🔸حبیب با حضرت علی(ع) به کوفه رفت و در کلیه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد.
🔸 حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا آگاه ساخته بود.
🔸او عضو گروه ویژه شرطة الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند.
🔸گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت #دیگری را پیشگویی میکرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.
حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن میکرد.
زندگی پاک و سادهای داشت. آن قدر به دنیا بیرغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت:
«ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند».
در کوفه
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند(ببینید:
نامههای کوفیان به امام حسین(ع)#نامه نخست) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند.
حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور #پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند.
هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد.
آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم #جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند،
اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد.
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد.
امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم.
در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم میکردی.[
حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت.
مدفن
قبیله بنی اسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت
نام حبیب در زیارت معروف به زیارت ناحیه و نیز زیارت امام حسین (علیهالسلام) در ماه رجب آمده است
امام حسین(ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیدهاند. در این هنگام شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه میگویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان میبینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت میکنی، شهادت میدهم که راست میگویی و نمیفهمی چه میگوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است.
در ابتدای درگیری که لشکریان عمر سعد مبارزه میطلبیدند حبیب و بریر به سوی میدان شتافتند اما امام حسین آنها را منع کرد.
زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال میکنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ای شرابخوار. و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند.
مسلم بن عوسجه پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود و لحظات آخر عمرش را سپری میکرد، و برزمین افتاده بود، امام حسین(ع) با حبیب نزد او آمدند. امام فرمود: ای مسلم خدا تو را بیامرزد، سپس آیه « فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلاً» را قرائت کرد.
حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده میدهم» مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت میکنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاریاش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل میکنم و چشم تو را روشن میگردانم.
در عصر تاسوعا
حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا، کسی را که از طرف عمر بن سعد برای امام حسین(ع) نامه آورده بود، موعظه کرد که به طرف ستمپیشگان نرو.
در عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که میخواستند به خیمههای امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت
در شب عاشورا
در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی(ع)، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر(ص) حمایت خواهند کرد.
در روز عاشورا
صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.
سؤال: آیا چت کردن با نامحرم اگر در مورد مسائل سیاسی و دینی باشد حرام است؟
جواب: اگر بدون قصد لذت و کلمات مهیج شهوت باشد و نسبت به عدم وقوع در حرام و مفسده مطمئن باشند، فی نفسه اشکال ندارد.
سؤال: آیا خوردن خون باقی مانده در گوشت حیوان ذبح شده، حلال است؟
جواب: اگر پس از ذبح، به صورت طبیعی از حیوان خون خارج شود، خونی که داخل بدن باقی میماند گرچه نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است، مگر آنکه هنگام پخت در غذا مستهلک شود یا به صورتی در گوشت باشد، که جزء آن محسوب شود.
سؤال: آیا استفاده از عطر برای بانوان هنگام بیرون رفتن از خانه، حرام است؟
جواب: اگر به گونه ای باشد که موجب جلب توجه نامحرم می شود، باید از آن اجتناب شود.
سؤال: ارتباط تلفنی و صحبت کردن دختر و پسری که در دوران نامزدی هستند، به منظور آشنایی بیشتر برای تصمیم گیری ازدواج، با اطلاع خانواده چه حکمی دارد؟
جواب: تا زمانی که عقد به صورت صحیح شرعی خوانده نشده است، نامحرم هستند، بنابر این در صورتی که بدون قصد لذت و با اطمینان به عدم وقوع در مفسده باشد، اشکال ندارد و الا جایز نیست.
کشتهی دوست شدن در نظر مردان است
پس بلا بیشترش دور و بر مردان است
یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد
در دل کودک اینها جگر مردان است
همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند
این پسربچّهی خیمه پدر مردان است
بست عمّامه همه یاد جمل افتادند
این پسر هرچه که باشد پسر مردان است
نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست
دست بر دست گرفتن هنر مردان است
بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند
حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است
گرچه «ابنُالحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله
بنویسید مرا «یابنَاباعبدالله»
قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است
شمر لعین به صفحه او پا نهاده است
دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین
زهرا کنار مقتل تو ایستاده است
بعد از علی اصغر تو نوبت من است
این جرعه ها آخر و دردی باده است
دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد
عباس مرتضی به من این یاد داده است
زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق
عبداللهت به راه تو سینه گشاده است
بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم
این سرنوشت عاشقی عشق زاده است
باید تو را به خیمه زینب برم عمو
بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است
ای دشمن سواره به نامردی آمدی
از روی اسب نیزه مزن او پیاد ه است
بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه
گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است
خدایا، چرا هلهله ای ز دشت برخاست؟
خدایا، چرا دور و بر عموم غوغاست
یکی تیغ و یکی تیر و یکی خنجر کشیده
به گِـرد یک گُـل سرخ این همه گلچین که دیده؟
دگر هنگامه ی رزم من رسیده
سوی تو می آیم، مولای تنهایم
رسیدم، بگردم ای عمو دور سر تو
چه زیباست، سر و جان دادن من در بر تو
نمیخواهم عمو پیش پدر شرمنده باشم
اگرچه نوجوانم میشود رزمنده باشم
نمی خواهم دمی بی تو زنده باشم
در گودال، جان دادم، ای نامت، فریادم
(حسین حسین حسین جان)
منبرک فاطمی
شب پنجم: ✅موانع تحول روحی: ➕دون همتی بیانیه گام دوم( (» معنویّت و اخلاق سیر بحث: ✍️ اهداف کسانی که
سخنرانی شب پنجم
کم همتی
و دنیا طلبی
👆👆
بهمراه احکام و اشعار امشب
@fatemi5
https://eitaa.com/fatemi5/1350
بار امانت اسـت کـه بر دوش میکشی
بیهوده نیست این کـه چنین قد کمان شدي
جان را چـه قابل اسـت کـه بی هیچ وحشتی
صد بار پیش مرگ امام زمان شدي
باید گلوی مرثیه ها را فشرد و گفت
کی بیقرار و مضطرب و ناتوان شدي
شهری کـه چشم بود سراپای مردمش
انجا شهید طعنه و زخم زبان شدي
**********
خیمه نزن اي حبیب مـن
اي آشنای غریب مـن
ترسم از اینه بشه این جا
درد جدایی نصیب مـن
آشفته حالم دلشوره دارم
داغ تـو رو حس میکنم بر روی دوشم
حس میکنم کـه تـو این بیابون
باید برای ماتمت مشکی بپوشم