May 11
علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سرّالله است
شب علی دید به نزدیکی دید گرچه او نیز به تاریکی دید
شب شنفته ست مناجات علی جوشش چشمه عشق ازلی
شاه را دیده به نوشینی خواب روی بر سینه دیوار خراب
قلعه بانی که به قصر افلاک سر دهد ناله زندانی خاک
اشکباری که چو شمع بیزار می فشاند زر و می گرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو در آویزه ی گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینه ی آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت
روزه داری که به مهر اسحار بشکند نان جوینش افطار
ناشناسی که به تاریکی شب می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش می کشد بار گدایان بر دوش
تا نشد پردگی آن سرّ جلی نشد افشا که علی بود و علی
شاه بازی که به بال و پر راز می کند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر در دل شب بشکافد دل شیر
عشق بازی که هم آغوش خطر خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تاثیر حلقه در شد از او دامن گیر
دست در دامن مولا زد در که علی بگذر و از ما مگذر
شال شه وا شد و دامن به گرو زینبش دست به دامن که مرو
شال می بست و ندایی مبهم که کمربند شهادت محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار می کند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق سر به محراب عبادت منشق
می زندپس لب اوکاسه ی شیر می کندچشم اشارت به اسیر
چه اسیریکه همان قاتل اوست تو خدایی مگرای دشمن دوست
در جهانی همه شور و همه شر ها علی بشرٌ کیف بشر
کفن از گریه ی غسّال خجل پیر هن از رخ وصّال خجل
شبروان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضــا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
(محمدحسین بهجت تبریزی- شهریار)
ا عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر رَبُّهُ فیه تجلّی و ظَهَر
بود در محفل ارباب نظر نُقْلِ شیرینتری از نقل و شکر
می شمردند یکایک چو گهر مدحت صاحب شمشیر دوسر
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر که بشر می شود اینگونه مگر؟
رَبُّهَ فیه تجلّی و ظهَر
چه بشر؟ مظهر اوصاف خدا چه بشر؟ مطلع انوار هُدی
چه بشر؟ پادشه ارض و سما چه بشر؟ صاحب دستور و قضا
چه بشر؟ حاکم و فرمان قدر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
هُوَ وَالواجِبُ نورٌ و قَمَر
چه بشر؟ مرشد جبریل امین چه بشر؟ آینه ی خالق بین
چه بشر؟ نور إلاهش به جبین چه بشر؟ ناطق قرآن مبین
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر چه بشر؟ قاسم فردوس و سقر
یا لَهُ صاحِبَ سَمْعٌ وبَصَر
چه بشر؟ باعث ایجاد جهان چه بشر؟ علّت تکوین مکان
چه بشر؟ مبدأ اوقات و زمان چه بشر؟ واقف اسرار نهان
آگه از هر چه به بحر است و به بَر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
صَدَفٌ فی صَدَفٍ فیه دُرَرْ
بشری کو به إلاه است ولی حاکم مطلق حکم ازلی
داور محکمه ی لم یزلی به خداوند، علی هست علی
ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر مدح وی آن که نگنجد به شُمَر
ماغَزَی غزْوَهً اِلاّ وَظَفَر
علی آری نَبْوَد جز بشری بشری، خود به بشر چون پدری
درگهش ملجاء هر در بدری مادر دهر نزاید پسری
اَبَدالدّهر چو وی بار دگر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
حَمَدَاللّه و اَثنی و شَکرْ
ای که خواهی که شوی پیرو او اوّل از وی ره مقصود بجو
وانگی خویش ببین موی به مو بعد با معرفت و عقل بگو
خواه باشی به سفر یا به حضر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
خَصَّهُ اللّه بآی وَسُوَر
آن که لوح دلش از لوث گناه قیرگون است و همه نامه سیاه
ننهاده قدمی راست به راه چون بگوید به چنان وضع تباه
که منم پیرو او ، او رهبر؟ ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
فیه طومارُ عَظاتٌ وَعِبَرْ
پیرو او نکند میل به شر خیر مردم بُوَد او را به نظر
به کس او را نرسد رنج و ضرر حامی غمزدگان شام و سحر
بر یتیمان همه باشد چو پدر ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر
وَسُلیلٌ کشُبَیرٍ وشَبَرْ
شعر عربی: از ملاّ مهرعلی زنوزی(در سایتها معمولاً به اشتباه خوئی نوشته می شود)
تضـمین از: سلیمان امینی تبریزی
ای نجف ای باغ دلها السلام ای نجف ای شهر مولا السلام
ای نجف داری تو انوار جلی ای نجف ای شهر مولایم علی
خسته و غمگین و مهجور آمدم ای نجف من از ره دور آمدم
من اگرخوبم وگرکه من بدم ای نجف من سرخود اینحا نامدم
حضرت مولا مرا دعوت نمود زین عنایت غرق در خجلت نمود
آمدم بر درگهت با چشم گریان یا علی تو کریم عالمی من برتومهمان یاعلی
گرچه سر تاپا گناهم زائر قبر توام روی لطف و مرحمت ازمن مگردان یاعلی
بود عمری آرزوی من که در شهر نجف آیم و بوسم ضریحت ازدل و جان یاعلی
هرکه را دردیست من بیمارم از درد گناه نیست بردردم بجز لطف تو درمان یاعلی
آمدم چون کعبه قبرت را بگیرم در بغل با تو بندم بار دیگرعهد و پیمان یاعلی
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرنها مانده قبر همسرت ازدیده پنهان یاعلی
آمدم تا با تو گویم سائلم درمانده ام باز کن بر من زرحمت باب احسان یاعلی
آمدم تا با تو گویم مرغ جانم را بگیر از کرم دور ضریح خود بگردان یاعلی
آمدم تا با تو گویم آخر ای چشم خدا یک نگه کن بر کن آلوده دامان یاعلی
آمدم تا با تو گویم با همه جرم و خطا هرکه هستم دوستت دارم به قرآن یاعلی
ای که میدادی غذای خویش را بر قاتلت لطف کن بر من که هستم ازمحبان یاعلی
آمدم تا با تو گویم یاعلی دستم بگیر پیش از آنکه عمر من آید به پایان یاعلی
—
گرچه همتا و شریکی خالق اعظم ندارد یک علی دارد که مانندش دراین عالم ندارد
من نمیگویم چه دارد این علی آنقد گویم از خدا چیزی بعالم جز خدائی کم ندارد
—
عمری بود که دل شده ام یاعلی مدد از راه دور آمده ام یاعلی مدد
باور نداشتم که تو دعوت کنی مرا دیدار بارگاه خود قسمت کنی مرا
هرچند بد ولی زبد خویش تائبم من آن سگم که آمده ام پیش صاحبم
دل کجا و خانه دلبر کجا من کجا و زائر حیدر کجا
ای گل دنیا و دین خارم مکن خواب اگر میبینم بیدارم مکن
یاعلی من از ره دور آمدم خسته و غمگین و مهجور آمدم
آمدم تا فارغ از هستم کنی ساقی کوثر تو سرمستم کنی
سیدی مولای من بر ما امیر پایم از ره خسته شد دستم بگیر
بنده ام من بنده مولایم توئی خوش بحال منکه آقایم توئی
بردرت با خسته حالی آمدم من گدایم دست خالی آمدم
یا علی عبد شرمسار توام هرکه ام زائر مزار توام
آنچه یک عمر آرزو کردم در حریمت بدست آوردم
جنت من دیار توست علی کعبه من مزار توست علی
گرنهند آفتاب را به کفم نیست مانند سایه نجفم
سالها در زدیدگان سفتم همه عمر یاعلی گفتم
سنگ بودم که گوهرم کردند زائر قبر حیدرم کردند
یاعلی یاعلی گنه کارم روز محشر فقط تورا دارم
توحیات من و ممات منی حج من صوم من صلاه منی
جنتم خاک تربت توست اشک چشمم نثار غربت توست
به تجلای تو درخشیدم با ولای تو شیر نوشیدم
شیر من کوثر ولای تو بود ذکر لالائیم ثنای تو بود
تازبان را به حرف بگشادم مادرم داد یاعلی یادم
تاکه طفلی۲ساله گردیدم تاب برخاستن به خود دیدم
شاد بابا زنوشخندم کرد یاعلی گفت تا بلندم کرد
ای زمین کربلا
اى زمین کربلا، من یاسمن گم کرده ام سوسن و نسرین و یاس و نسترن گم کرده ام
ای زمین کربلا، در زیر تیغ و نیزه ها هم گل و هم بلبل شیرین دهن گم کرده ام
اى زمین کربلا، در این دیار پر بلا پیکرى صد چاک و بى غسل و کفن گم کرده ام
اى زمین کربلا، من زینب غمدیده ام که حسینم را در این دشت محن گم کرده ام
اى زمین کربلا، قلب پر از داغم ببین من چراغ لاله در صحن چمن گم کرده ام
من غریب این دیارم، اى زمین کربلا که در اینجا، خسرو دور از وطن گم کرده ام
آب شد شمع وجودم، ز آتش داغ حسین در بر پروانه، شمع انجمن گم کرده ام
آنکه بودى خاتم ختم رسولان را، نگین من در این صحرا، ز جور اهرمن گم کرده ام
اِنِّی لَاَدعوُا لِمُومِنٍ یُذکَرَ مُصِیبَهِ جَدِّی اَلشَّهِید ثُمَّ یَدعُو لِیَ بِتَعجِیلِ الفَرَجِ وَالتَّاءیِیدِ
آندم بریدم از زندگی دل کامد به مسلخ شمر سیه دل
او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل
او می کشید و من می کشیدم او از کمر تیغ من آه باطن
او می برید و من می بریدم او از حسین سر من غیر از او دل
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
کلیم اگر دعــاکند ، بى تو روا نمى شود مسیح اگر دوا دهد ، بى تو شفــا نمى شود
اگر جدایى اوفتد میان جسم و جـان من قسم به جان تودلم ، از تو جدا نمى شود
گریه اگر کنم همى ، بهر تو گریه مى کنم ورنه زدیده ام عبث ، اشک رها نمى شود
گِرد حرم دویده ام، صفا و مروه دیده ام هیچ کجا براى من کرب و بلا نمى شود
کسى که گشت گرد تو، گرد گنه نمى رود پیرو خط کربلا، اهل خطا نمى شود
عمر گذشت و وا نشد ، راه زیارتت به من حاجت این شکسته دل، چرا روا نمى شود
جز سر غرقه خون تو، که شد چراغ قافـله رأس بریده برکسى ، راهنما نمى شود
اى بدن تو غرقه خون،وى سروروت لاله گون با چه خضاب کرده اى، خون که حنا نمی شود
کرببلا و کوفه شد، سخت به عترتت ولى هیچ کجا به سختى، شام بلا نمى شود
چوب بدست قاتلت سوخت و گفت اینسخن جاى سر بریده در، طشت طلا نمى شود
سوز درون میثمت، بوده شرارى ازغمت ورنه ز شعرش این چنین،شوربه پانمى شود
شعر از : حاج غلامرضا سازگار
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
مِهر تو را،به عالم امکان نمی دهم این گنج پر بهاست من ارزان نمی دهم
گرانتخاب جنّت وکویت بمن دهند کوی تو را به جنّت و رضوان نمی دهم
نام تو را ، به نزد اجانب نمی برم چون اسم اعظم است به دیوان نمی دهم
جان میدهم بشوق وصال تویاحسین تا بر سرم قدم ننهی جان نمی دهم
ای خاک کربلای تو ، مُهرِ نمازِ من آن مُهر را به مُلک سلیمان نمی دهم
مارا غــــلامی تو بود تاجِ افتـخار این تاج را به افسر شاهان نمی دهم
دل جایگاه عشق توباشدنه غیرتو این خانه خداست به شیطان نمی دهم
گرجرعه ای زآب فراتت شودنصیب آن جرعه رابه چشمه حیوان نمی دهم
تا سر نهاده ام چو مؤیِّد بدرگهت تن ، زیــر بـار منّت دونان نمی دهم
(سیدرضامویّد)
بیتو درون سینهام ، ناله شرر نمیشود گریه صفا نمیدهد، اشک، گهر نمیشود
سوز دل، آتش تبم، روز، سیهتر از شبم این شب تیره تا ابد، بیتو سحر نمیشود
ای یم اشکها کمت تا که نسوزم از غمت رزق حلال دیدهام، خون جگر نمیشود
نیزه خصم چون قلم کرده به سینهات رقم که پیش تیر، عاشقی چون تو سپر نمیشود
از بدن تو بیشتر شد جگر تو ریشتر زخم زبان که مرهم داغ پسر نمیشود
روی تو آفتاب دین، سنگ ستاره جبین خون که نقاب بر روی قرص قمر نمیشود
غیر سر تو بر سنان، سری نگشته ساربان یتیم را که سایهبان، راس پدر نمیشود
آتش خیمه بود بس، از چه نگفت هیچکس شـعله که بال طایر سوخته پر نمیشود
ای شـرر تو آب من ، اشک غمت گلاب من محشر من، حساب من، بیتو به سر نمیشود
درد غمت دوای من، خاک درت شفای تن شفای درد «میثمت» خاک دگر نمیشود
شاعر:غلامرضا سازگار
زمزمه ی ورود به نجف الاشرف
وصل تو درمانم علی
مدح تو میخوانم علی
آمده ام زیارتت
با چشم گریانم علی
جانم علی جانم علی...
من زائر کوی تو ام
دلداده ی روی تو ام
عشق تو ایمانم علی
جانم علی جانم علی
میشوم از لطف شما
مُحرم ایوان طلا
خورشید تابانم علی
جنّت و رضوانم علی
جانم علی جانم علی
عشق تو سرنوشت من
ایوان تو بهشت من
جانم علی جانم علی...
نجف و نماز و گریه زیر ایوون طلا
نجفی که هر کی دیده شده بدجور مبتلا
.
نجفه جایی که چیزی کم نداره از بهشت
اربعین میام نجف پیاده میرم کربلا
.
تو خیلی آقایی
عشق دل مایی
تو یا من اسمه دوایی
.
ای دعای صاحب الزمان
ای قبله ی اهل آسمان
یا علی علی علی علی جان
.
مولا علی مولا مولا علی مولا
.
چه کنم چاره ندارم کار من صبوریه
هرچی می کشم خدایا مال درد دوریه
.
همه آرزوم اینه ببینم قبل مردنم
حرم رقیّه و زینبو توی سوریه
.
ای بانوی احساس
تو مادرت زهراس
یا زینب ای ناموس عباس
اي نجف اي باغ دلها السلام
اي نجف اي شهر مولا السلام
اي نجف داري تو انوار جلي
اي نجف اي شهر مولايم علي
خسته و غمگين و مهجور آمدم
اي نجف من از ره دور آمدم
من اگرخوبم وگركه من بدم
اي نجف من سرخود اينحا نامدم
حضرت مولا مرا دعوت نمود
زين عنايت غرق در خجلت نمود
====
آمدم بر درگهت با چشم گريان يا علي
تو كريم عالمي من برتومهمان ياعلي
گرچه سر تاپا گناهم زائر قبر توام
روي لطف و مرحمت ازمن مگردان ياعلي
بود عمري آرزوي من كه در شهر نجف
آيم و بوسم ضريحت ازدل و جان ياعلي
هركه را درديست من بيمارم از درد گناه
نيست بردردم بجز لطف تو درمان ياعلي
آمدم چون كعبه قبرت را بگيرم در بغل
با تو بندم بار ديگرعهد و پيمان ياعلي
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد قرنها
مانده قبر همسرت ازديده پنهان ياعلي
آمدم تا با تو گويم سائلم درمانده ام
باز كن بر من زرحمت باب احسان ياعلي
آمدم تا با تو گويم مرغ جانم را بگير
از كرم دور ضريح خود بگردان ياعلي
آمدم تا با تو گويم آخر اي چشم خدا
يك نگه كن بر كن آلوده دامان ياعلي
آمدم تا با تو گويم با همه جرم و خطا
هركه هستم دوستت دارم به قرآن ياعلي
ايكه ميدادي غذاي خويش را بر قاتلت
لطف كن بر من كه هستم ازمحبان ياعلي
آمدم تا با تو گويم ياعلي دستم بگير
پيش از آنكه عمر من آيد به پايان ياعلي
--
گرچه همتا و شريكي خالق اعظم ندارد
يك علي دارد كه مانندش دراين عالم ندارد
من نميگويم چه دارد اين علي آنقد گويم
از خدا چيزي بعالم جز خدائي كم ندارد
---
عمري بود كه دل شده ام ياعلي مدد
از راه دور آمده ام ياعلي مدد
باور نداشتم كه تو دعوت كني مرا
ديدار بارگاه خود قسمت كني مرا
هرچند بد ولي زبد خويش تائبم
من آن سگم كه آمده ام پيش صاحبم
دل كجا و خانه دلبر كجا
من كجا و زائر حيدر كجا
اي گل دنيا و دين خارم مكن
خواب اگر ميبينم بيدارم مكن
ياعلي من از ره دور آمدم
خسته و غمگين و مهجور آمدم
آمدم تا فارغ از هستم كني
ساقي كوثر تو سرمستم كني
سيدي مولاي من بر ما امير
پايم از ره خسته شد دستم بگير
بنده ام من بنده مولايم توئی
خوش بحال منكه آقايم توئي
بردرت با خسته حالي آمدم
من گدايم دست خالي آمدم
==
يا علي عبد شرمسار توام
هركه ام زائر مزار توام
آنچه يك عمر آرزو كردم
در حريمت بدست آوردم
جنت من ديار توست علي
كعبه من مزار توست علي
گرنهند آفتاب را به كفم
نيست مانند سايه نجفم
سالها در زديدگان سفتم
همه عمر ياعلي گفتم
سنگ بودم كه گوهرم كردند
زائر قبر حيدرم كردند
ياعلي ياعلي گنه كارم
روز محشر فقط تورا دارم
توحيات من و ممات مني
حج من صوم من صلاه مني
جنتم خاك تربت توست
اشك چشمم نثار غربت توست
به تجلاي تو درخشيدم
با ولاي تو شير نوشيدم
شير من كوثر ولاي تو بود
ذكر لالائيم ثناي تو بود
تازبان را به حرف بگشادم
مادرم داد ياعلي يادم
تاكه طفلي2ساله گرديدم
تاب برخاستن به خود ديدم
شاد بابا زنوشخندم كرد
ياعلي گفت تا بلندم كرد
در ميخانه واشده حاجت مستان رواشده
زلطف ساقي پياله اي به جهان سهم ماشده
غم تو تا هستي ما شد غم دنيا پستي ما شد
مي ما و مستي ماشد زولاي تو ياعلی
علی مولا یا علی مولا
به ولاي تو زنده ام به پاي تو سر فكنده ام
خداي عشقي و من ترا به خداي تو بنده ام
چه كنم من ايده ام اين است
كه ولاي تو اصل دين است
همه بندگي همين است به خداي تو ياعلی
علی مولا یا علی مولا
به گدائي من آمدم چه فرق اگر خوب اگر بدم
تو شاهي من ترا گدا چه كنم گر كني ردم
چو اميري تو بر دوعالم به توام بسته در دو عالم
كه رسد خير هردوعالم به گداي تو ياعلی
علی مولا یا علی مولا
شير خدا و لنگر عرش خدا علي
مرآت حق و آئينه حق نما علي
در روز حشر شافع امت محمد است
باب النجاه سلسله انبيا علي
اي ماوراي حد تصور مقام تو
مريم كنيز و عيسي مريم غلام تو
تو روشني روي خدائي و چون خداست
بالاي ماوراي ثصور مقام تو
دست خدا و چشم خدا و صورت خدا
تو بر خداي قائم و ما بر قوام تو
--
هركه دارد علي خدا دارد
روي سر سايه هما دارد
هركه داردعلي خدا با اوست
با علي داشتن خدا دارد
به علي هركه شد ارادتمند
دلي آكنده از صفا دارد
آشناي علي كسي باشد
كه نشاني زآشنا دارد
منكه نام تو بر زبان دارم
نام پاك تو حرز جان دارم
با تولاي تو به ذات خدا
شرف و عز جاودان دارم
سرناقابلم فداي تو باد
جان چه باشد كه ارمغان دارم
تا نهادم جبين به خاك درت
سر فراتر زآسمان دارم
ترسي از روز محشرم نبود
چون تو مولاي مهربان دارم
منكه دارم زتو حسين ترا
كي نظر سوي اين و آن دارم
ياحسين ياحسين ميگويم
بر تن خسته تا كه جان دارم
خدا حافظی زائران کربلا
خداحافظ ای برادر زینب،خدا حافظ یار بی سر زینب،خدا حافظ خاک کرببلا
حسین جانم ای حسین جانم،حسین جانم ای حسین جانم، حسین جانم ای حسین جانم
________________________
خدا حافظ ای خاک کرببلا،خدا حافظ ای محفل شهدا،خدا حافظ ای بارگاه حسین
حسین جانم ای....
_____________
خدا حافظ ای یابن ام بنین،خدا حافظ ای خاک خوب زمین،خداحافظ ای بین هردوحرم
حسین جانم ای.....
_________________
خداحافظ ای یاوران حسین، خداحافظ ای سامرا کاظمین،خداحافظ ای خاک پاک نجف
حسین جانم ای...
___________________
خدایا نما قسمت من دوباره، کنم بارگاه حسینی نظاره،شبی سرکنم پیش شش گوشه اش
حسین جانم ای حسین جانم،حسی
زمزمه ی ورود به نجف الاشرف
وصل تو درمانم علی
مدح تو میخوانم علی
آمده ام زیارتت
با چشم گریانم علی
جانم علی جانم علی...
من زائر کوی تو ام
دلداده ی روی تو ام
عشق تو ایمانم علی
جانم علی جانم علی
جانم علی جانم علی...
میشوم از لطف شما مُحرم ایوان طلا
خورشید تابانم علی
جانم علی جانم علی
آمدم بر درگهت با چشم گریان یا علی
تو کریمی عالمی من بر تو مهمان یا علی
گرچه سر تا پا گناهم زائر قبر توام
روی لطف و مرحمت از من مگردان یاعلی
بوده عمری آرزوی من که در شهر نجف
آیم و بوسم ضریحت از دل و جان یا علی
آمدم چون کعبه قبرت را بگیرم در بغل
با تو بندم بار دیگر عهد و پیمان یا علی
آمدم تا از تو پرسم از چه بعد از قرن ها
مانده قبر همسرت از دیده پنهان یا علی
آمدم تا با تو گویم سائلم در مانده ام
باز کن بر من ز رحمت باب احسان یا علی
آمدم تا با تو گویم مرغ جانم را بگیر
از کرم دور ضریح خود بگردان یا علی
آمدم تا با تو گویم آخر ای چشم خدا
یک نگه کن بر من آلوده دامان یا علی
آمدم تا با تو گویم با همه جرم و خطا
هر که هستم دوستت دارم به قرآن یا علی
ای که می دادی غذای خویش را بر قاتلت
لطف کن بر من که هستم از محبان یا علی
نخل 3 ص 120
90/4/1
ای ولی خدا سلام علی
حجت کبریا سلام علی
خاک ذریه ی بتولم کن
روسیاهم،بدم، قبولم کن
زائر درگه شما هستم
زائر ار نیستم گدا هستم
تو کریمی من کدات علی
به امیدی زدم صدات علی
عشق مولی الموالیم باشد
هستیم دست خالیم باشد
دست خالی و بار سنگین است
کل سرمایه ی گدا این است
تو که در هر دلی بود حرمت
تو که قاتل خجل شد از کرمت
کی زنی دست رد به سینه ی ما
ای تولای تو سفینه ی ما
کیست جان رسول غیر از تو
کیست زوج بتول غیر از تو
کیست غیر از تو جان پیغمبر
کیست جز تو کننده ی خیبر
کیست مقصودِ کعبه غیر از تو
کیست مولود کعبه غیر از تو
به نماز و دعای نیمه شبت
به مناجات و اشک و تاب و تبت
به اذان شب شهادت تو
به خلوص تو و عبادت تو
به نوای دل شکسته ی تو
به جبین به خون نشسته ی تو
به صدای دعا و زمزمه ات
به حسین و حسن به فاطمه ات
حال کز مرحمت رهم دادی
جای در پرتو مهم دادی
وقت مردن بیا به دیدارم
به خدا من فقط تو را دارم
نخل 4 ص 129
90/4/1
http://www.mahmel.ir/pages/atabat-najaf3.htm
خداحافظ ای کوفه، ای شهر غم
که در کام من کرده ای زهر غم
خداحافظ ای سجده گاه علی
که چشم تو مانده به راه علی
خداحافظ ای شهر لب دوخته
خداحافظ ای خانه ی سوخته
رساندی تو ای کوفه جان بر لبم
مدارا کن ای کوفه با زینبم
خداحافظ ای بی وفا دوستان
خداحافظ ای آتش و ریسمان
خداحافظ ای نان خشک و نمک
خداحافظ ای ماجرای فدک
خداحافظ ای آستان درم
خداحافظ ای مقتل همسرم
خداحافظ ای نخل ها، چاه ها
دگر نشنوید از علی آه ها
خداحافظ ای کوچه های خموش
نیاید علی نان و خرما به دوش
خداحافظ ای انتظار اجل
خداحافظ ای زانوی در بغل
غم و دردم آخر به پایان رسید
به زهرا بگویید مهمان رسید
خداحافظی می کنم با همه
کشد انتظار مرا فاطمه....
90/4/1
http://www.mahmel.ir/pages/atabat-najaf4.htm