آب و هواي مدائن سربازاني را که از سرزمين حجاز آمده بودند، اذيت مي کرد; به طوري همه آنها ضعيف و لاغر شدند. حذيفه که اين وضعيت را ديد، نامه اي به عمر نوشت و او را از وضعيت آگاه کرد. خليفه به سعد بن ابي وقاص نامه اي نوشت که: سلمان و حذيفه را روانه کن تا سرزميني مناسب بيابند. پس از دريافت نامه خليفه، سلمان و حذيفه حرکت کردند، سلمان از طرف باختر رود فرات و حذيفه از طرف خاور رود فرات راهي شدند و هيچ سرزميني را نپسنديدند تا اينکه هر دوي آنان به سرزمين کوفه رسيدند.
هر دو آن سرزمين را براي اقامت لشکر مناسب ديدند. دو رکعت نماز خواندند و از خدا خواستند آنجا را جايگاه آرامش و استواري قرار دهد.
هنگامي که سعد بن ابي وقاص همراه لشکريان به سرزمين کوفه رسيدند، دستور داد پيش از ساختن هر بنايي، مسجدي بسازند.
ابو هيجاء اسدي در مکاني ايستاد و بر هر طرف تيري انداخت. به اين صورت حدود مسجد کوفه، مشخص شد.
تعليم و تربيت در مسجد کوفه
مسجد کوفه از همان ابتداي تأسيس، يکي از مراکز فرهنگي شهر به شمار مي رفت. هنگامي که امام علي(عليه السلام) در سال (36هـ. ق.) وارد کوفه شد، ابتدا به مسجد کوفه رفت و در آنجا براي مردم سخنراني کرد. امام پس از استقرار در کوفه، در مسجد کوفه تفسير قرآن و علوم ديگر درس مي داد. شاگردان زيادي همچون کميل بن زياد و ابن عباس، از محضر او استفاده کردند.
مسجد کوفه از نگاه اهل بيت(عليهم السلام)
1. جامع فضيلتها
اصبغ بن نباته مي گويد: امير المؤمنين(عليه السلام) در جمع مردم کوفه فرمود:
«خداوند چيزي را به شما بخشيده که به کس ديگر نداده است، خداوند اين نمازگاهتان را برتري ويژه اي بخشيد. اين (مسجد کوفه)، خانه آدم، جايگاه نوح، منزلگاه ادريس و مصلاّي ابراهيم خليل و برادرم خضر و نمازگاه من مي باشد. مسجد شما يکي از چهار مسجدي است که خداوند آن را براي اهلش برگزيده است.
گويي آن را مي بينم که فرداي قيامت، با دو جامه سفيد، وارد محشر مي شود و کساني را که در آن نماز خوانده اند، شفاعت مي نمايد و شفاعتش از جانب خدا رد نخواهد شد. در آينده حجر الاسود در آن نصب خواهد شد.
زماني مي رسد که همين مسجد، نمازگاه مهدي(عليه السلام)، فرزندم و نمازگاه هر مؤمني مي شود. در روي زمين مؤمني نيست مگر اينکه وارد شود و به آن دل ببندد. مبادا آن را ترک و مهجورش کنيد. در آن نماز بخوانيد و با آن نماز به خدا نزديک شويد و حوائج خويش را از خدا بخواهيد. اگر مردم به فضيلت اين مسجد آگاه بودند از اکناف جهان به سوي آن مي شتافتند، اگر چه به خزيدن بر روي برف باشد.»
2. قصر بهشتي
در بعضي روايات از مسجد کوفه به عنوان «قصري از بهشت» ياد شده است. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد:
«أَرْبَعَةٌ مِنْ قُصُورِ الْجَنَّةِ فِي الدُّنْيَا: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ(صلي الله عليه وآله)، وَ مَسْجِدُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ».
3. سجده گاه فرشتگان
در روايات آمده است که قبل از حضرت آدم، فرشتگان در اين مکان مقدس عبادت مي کردند. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «أَوَّلُ بُقْعَة عُبِدَ اللَّهُ عَلَيْهَا، ظَهْرُ الْکُوفَةِ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ الْمَلائِکَةَ أَنْ يَسْجُدُوا لآِدَمَ، سَجَدُوا عَلَي ظَهْرِ الْکُوفَةِ، وَ إِنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَنزلُ فِي کُلِّ لَيْلَة إِلي مَسْجِد الْکُوفَةِ».
4. جايگاه بخشش
مسجد کوفه نزد خداوند از چنان جايگاهي برخوردار است که اگر کسي وارد آن شود، گناهانش آمرزيده مي شود. امام رضا(عليه السلام) از شخصي پرسيد کجا زندگي مي کني؟ پاسخ داد در کوفه. امام درباره فضيلت مسجد کوفه به او فرمود: «فَإِنَّ مَسْجِدَ الْکُوفَةِ بَيْتُ نُوح، لَوْ دَخَلَهُ رَجُلٌ مِائَةَ مَرَّة لَکَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ مَغْفِرَة، أَمَا إِنَّ فِيهِ دَعْوَةَ نُوح(عليه السلام) حَيْثُ قَالَ: "رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً"».
5. مصلاّي پيامبران
ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مي کند که ايشان درباره مسجد کوفه فرمود:
«نِعْمَ الْمَسْجِدُ، مَسْجِدُ الْکُوفَةِ، صَلَّي فِيهِ أَلْفُ نَبِيّ وَ أَلْفُ وَصِيّ وَ مِنْهُ فَارَ التَّنُّورُ وَ فِيهِ نُجِرَتِ السَّفِينَةُ، مَيْمَنَتُهُ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ وَسَطُهُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَيْسَرَتُهُ مَکْرٌ».
فضيلتهاي مسجد کوفه
1. نماز در مسجد کوفه تمام است
وقتي شخصي به مکاني مسافرت کند و قصد ده روز نکند، نمازش شکسته است، مگر چهار مکان که استثنا شده است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «تَتِمُّ الصَّلاةُ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ: فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَ مَسْجِدِ الرَّسُولِ(صلي الله عليه وآله)، وَمَسْجِدِ الْکُوفَةِ، وَ حَرَمِ الْحُسَيْنِ ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ـ ».
2. نماز در آن برابر با حج است
امام باقر(عليه السلام) درباره فضيلت نماز در مسجد کوفه مي فرمايد:«اگر مردم مي دانستند مسجد کوفه چه فضيلتي دارد، از مکان هاي دور به آنجا مي رفتند، همانا خواندن نماز واجب در آنجا برابر با حج و نماز نافله برابر عمره است.»
همچنين امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «النَّافِلَةُ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ تَعْدِلُ عُمْرَةً مَعَ النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله)، وَ الْفَرِيضَةُ تَعْدِلُ حَجَّةً مَعَ النَّبِيِّ(صلي الله عليه و آله) ».
مسجد کوفه,چگونگی ساخت مسجد کوفه,عکس مسجد کوفه
3. برتر از همه مساجد
امام صادق(عليه السلام) نماز در مسجد کوفه را برابر با هزار نماز در مسجدي غير از مسجد کوفه مي داند. همچنين امام رضا(عليه السلام) در فضيلت خواندن نماز در اين مکان مقدس مي فرمايد: «الصَّلاةُ فِي مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فُرادي أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ صَلاةً فِي غَيْرِ جَمَاعَة».
4. اقامتگاه حضرت خضر
5. در اين مکان ( مسجد کوفه ) است که اسرافيل در صور مي دمد تا مردگان، زنده شوند.
6. منزل و سجده گاه حضرت نوح.
7. ازاين مکان هفتاد هزارنفر محشور و بدون حساب واردبهشت مي شوند.
8. نشستن در مسجد کوفه بدون تلاوت قرآن نيز عبادت است.
مسجد کوفه,چگونگی ساخت مسجد کوفه,عکس مسجد کوفه
از مسجد کوفه چه مي دانيم
پيدايش مسجد کوفه
طبق بعضي از روايات، نخستين کسي که مسجد کوفه را تأسيس کرد، حضرت آدم بود. امام صادق(عليه السلام) درباره تعيين حدود مسجد توسط حضرت آدم(عليه السلام) مي فرمايد: «حَدُّ مَسْجِدِ الْکُوفَةِ آخِرُ السَّرَّاجِينَ خَطَّهُ آدَمُ(عليه السلام) وَ أَنَا أَکْرَهُ أَنْ أَدْخُلَهُ رَاکِباً».
بنابر اين قول، مسجد کوفه به مرور زمان تخريب شده است.
در سال (17هـ. ق.)، لشکر اسلام در مدائن حضور داشتند. آب و هواي مدائن سربازاني را که از سرزمين حجاز آمده بودند، اذيت مي کرد; به طوري همه آنها ضعيف و لاغر شدند. حذيفه که اين وضعيت را ديد، نامه اي به عمر نوشت و او را از وضعيت آگاه کرد. خليفه به سعد بن ابي وقاص نامه اي نوشت که: سلمان و حذيفه را روانه کن تا سرزميني مناسب بيابند. پس از دريافت نامه خليفه، سلمان و حذيفه حرکت کردند، سلمان از طرف باختر رود فرات و حذيفه از طرف خاور رود فرات راهي شدند و هيچ سرزميني را نپسنديدند تا اينکه هر دوي آنان به سرزمين کوفه رسيدند.
هر دو آن سرزمين را براي اقامت لشکر مناسب ديدند. دو رکعت نماز خواندند و از خدا خواستند آنجا را جايگاه آرامش و استواري قرار دهد. هنگامي که سعد بن ابي وقاص همراه لشکريان به سرزمين کوفه رسيدند، دستور داد پيش از ساختن هر بنايي، مسجدي بسازند. ابو هيجاء اسدي در مکاني ايستاد و بر هر طرف تيري انداخت. به اين صورت حدود مسجد کوفه، مشخص شد.
تعليم و تربيت در مسجد کوفه
مسجد کوفه از همان ابتداي تأسيس، يکي از مراکز فرهنگي شهر به شمار مي رفت. هنگامي که امام علي(عليه السلام) در سال (36هـ. ق.) وارد کوفه شد، ابتدا به مسجد کوفه رفت و در آنجا براي مردم سخنراني کرد. امام پس از استقرار در کوفه، در مسجد کوفه تفسير قرآن و علوم ديگر درس مي داد. شاگردان زيادي همچون کميل بن زياد و ابن عباس، از محضر او استفاده کردند.
مسجد کوفه از نگاه اهل بيت(عليهم السلام)
1. جامع فضيلتها
اصبغ بن نباته مي گويد: امير المؤمنين(عليه السلام) در جمع مردم کوفه فرمود:
«خداوند چيزي را به شما بخشيده که به کس ديگر نداده است، خداوند اين نمازگاهتان را برتري ويژه اي بخشيد. اين (مسجد کوفه)، خانه آدم، جايگاه نوح، منزلگاه ادريس و مصلاّي ابراهيم خليل و برادرم خضر و نمازگاه من مي باشد. مسجد شما يکي از چهار مسجدي است که خداوند آن را براي اهلش برگزيده است. گويي آن را مي بينم که فرداي قيامت، با دو جامه سفيد، وارد محشر مي شود و کساني را که در آن نماز خوانده اند، شفاعت مي نمايد و شفاعتش از جانب خدا رد نخواهد شد. در آينده حجر الاسود در آن نصب خواهد شد.
زماني مي رسد که همين مسجد، نمازگاه مهدي(عليه السلام)، فرزندم و نمازگاه هر مؤمني مي شود. در روي زمين مؤمني نيست مگر اينکه وارد شود و به آن دل ببندد. مبادا آن را ترک و مهجورش کنيد. در آن نماز بخوانيد و با آن نماز به خدا نزديک شويد و حوائج خويش را از خدا بخواهيد. اگر مردم به فضيلت اين مسجد آگاه بودند از اکناف جهان به سوي آن مي شتافتند، اگر چه به خزيدن بر روي برف باشد.»
2. قصر بهشتي
در بعضي روايات از مسجد کوفه به عنوان «قصري از بهشت» ياد شده است. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد:
«أَرْبَعَةٌ مِنْ قُصُورِ الْجَنَّةِ فِي الدُّنْيَا: الْمَسْجِدُ الْحَرَامُ، وَ مَسْجِدُ الرَّسُولِ(صلي الله عليه وآله)، وَ مَسْجِدُ بَيْتِ الْمَقْدِسِ، وَ مَسْجِدُ الْکُوفَةِ».
3. سجده گاه فرشتگان
در روايات آمده است که قبل از حضرت آدم، فرشتگان در اين مکان مقدس عبادت مي کردند. امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «أَوَّلُ بُقْعَة عُبِدَ اللَّهُ عَلَيْهَا، ظَهْرُ الْکُوفَةِ لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ الْمَلائِکَةَ أَنْ يَسْجُدُوا لآِدَمَ، سَجَدُوا عَلَي ظَهْرِ الْکُوفَةِ، وَ إِنَّ الْمَلائِکَةَ لَتَنزلُ فِي کُلِّ لَيْلَة إِلي مَسْجِد الْکُوفَةِ».
4. جايگاه بخشش
مسجد کوفه نزد خداوند از چنان جايگاهي برخوردار است که اگر کسي وارد آن شود، گناهانش آمرزيده مي شود. امام رضا(عليه السلام) از شخصي پرسيد کجا زندگي مي کني؟ پاسخ داد در کوفه. امام درباره فضيلت مسجد کوفه به او فرمود: «فَإِنَّ مَسْجِدَ الْکُوفَةِ بَيْتُ نُوح، لَوْ دَخَلَهُ رَجُلٌ مِائَةَ مَرَّة لَکَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ مَغْفِرَة، أَمَا إِنَّ فِيهِ دَعْوَةَ نُوح(عليه السلام) حَيْثُ قَالَ: "رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوَالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً"».
5. مصلاّي پيامبران
ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل مي کند که ايشان درباره مسجد کوفه فرمود:
«نِعْمَ الْمَسْجِدُ، مَسْجِدُ الْکُوفَةِ، صَلَّي فِيهِ أَلْفُ نَبِيّ وَ أَلْفُ وَصِيّ وَ مِنْهُ فَارَ التَّنُّورُ وَ فِيهِ نُجِرَتِ السَّفِينَةُ، مَيْمَنَتُهُ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ وَسَطُهُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَيْسَرَتُهُ مَکْرٌ».
فضيلتهاي مسجد کوفه
1. نماز در مسجد کوفه تمام است
وقتي شخصي به مکاني مسافرت کند و قصد ده روز نکند، نمازش شکسته است، مگر چهار مکان که استثنا شده است. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «تَتِمُّ الصَّلاةُ فِي أَرْبَعَةِ مَوَاطِنَ: فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، وَ مَسْجِدِ الرَّسُولِ(صلي الله عليه وآله)، وَمَسْجِدِ الْکُوفَةِ، وَ حَرَمِ الْحُسَيْنِ ـ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ـ ».
2. نماز در آن برابر با حج است
امام باقر(عليه السلام) درباره فضيلت نماز در مسجد کوفه مي فرمايد:«اگر مردم مي دانستند مسجد کوفه چه فضيلتي دارد، از مکان هاي دور به آنجا مي رفتند، همانا خواندن نماز واجب در آنجا برابر با حج و نماز نافله برابر عمره است.»
همچنين امام علي(عليه السلام) مي فرمايد: «النَّافِلَةُ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ تَعْدِلُ عُمْرَةً مَعَ النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله)، وَ الْفَرِيضَةُ تَعْدِلُ حَجَّةً مَعَ النَّبِيِّ(صلي الله عليه و آله) ».
مسجد کوفه,چگونگی ساخت مسجد کوفه,عکس مسجد کوفه
3. برتر از همه مساجد
امام صادق(عليه السلام) نماز در مسجد کوفه را برابر با هزار نماز در مسجدي غير از مسجد کوفه مي داند. همچنين امام رضا(عليه السلام) در فضيلت خواندن نماز در اين مکان مقدس مي فرمايد: «الصَّلاةُ فِي مَسْجِدِ الْکُوفَةِ فُرادي أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ صَلاةً فِي غَيْرِ جَمَاعَة».
4. اقامتگاه حضرت خضر
5. در اين مکان ( مسجد کوفه ) است که اسرافيل در صور مي دمد تا مردگان، زنده شوند.
6. منزل و سجده گاه حضرت نوح.
7. ازاين مکان هفتاد هزارنفر محشور و بدون حساب واردبهشت مي شوند.
8. نشستن در مسجد کوفه بدون تلاوت قرآن نيز عبادت است.
مقامات مسجد کوفه
در ميان مردم، مقاماتي در مسجد کوفه معلوم و مشهور است که عبارتند از:
1. رُحبه امير المؤمنان
در پيش مسجد کوفه، جايي که درِ مسجد کوفه جاي داشته، سکويي است که امام علي(عليه السلام) پيش از نماز يا مواقع ديگر، روي آن مي نشسته و به پرسش هاي مردم پاسخ مي داده است. بخشي از روايات به اين موضوع اشاره دارد.
2. دکة القضاء
مکاني که امام علي(عليه السلام) در آنجا قضاوت مي کرد. در آن موضع، ستون کوتاهي وجود داشته که روي آن اين آيه قرآن را نوشته بودند: "إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اْلإِحْسانِ...".
3. بيت الطشت
بهتر است دو رکعت نماز در اين مکان خوانده شود.
محلي که يکي از معجزات امام علي(عليه السلام) در آن رخ داده است، داستان معجزه امام اين گونه است: زالويي وارد شکم دختري مي شود و با مکيدن خون بدن وي، رشد کرده و بزرگ مي گردد، در نتيجه شکم دختر همچون زنان حامله بزرگ مي شود. قصه در همه شهر مي پيچد. برادران دختر، او را نزد امام آوردند تا حکم درباره اش جاري کند، امام که در مسجد کوفه حضور داشت دستور داد، پرده اي نصب کنند.
آنگاه به قابله فرمود تا دختر را پشت پرده برده و معاينه کند، قابله پس از معاينه گفت: به نظر من اين دختر حامله است. امام که عالم به غيب بود، دستور داد طشتي پر از لجن بياورند و دختر را در آن بنشانند. به دستور امام عمل کردند. زالوي بزرگ که داخل شکم دختر قرار داشت، با استشمام بوي لجن بيرون آمد و همه، حقيقت امر را فهميدند.
4. مقام حضرت آدم(عليه السلام)
ستون هفتم مسجد کوفه معروف به مقام حضرت آدم است. اين مکاني است که خداوند توبه آدم را قبول کرد. همچنين امير المؤمنين(عليه السلام) نزديک اين ستون نماز مي خواند، لذا به مقام امير المؤمنين(عليه السلام) نيز معروف است.
5. مقام حضرت ابراهيم(عليه السلام)
ستون چهارم مسجد، جنب باب انماط مکاني است که حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آنجا نماز خوانده است. در اين مقام مقدس چهار رکعت نماز، در دو رکعت اوّل حمد و توحيد و در دو رکعت دوم، حمد و قدر بخواند.
6. مقام جبرئيل
ستون پنجم منصوب به حضرت جبرئيل مي باشد. درشب معراج که پيامبرگرامي(صلي الله عليه و آله) از بيت الحرام به مسجدالاقصي در حرکت بود، هنگامي که به سرزمين کوفه رسيد، جبرئيل به پيامبر فرمود: اي رسول خدا، اکنون مقابل مسجد کوفه ايد، پيامبر با اجازه
خداوند در آن دو رکعت نماز گزارد. همچنين امام حسن(عليه السلام) در نزديکي اين ستون نماز مي خواند، لذا به مقام امام حسن نيز معروف است.
7. مقام حضرت امام زين العابدين(عليه السلام)
ستون سوم، جايگاهي که امام سجاد(عليه السلام) در آنجا نماز خوانده است. ابو حمزه ثمالي مي گويد: «ديدم علي بن الحسين(عليهما السلام) وارد مسجد کوفه شد و دو رکعت نماز خواند و سپس سر به دعا برداشت، پس از مدتي راه مدينه را در پيش گرفت تا برگردد. به او گفتند: براي چه به اينجا آمدي؟ جايي که پدر و جدّت را کشتند؟ فرمود: «پدرم را زيارت کردم و در اين مسجد نماز خواندم.»
8. محراب امير المؤمنين(عليه السلام)
مکاني که ابن ملجم مرادي، فرق امام را شکافت و او را به شهادت رساند.
9. مقام امام صادق(عليه السلام)
راوي مي گويد: در ايّام بني عباس، روزي ديدم امام صادق از باب الفيل وارد شد و نزد ستون چهارم نماز خواند.
10. مقام حضرت خضر
11. جايگاه به گِل نشستن کشتي نوح
منبع:کتاب ره توشه عتبات عاليات
جماعتی از علما، از سید فاضل امیر علّام برای من (علامه مجلسی) حکایت کردند که گفت: در یکی از شب ها در صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. آن موقع قسمت عمده شب گذشته بود. در اثنایی که در صحن گردش می کردم، دیدم شخصی از مقابل من به طرف حرم منور امیرالمؤمنین علیه السلام می رود. وقتی نزدیک رفتم، دیدم استاد بزرگوارم ملا احمد اردبیلی است. خود را از وی پنهان نگاه داشتم تا این که به طرف درِ حرم آمد. در بسته بود، ولی به محض رسیدن او، باز شد و او وارد حرم گردید. شنیدم که سخن می گوید؛ مثل این که با کسی درگوشی حرف می زند. آن گاه از حرم بیرون آمد و در بسته شد. من هم پشت سر او رفتم، تا از شهر نجف خارج شد و به سمت مسجد کوفه رفت. من دنبال او بودم، ولی او مرا نمی دید.
همین که وارد مسجد کوفه گردید، به سمت محرابی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آن جا شهید شد رفت و مدتی در آن جا ایستاد و سپس برگشت و از مسجد بیرون آمد و آهنگ نجف کرد. من هم چنان پشت سر او بودم تا این که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم
که به نزدیک مسجد حنانه رسیدیم. در آن جا سرفه ام گرفت، به طوری که نتوانستم خودداری کنم. وقتی صدای سرفه مرا شنید، برگشت و نگاهی به من کرد و مرا شناخت. پرسید: تو میرعلّام هستی؟ گفتم: آری. گفت: این جا چه می کنی؟ گفتم: از موقعی که شما وارد صحن مطهر شدید تاکنون همه جا با شما بوده ام. شما را به صاحب این قبر مطهر قسم می دهم آن چه امشب بر شما گذشت از اول تا آخر به من اطلاع دهید! گفت: می گویم، ولی به این شرط که تا من زنده ام، به کسی نگویی! وقتی به وی اطمینان دادم، فرمود: در پاره ای از مسائل علمی فکر می کردم و حلّ آن برایم مشکل می نمود. به دلم افتاد خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بروم و حلّ آن مشکل را از آن حضرت بخواهم. هنگامی که به درِ حرم رسیدم، چنان که دیدی درِ بسته به رویم گشوده شد و داخل حرم شدم و از خداوند خواستم که شاه ولایت جواب سؤالم را بدهد. ناگهان صدایی از قبر منور شنیدم که فرمود: به مسجد کوفه برو و از قائم ما سؤال کن؛ زیرا او امام زمان توست. من هم به کنار محراب آمدم و آن حضرت را آن جا دیدم. مسئله خود را پرسیدم و حضرت جواب آن را مرحمت فرمود و اینک به منزل برمی گردم
مرحوم ثقةالاسلام نوری می گوید قصه ی مره ی قیس بر احدی مخفی نیست و بسیار شیوع دارد، و مره ی قیس مردی كافر و صاحب اموال و حشم بسیار بود روزی از قوم خود
درباره ی آباء و اجدادش سؤال كرد آنان گفتند علی بن ابی طالب علیهماالسلام از آنان هزار نفر كشته، او از مدفن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال كرد به وی گفتند حضرت در نجف اشرف مدفون است، مرة قیس دو هزار نفر سواره و چند هزار پیاده برداشت تا به نجف رسید.
مردم آنجا مطلع شدند تا شش روز متحصن گردیدند، بالأخره كفار موضعی از حصار را خراب كرده و داخل شدند و آن خبیث آمد تا داخل روضه ی مطهره شد و به آن حضرت عتاب كرد و گفت: یا علی تو پدران مرا كشتی و خواست قبر #بشكافد
ناگاه دو انگشت مبارك مانند ذوالفقار از قبر بیرون آمد و بر كمر او زد و او را دو نیم ساخت و وحشت در لشكرش افتاد و پراكنده شدند. و چون آمدند او را بردارند، دیدند سنگ سیاهی شده پس او را آوردند در پشت دروازه ی نجف انداختند. و پیوسته آنجا بود و هر كه به زیارت نجف می آمد پایی بر آن می زد، و از خواص این سنگ آن بود كه هر حیوانی رد می شد بر آن #بول می كرد سپس یكی از جهال آمد و تكه سنگ را برداشت به مسجد كوفه برای سرمایه و دخل برد كاسبی كند مردم به تماشا می آمدند، و انتفاعی می برد تا مرور زمان سنگ از هم پاشیده و متلاشی گشت، و از شیخ كاظم كاظمی نجفی صاحب شرح استبصار نقل شده كه او بسیار نفرین می كرد در حق كسی كه آن سنگ را از نجف بیرون برد.
مجمع الفضائل علي عليه السلام،
https://eitaa.com/fatemi414/117
فهرست مدفونان در حرم امام علی(ع)
فهرست مدفونان در حرم امام علی(ع) افرادی هستند که از ابتدای شکلگیری حرم امام علی(ع) در فضاهای مختلف حرم دفن شدهاند. تاریخ دفن در حرم به بیش از ۱۱۰۰ سال و کشف قبر امیرالمؤمنین(ع)، سکونت و تدفین در اطراف حرم بازمیگردد.[۱] از سال ۱۴۰۴ق دیگر حکومت بعث عراق اجازه دفن افراد را به جز تعدادی معدود، در حرم نداد و حتی آثار مقبرههای موجود، از جمله سنگها و عکسهای نصبشده بر سر قبرها را نیز از بین برد. این اقدام باعث شد شناسایی افراد مدفون در حرم و ارائه آمار دقیقی از آنها بهصورت جامع، ممکن نباشد. با مراجعه به منابع تاریخی و کتابهای رجالی میتوان آماری از شخصیتهای معروف دفنشده در حرم امام علی(ع) را به دست آورد. این افراد طیفهای مختلفی از شخصیتها را در بردارد که عبارتند از: پیامبران، مراجع و مجتهدان دینی، ادیبان، شاعران، دانشمندان دیگر علوم، پادشاهان، وزیران و دیگر رجال سیاسی، اعیان و تاجران سرشناس.[۲]
نقشه موقعیت قبرها در حرم امام علی(ع)
پیامبران
عالمان و مراجع تقلید
عالمان و مراجع نامدار مدفون و محل دفن آنان در حرم امام علی(ع) به ترتیب سال وفات عبارتند از:
موسی بن جعفر بن طاووس پدر احمد و سید ابن طاووس (متوفی حدود ۶۰۱ق): مدفون در رواق حرم.[۶]
ورام بن ابی فراس حلی (م ۶۰۵ق) جد مادری سید بن طاووس[۷]
سید عبدالکریم بن احمد حلی (۶۴۸-۶۹۳ق)،برادرزاده سید بن طاووس: مدفون در رواق.[۸]
مقبره علامه حلی در حرم امام علی(ع)
علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی(۶۴۸-۷۲۶ق)، مدفون داخل حرم سمت چپ باب الصغیر زیر مناره شمالی.[۹]
محمد بن حسن حلی (۶۸۲-۷۷۱ق) مشهور به فَخْرُ الْمُحَقّقین فرزند علامه حلی: به گزارش برخی منابع وی در ایوان طلا و نزدیک پدرش دفن شده است.[۱۰]
مقبره مقدس اردبیلی در حرم امام علی(ع)
مقدس اردبیلی (م ۹۹۳ق): ایوان طلا، مناره جنوبی.[۱۱]
علی نقی کمرهای فراهانی (ت۱۰۶۰ق): مدفون در ایوان علما.[۱۲]
محمد مهدی نراقی (۱۱۲۸-۱۲۰۹ق)، پدر ملا احمد نراقی و معروف به محقق نراقی، نویسنده جامع السعادات.[۱۳]
ابوعلی حائری (۱۱۵۹-۱۲۱۵ یا ۱۲۱۶ق)، فقیه امامی سدۀ سیزدهم، صاحب کتاب منتهی المقال فی احوال الرجال.[۱۴]
سید محمد جواد عاملی (۱۱۶۰- ۱۲۲۶ق) نویسنده کتاب مفتاح الکرامه:مدفون در حجره شماره ۷.[۱۵]
ملا احمد نراقی (۱۱۸۵ - ۱۲۴۵ق): مدفون در ایوان علماء.
سلیمان بن محمد رفیع تنکابنی (درگذشته حدود۱۲۵۰ق)، حکیم و پزشک شیعی ایرانی قرن سیزدهم.
محمدجعفر استرآبادی معروف به شریعتمدار (۱۱۹۵ یا ۱۱۹۸ق ۱۲۶۳ق): مدفون در ایوان طلا زیر منار شمالی.
سید صدرالدین موسوی عاملی (۱۱۹۳-۱۲۶۴ق) فرزند سید صالح (۱۱۲۲-۱۲۱۷ق) و پدر آقا مجتهد (محمدعلی موسوی عاملی) و سید اسماعیل صدر: مدفون در حجره شماره ۳ حرم امام علی(ع).[۱۶]
محمدعلی موسوی عاملی (۱۲۳۹-۱۲۷۴ق) معروف به آقا مجتهد.
قبر شیخ انصاری در حرم امام علی(ع)
شیخ مرتضی انصاری (۱۲۱۴- ۱۲۸۱ ق)، نویسنده کتاب مکاسب : حجره شماره۱۱.
سید علی بن رضا بحرالعلوم (۱۲۲۴-۱۲۹۸ق) نویسنده کتاب (البرهان القاطع فی شرح المختصر النافع): مدفون در حجره۴۱.[۱۷]
شیخ جعفر شوشتری (۱۲۳۰-۱۳۰۳ق) نویسنده کتاب الخصائص الحسینیه: مدفون در حجره شماره ۵۹.
سید حیدر حلی (۱۲۴۶-۱۳۰۴ق)، شاعر و مرثیهسرای شیعی اهل حله، مدفون در رأس ساباط از طرف شمال بین مقبره سید میرزا جعفر قزوینی و شیخ جعفر شوشتری.[۱۸]
میرزا محمد حسن شیرازی (۱۲۳۰ - ۱۳۱۲ق) معروف به میرزای شیرازی و مجدد شیرازی صادر کننده فتوای تحریم تنباکو(م۱۳۱۲ق): مدرسه الغرویة در صحن مطهر.
میرزا حبیبالله رشتی (۱۲۳۴-۱۳۱۲ق)، نویسنده کتاب بدایع الافکار: مدفون در حجره شماره ۲۶.[۱۹]
میرزا محمد حسن آشتیانی (۱۲۴۸-۱۳۱۹ق): مسجد بالای سر (رواق غربی)
میرزا حسین نوری (۱۲۵۴-۱۳۲۰ق) معروف به محدث نوری و حاجی نوری، مدفون در ایوان حجره ۱۵.[۲۰]
شیخ محمدهادی تهرانی (۱۲۵۳-۱۳۲۱ق) از فقها و اصولیون شیعه: مدفون در حجره شماره ۹.[۲۱]
فاضل شرابیانی، محمد بن فضل علی شرابیانی (م۱۳۲۲ق): حجره جنب ایوان علماء.
سید عبدالله بهبهانی (۱۲۵۶-۱۳۲۸ق)، از رهبران جنبش مشروطه ایران: حجره شماره۲۹.
محمد کاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ق) معروف به آخوند خراسانی، نویسنده کتاب کفایة الاصول: حجره شماره۲۶.
سید محمدسعید حبوبی (۱۲۶۶ ۱۳۳۳ق) مشهور به حَبّوبی کبیر از رهبران جنبش مردمی سال ۱۹۲۰م ضد استعمار انگلیس: حجره شماره۱۰.
میرزا محمد علی چهاردهی (۱۲۵۲-۱۳۳۴ق) مشهور به مدرس چهاردهی: مدفون در حجره شماره ۱۸.[۲۲]
سید علی تبریزی (۱۲۷۵-۱۳۳۶ق) معروف به سید علی داماد: مدفون در ایوان علما.[۲۳]
سید محمدکاظم طباطبائی یزدی (۱۲۴۷-۱۳۳۷ق)، نویسنده کتاب عروة الوثقی: حجره شماره۴۷.
فتحالله غروی اصفهانی (۱۲۶۶-۱۳۳۹ق) معروف به شیخ الشریعه اصفهانی، رهبر انقلاب استقلال طلبانه عراق: حجره
ای ولیّ معبودم سر به درگهت سودم
زائر بدی بودم رفتم از سر کویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
با دو چشم خونبارم من فقط تو را دارم
رو به هر طرف آرم دیده ام بود سویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
لطف و رحمتت باید تا مرا بیاراید
هر کجا روم آید بر مشام جان بویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
با گناه سنگینم جلوه کن به بالینم
وقت مرگ خود چینم لاله از گُل رویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
با نگاه احسانت کن نظر به مهمانت
ای نبی ثنا خوانت ای خدا ثنا گویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
دادی از کرم راهم حاجت از تو می خواهم
من گدای درگاهم تو کرم بود خویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
ناله خیزد از نایم این بود تمنّایم
تا دوباره باز آیم در حریم نیکویت
یا علی خداحافظ یا علی خداحافظ
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيكُما أَيُّهَا المَظلُومَانِ القَتِيلَانِ بِأَيدِى الأَشقِيَاءِ، أَيُّهَا المُخَلَّفَانِ مِن مُسلِمِ بنِ عَقِيلِِ القَتِيلِ》🔶🔸
✅حضرت مسلم بن عقیل(ع) دارای دو پسر به نامهای محمد و ابراهیم بود، که همراه امام حسین(ع) در کربلا حضور داشتند.
وقتی حادثه کربلا پیش آمد و اهل بیت امام حسین(ع) به اسارت دشمن در آمد، اسرای کربلا را در کوفه زندانی کردند.
👤شیخ صدوق در امالی خود نقل می کند :
پس از شهادت امام حسین(ع)، در بین اسراء در کوفه، دو نوجوان نیز حضور داشتند، هنگامی که متوجه شدند آنان دو فرزند مسلم بن عقیل(ع) هستند، آن دو را نزد عبیدالله بن زیاد بردند.
عبیدالله فورا زندانبان را احضار كرد و به او گفت :
📋《خُذْ هَذَيْنِ الْغُلَامَيْنِ إِلَيْكَ فَمِنْ طَيِّبِ الطَّعَامِ فَلَا تُطْعِمْهُمَا وَ مِنَ الْبَارِدِ فَلَا تَسْقِهِمَا وَ ضَيِّقْ عَلَيْهِمَا سِجْنَهُمَا》
♦️این دو نوجوان را به زندان ببر و خوراك خوب و آب سرد به آنها مده و بر آنها سختگیرى كن!
📋《وَ كَانَ الْغُلَامَانِ يَصُومَانِ النَّهَارَ فَإِذَا جَنَّهُمَا اللَّيْلُ أُتِيَا بِقُرْصَيْنِ مِنْ شَعِيرٍ وَ كُوزٍ مِنْ مَاءِ الْقَرَاحِ》
♦️این دو نوجوان در زندان، روزها روزه مى گرفتند و شب دو قرص نان جو و یك كوزه آب براى آنها مى آوردند.
📋《فَلَمَّا طَالَ بِالْغُلَامَيْنِ الْمَكْثُ حَتَّى صَارَا فِي السَّنَةِ قَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ :
يَا أَخِي! قَدْ طَالَ بِنَا مَكْثُنَا وَ يُوشِكُ أَنْ تَفْنَى أَعْمَارُنَا وَ تَبْلَى أَبْدَانُنَا فَإِذَا جَاءَ الشَّيْخُ فَأَعْلِمْهُ مَكَانَنَا وَ تَقَرَّبْ إِلَيْهِ بِمُحَمَّدٍ(ص) لَعَلَّهُ يُوَسِّعُ عَلَيْنَا فِي طَعَامِنَا وَ يَزِيدُنَا فِي شَرَابِنَا》
♦️پس یك سال بدین منوال گذشت، تا اینکه یكى از آنها به دیگرى گفت :
اى برادر! مدتى است ما در زندانیم و عمر ما تباه و تن ما رنجور شده است، امشب كه زندانبان آمد، خودمان را به او معرفى کن، و او را از خویشاوندیمان با حضرت رسول اکرم(ص) آگاه ساز، تا شاید در میزان طعام و شرابمان وسعت ببخشد.
📋《فَلَمَّا جَنَّهُمَا اللَّيْلُ أَقْبَلَ الشَّيْخُ إِلَيْهِمَا بِقُرْصَيْنِ مِنْ شَعِيرٍ وَ كُوزٍ مِنْ مَاءِ الْقَرَاحِ!
فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ الصَّغِيرُ :
يَا شَيْخُ! أَ تَعْرِفُ مُحَمَّداً(ص)؟!!》
♦️هنگامی که شب فرا رسید، زندانبان پیر، برای آنان دو قرص نان جو و کوزه آبی گوارا برایشان آورد.
در این هنگام برادر كوچكتر به او گفت :
اى شیخ! آیا محمد(ص) را مى شناسى؟!!
زندانبان جواب داد :
📋《فَكَيْفَ لَا أَعْرِفُ مُحَمَّداً(ص) وَ هُوَ نَبِيِّي!》
♦️چگونه نشناسم؟! او پیامبر من است!
پسر گفت :
📋《أَ فَتَعْرِفُ جَعْفَرَ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع)؟》
♦️آیا جعفر بن ابى طالب(ع) را مى شناسى؟
زندانبان در جواب گفت :
📋《كَيْفَ لَا أَعْرِفُ جَعْفَراً(ع)؟ وَ قَدْ أَنْبَتَ اللَّهُ لَهُ جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ كَيْفَ يَشَاءُ!》
♦️چگونه جعفر را نشناسم، در حالی كه خدا دو بال به او بخشيده كه همراه او فرشتگان در هر جاى بهشت پرواز مىكنند!
پسر گفت :
📋《أَ فَتَعْرِفُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع)؟》
♦️آیا علی بن ابی طالب(ع) را می شناسی؟
زندانبان جواب داد :
📋《كَيْفَ لَا أَعْرِفُ عَلِيّاً(ع) وَ هُوَ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّي وَ أَخُو نَبِيِّي!》
♦️چگونه علی(ع) را نشناسم، در حالی او پسر عمو و برادر پیامبر من است!
در آخر پسر گفت :
📋《يَا شَيْخُ! فَنَحْنُ مِنْ عِتْرَةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(ص) وَ نَحْنُ مِنْ وُلْدِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) بِيَدِكَ أُسَارَى نَسْأَلُكَ مِنْ طَيِّبِ الطَّعَامِ فَلَا تُطْعِمُنَا وَ مِنْ بَارِدِ الشَّرَابِ فَلَا تَسْقِينَا وَ قَدْ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا سِجْنَنَا》
♦️ای پیر مرد! ما از خاندان پیامبر تو محمد(ص) و از فرزندان مسلم بن عقیل بن ابى طالب(ع) هستیم كه در دست تو اسیریم و در این مدت، نه طعام خوب و نه آب گوارا به ما داده ای و زندان را بر ما آسان مى گيرى!
📋《فَانْكَبَّ الشَّيْخُ عَلَى أَقْدَامِهِمَا يُقَبِّلُهُمَا وَ يَقُولُ : نَفْسِي لِنَفْسِكُمَا الْفِدَاءُ وَ وَجْهِي لِوَجْهِكُمَا الْوِقَاءُ، يَا عِتْرَةَ نَبِيِّ اللَّهِ الْمُصْطَفَى(ص)! هَذَا بَابُ اَلسِّجْنِ بَيْنَ يَدَيْكُمَا مَفْتُوحٌ فَخُذَا أَيَّ طَرِيقٍ شِئْتُمَا》
♦️پس در این هنگام، پیرمرد خود را به روی پاهای آن دو انداخت و بر آنها بوسه زد و گفت :
جانم فداى شما باد ای عترت پيامبر خدا، محمد مصطفى(ص)!
اكنون در زندان را به روى شما باز می کنم، تا به هر جا كه مىخواهيد برويد.
[زندانبان پیر به شدت ناراحت شد و براى جبران بى مهری هاى خود، در زندان را بر آنها گشود که در نیمه شب بگریزند.]شب كه فرا رسید، زندانبان آمدو همراه خود دو قرص نان جو و كوزه ای آب آورد و راه را به
ا به بازار برده فروشان ببرم و پيامبر(ص) را در روز قيامت دشمن خويش نسازم!
عبيدالله گفت : تو در پاسخ چه گفتى؟
وی گفت : من به آنان گفتم شما را به قتل مىرسانم و با بردن سرهاتان نزد امير دو هزار درهم جايزه گيرم.
عبيدالله گفت : آنان ديگر چه بر زبان آوردند؟
وی گفت :
آن دو طفل گفتند : ما را پيش عبيدالله بن زياد ببر و بگذار او درباره ما فرمان دهد.
عبيدالله پرسيد : تو چه پاسخى دادى؟
وی گفت : من نیز گفتم كه مىخواهم با قتل شما دو تن به امير نزديكتر شوم.
عبيدالله گفت : چرا آنان را نزد من نياوردى كه دو چندان پاداش بدهم؟
وی گفت : دلم جز ريختن خون آنان به منظور تقرب راه نداد.
عبيدالله پرسيد : آنان ديگر با تو چه گفت وگويى داشتند؟
وی گفت که آن دو طفل گفتند : اى شيخ! خويشاوندى ما با پيامبر اکرم(ص) را فراموش نكن.
عبيدالله پرسيد : تو در جواب چه گفتى؟
وی گفت که به آنها گفتم : اصلا شما با پيامبر(ص) خويشاوند نيستيد.
عبيدالله گفت : واى بر تو، ديگر به تو چه گفتند؟وی گفت : از من خواستند كه به خردسالى شان رحم كنم.
عبيدالله گفت : تو هم هيچ رحم نكردى؟
وی گفت : نه! به آنان گفتم كه خدا در قلب من مهر و مروت نگذاشته است.
عبيدالله گفت : واى بر تو، ديگر چه شنيدى؟
شيخ گفت : از من خواستند تا مهلت دهم چند ركعت نماز بخوانند.
و من گفتم : اگر براى شما سودمند است، هر چه قدر دوست داريد، نماز بخوانيد.
عبيدالله گفت : آنان بعد از نمازشان چه بر زبان آوردند؟
وی گفت : يتيمان رو به آسمان چنين گفتند :
يا حى يا حكيم يا احكم الحاكمين!
ميان ما و او به حق داورى فرما!
عبيدالله گفت : خداوند بين تو و آنان به حق داورى خواهد كرد.
آنگاه عبیدالله بن زیاد فرياد برآورد :
كيست که اين فاسق را به سزای عملش برساند؟
مردى از اهالى شام بلند شد و گفت : من حاضرم!
عبيدالله گفت :
📋《فَانْطَلِقْ بِهِ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي قَتَلَ فِيهِ اَلْغُلاَمَيْنِ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ لاَ تَتْرُكْ أَنْ يَخْتَلِطَ دَمُهُ بِدَمِهِمَا وَ عَجِّلْ بِرَأْسِهِ فَفَعَلَ اَلرَّجُلُ ذَلِكَ》
♦️او را به همانجايى ببر كه اين كودكان را به قتل رسانده و آنگاه گردن او را بزن و خونش را روى خون آنان بريز و بى درنگ سرش را نزد من بياور و آن مرد شامى نیز چنين كرد.
او سر شيخ فاسق را نزد عبيدالله آورد، سپس سرش را بر نيزه نشاندند، در حالی که كودكان شهر با تير و سنگ آن را نشانه مىگرفتند و مىگفتند :
📋《هَذَا قَاتِلُ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)》
♦️اين قاتل ذريّه رسول خدا(ص) است.(۱)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
این مزار لاله های مسلم است
این دو غنچه روی ماه مسلم است
این دو طفلان کودکان مسلمند
این دو گل آرام جان مسلمند
این دو طفل بی گناه نازنین
جسمشان شد غرق خون در این زمین
دست گلچین این دو را چیده است
این دو کودک خونشان جوشیده است
رو چو اندر دشت صحرا کرده اند
وقت آخر یاد بابا کرده اند
آن دو را بردند سوی قتلگاه
هر دو کشتند بی جرم و گناه
هر دو قربانی جانان گشته اند
با لبان تشنه قربان گشته اند
👤علی انسانی
📚منبع :
۱)امالی شیخ صدوق، ص۸۳
آنان نشان داد و گفت :
📋《سِيرَا يَا حَبِيبَيَّ اللَّيْلَ وَ اكْمُنَا النَّهَارَ حَتَّى يَجْعَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَكُمَا مِنْ أَمْرِكُمَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً》
♦️شبها برويد و روزها خود را پنهان كنيد تا خداوند عزوجل در كارتان گشايش قرار دهد.
پس به این ترتیب؛ طفلان مسلم شب هنگام به راه افتادند تا اینکه در طی مسیر خود، به پيرزنى برخوردند که بر در خانه خود ایستاده بود.
پس به او گفتند :
📋《إِنَّا غُلاَمَانِ صَغِيرَانِ غَرِيبَانِ حَدَثَانَ غَيْرَ خَبِيرَيْنِ بِالطَّرِيقِ وَ هَذَا اَللَّيْلُ قَدْ جَنَّنَا!
أَضِيفِينَا سَوَادَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ فَإِذَا أَصْبَحْنَا لَزِمْنَا اَلطَّرِيقَ》
♦️ما كودكان غريب و به راه و مسیر خود نا آشنا هستيم و اکنون نیز شب است و امشب ما را مهمان خود كن که صبح خواهيم رفت.
پیرزن گفت :
📋《فَمَنْ أَنْتُمَا يَا حَبِيبَيَّ؟ فَقَدْ شَمِمْتُ اَلرَّوَائِحَ كُلَّهَا فَمَا شَمِمْتُ رَائِحَةً أَطْيَبَ مِنْ رَائِحَتِكُمَا》
♦️شما چه كسی هستيد ای عزیزانم؟
من همه بوهای خوشبو را استشمام کرده ام، اما خوشبو تر از عطر شما دو نفر استشمام نکرده بودم.
آنان گفتند :
📋《يَا عَجُوزُ! نَحْنُ مِنْ عِتْرَةِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ(ص) هَرَبْنَا مِنْ سِجْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ مِنَ اَلْقَتْلِ》
♦️ای پیرزن! ما فرزندان پيامبر تو هستیم و از زندان ابن زياد و از ترس كشته شدن فرار كرديم.
پيرزن گفت :
📋《يَا حَبِيبَيَّ! إِنَّ لِي خَتَناً فَاسِقاً قَدْ شَهِدَ اَلْوَاقِعَةَ مَعَ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ أَتَخَوَّفُ أَنْ يُصِيبَكُمَا هَاهُنَا فَيَقْتُلَكُمَا》
♦️اى عزيزان من! من داماد فاسقى دارم كه با سپاه عبيد اللّه بن زياد در واقعه عاشورا حاضر بود، بيم آن دارم كه شما را اينجا ببيند و بكشد.
آن دو گفتند :
📋《سَوَادَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ فَإِذَا أَصْبَحْنَا لَزِمْنَا اَلطَّرِيقَ》
♦️ما فقط يك شب اينجا خواهيم ماند و صبح كه رسيد،به راه خود خواهيم رفت.
پيرزن قبول کرد و براى آنها شام فراهم کرد و آنان غذا خوردند و در کنار هم خوابيدند.
هنگامی که پارهاى از شب سپرى شده بود، داماد پیرزن به خانه او آمد و دق الباب کرد و پیرزن نیز ناچار با اصرار دامادش درب را گشود.
داماد خبر فرار کردن طفلان مسلم را داد و گفت :
📋《هَرَبَ غُلاَمَانِ صَغِيرَانِ مِنْ عَسْكَرِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَنَادَى اَلْأَمِيرُ فِي مُعَسْكَرِهِ مَنْ جَاءَ بِرَأْسِ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فَلَهُ أَلْفُ دِرْهَمٍ وَ مَنْ جَاءَ بِرَأْسِهِمَا فَلَهُ أَلْفَا دِرْهَمٍ فَقَدْ أَتْعَبْتُ وَ تَعِبْتُ وَ لَمْ يَصِلْ فِي يَدِي شَيْءٌ》
♦️دو كودك از سپاه عبیدالله بن زیاد فرار كردند و اكنون امير براى سر هر كدام هزار درهم جايزه تعيين كرده است، هر كس سر هر دو را ببرد، دو هزار درهم جايزه مىگيرد و من خيلى گشتم ولى هنوز دست خالى هستم.
پيرزن گفت :
📋《يَا خَتَنِي! اِحْذَرْ أَنْ يَكُونَ مُحَمَّدٌ(ص) خَصْمَكَ فِي اَلْقِيَامَةِ!》
♦️ای دامادم! از آن بيم داشته باش كه دشمن تو در رستاخيز محمد(ص) باشد.
داماد گفت :
📋《إِنِّي لَأَرَاكِ تُحَامِينَ عَنْهُمَا! كَأَنَّ عِنْدَكِ مِنْ طَلَبِ اَلْأَمِيرِ شَيْءٌ فَقُومِي فَإِنَّ اَلْأَمِيرَ يَدْعُوكِ》
♦️می بینم که تو از آنها حمايت مىكنى؟
گویی از اين ماجرا خبر دارى؟ بايد تو را نزد امير ببرم.
پيرزن گفت : امير از پيرزنى همچون من كه گوشه شهر افتاده، چه مىخواهد؟!
داماد ابتدا آرام گرفت، سپس شام خورد و نزد پیرزن ماند و در خانه او خوابید.
نيمه شب بود كه صداى كودكان مسلم را شنيد، در این هنگام؛
📋《فَأَقْبَلَ يَهِيجُ كَمَا يَهِيجُ اَلْبَعِيرُ اَلْهَائِجُ وَ يَخُورُ كَمَا يَخُورُ اَلثَّوْرُ》
♦️مانند شيری مست از جا برخاست و مانند گاو نعره كشيد و جلو رفت تا اینکه آنان را دید.
در این هنگام برادر کوچک، برادر بزرگ را بیدار کرد و به او گفت :
📋《قُمْ يَا حَبِيبِي! فَقَدْ وَ اَللَّهِ وَقَعْنَا فِيمَا كُنَّا نُحَاذِرُهُ》
♦️برخیز ای برادر عزیزم! به خدا سوگند از آن چیزی که هراس داشتیم، به سرمان آمد.
در این هنگام برادر کوچک پرسيد : تو كه هستى؟
داماد فاسق جواب داد : صاحب خانه هستم، شما چه كسانى هستيد؟
آن دو گفتند :
📋《إِنْ نَحْنُ صَدَقْنَاكَ فَلَنَا اَلْأَمَانُ؟》
♦️اگر حقيقت را بر زبان آوريم، آیا در امانیم؟
وی گفت : آرى!
آنگاه گفتند : يعنى در امان و ذمّه خدا و رسول خدا(ص) هستيم؟!
وی گفت : بلى!
پس آن دو گفتند :
📋《يَا شَيْخُ! فَنَحْنُ مِنْ عِتْرَةِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(ص) هَرَبْنَا مِنْ سِجْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ مِنَ اَلْقَتْلِ》
♦️ای شیخ! ما از خاندان پيامبر تو هستیم و از زندان ابن زياد فرار كرديم، تا در امان بمانيم.داماد پيرزن گفت :
📋《مِنَ اَلْمَوْتِ هَرَبْتُمَا وَ إِلَىاَلْمَوْتِ وَقَعْتُمَا اَلْحَمْدُ لِلّ
َهِ اَلَّذِي أَظْفَرَنِي بِكُمَا》
♦️از دام مرگ گريختهايد و به دام مرگ درآمدهايد! خدا را سپاس كه شما را به چنگ من انداخت.
آنگاه برخاست و دستان آنها را بست و آنان تمام شب را در اسارت به سر بردند.
صبح که شد، وی به غلام سياهى كه (فليح) نام داشت فرمان داد كه كودكان را لب رود فرات برده و گردن آنان را بزند و سرشان را نزد وی بياورد تا نزد ابن زياد برده و دو هزار درهم جايزه بگيرد.
پس غلام سياه شمشير به دست، آنان را جلو انداخت.
پس آنگاه كه از خانه فاصله گرفتند، يكى از برادران به او گفت :
اى غلام سياه! تو چقدر شبيه بلال حبشى، مؤذن پيامبر اکرم(ص) هستى.
غلام سياه گفت : مولاى من فرمان قتل شما را داده است، شما چه كسى هستيد؟
كودكان گفتند : ما از خاندان پيامبر تو حضرت محمد(ص) هستيم، که از بيم كشته شدن از زندان ابن زیاد فرار كرديم و آن پيرزن به ما پناه داد و اكنون ارباب تو قصد قتل ما را دارد.
غلام سياه در این هنگام، خود را به پاى آنان انداخت و پای آنها را بوسه زد و گفت :
📋《يَا عِتْرَةَ نَبِيِّ اَللَّهِ اَلْمُصْطَفَى(ص)! وَاَللَّهِ لاَ يَكُونُ مُحَمَّدٌ(ص) خَصْمِي فِي اَلْقِيَامَةِ》
♦️اى خاندان محمد مصطفى(ص)! نمى خواهم پيامبر خدا(ص) در روز قيامت دشمنم باشد.
سپس شمشیر را به زمین انداخت و خود را به رود فرات انداخت.
در این هنگام صداى اربابش آمد که فریاد می زد :
از دستورم سر باز زدى؟!
غلام سياه جواب داد : من مطيع تو هستم تا هنگامى كه مطيع خداوند باشى، آنگاه كه تو معصيت خدا مىكنى، در دنيا و آخرت از تو روى گردانم.
سپس مرد فاسق، به پسر خود دستور داد تا کار ناتمام غلامش را تمام کند، که او نیز خودداری نمود و ناچار خود او دست به کار شد و شمشير را برداشت و كودكان را نیز با خود به نزدیک فرات همراه ساخت.
📋《فَلَمَّا صَارَ إِلَى شَاطِئِ اَلْفُرَاتِ سَلَّ اَلسَّيْفَ مِنْ جَفْنِهِ فَلَمَّا نَظَرَ اَلْغُلاَمَانِ إِلَى اَلسَّيْفِ مَسْلُولاً اِغْرَوْرَقَتْ أَعْيُنُهُمَا وَ قَالاَ لَهُ : يَا شَيْخُ! اِنْطَلِقْ بِنَا إِلَى اَلسُّوقِ وَ اِسْتَمْتِعْ بِأَثْمَانِنَا وَ لاَ تُرِدْ أَنْ يَكُونَ مُحَمَّدٌ(ص) خَصْمَكَ فِي اَلْقِيَامَةِ غَداً》
♦️پس هنگامی که وی به لب فرات رسید، شمشیر از غلاف کشید.
هنگامی که چشم طفلان مسلم(ع) به تيغ تيز او افتاد، گريه كردند و به او گفتند : اى شيخ! ما را در بازار بردگان ببر و به سخنان ما گوش بده و در آنجا ما را بفروش! چرا مىخواهى پيامبر اکرم(ص) در روز رستاخيز دشمن تو باشد؟
وی گفت :
📋《لاَ! وَلَكِنْ أَقْتُلُكُمَا وَ أَذْهَبُ بِرُءُوسِكُمَا إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ آخُذُ جَائِزَةَ أَلْفَيْنِ》
♦️نه! من شما را خواهم کشت و مىخواهم براى بردن سرتان نزد ابن زياد پاداش دوهزار درهم بگيرم.
آنان گفتند :
📋《يَا شَيْخُ! أَ مَا تَحْفَظُ قَرَابَتَنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)؟》
♦️آيا به خويشاوندى ما با پيامبر اکرم(ص) نمىانديشى؟
وی گفت : شما هيچ ارتباطى با پيامبر(ص) نداريد.
آنان گفتند :
📋《يَا شَيْخُ! فَائْتِ بِنَا إِلَى عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ حَتَّى يَحْكُمَ فِينَا بِأَمْرِهِ》
♦️ای شیخ! پس ما را نزد ابن زياد ببر تا او درباره ما حکم کند.
وی گفت :
📋《مَا بِي إِلَى ذَلِكَ سَبِيلٌ إِلاَّ اَلتَّقَرُّبُ إِلَيْهِ بِدَمِكُمَا》
♦️من مىخواهم با خون شما نزد امير مقرب شوم!
آنان گفتند :
📋《يَا شَيْخُ! أَ مَا تَرْحَمُ صِغَرَ سِنِّنَا؟》
♦️اى شيخ! به خردسالى ما رحم نمىكنی؟
وی گفت :
📋《مَا جَعَلَ اَللَّهُ لَكُمَا فِي قَلْبِي مِنَ اَلرَّحْمَةِ شَيْئاً》
♦️خداوند در قلب من مهر و محبت نگذاشته است.
در این هنگام طفلان مسلم گفتند :
پس مهلت بده تا چند ركعت نماز بخوانيم.
وی گفت : اگر اين كار براى شما حاصلى دارد، هرچقدر كه مىخواهيد،عبادت كنيد.
آنگاه آنان چهار ركعت نماز خوانده و چشم به آسمان دوختند و ندا برآوردند و گفتند :
📋《يَا حَيُّ يَا حَكِيمُ! يَا أَحْكَمَ اَلْحَاكِمِينَ! اُحْكُمْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ بِالْحَقِّ》
♦️ای احكم الحاكمين! ميان ما و او به حق داورى كن!
سپس مرد فاسق به هر دو طفل حمله کرد و ابتدا گردن برادر بزرگ و سپس گردن برادر کوچک را از تن جدا کرد و سر آنها را در توبره گذاشت و سپس بدنهای بى سر آنان را در فرات انداخت.
سپس سرهاى طفلان مسلم را نزد عبيدالله بن زياد برد.
ابن زیاد با عصاى خيزران به دست، روى تخت نشسته بود و وقتى چشمان او به سرهاى بريده افتاد، از جای خود برخاست و سپس نشست و گفت :
📋《اَلْوَيْلُ لَكَ! أَيْنَ ظَفِرْتَ بِهِمَا؟》
♦️واى بر تو! آنان را در كجا يافتى؟
وی گفت : پيرزنى از خويشان من ميزبان آنان شده بود.
عبيدالله بن زیاد گفت : حق ميزبانى را رعايت نكردى شیخ؟
وی گفت : نه، ای امیر!سپس عبیدالله به او گفت : کودکان به تو چه گفتند؟
وی گفت : آنان تقاضا كردند که آنها ر