eitaa logo
منبرک فاطمی
6.1هزار دنبال‌کننده
919 عکس
873 ویدیو
1.3هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️امرمعروف و نهی منکر ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز 🔺فهرست + تبلیغات شما و... https://eitaa.com/fatemi222/6618 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰جامعه محزون ، جامعه خائف 🔻خوف و ترس نسبت به داشته ها و حزن و اندوه نسبت به نداشته ها است. آرمان و هدف بدون ابزار تحقق حزن آور است و ابزار بدون آرمان و هدف، خوف آور است. این عصر را اندیشمندان عصر میدانند یعنی عصر غلبه خوف و عصر پیش از رنسانس را عصر باید نامید یعنی اندوه و افسردگی. 🔻جامعه ای که مردم در آن احساس بی کنند جامعه محزون است و جامعه بی و بی قانون مقدس، جامعه مضطرب و مهیای جنگ. 👌 مستقیم از بین این دو میگذرد. صراط مستقیم، صراط اهل است آنانکه هم آرمان دارند و نگاهشان به بالا است و هم خودشان بر میدارند و رها نمیکنند:  اِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلٰئِکَةُ اَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا 🔻در روایت است که صراط مستقیم از بین دو خصلت میگذرد رحم و امانتداری. حَافَتَا الصِّرَاطِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ الْأَمَانَةُ وَ الرَّحِمُ رحم همان واقعی است که انما المومنون اخوه توضیح میدهد و امانت را انا عرضنا الامانه ، یک سوی امت و سوی دیگر امام، یک سوی وحدت و سوی دیگر ، یک سوی مردم و سوی دیگر آرمان و قانون مقدس. 🔻آنانکه به اسم ، قانون را بی حرمتی میکنند، نهادهای حاکمیت را تمسخر میکنند، از آرمانها کوتاه میآیند، جامعه را به سمت خوف سوق میدهند، به سمت جنگ و دو قطبی، به سمت اضطراب. 👌 آنان نیز که به اسم آرمانها، تلاش میکنند مردم کنار بایستند، وارد نشوند، اینها جامعه را به سمت ، سستی ، بی حرکتی و حزن سوق میدهند. 🔻باید به جمهوری اسلامی برگردیم. به مردم و حضورشان و به اسلام و آرمانها و قانونش. 👌 این صراط مستقیم است. این مجرای ولایت الله است. الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و هم یحزنون . این مسیر پیشرفت است الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور.... پ.ن. مردم عزیز ایران! کسانی که میگویند رای ندهید. به اسم هر آرمانی، را میپسندند. و کسانی که میگویند قانون را و آرمانها را رها کنید. جامعه را الا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و‌لا هم یحزنون @fatemi5
🔻حضرت زینب، کوهِ صبر🔻 👌 هر وقت نام حضرت زینب (س) رو می‌شنویم، مفاهیمی مثل ، ، و... در ذهنمون تداعی میشه.🤔 ☝️ اصلاً یکی از القاب حضرت زینب، «جَبَلُ الصَّبر» است.👈 یعنی کوهِ صبر.🏔 ✅️ هر وقت قرآن میخونیم، و به آیاتی میرسیم که درباره‌ی و صحبت میکنه، یادمون باشه که یکی از مصادیق کاملِ این آیات، حضرت زینب (س) است. مثلاً این آیه:👇 🕋 إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ. (فصلت/۳۰) 💢 همانا کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداست.» 💢 و بر این عقیده صبر کردند، و استقامت ورزیدند... 💢 فرشتگان همواره بر آنان نازل می‌شوند، و می‌گویند: «هرگز نترسید و اندوهگین نباشید. بشارت باد بر شما، بهشتی که همواره به آن وعده داده می‌شدید.» 🌴«تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَةُ»...👈 یعنی انسان در اثرِ و ، کارش به جایی میرسه که فرشتگانِ الهی رو به سمتِ خودش میکشونه...😲😳 ✔ وقتی عصر عاشورا، زینب کبری بدن قطعه قطعه شده‌ی برادرش را روی دست گرفت و فرمود: 🙌 «رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا هذَا القَليل»... 😭 «خدایا! اين قليل را از ما قبول كن»... ☝️ فقط خدا میدونه که در اون صحنه‌ی حسّاس، چقدر ملائکه بر زینب کبری نازل شدند...🦋 و از صبر زینب کبری تعجّب کردند...😲 @fatemi222
✍یک قدم بالا بیایید روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد. حیوان بیچاره ساعت ها به صورت ترحم انگیزی ناله می کرد. تا اینکه کشاورز فکری به ذهنش رسید . او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه نیز در هر صورت باید پر شود . او همسایه ها را صدا زد و از آنها درخواست کمک کرد . آن ها با بیل در چاه سنگ و گل ریختند. اسب اول قدری ناله کرد ، ولی بعد از مدتی ساکت شد و این سکوت او به شدت همه را متعجب کرد. آنها باز هم روی او گل ریختند . کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت شگفت زده کرد. با هر تکه گل که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد ، گل را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد همین گونه که روی او گل می ریختند ناگهان اسب به لبه چاه رسید و بیرون آمد . زندگی در حال ریختن گل و لای برروی شماست . تنها راه رهایی این است که آنها را کنار بزنید و یک قدم بالا بیایید. هریک از مشکلات ما مانند سنگی است که می توانیم از آن به عنوان پله ای برای بالا آمدن استفاده کنیم با این شیوه می توانیم از داخل عمیقترین چاه ها بیرون بیاییم https://eitaa.com/fatemi222/9520
✍چهل روز با پوتین شهید نوبخت بعد از این که از معبرها گذشتیم، به زیر دژ دشمن رسیدیم. نزدیکی‌های صبح به ما خبر رسید که باید برگردید. بی‌سیم‌های ما از کار افتاده بود و تنها به وسیله‌ی پیک می‌توانستیم خبرها را از مافوق بگیریم. بچّه‌های گروهان من در میدان مین گرفتار شدند. درگیر و دار حوادث و در آن شرایط سخت، ایشان دست مرا گرفت و گفت: «بنشین! می‌خواهم خاطراه‌ای تعریف کنم.» من با تعجّب گفتم: «الآن که وقت خاطره نیست.» گفت: «آقای علی‌پور! در عملیّات والفجر خدا می‌داند که ما سه نفر بودیم و در مقابل یک تیپ عراق ایستادگی کردیم. من چهل روز پوتین را از پایم درنیاوردم.» https://eitaa.com/fatemi222/9520
✋کنار جنازه‌ی برادر! شهید صفر اسماعیلی عملیات «والفجر ۱۰» بود. رزمندگان حدود چهارده ساعت در سرمای بسیار شدید منطقه توانسته بودند ارتفاعات صعب‌العبور «حلبچه» را پشت سر گذاشته و تمامی پایگاه‌های دشمن را به تصرف خود درآورند. من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاه‌ها شد و با صحنه‌ی بسیار عجیبی روبه‌رو شدیم. «اسماعیلی»، فرمانده‌ی گروهان را دیدم که در کنار جنازه‌ی یکی از شهدا نشسته است. وقتی ما را دید، با لبخند و خوشرویی خاصی از ما استقبال کرد. پرسیدم: «این شهید کیست؟» با لبخند در پاسخم گفت: «یکی از نیروهای گروهانم بود که شب گذشته در درگیری با دشمن شهید شده است.» بعد از کمی صحبت با ایشان، خداحافظی کردیم و راهی پایگاهی دیگر شدیم. در بین راه سؤالی ذهنم را مشغول خود کرده بود که «چرا فرمانده کنار آن جنازه نشسته بود؟» از برادری که همراهم بود، موضوع را پرسیدم. ایشان گفت: «مگر شما متوجّه نشدید؟» گفتم: «متوجّه‌ی چی؟» گفت: «آن دو با هم برادر بودند و آن‌که شهید شده بود، برادر بزرگ‌تر فرمانده بود و آر.پی‌.جی زن گروهان!» خشکم زده و اشک در چشمانم حلقه زده بود و به این همه صبر و استقامت غبطه می‌خوردم. جالب‌تر این‌که هنوز چهلم شهادت برادر بزرگ‌تر فرا نرسیده بود، که برادر کوچک‌تر (فرمانده) هم در عملیاتی در ارتفاعات «شیخ محمّد» به شهادت رسید. https://eitaa.com/fatemi222/9520
📝شب عاشورا اباعبدالله علیه السلام پشت خیمه هایش داشت حرکت می کرد برای این که برود سر بزند که نکند دشمن از پشت حمله کند،نافع ابن هلال می گوید: من دیدم اباعبدالله در تاریکی دارد پشت خیمه ها می رود ترسیدم،گفتم یک دریا لشکر ما را محاصره کردند شاید ترور کنند حضرت را،من دنبال حضرت بروم که مراقب ایشان باشم قصدم این بود لذا آهسته آهسته دنبال حضرت راه افتادم که صدای پایم هم بلند نشود فقط مواظب باشم. یک مقدار که از خیمه ها دور شدیم رفتیم عقب تر حضرت ایستاد و فرمود:نافع تو هستی؟نافع که دیگر فهمید امام حسین متوجه شد آمد جلو گفت:بله من هستم. حضرت فرمود:نافع برای چه دنبال من آمدی؟گفت:آقا من بر جان شما ترسیدم،ترسیدم که این ها بر شما لطمه ای بزنند. حضرت فرمود:نافع!آن چیزی که خدا بخواهد همان می شود،بعد دست مرا گرفت و چند قدم رفتیم فرمود:نافع!آن دو کوه را می بینی؟(خیلی فاصله ی دوری بود دو کوه در دل شب پیدا بود)آن کوه ها را می بینی؟گفتم:بله آقا،فرمود:پشت آن کوه ها دیگر هیچ خطری نیست،نمی خواهی بروی؟فهمیدم حضرت می خواهد بگوید اگر می خواهی بروی این جا دیگر که از کسی خجالت نمی کشی این جادیگر جمع اصحاب هم نیستند که ببینند تو را اگر می خواهی بروی برو. نافع می گوید:یک مرتبه دلم ریخت افتاد به پای امام حسین شروع کرد به اشک ریختن،گفت:من کجا بروم؟ من مدّت ها است شمشیری خریدم و اسبی آماده کردم که اگر روزی فرزند پیغمبر و ولی خدا کمک خواست لحظه ای تاخیر نیاندازم،من کجا بروم؟حالا مثلاً من رفتم جان خود را حفظ کردم چهارصباحی در این دنیا زنده ماندم بالاخره چه؟آخرش که باید بمیریم، حبیب ابن مظاهر مگر چند سال دیگر می خواست در دنیا زنده بماند؟حالا اگر در کربلا هم شهید نمی شد بالاخره که از دنیا می رفت اما خودش را پیوند زد به ابدیّت،زرنگ یعنی این که بفهمد باید چه کار کند و از عمرش چگونه استفاده کند . گفت:آقا به فرض که من بروم و جان خود را نجات دهم بالاخره که باید از دنیا بروم آن وقت در آن عالم چگونه چشمم بیافتد به چشم جدّ شما رسول خدا که ایشان به من بگوید:جان خود را برداشتید و فرار کردید و فرزند من چه؟آقا چه جواب دهم؟شما نپسند که من از این جا بروم. التماس می کردند برای ماندن این ها آن کسانی بودند که فهمیده بودند محتاج ولی خدا هستند،این ها آن کسانی هستند که منیّت از آن ها رفته بود بیرون و محتاج ولی بودن را درک می کردند و لذا این قدر استقامت کردند. استاد عالی https://eitaa.com/fatemi222/9520
🔻امام رضا (ع): 💟انتظار فرج به چند چیز است: 🌺صبور بودن 🌻گشاده‌رویی 🌹همسایه‌داری 🌷خوش‌رفتاری 🌼ترویج ‌کارهای‌ نیک 🌸خودداری از آزار و اذیت دیگران 💐خیر‌خواهی و مهربانی با مومنان انْتِظَارَ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ وَ حُسْنَ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنَ الْجِوَارِ وَ بَذْلَ الْمَعْرُوفِ وَ كَفَّ الْأَذَى وَ بَسْطَ الْوَجْهِ وَ النَّصِيحَةَ وَ الرَّحْمَةَ لِلْمُؤْمِنِين‏ 📚 تحف‌العقول'ص۴۱۵ https://eitaa.com/fatemi222/9520