برترینها و بهترینها ➕• اگر کسی میخواهد روحی پیدا کند، باید این میل در او شود. ◀️اگر این میل فعال شود. تازه میشود ➕با این آدم حرف زد از موضوعی به نام . مسابقه بعد از فعالسازی میل به برترینها و بهترینها تازه معنا و رنگ و بو پیدا میکند. به این آدم حال ا بیا در مسابقه شرکت کن ببین چه میکند. •⬅️ سابِقُوا إِلَ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ « : قرآن میفرماید حدید 21 👌از همدیگر سبقت بگیرید برای آمرزش و مغفرتی از سوی پروردگارتان و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است... •💎➕ علی بن الحسین (ع) میفرماید: شیعیان ما، بهشت به شما میرسد؛ یا ! اما بروید باهم بگذارید برای رسیدن به بالاترین ؛ دغدغه و مسئلهتان این باشد! ✳️👌قالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : مَعَاشِرَ شِيعَتِنَا أَمَّا اَلْجَنَّةُ فَلَنْ تَفُوتَكُمْ سَرِيعاً كَانَ أَوْ بَطِيئاً وَ لَكِنْ تَنَافَسُوا فِي اَلدَّرَجَاتِ • بعد میفرماید: اگر این کارهای خوب را انجام بدهی...)مثلا به فقرا و برادران دینی ات احسان کنی...( میدانی چه اتفاقی برایت میافتد؟👌 هزار سال از رفیقت جلو میافتی! )... 💠و اِعْلَمُوا أَنَّ أَرْفَعَكُمْ دَرَجَاتٍ وَ أَحْسَنَكُمْ قُصُوراً وَ دُوراً وَ أَبْنِيَةً أَحْسَنُكُمْ فِيهَا إِيجَاباً لِإِخْوَانِهِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أكثرهم [أَكْثَرُكُمْ] مُوَاسَاةً لِفُقَرَائِهِمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُقَرِّبُ اَلْوَاحِدَ مِنْكُمْ إِلَى اَلْجَنَّةِ بِكَلِمَةٍ يُكَلِّمُ بِهَا أَخَاهُ اَلْمُؤْمِنَ اَلْفَقِيرَ بِأَكْثَرَ مِنْ مَسِيرِ مِائَةِ أَلْفِ عَامٍ فِي سَنَةٍ بِقَدَمِهِ وَ إِنْ كَانَ مِنَ اَلْمُعَذَّبِينَ بِالنَّارِ فَلاَ تَحْتَقِرُوا اَلْإِحْسَانَ إِلَى إِخْوَانِكُمْ فَسَوْفَ يَنْفَعُكُمُ اَللَّهُ تَعَالَى حَيْثُ لاَ يَقُومُ مَقَامَ ذَلِكَ شَيْءٌ غَيْرُهُ . •✔️آیا ما این حس را داریم که بخواهیم را جا بگذاریم و از دیگران بگیریم؟ میپرسد: 👌من چرا درِ خانۀ خدا گریه نمیکنم؟ میگوییم: خُب شما اهل مسابقه نیستی! کسی که خودش را برای مسابقه آماده کرده است، اگر را ، مینشیند و گریه میکند! https://eitaa.com/fatemi5/1229
⬅️امام حسین ع: 👌👇 کار خوبی را که با سرعت و شتاب انجام ندادی روی آن حساب باز نکن فَاسْتَبِقُوا الَْيّْاتِ « : قرآن میفرماید ( مسابقه بگذارید برای خیرات! بقره 148 درآل عمران، " یُسارِعُونَ فِی الَْخیرات آنها برای خیرات، سرعت میگیرند. ➕امام حسین (ع) فرمود: کار خوبی که انجام داده اید اما آن را با سرعت و و اشتیاق انجام نداده اید، روی آن کار خوبتان اصلا حساب نکنید! ❌ایها الناس نافسوا فی المکارم و سارعوا فی المغانم و لا تحتسبوا بمعروف لم تجعلوا؛ ↩️ ای مردم در مکارم اخلاقی با یکدیگر رقابت کنید و در بهره‌گرفتن از فرصت‌ها شتاب نمایید و کار نیکی را که در انجامش شتاب نکرده‌اید، به حساب نیاورید. (بحارالانوار، ج 75، ص 121) 👌وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‌ رَبِّهِمْ راجِعُونَ )مؤمنون، 60 ( کسانی که اعمالی که باید انجام بدهد را انجام میدهند و قلبشان به معنای ترس و نگرانی » وَجِلَةٌ « و هراسان است از اینکه دارند پیش خدا میروند. ♻️ ➕آدم منفی نیست، بلکه یک و نگرانی خاصی است که در وضعیتهای مثبت برای آدم پیش میآید که قشنگ است و اعصاب آدم را خُرد نمیکند. https://eitaa.com/fatemi5/1229
در آیه بعد" ❇️أولئِكَ یُسارِعُونَ فِي الَْيّْاتِ وَ هُمْ لهَا « : در آیۀ بعد میفرماید مؤمنون، (» سابِقُون 61 ( 👌اینها کسانی هستند که در کارهای میگیرند و با همدیگر مسابقه میگذارند و خودشان را با هم میکنند تا از هم سبقت بگیرند در خوبیها. •❇️ و هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْْرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ « : قرآن میفرماید هود، ( » عَلَى المْاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَ ه یکُمْ أَحْسَنُ عَمَ ل ا 7 ( همۀ این آسمانها و زمین را آفریده است تا ببیند بهتر هستید؟ یعنی این یک است. در جای دیگری 👇 ❇️الَّذی خَلَقَ المَْوْتَ وَ الحَْیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَملا" میفرماید 2( آنکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را کند که ببیند از شما بهتر هستید؟ نه اینکه امتحان کند تا ببیند چه کسی خوب است و چه کسی بد است؟ بلکه از همان اول مسابقه است که ببیند چه کسی بهتر است؟ https://eitaa.com/fatemi5/1229
• حس مسابقه بگیرید!✅ 🔰➕بچه ها و را ببینید که چقدر خوبی دارند؛ هم هاش میخواهند با هم بگذارند. این حسّ است که در وجود انسان قرار داده 👌شده ولی متأسفانه ما معمو لا ا این حسّ خودمان را میکنیم! ❌این بچه، همه اش بنشین سر ! 👈خودت را جمع « میخواهد مسابقه بگذارد ولی ما مدام میگوییم او هم یواشکی میرود با لپتاپ و موبایل، در مسابقه ها و بازیهای غیرواقعی در »! کن فضای مجازی و... شرکت میکند. درحالیکه باید او را وارد مسابقه های جدّی زندگی اش کنیم. •⭕️ میدانید بعضیها چرا اینقدر در مناجات، خوش گریه هستند؟ آیا به خاطر این است که خیلی بدبختی دارند؟ نه؛ دلیلش این است که اگر کسی برای یک مسابقه ای خیلی « زحمت کشیده باشد که ببرد، وقتی به او بگویند که تو برنده نشدی مینشیند و گریه »! میکند. این از سر بدبختی نیست بلکه ناشی از یک حسّ خوب است. https://eitaa.com/fatemi5/1229
✅بعضی از زن و شوهرها در خانه باهم میکنند، این میخواهد بر او بشود، او میخواهد بر این پیروز بشود،لذا هیچکدام نمیآیند؛ 💎➕اما اگر برای خوب بودن مسابقه گذاشته بودند، اینطوری فکر میکردند الان که دعوا شده است، باید ببینیم 👌اگر کسی اینطوری فکر کند، در برابر طرف »؟ چه کسی بیشتر میتواند میبرد باشد، هرچه شما بگویید « : مقابل کوتاه میآید و میگوید آنوقت این کسی که کوتاه »! آمده، برندۀ مسابقه خواهد بود ✅➕➕بهتر نبودی؟! بدرد نمی خوری ؛ از ما اهل بیت نیست کسی که در شهرش از او بهتر هم باشد • راوی میگوید: کسی به نام عِیسَی بن عَبْدِاللَّه « آمد پیش امام صادق )ع( نشست. » یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّه، « : حضرت احترام کرد و او را پیش خود برد و نشست. بعد فرمود https://eitaa.com/fatemi5/1229
✅ليسَ مِنّا ـ و لا كَرامَةَ ـ مَن كانِ فِي مِصرٍ فيهِ مِائةُ ألفٍ أو يَزيدونَ ، و كانَ في ذلكَ المِصرِ أحَدٌ أورَعَ مِنهُ . 💠➕کرامتی ندارد و از ما نیست، کسی که در یک شهری زندگی کند که صد هزار نفر-یا بیشتر- در آن شهر باشند و یک نفر با ورع تر از او باشد. او دیگر به دردِ ما نمیخوَرد! چه : بهتر نبودی؟! بدردنمیخوری. 💢➕این حرفها برای آدمهای هست که اهل مسابقه هستند. در مسابقه گاهی دیدید سر ثانیه نفر اول با بقیه مشخص میشود. https://eitaa.com/fatemi5/1229
• • ❌کربلا میدان مسابقه ؛ آنکه آخر آمده بود اول رفت •🌹👌 کربلا، میدان مسابقه بود. آنهایی که بهترین ها بودند، در کربلا دور ابیعبدالله جمع شده بودند. ◀️اباعبدالله الحسین به بهترین بودن آنها تصریح کردند و صحه گذاشتند أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی، وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ. ↪️من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم وخویشاوندانی نیکوکارتر و نزدیکتر از ... اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را این بهترینها در کربلا آمدند در مسابقه. هرکسی میخواهد گوی سبقت را از دیگر برباید. هرکسی میگوید من زودتر شهید شوم. چه صحنه دیدنی هست. این میدان مسابقه دوستان خدا. ➕البته دل اباعبدالله آب و کباب میشود. حاضر نیست یک تار از یارانش کم شود. شب عاشورا هم اذن داد تا از این میدان بروند اما آنها مرد این میدان بودند. میدان مسابقه کربلا، در این میدان از میان اصحاب آنکه از همه دیرتر آمده بود، گوی سبقت را ربود. • کسی که دل زینب س را شکست بود. آنچنان راه را بسته بود که با اباعبدالله ع بر سر او داد زد. گاهی اوقات انسان با یک داد، آدم میشود، حرّ همینطوری عوض شد و در او تحول ایجاد شد امام حسین )ع( در کربل ا به این سادگیها در مقابل کسی عصبانی نشد. ولی دید حرّ این قابلیت را دارد که با یک تلنگر، عوض شود، لذا به او نهیب زد: فَقَالَ الحُْسَيْنُ ع لِلْحُ ر ر ثَ ک لَتْکَ (»؟ مادرت به عزایت بنشیند، این چه برخوردی است « أُ ه مکَ مَا تُرِید؛ وقعه الطف، ص 171 ( امام حسین )ع( به عمر سعد اینطوری تشر نزد، چون دید او لیاقتیش را ندارد. https://eitaa.com/fatemi5/1229
حرّ آمد جواب حضرت را بدهد، ولی نتوانست و گفت: من چه بگویم که مادر شما حضرت فاطمه )س( است )فَقَالَ لَهُ الحُْ ه ر أَمَا لَوْ غَيُِّْکَ مِ ن الْعَرَبِ یَقُولهَُا لِی وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الحَْالِ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا مَا تَرَکْتُ ذِکْرَ أُ ر مهِ بِالثهکْلِ کَائِنا مَنْ کَانَ وَ لَکِنْ وَ اللََِّّ مَا لِی إِلََ ذِکْرِ أُ ر مکَ مِنْ سَبِیلٍ إِل ا بِأَحْسَنِ مَا یُقْدَرُ عَلَیْهِ ؛ وقعه الطف، ص 171 ) اینجا بود که معلوم شد نهیب اباعبدالله )ع( کار خودش را کرده است... • وقتی حرّ اینگونه ارادت خودش به را زهرای اطهر )س( نشان داد، نظرِ حسین )ع( دربارۀ حرّ اینطور بود که: عجب جوانمردی است؛ به مادرم احترام گذاشت! اگر چند نفر مثل او در مدینه بودند که به مادرم احترام بگذارند، اص ا ل ا درِ خانۀ ما آتش نمیگرفت... 10 ال ا لعنه الله علی القوم الظالمین 10 علیرضا پناهیان، حرکت جهان به سوی معنویت و آسیبهای آن- 4 ، http://panahian.ir/post/1629 # gsc.tab=0 کانال حکمت بیان تحول با بیانیۀ گام دوم
قَالَ الْبَاقِرُ(علیه السلام) خَلَقَ اللَّهُ کَرْبَلَاءَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْکَعْبَةَ بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ عَامٍ   وَقَدَّسَهَاوَ بَارَکَ عَلَیْهَا فَمَا زَالَتْ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ الْخَلْقَ مُقَدَّسَةً فِی مَنَازِلِهِ وَ لَا تَزَالُ کَذَلِکَ وَ جَعَلَهَا اللَّهُ أَفْضَلَ الْأَرْضِ فِی الْجَنَّة (1) امام صادق علیه السّلام آهى کشید وبه مفضل فرمود: یَا مُفَضَّلُ إِنَّ بِقَاعَ الْأَرْضِ تَفَاخَرَتْ فَفَخَرَتْ کَعْبَةُ الْبَیْتِ الْحَرَامِ عَلَى بُقْعَةِ کَرْبَلَاءَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهَا أَنِ اسْکُتِی کَعْبَةَ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ لَا تَفْتَخِرِی عَلَى کَرْبَلَاءَ
*یکی از بزرگانِ هند از هندوستان اومده کربلا، چند ماه ساکن کربلا شده ، هر وقت دلش زیارت میخواست می رفت پشت بام منزل، دست رویِ سینه میگذاشت : السلام علیک یا اباعبدالله حرم نمیرفت، کربلا بود، چند ماه کربلا بود ولی حرم نمی رفت، خبر به گوش سید مرتضی علم الهدی رسید، سید بلند شد رفت خونه این عالم هندی گلایه کرد، گفت اینی که میری رو پشت بام دست رو سینه میذاری مالِ اوناییِ که از کربلا دورن، تو که کربلایی چرا حرم نمیری؟ آداب زیارتُ رعایت کن! گفت سید ولمان کن، من این کار رو نمیکنم؛ میگن سید مرتضی ناراحت شد. این بزرگ وقتی ناراحتی سید رو دید، گفت باشه میرم حرم. بلند شد لباس تمیز پوشید، قبلش غسل زیارت کرد. آروم آروم راه میرفت، هی بین راه ناله میزد، گریه میکرد. رسید سرِ حرم به سجده افتاد در مقابل عظمت خدا که بنده ای مثل حسین آفریده. با چه حال عجیبی وارد حرم شد ، میگن تا چشمش به قبر آقا افتاد ؛ فقط دو جمله گفت: آیا قبر آقایِ من اینجاست؟ آقای منُ اینجا کشتن؟ همانجا جان داد ، از دنیا رفت!! .. جنازه شُ از حرم بیرون آوردن .. این یه زائر بود، یه مسافر بود، من یه زائرای دیگه هم میشناسم فردا رسیدن کربلا ..   فریاد یا محمدا .. حسین رسید به کربلا ..   میکشی مرا، میکشی مرا .. دهه اولت با همه ایام سال فرق میکنه .. منم بسم الله گفتم فردا با تو برسم کربلا .. ای حسین  آقا رسید کربلا ، اول یه سؤال کرد: اینجا کجاست؟*   پرسید از قبیله كه این سرزمین كجاست این سرزمین غم‌زده، در چشمم آشناست این سرزمین كه بوی نی و نیزه می‌دهد این سرزمین تشنه كه آبستن بلاست گفتند: «طفّ» و «ماریه» و «شاطِیءُ الفُرات» گفتند: «غاضریّه» و گفتند: «نینوا»ست دستی كشید بر سر و بر یالِ ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: «كربلا»ست   *بعد صدا زد: هذا والله یومُ کرب و بلا؛ زینبم خودت و آماده کن! اِنزِلوا.. صدا زد همه پیاده بشین ..*   فرود آیید یاران وعده گاه داور است اینجا مزار و قتله گاهِ عاشقانِ بی سرست اینجا   *بعد فرمود: اینجا خیمه و خرگاه برپا میکنیم.. اینجا خون های مارا به این خاکِ گرم کربلا میریزن.. یه جمله گفتی قربانت بروم اما ای کاش مورخین، مقتل نویس ها نمی نوشتند. فرمود: اینجا حُرمت مارا میشکنند، اینجا احترام حرم منو نگه نمیدارند. زینب آماده باش، دخترا آماده باشید.. ای کاش یکی به اینها می گفت گوشواره هاتون رو وا کنید! *   طوفان وزید از وسط دشت ، ناگهان افتاد پرده، دید سرش رویِ نیزه‌هاست زخمی‌تر از مسیح، در آن روشنایِ خون رویِ صلیب دید، سر از پیكرش جداست طوفان وزید، قافله را بُرد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در مِناست بارانِ تیر بود كه می‌آمد از كمان بر دوشِ باد دید كه پیراهنش رهاست افتاده پرده، دید به تاراج آمده ‌ست مردی كه فكرِ غارتِ انگشتر و عباست   *انگشترو ببَر چرا انگشت میبُری؟*   برگشت اسب، از لب گودال قتلگاه افتاده پرده، دید كه در آسمان، عزاست   حسین جان .. حسین جان ..   * اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ.. (فردا همه بودند، دخترها رو با احترام پیاده کردند.. ) وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ .. (دلم خیلی برات تنگ شده، دلم خیلی برات تنگ شده) وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ*
اگر کشتند چرا  آبت  ندادند چرا  زان  دُرِّ  نایابت  ندادند اگرکشتندچرا خاکت نکردند کفن برجسم صدچاکت نکردند اگرکشتند چرارأست بریدند زکینه بر نوک نیزه  نمودند بهتر ز حسین در دو سرانیست نگردید با سوز تر از کرب بلا نیست نگردید جز کرب  بلا  و حرم  گوشه به گوشه درهیچ کجا شور وصفا نیست نگردید بیمار  جنونیم   و  دچار   تب  عشقیم جزذکرحسین هیچ دوانیست نگردید آن خلد برینی که خدا ساخته از عشق جز کرب بلا هیچ کجا نیست نگردید تا ما   همه عبد  رخ  دلجوی حسینیم گشتن پی جزاو روا نیست نگردید.  
سؤال: من قبلا به شخصی خسارتی وارد کردم و الان خجالت می کشم بروم و خسارت را جبران کنم آیا می توانم پول آن را از طرف صاحب حق، به فقیر صدقه بدهم؟ جواب: صدقه، کفایت نمی کند و باید مبلغ خسارت را به او بپردازید می توانید به گونه ای که مطلع نشود ـ مثلا از طریق واسطه یا واریز به حساب ـ آن را ادا کنید
سؤال: استفاده از لاک توسط خانم‌ها در ناخن های دست و پا هنگام وضو و غسل چه حکمی دارد؟ جواب: تمام ناخن های ‌دو دست در هنگام وضو باید از لاک و هر مانع دیگری پاک باشند، ولی اگر از ناخن های پا، یک ناخن پاک باشد و روی آن مسح کشیده شود، وضو صحیح اسـت اما در هنگام غسل، تمام ناخن های دست و پا باید پاک باشند
سؤال: اگر به هر دلیل هنگام نماز، مُهر از دسترس خارج شود، - مثلاً بچه ای، مهر را ببرد- تکلیف چیست؟ جواب: اگر در بین نماز چیزی که بر آن سجده می‌کند، گم شود و چیزی که سجده بر آن صحیح است در دسترس نباشد چنانچه وقت، وسعت داشته باشد باید نماز را بشکند اما اگر وقت تنگ است: چنانچه لباس او از جنس کتان یا چیزی که جنس پنبه و کتان دارد، باشد باید بر همان سجده کند و احتیاط آن است که تا سجده بر لباسی که از پنبه و کتان است، ممکن باشد بر غیر آن یعنی لباسی که از این جنس نیست، سجده نکند. اگر چنین لباسی ندارد بنابر احتیاط واجب بر پشت دست خود سجده کند.
شب سوم: موانع تحول روحی: 1 . ترس سیر بحث: ▪️اصل تحول، تحول روحی در انسان هست و انبیاء به تحول در افراد و جوامع هستند. ❌تزکیه یعنی . تحول یعنی بیشتر، بیشتر، بیشتر. تحول یعنی گذشتن از گرایشهای که لذت کمتری دارند؛ 💢تحول روحی مقدمۀ تحول اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. سپس به طرح موضوع موانع تحول میپردازیم و اینکه موانع تحول درونی هستند یعنی یک دیگر نمیگذارد شما گرایش به برترین ها را پاسخ دهی. ➕اولین مانع برای تحول روحی، هست. سبک زندگی ما، به ما نشان میدهد که آیا ما آدم هستیم برای تحول یا نه؟! سبک زندگی هست که آدمها را ترسو بار میآورد برخلاف تجارت. ⬅️ نقش در ترسو تربیت کردن فرزندان و همچنین نقش نظام آموزش و پر و رش که در س خواندن در آن مبتنی بر ترس از کسر و حضوروغیاب هست در نابود کردن خلاقیت و قدرت نوآوری فرزندان اشاره میشود. ⏪ ترس مانع تحول افرینی آنها میگردد میپردازیم. شجاعت در میدان جنگ و سیاست صفت برجسته https://eitaa.com/fatemi5/1262
هدایت شده از منبرک فاطمی
روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است ، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم . کان‏ للحسین‏ علیه‏ السلام‏ بنت‏ صغیره لها أربع‏ سنین‏ قامت‏ لیله من‏ منامها و قالت‏: أین‏ أبی‏ الحسین‏ علیه‏ السلام‏ برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست فإنی‏ رأیته‏ الساعه فی‏ المنام‏ مضطربا شدیدا. پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم فلما سمعن‏ النسوه ذلک‏ بکین‏ و بکى‏ معهن‏ سائر الأطفال‏ و ارتفع‏ العویل‏، چون زنان این‌ سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند فانتبه‏ یزید من‏ نومه‏ و قال‏: ما الخبر؟ ففحصوا عن‏ الواقعه و قصوها علیه‏، یزید بیدار شد و پرسید:چه‌خبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند فأمر بأن‏ یذهبوا برأس‏ أبیها إلیها فأتوا بالرأس‏ الشریف‏ و جعلوه‏ فی‏ حجرها، یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت فقالت‏: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس‏ أبیک‏. گفتند : سر پدرت ففزعت‏ الصبیه و صاحت‏ فمرضت‏ و توفیت‏ فی‏ أیامها بالشام. آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت. و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت: و این روایت در بعض کتب‌ مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوش‌از آن برداشتند وپرسید ما هذا الرأس؟ این سر ازآن کیست قالوا: إنه رأس أبیک. گفتند سر پدرت فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول: آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مى‌گفت؟یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟ کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟ یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟، ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟، اى پدر چه کسی مرا به این‌ کوچکى یتیم کرد؟ یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟، اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟ یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟ اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ ‌کند ؟ و ذکر لها من هذه الکلمات و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف دهان بر دهان شریف پدر نهاد و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها، آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا. او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود. فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء، و چون اهل بیت این بدیدند صدا به‌گریه بلند کردند و داغشان تازه شد و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه. هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان‌ شدند.
هدایت شده از منبرک فاطمی
توئی ماه من و من چون ستاره غمم گشته پدرجان بی‌شماره اگر روی کبودم را تو دیدی مکن دیگر نظر بر گوش پاره *** بیا بشنو پدرجان صحبتم را غم تو بُرده از کف طاقتم را دو چشم خویش را یک لحظه وا کن ببین سیلی چه کرده صورتم را
هدایت شده از منبرک فاطمی
بر نیزه‌ها از دور می‌دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق در خون‌‌ رها وقتی که دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه یک بار می‌شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتی به ما از گوشواره همراه خود بردی چرا انگشترت را با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه دیدم کبودی‌های چشم مادرت را یک روز بودم یاس باغ آرزویت حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
هدایت شده از منبرک فاطمی
بنال ای دل نوا دارد رقیه به هر دردی دوا دارد رقیه مرض او را ز پا انداخت ،امّا مریضان را شفا دارد رقیه سه ساله کودک و این اوج عزّت؟ مدال مرحبا دارد رقیه بیا یا فاطمه اندر خرابه عزای بی ریا دارد رقیه بدور از دیدهٔ بیگانه امشب سخن با آشنا دارد رقیه ز دست ساربان و زجر و خولی به بابا شکوه ها دارد رقیه ز خونین چهره میبوسید و می گفت غم بی انتها دارد رقیه بیا ای یار پیشانی شکسته که با مهمان صفا دارد رقیه چه با جا آمدی ای جان جانان ببین جا در کجا دارد رقیه از آن روزی که افتادی به مقتل دل پر ماجرا دارد رقیه دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست وطن در کربلا دارد رقیه بمیرم از چه لبهایت کبود است بگو محشر به پا دارد رقیه پدر بر چهره ام یک دم نظر کن رُخ زهرا نما دارد رقیه به جرم عاشقی جان بر لب آمد شکایت زاشقیا دارد رقیه خدا خواهد اگر ،می میرم امشب که هر شب این دعا دارد رقیه
هدایت شده از منبرک فاطمی
✅سکینه و رقیه علیهما السلام: الگوهای دختران شهید سکینه علیها السلام خواهر حضرت «علی اصغر» همراه سایر زنان و دختران در کربلا حضور داشت. نام اصلی او آمنه و امینه و... است و لقب سکینه را مادرش «رباب » به او داده. وقتی امام حسین علیه السلام برای آخرین وداع به خیمه گاه آمد، سکینه علیها السلام شدیدا گریه می کرد. امام او را به سینه چسباند و میان چشمانش را بوسه زد; اشک هایش را پاک کرد و با محبت زیاد او را ساکت کرد. و اشعاری را با او زمزمه کرد که مطلع آن چنین است. سیطول بعدی یا سکینة فا علمی منک البکاء اذا لحمام دهانی; ای سکینه! بدان که بعد از من گریه های طولانی خواهی داشت، آنگاه که مرگ من فرا برسد.» امام وقتی با آنان و دختران خداحافظی کرد، به پدر عرض کرد: «یا ابت استسلمت للموت؟ ای پدر! آیا تسلیم مرگ شده ای؟» امام حسین علیه السلام فرمود: «کیف لا یستسلم من لا ناصر له و لا معین; چگونه کسی که یار و کمکی ندارد، تسلیم مرگ نشود؟» سکینه به پدرش پیشنهاد کرد: «یا ابة! ردنا الی حرم جدنا...; ای پدر! ما را به حرم جدمان برگردان.» امام پاسخ داد: «هیهات لو ترک القطا لنام; هرگز ممکن نیست. اگر پرنده قطا به حال خود رها می شد، آرام می خوابید.» زنان با شنیدن سخن امام گریه سر دادند و امام آنان را ساکت کرد و به دشمن حمله کرد. حضرت سکینه علیها السلام در علم و معرفت و ادب، کم نظیر بود و همواره مورد توجه امام حسین علیه السلام بود. @fatemi5
هدایت شده از منبرک فاطمی
عشق کاری به قیل و قال ندارد عاشقی حرف جز کمال ندارد شاه عشّاق که مثال ندارد باغ او میوه‌ای کال ندارد نخل‌های علی نهال ندارد غیر راه علی مسیر ندیدم داخل خانه‌اش صغیر ندیدم سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم من در این خانه غیر شیر ندیدم شیر بودن که سنّ و سال ندارد چون شده حیدری تبار؛ رقیّه هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه در کمالات؛ او مثال ندارد بر رخ او خدا نقاب کشیده روی او پرده‌ی حجاب کشیده جای چشمانش آفتاب کشیده صورتش به ابوتراب کشیده حیف در زندگی مجال ندارد خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده نازدانه‌ست ناسزا نشنیده پابرهنه به روی خار دویده گرچه کودک، ولی شده‌ست خمیده او الفباش غیر دال ندارد مثل یک شیشه‌ی بلور، شکسته همچو خشتی که در تنور شکسته سنگ خورده ولی غرور شکسته زیورش را کسی به زور شکسته نزن او با کسی جدال ندارد بر سرش ریخت آسمان خرابه زخم‌ها خورد از زبان خرابه معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه آه؛ پروانه در میان خرابه جای سالم به روی بال ندارد بین انظار رفت مسخره کردند سر بازار رفت مسخره کردند دست به دیوار رفت مسخره کردند کوچه هر بار رفت مسخره کردند معجر پاره قیل و قال ندارد زجر ول‌کن نبود؛ حرمله می‌زد دخترک را بدون فاصله می‌زد گردنش را گرفت سلسله می‌زد گفت جامانده‌ام ز قافله می‌زد طفل ترسیده که سؤال ندارد کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت خشت‌ها بالشی به زیر پرش ریخت دختر شاه بود و موی سرش ریخت گریه‌ها وقت دیدن پدرش ریخت خواهشی او جز وصال ندارد
هدایت شده از منبرک فاطمی
آن بلبلم که سوخته شد آشیانه ام صیاد سنگدل زده آتش به خانه ام بال و پرم ز سنگ حوادث شکسته شد از بس که شمر شُوم زده تازیانه ام چون شمع آب شد تنم از بس گریستم ترسم که سیل اشک کند سر به نیستم زان ساعتی که رفتی و دیگر ندیدمت جویای گنج بودم و ، ویران نشینم شدم دستم نمی رسید ببوسم تو را ز نی از دور گرد خرمن تو خوشه چین شدم ویرانه و داغ ، زخم زبان ، طعنه ی بی کسی این کوه را تن چون کاه چون کشم پای تو و که برسر چشمان خود نهم دست تو کو خار ز پایم برون کشم