eitaa logo
منبرک فاطمی
6.1هزار دنبال‌کننده
858 عکس
845 ویدیو
1.3هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،و داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️امرمعروف و نهی منکر ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز 🔺فهرست + تبلیغات شما + فروشگاه https://eitaa.com/fatemi222/6618 @a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد ♦️در توقيعي که از ناحيه امام عصر (عج) براي شيخ مفيد (ره) صادر شد، حضرت فرمودند: إِنَّا غَيْرُ مُهمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُم وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم وَ لَو لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأوَاءُ وَ اصطَلَمَكُمُ الْأَعدَاءُ ؛ همانا، ما از رعايت حـال شما كوتاهى نمى ‏كنيم و شما را از ياد نمى ‏بريم، چه، در غير اين صورت سختيها و گرفتاريها برشما فرو مى ‏آيدو دشمنان شما را ريشه‏ كن كرده و از بين مى‏برند. ♦️ توسل به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه با صدای شهید 🆔 @fatemi222
◾️شب چهارم محرم. (هشت نذر باطل) (محبت اهلبیت) (اشعارحر) https://eitaa.com/fatemi222/9506
✋غبار کربلا مانع آتش 🔹فاضل کامل سید الواعظین مرحوم سید محمود امامی اصفهانی (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند: یکی از خلفای بنی مروان اولاد دار نمی شد به مقتضای عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسری به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهای حضرت سیدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند. 🔹اتفاقا بعد از مدّتی خداوند پسری به او عطاء می نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیت می کند که باید بروی سر راه زوّارهای حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانی. 🔹پسر شبی در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعی را می برند بسوی جهنّم، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوی آتش، رسول خدا (ص ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمی توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزی به زمین کربلا می گذشت غباری از آن زمین بر بدن او نشسته است. 🔹عرض کردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمی شود که بشوئید. 🔹پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می کرد. ثمرات الحیوة . کرامات الحسینیه ج 1 ص 202 ◾️موضوعات محرمی شب چهارم👇 https://eitaa.com/fatemi222/9506
✋رسول مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: «اَحَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً؛ خداى متعال دوست دارد كسى حسین را دوست دارد ** ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین         معنای واقعی اصول الکرم حسین لطفی که کرده‌ای تو به من مادرم نکرد         ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین یادم نمی‌رود که همه عزتم تویی      من پای سفرۀ تو شدم محترم حسین سخن از عنایات، کرامات و الطاف حضرت اباعبدالله«علیه السلام» به دوست‌داران و زائران و پناهندگانش به گستردگی و وسعت عالم هستی مجال می‌خواهد؛ چراکه عنایات آن بزرگوار در همه زمان‌ها و مکان‌ها جاری و ساری بوده است و مردم همچنان به لطف و اراده حضرت پروردگار در ادامه تاریخ، شاهد عنایات و کرامات ایشان خواهند بود. رسول مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: «اَحَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَيْناً؛  خداى متعال دوست دارد كسى كه حسين را دوست داشته باشد».  وجود انواع سختی‌ها و موانع راه و مشکلات برای رسیدن به کمال و رشد واقعی در این عالم، نیاز مردم به کشتی نجات را روشن‌تر می‌نمایاند. به طور کلی اگر تمسک به کرامات و عنایات اولیای الهی نباشد، خطرات زیادی در راه رسیدن به مقصد حقیقی انسان را تهدید می‌کند. طىّ اين مرحله بى همرهى خضر مكن         ظلمات است بترس از خطر گمراهى    به همین دلیل رسول گرامی اسلام «صلی الله علیه و آله و سلم» فرمود: «اِنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النَّجاة؛  همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است».  از صدر اسلام تا کنون تمام کائنات از عنایات وجود مقدس حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» بهره‌مند شده‌اند. این عنایات به اندازه‌ای است که دربارۀ آن آثار و کتب متعددی به رشته تحریر درآمده و مقالات فراوانی نگارش شده است؛ بنابراین برای رسیدن به مقصد حقیقی باید همواره خود را در معرض عنایات حضرات معصومین«علیه السلام» به‌ویژه حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» قرار دهیم تا از مسیر حق منحرف نشویم. در این نوشتار بخشی از عنایات آن حضرت به عزاداران، زائرین، مشتاقان و پناهندگانش را بازگو می‌کنیم. 🌹🌹 یک: عنایت به بانوی یزدی محدث قمی می‌نویسد: حاج محمدعلی یزدی ـ که مرد فاضل و صالحی بود ـ همسایه‌ای داشت که از کودکی با هم بزرگ شده بودند و نزد یک معلم می‌رفتند تا آنکه رفیقش بزرگ شد و به عشاری (باج‌گیری و پول زور‌گرفتن) مشغول شد و پس از آنکه از دنیا رفت، در نزدیکی همان مقبره‌ای که حاج محمدعلی یزدی شب‌ها در آن بیتوته می‌کرد، دفن شد. حاج محمدعلی چند روز پس از فوتش او را در خواب می‌بیند که در ظاهری نیکوست و جایگاهش خوب است؛ پس از او پرسید : من از کارهای تو در دنیا خبر داشتم و احتمال نمی‌دادم که این مقام تو باشد؛ زیرا مقتضای شغل تو جز عذاب نبود. بگو با کدام عمل به این درجه و مقام رسیدی؟ گفت: همین‌طور است که تو می‌گویی، من از روزی که از دنیا رفتم، به بدترین نوع عذاب گرفتار بودم تا اینکه دیروز همسر استاد اشرف حداد را در این مکان دفن کردند. امام حسین«علیه السلام» در شب وفات او سه‌مرتبه او را زیارت کرد و در مرتبه سوم امر فرمود که عذاب را از این قبرستان بردارند، آن‌گاه حال ما نیکو شد و در وسعت و نعمت الهی افتادیم. از خواب بیدار شدم و به جستجوی استاد اشرف حداد پرداختم. او را در بازار آهنگران یافتم و از او پرسیدم: تو همسری داشتی؟ گفت: بله، دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان دفن کردم. گفتم: او به کربلا رفته بود؟ گفت: نه. گفتم: مصایب آن حضرت را ذکر می‌کرد؟ گفت: نه. گفتم: مجلس تعزیه‌داری داشت؟ گفت: نه. آن‌گاه پرسید: دنبال چه هستی؟ خوابم را برایش بازگو کردم، گفت: آن زن مرتب زیارت عاشورا می‌خواند.  🌹🌹🌹 ◾️موضوعات محرمی شب چهارم👇 https://eitaa.com/fatemi222/9506
◾️شب پنجم محرم: 1⃣👈احکام غسل https://eitaa.com/ahkam31/946 2⃣👈ویژگی دوم یاران امام (استقامت) https://eitaa.com/fatemi222/4721 3⃣👈اطفال حضرت زینب کبری https://eitaa.com/fatemi8/515
داستان کوتاه از صبرو استقامت👇
✍یک قدم بالا بیایید روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد. حیوان بیچاره ساعت ها به صورت ترحم انگیزی ناله می کرد. تا اینکه کشاورز فکری به ذهنش رسید . او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه نیز در هر صورت باید پر شود . او همسایه ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد . آن ها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند. اسب اول قدری ناله کرد ، ولی بعد از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد. آنها باز هم روی او گل ریختند . کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت شگفت زده کرد. با هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد ، گل را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد همین گونه که روی او گل می ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد . زندگی در حال ریختن گل و لای برروی شماست . تنها راه رهایی این است که آنها را کنار بزنید و یک قدم بالا بیایید. هریک از مشکلات ما مانند سنگی است که می توانیم از آن به عنوان پله ای برای بالا آمدن استفاده کنیم با این شیوه می توانیم از داخل عمیقترین چاه ها بیرون بیاییم https://eitaa.com/fatemi222/9520
✍چهل روز با پوتین شهید نوبخت بعد از این که از معبرها گذشتیم، به زیر دژ دشمن رسیدیم. نزدیکی‌های صبح به ما خبر رسید که باید برگردید. بی‌سیم‌های ما از کار افتاده بود و تنها به وسیله‌ی پیک می‌توانستیم خبرها را از مافوق بگیریم. بچّه‌های گروهان من در میدان مین گرفتار شدند. درگیر و دار حوادث و در آن شرایط سخت، ایشان دست مرا گرفت و گفت: «بنشین! می‌خواهم خاطراه‌ای تعریف کنم.» من با تعجّب گفتم: «الآن که وقت خاطره نیست.» گفت: «آقای علی‌پور! در عملیّات والفجر خدا می‌داند که ما سه نفر بودیم و در مقابل یک تیپ عراق ایستادگی کردیم. من چهل روز پوتین را از پایم درنیاوردم.» https://eitaa.com/fatemi222/9520
✋کنار جنازه‌ی برادر! شهید صفر اسماعیلی عملیات «والفجر ۱۰» بود. رزمندگان حدود چهارده ساعت در سرمای بسیار شدید منطقه توانسته بودند ارتفاعات صعب‌العبور «حلبچه» را پشت سر گذاشته و تمامی پایگاه‌های دشمن را به تصرف خود درآورند. من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاه‌ها شد و با صحنه‌ی بسیار عجیبی روبه‌رو شدیم. «اسماعیلی»، فرمانده‌ی گروهان را دیدم که در کنار جنازه‌ی یکی از شهدا نشسته است. وقتی ما را دید، با لبخند و خوشرویی خاصی از ما استقبال کرد. پرسیدم: «این شهید کیست؟» با لبخند در پاسخم گفت: «یکی از نیروهای گروهانم بود که شب گذشته در درگیری با دشمن شهید شده است.» بعد از کمی صحبت با ایشان، خداحافظی کردیم و راهی پایگاهی دیگر شدیم. در بین راه سؤالی ذهنم را مشغول خود کرده بود که «چرا فرمانده کنار آن جنازه نشسته بود؟» از برادری که همراهم بود، موضوع را پرسیدم. ایشان گفت: «مگر شما متوجّه نشدید؟» گفتم: «متوجّه‌ی چی؟» گفت: «آن دو با هم برادر بودند و آن‌که شهید شده بود، برادر بزرگ‌تر فرمانده بود و آر.پی‌.جی زن گروهان!» خشکم زده و اشک در چشمانم حلقه زده بود و به این همه صبر و استقامت غبطه می‌خوردم. جالب‌تر این‌که هنوز چهلم شهادت برادر بزرگ‌تر فرا نرسیده بود، که برادر کوچک‌تر (فرمانده) هم در عملیاتی در ارتفاعات «شیخ محمّد» به شهادت رسید. https://eitaa.com/fatemi222/9520
📝شب عاشورا اباعبدالله علیه السلام پشت خیمه هایش داشت حرکت می کرد برای این که برود سر بزند که نکند دشمن از پشت حمله کند،نافع ابن هلال می گوید: من دیدم اباعبدالله در تاریکی دارد پشت خیمه ها می رود ترسیدم،گفتم یک دریا لشکر ما را محاصره کردند شاید ترور کنند حضرت را،من دنبال حضرت بروم که مراقب ایشان باشم قصدم این بود لذا آهسته آهسته دنبال حضرت راه افتادم که صدای پایم هم بلند نشود فقط مواظب باشم. یک مقدار که از خیمه ها دور شدیم رفتیم عقب تر حضرت ایستاد و فرمود:نافع تو هستی؟نافع که دیگر فهمید امام حسین متوجه شد آمد جلو گفت:بله من هستم. حضرت فرمود:نافع برای چه دنبال من آمدی؟گفت:آقا من بر جان شما ترسیدم،ترسیدم که این ها بر شما لطمه ای بزنند. حضرت فرمود:نافع!آن چیزی که خدا بخواهد همان می شود،بعد دست مرا گرفت و چند قدم رفتیم فرمود:نافع!آن دو کوه را می بینی؟(خیلی فاصله ی دوری بود دو کوه در دل شب پیدا بود)آن کوه ها را می بینی؟گفتم:بله آقا،فرمود:پشت آن کوه ها دیگر هیچ خطری نیست،نمی خواهی بروی؟فهمیدم حضرت می خواهد بگوید اگر می خواهی بروی این جا دیگر که از کسی خجالت نمی کشی این جادیگر جمع اصحاب هم نیستند که ببینند تو را اگر می خواهی بروی برو. نافع می گوید:یک مرتبه دلم ریخت افتاد به پای امام حسین شروع کرد به اشک ریختن،گفت:من کجا بروم؟ من مدّت ها است شمشیری خریدم و اسبی آماده کردم که اگر روزی فرزند پیغمبر و ولی خدا کمک خواست لحظه ای تاخیر نیاندازم،من کجا بروم؟حالا مثلاً من رفتم جان خود را حفظ کردم چهارصباحی در این دنیا زنده ماندم بالاخره چه؟آخرش که باید بمیریم، حبیب ابن مظاهر مگر چند سال دیگر می خواست در دنیا زنده بماند؟حالا اگر در کربلا هم شهید نمی شد بالاخره که از دنیا می رفت اما خودش را پیوند زد به ابدیّت،زرنگ یعنی این که بفهمد باید چه کار کند و از عمرش چگونه استفاده کند . گفت:آقا به فرض که من بروم و جان خود را نجات دهم بالاخره که باید از دنیا بروم آن وقت در آن عالم چگونه چشمم بیافتد به چشم جدّ شما رسول خدا که ایشان به من بگوید:جان خود را برداشتید و فرار کردید و فرزند من چه؟آقا چه جواب دهم؟شما نپسند که من از این جا بروم. التماس می کردند برای ماندن این ها آن کسانی بودند که فهمیده بودند محتاج ولی خدا هستند،این ها آن کسانی هستند که منیّت از آن ها رفته بود بیرون و محتاج ولی بودن را درک می کردند و لذا این قدر استقامت کردند. استاد عالی https://eitaa.com/fatemi222/9520
🔻امام رضا (ع): 💟انتظار فرج به چند چیز است: 🌺صبور بودن 🌻گشاده‌رویی 🌹همسایه‌داری 🌷خوش‌رفتاری 🌼ترویج ‌کارهای‌ نیک 🌸خودداری از آزار و اذیت دیگران 💐خیر‌خواهی و مهربانی با مومنان انْتِظَارَ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنَ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنَ الْجِوَارِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ كَفَّ الْأَذَى وَ بَسْطَ الْوَجْهِ وَ النَّصِيحَةَ وَ الرَّحْمَةَ لِلْمُؤْمِنِين‏ 📚 تحف‌العقول'ص۴۱۵ https://eitaa.com/fatemi222/9520