📚چنانکه ذکر شد، نیت گناه و بدی، عذاب را به دنبال ندارد، اما نیت خیر، ثواب و پاداش را به دنبال خواهد داشت؛ در اینجا به نمونههایی از روایات این باب اشاره میشود:
1. رسول خدا(ص) «ما در مدینه افرادی را باقی گذاشتیم که هیچ وادیای را نپیمودیم و بر هیچ #تپهای بالا نرفتیم و در هیچ سراشیبی قدم نگذاشتیم، مگر اینکه آنان نیز با #ما بودند. عرض کردند: چگونه با ما هستند، در حالی که حضور پیدا نکردند؟ فرمود: #نیتهایشان ]با ماست[.» (کنزالعمال، ج3، ص 425)
🍃البته مراد این نیست که قصد کنند در کنار پیامبر(ص) #حضور داشته باشند و دیگر کاری انجام ندهند؛ بلکه قصد جدی برای حضور داشته باشند، و واقعا دلهایشان برای حضور در جبهه پر زند و موانعی مثل #بیماری و امثال آن از حضور، محرومشان کرده باشد که در این صورت انشاءالله خدا به آنها پاداش حضور را خواهد داد.
2. امام علی(ع) به مردی که آرزو میکرد کاش #برادرش نیز حاضر میبود تا #شاهد پیروزی خدا بر دشمنانش در جمل باشد، فرمود: «آیا دل برادرت با ما بود؟
عرض کرد: آری. حضرت فرمود: پس او با #ما بوده است. هر آینه در این سپاه افرادی حضور داشتهاند که هنوز در پشت پدران و زهدان مادراناند و به زودی روزگار آنان را به جهان هستی آورد و با وجود آنها (جبهه) ایمان نیرو گیرد) (نهجالبلاغه- خطبه 55)
♦️استاد مطهری(ره) شبیه این داستان را درباره جنگ #صفین چنین نقل نموده است:
«هنگامی که امیرالمومنین(ع) از جنگ صفین مراجعت مینمود، شخصی از #اصحاب آن حضرت خدمت ایشان آمد و عرض کرد: یا امیرالمومنین! دوست داشتم برادرم در این #جنگ بود و به فیض درک رکاب شما نائل میشد. حضرت در جواب فرمود: بگو نیتش چیست؟ تصمیمش چه هست؟ آیا این برادر تو #معذور بود و نتوانست بیاید و در جنگ شرکت کند؟ و یا نه، بدون عذری از شرکت در جنگ خودداری کرد و نیامد؟ اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همانکه نیامد، و اگر عذری داشته که با ما باشد، پس با ما بوده است.
آن مرد عرض کرد: بله یا امیرالمومنین! اینطور بود؛ یعنی نیتش این بود که با ما باشد.
♦️حضرت فرمود: پس نه تنها برادر تو با ما بود؛ بلکه با ما بودهاند کسانی که هنوز در #رحمهای مادراناند و افرادی که هنوز در اصلاب پدراناند. و تا دامنه قیامت اگر افرادی یافت شوند که واقعا از صمیم قلب نیت و آرزوهایشان این باشد که ای کاش علی را درک میکردم و در رکاب او می جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب خود میشماریم.» (گفتارهای معنوی، ص 237)
♦️براساس همین منطق است که در #زیارت امام حسین(ع) عرضه میداریم: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما؛ ای کاش من با شما بودم، پس به رستگاری بزرگی دست مییافتم، (و به شهادت میرسیدم).»
❇️حکیم بن طفیل طایی سنبسی
👈از عناصر خبیث که در قتل حضرت #عباس بن علی (اباالفضل) علیه السلام شرکت داشت.
👈او از قبیله «طی» و از همین جهت طائی می گفتند.
سنبسی را نیز با اعراب مختلف، سنبسی و… خوانند.
👈حکیم از سران و اشراف کوفه و از سپاهیان عمر بن سعد در کربلا بود.
👈روز عاشورا، آن زمان که عباس بن علی علیه السلام، به سمت رود فرات رفت تا برای خیمه های امام حسین علیه السلام آب بیاورد، حکیم همراه «زیدبن ورقاء» در یکی از #نخلستان های اطراف کمین کرد و بطور #ناگهانی به حضرت اباالفضل حمله برد و دستان حضرتش را #قطع کردند.
و چون سپاه دشمن، آن حضرت را احاطه کردند، به تنهایی با آنها آنقدر جنگید تا به شهادت رسید.
👈 به نقل برخی مورخین، حکیم بن طفیل در آخرین لحظه، عمودی از آهن به فرق مبارکش زد و آنحضرت نقش بر زمین شد.
👈عده ای نام آن خبیث را، «نوفل ازرق» گفته اند.
👈بعد از شهادت حضرت عباس علیه السلام حکیم جامه و سلاح او را به سرقت برداشت.
👈تمام مقاتل، او را از قاتلین حضرت ابالفضل العباس (ع) می دانند.
👈وی بعد از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا، به دستور #عمربن سعد همراه با ۱۰ نفر دیگر بر بدن آن حضرت اسب تاختند و استخوان های سینه و پشت و پهلوی حضرتش را در هم شکستند (لعنت خداوند بر آنها)، وقتی به کوفه به #حضور ابن زیاد رفتند، اظهار #خوش خدمتی کرده و گفتند ما بودیم که در بعدازظهر عاشورا بر پیکر حسین اسب تاختیم ولی عبیدالله به آنها جایزه اندکی داد.
👈 محدثین چون (ابوعمرو زاهد) گویند که چون نسب این ده نفر را بررسی کردیم، دیدیم که همگی حرامزاده و از اولاد زنا بودند.
⭕️سرانجام کار او:
👈مختار ثقفی، سال ۶۶ هـ.ق، که به خونخواهی کشته شدگان کربلا برخاست.
👈عبدالله بن کامل شاکری را با عده ای مامور کرد تا #حکیم بن طفیل را دستگیر کردند.
👈او می گفت تیری بر حسین بن علی علیه السلام انداختم ولی به زیر جامه آنحضرت رفت و هیچ زیانی به او نرساند نزدیکان حکیم، نزد «عدی بن حاتم طائی» رفتند و از او خواستند تا ضامن شود و حکیم را آزاد کنند زیرا عدی، هم قبیله آنها بود.
👈عدی این تقاضا را از «ابن کامل» کرد ولی او گفت:اختیار با من نیست، امر با مختار است.
👈و شیعیان نگران بودند که مبادا امیر (مختار) شفاعت #عدی بن حاتم را بپذیرد.
👈 لذا به ابن کامل اصرار می کردند که بگذار این خبیث را بکشیم و از این جهت او را #برهنه کردند و گفتند تو بودی که فرزند علی علیه السلام را بعد از کشتن برهنه کردی و تو گفتی که بر حسین علیه السلام، تیر انداختی و کارگر نشد، حال ما بر تو تیر می افکنیم تا کارگر شود و آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند #خارپشت شد و بر زمین افتاد و به هلاکت رسید.
👈از آن طرف که عدی بن حاتم، نزد مختار رفت تا شفاعت او کند، مختار گفت آیا تو روا داری که کشندگان حسین علیه السلام را شفاعت کنی؟
👈 عدی گفت:بر حکیم بن طفیل دروغ بسته اند. او از کشندگان نبود. مختار گفت:اگر یقین به این حرف کنم، او را رها می نمایم. اما:غافل از اینکه، گروه ابن کامل، حکیم را کشته بودند و خبر #قتل او را برای مختار آوردند.
👈حضرت مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، در زیارت شهدا از ناحیه مقدسه، او را #لعنت کرده است. آنجا که بر عموی خود حضرت اباالفضل العباس علیه السلام سلام و درود فرستاده و فرموده:
سلام بر عباس فرزند امیرالمومنین علیه السلام، یاور برادر با جان خویش، آن که از دیروزش برای فردای خویش توشه برگرفته است.
👈فدایی برادر، او که حافظ مشک آب و به سوی برادر شتابان بود و دو دست از بدنش جدا شد.
👈خداوند قاتلان او یزید بن وقاد و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.
#منبرک_فاطمی
@fatemi222
🌸🍃﷽🌸🍃
✋تاثیر نیت
📚چنانکه ذکر شد، نیت گناه و بدی، عذاب را به دنبال ندارد، اما نیت خیر، ثواب و پاداش را به دنبال خواهد داشت؛
⭕️در اینجا به نمونههایی از #روایات این باب اشاره میشود:
1⃣👈 رسول خدا(ص) «ما در مدینه افرادی را باقی گذاشتیم که هیچ وادیای را نپیمودیم و بر هیچ #تپهای بالا نرفتیم و در هیچ سراشیبی قدم نگذاشتیم، مگر اینکه آنان نیز با #ما بودند.
⭕️ عرض کردند: چگونه با ما هستند، در حالی که حضور پیدا نکردند؟ فرمود: #نیتهایشان ]با ماست[.» (کنزالعمال، ج3، ص 425)
⭕️🍃البته مراد این نیست که قصد کنند در کنار پیامبر(ص) #حضور داشته باشند و دیگر کاری انجام ندهند؛
📌بلکه قصد جدی برای حضور داشته باشند، و واقعا دلهایشان برای حضور در جبهه پر زند و موانعی مثل #بیماری و امثال آن از حضور، محرومشان کرده باشد که در این صورت انشاءالله خدا به آنها پاداش حضور را خواهد داد.
2⃣👈امام علی(ع) به مردی که آرزو میکرد کاش #برادرش نیز حاضر میبود تا #شاهد پیروزی خدا بر دشمنانش در جمل باشد، فرمود: «آیا دل برادرت با ما بود؟
⭕️عرض کرد: آری. حضرت فرمود: پس او با #ما بوده است. هر آینه در این سپاه افرادی حضور داشتهاند که هنوز در پشت پدران و زهدان مادراناند و به زودی روزگار آنان را به جهان هستی آورد و با وجود آنها (جبهه) ایمان نیرو گیرد) (نهجالبلاغه- خطبه 55)
⭕️استاد مطهری(ره) شبیه این داستان را درباره جنگ #صفین چنین نقل نموده است:
👈 «هنگامی که امیرالمومنین(ع) از جنگ صفین مراجعت مینمود، شخصی از #اصحاب آن حضرت خدمت ایشان آمد و عرض کرد: یا امیرالمومنین! دوست داشتم برادرم در این #جنگ بود و به فیض درک رکاب شما نائل میشد. حضرت در جواب فرمود: بگو نیتش چیست؟
⭕️ تصمیمش چه هست؟ آیا این برادر تو #معذور بود و نتوانست بیاید و در جنگ شرکت کند؟ و یا نه، بدون عذری از شرکت در جنگ خودداری کرد و نیامد؟
⭕️اگر معذور نبود و نیامد، بهتر همانکه نیامد، و اگر عذری داشته که با ما باشد، پس با ما بوده است.
🤔آن مرد عرض کرد: بله یا امیرالمومنین! اینطور بود؛ یعنی نیتش این بود که با ما باشد.
♦️حضرت فرمود: پس نه تنها برادر تو با ما بود؛ بلکه با ما بودهاند کسانی که هنوز در #رحمهای مادراناند و افرادی که هنوز در اصلاب پدراناند. و تا دامنه قیامت اگر افرادی یافت شوند که واقعا از صمیم قلب نیت و آرزوهایشان این باشد که ای کاش علی را درک میکردم و در رکاب او می جنگیدم، ما آنها را جزء اصحاب خود میشماریم.» (گفتارهای معنوی، ص 237)
♦️براساس همین منطق است که در #زیارت امام حسین(ع) عرضه میداریم: «یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما؛ ای کاش من با شما بودم، پس به رستگاری بزرگی دست مییافتم، (و به شهادت میرسیدم).»
@fatemi222
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿
🔅🦋﷽🦋🔅
#خاطره
#سیره_شهدا🌷
🟢 تحلیل خاطره امر به معروف #شهید_محمد_حسین_حسینی
برای ماموریت اعزام شده بودند اهواز، با دوستش رفتند کنار پل کارون، وضعیت نامناسب پوشش خانوادهها، اون رو ناراحت کرد💔
به دوستش گفت: بیا بریم #عملیات_با_اسلحه_زبان🗣
✅ کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده با #چهره_گشاده رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت:
🙋🏻♂آقای محترم هیچ میدونید که اینجا بوی #باروت_جنگ به مشام میرسد⁉️☄💥🔥میدونین اهواز ازشهرهای #خط_مقدم_دفاع_مقدسه❓
میدونید شما میزبان خوب رزمنده های اسلام هستید❓
👴 پیرمرد گفت: منظورتون چیه؟
حالا باید چیکار کنیم؟
_ بهش گفت: ما چیزی نمیخواهیم ازتون، فقط اومدیم ازتون خواهش کنیم، به احترام این رزمنده ها #ارزشهای_اسلام و #آرمانهای_اسلام رو رعایت کنید.🙏
پیرمرد دوزاریش افتاد و صورت محمد را بوسید😚 و گفت: به شرطی که شما هم در اون دنیا ما را #شفاعت کنید😉🤝
یعنی نور شهادت در چهره #شهید محمد حسین بوده✨️🌷
🔴 این خاطره، نکات خیلی زیادی داشت☝️
1⃣ نکته اول 👈 رفتن کنار پل کارون
(اولین نکته #حضور داشتن در نقاط آسیب دیده است)
حضور داشتن در پارکها، در معبر و محل گذر، در تالارها، در تفرجگاهها، در سینماها، خوبه مومنین حضور داشته باشند در این مکانها✌️
هی میرن میچپن در خانه و بعد میگویند جامعه خراب شده😒 باشیییییم که بتوانیم #تذکر بدهیم، برویم بیائیم، حضور داشته باشیم 👥👤👥👤👥
اینها هم میتوانستند بنشینند در سنگرشان تا صبح قرآن بخوانند 📖 بعد تا شب مفاتیح بخوانند و دوباره تا صبح قرآن بخوانند🤦♂️
اما چکار کردند؟!🚶♂🚶♂رفتند با هم کنار پل کارون، وضعیت نامناسبی که دیدند ناراحت شدند، ناراحتی کافی نیست ❎ 👈 به رفیقش هم گفت: بیا بریم، کشان کشان دوستش را برد!!
2⃣ نکته دوم 👈 #امر_به_معروف کردن با دیگران، دست دیگران را هم را بگیرید ببرید و در امر به معروف شریکشون کنید.
چون دفعه های اول فقط ناظره، فقط ساکته، ولی نگاه میکنن ببینن که میشود #تذکر داد و با زبون خوش تذکر به ثمر هم مینشینه ان شاءالله☺️
⬅️ بعد آمد چه کار کرد؟
رفت سراغ پیرمردی که #سرپرست_خانواده بود!
الناس علی ملوکهم...، علی دین پدربزرگهم، علی دین رئیسهم، مدیرهم😉
3⃣ نکته سوم 👈 بریم سراغ آن کسانی که #تمکن دارند، هر چند که ایشان میتوانستند به آن خانمی هم که مثلا حجابش نامناسب بود #تذکر بدهند، اشکالی ندارد🙌🏻
ولی مرد خانواده و مرد مسن و ریش سفید را به رسمیت شناخته و دیده که از طریق ایشان یا به واسطه ایشان، #تذکر داده بشه و خب تاثیرگذاریشون اینجا بیشتر بوده و از این روش استفاده کرده ✅
4⃣ نکته چهارم 👈 با روش شان و شخصیت قائل شدن به طرف مقابل، شروع کردند و بلافاصله نرفته سر اصل مطلب! قبلش یه تشکری کردند😊
با لفظ #آقای_محترم شروع کرده، با این الفاظ زیبا، بالاخره با تعریف کردن از او و تشکر کردن بابت پذیرایی از رزمندگان، که شما ما را مهمان خودتان کردین و ... بعد طرف میگه چیکار بکنیم؟؟😊
و اینکه میگه ما چیزی نمیخواهیم 🤷🏻♂
ببینید خیلی جالبه ها ...
(اتبعوا من لا یسعلکم اجرا) تبعیت کنید از کسی که اجری ازتون نمیخواهد!
5⃣ نکته پنجم 👈 هیچی نخواستن، خیلی مهم است عزیزان، یک جاهایی که میبینین نمیتونیم #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کنیم برای این است که دستمان زیر منگنهی طرف مقابل، همون شخص بزرگوار هست.
ما هیچی نمیخواهیم از شما عزیزان، فقط اومدم از شما خواهش کنم🙏
شاید تو ذهن اون پیرمرد این بوده که الان این آقا میگه پیکنیکتون رو میشه بدید؟ الان میگه یک ذره از غذاتون میشه بدید؟ نمیدانم بالاخره یک خواسته ای یا پولی میشود کمک به رزمندگان کنید؟🤦🏻♂
🙏نه ما چیزی نمیخواهیم حاج آقا، فقط اومدیم خواهش کنیم #آرمانهای_اسلامی #ارزشهایی که بچه ها به خاطرش میخواهند بروند خط مقدم، اینها را رعایت کنید.
🟡 خیلی نکته مهمی است.☝️
6⃣ نکته ششم 👈 درسته که در امر و نهی بهتره حالت استعلا درش باشه، ولی بعضی وقتا که خواهش کردن اثرش بیشتر هست، میتوان خواهش کرد، مخصوصا ایشان که سنی ازشون گذشته بود👴
و بعد هم اینکه، تذکر زیبا چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.💘
پیر مرده بلند میشه صورتش رو میبوسه و التماس دعای شفاعت هم از او دارد😘
خدا کمک کند تمام این #ظرافتها رو بتوانیم مثل شهدا بلکه به مدد الهی و مدد شهدا، بهتر از شهدا در امر به معروف و نهی از منکرهامون به کار بگیریم🤲😊
🆔 @fatemi222
✋دعای زائر مخلص گناه 5سال رو پاک کرد
+حسابی به مشکل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخی های بیش از حد و صحبت های پشت سر مردم و غیبت ها و ... نابود می شد و اعمال زشت من باقی می ماند .
+البته وقتی یک کارخالصانه انجام داده بودم همان عمل باعث پاک شدن کارهای زشت می شد. چرا که در قرآن آمده بود: (ان الحسنات یذهبن السیئات) اما خیلی سخت بود اینکه هر روز ما دقیق بررسی و حسابرسی می شد اینکه کوچک ترین اعمال مورد بررسی قرار می گرفت خیلی مشکل بود .
+همین طور که اعمال روزانه بررسی می شد به یکی از روزهای دوران جوانی رسیدیم اواسط دهه هشتاد. یکباره جوان پشت میز گفت: به دستور آقا اباعبدالله علیه السلام پنج سال از اعمال شما را بخشیدیم. این پنج سال بدون حساب طی می شود. با تعجب گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی پنجسال گناهان شما بخشیده شده و اعمال خوب تان باقی می ماند. نمی دانید چقدر خوشحال شدم. اگر در آن شرایط بودید، لذتی که من از شنیدن این خبر پیدا کردم را حس می کردید پنج سال بدون حساب و کتاب؟!
+گفتم: علت این دستور آقا برای چی بود؟ همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندین بار توفیق یافتم که به سفر کربلا بروم
+در یکی از این سفرها، یک پیرمرد کر و لال در کاروان ما بود. مدیر کاروان به من گفت: می توانی این پیرمرد را مراقبت کنی و همراه او باشی؟ منم هم مثل خیلی های دیگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوت داشته باشم، اما با اکره قبول کردم کار از آنچه فکر می کردم سخت تر بود.
+ این پیرمرد هوش و هواس درست و حسابی نداشت او را باید کاملاً مراقبت می کردم اگر لحظه ای او را رها می کردم گم می شد. خلاصه #تمام سفر کربلای ما تحت الشعاع حضور این پیرمرد شد این پیرمرد هر روز با من به حرم می آمد و بر می گشت #حضور قلب من کم شده بود چون باید مراقب این پیرمرد می بودم.
+روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید که او متوجه نمی شود قیمت را چند برابر گفت. من جلو آمدم و گفتم: چی داری می گی؟ این آقا زائر مولاست. چرا اینطوری قیمت می دی؟ این لباس قیمتش خیلی #کمتره. خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزان تر برای این پیرمرد خریدم با هم از مغازه بیرون آمدیم.
+من عصبانی و پیرمرد خوشحال بود. با خودم گفتم: عجب دردسری برای خودمون درست کردیم. این دفعه کربلا اصلاً به ما حال نداد یکباره دیدم پیرمرد ایستاد رو به حرم کرد و با #انگشت دست مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد
+جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد، آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان پنج سال تو را بخشیدند باید در آن شرایط قرار می گرفتید تا بفهمید چقدر از این اتفاق خوشحال شدم صدها برگه در کتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
📚احکام، #روضه، #منبر ویژه محرم ۱۴۰۳
https://eitaa.com/fatemi222/14309