eitaa logo
منبرک فاطمی
8.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️خوف از حساب روز قیامت در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(ع) مى ‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده ‏اش ‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه ‏اى نموده ‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏ مشاهده کرد که بر اثر سهل ‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏ شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه ‏اى به او زد. پس از این کار پشیمان‏ شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏ حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(ع) آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه ‏اش را پیش رویش انداخته است. غلام ‏گمان برد که امام مى‏ خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ ناگاه دید امام سجاد (ع) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مرد امروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک ‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.» غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزیزم! تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت: معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به ‏طور مکرر بین امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(ع) دید آن غلام از قصاص کردن خوددارى مى ‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏ علیک; هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏ کنى آن مزرعه را به تو انفاق ‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت. https://eitaa.com/fatemi5/2504
✍️خوف از حساب روز قیامت 🔹در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(ع) مى ‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده ‏اش ‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه ‏اى نموده ‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏ مشاهده کرد که بر اثر سهل ‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏ شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه ‏اى به او زد. 🔹پس از این کار پشیمان‏ شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏ حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(ع) آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه ‏اش را پیش رویش انداخته است. 🔹غلام ‏گمان برد که امام مى‏ خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ ناگاه دید امام سجاد (ع) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مرد امروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک ‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.» 🔹غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(ع) فرمود: عزیزم! تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت: معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به ‏طور مکرر بین امام سجاد(ع) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(ع) دید آن غلام از قصاص کردن خوددارى مى ‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏ علیک; هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏ کنى آن مزرعه را به تو انفاق ‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(ع) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت. https://eitaa.com/fatemi222/2504