اثر لقمه حلال و توسل به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
🔸پس از شهادت سردار سلیمانی، یک روز دیداری با آیتالله مصباح یزدی داشتم. وقتی از زندگی حاجقاسم برایشان تعریف کردم، ایشان گفتند: «هشت سال، دفاع مقدس داشتیم؛ اینهمه قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، مدافعین حرم، رزمندگان گوناگون، سنین مختلف، هیچیکشان قابل مقایسه با حاجقاسم نیستند. خیال میکنم رموزی در کارش بوده است. یکی از اسرار موفقیت سردار سلیمانی، همین خدمت به پدر و مادرش بوده. حتماً لقمه حلال در پیدایش این شخص و ظرفیتش برای این تربیت، مؤثر بوده است.»
1
🔸حاجقاسم، علاوه بر روستای زادگاهش، به #مردم_کرمان هم عشق میورزید. دهه محرم، در حسینیه عاشقان ثارالله کرمان، مجلس عزاداری برپا میشود. این حسینیه، مربوط به هیئتی است که مسئولش حاجقاسم بود. محرم سال 1398، ایشان به من گفت پنج روز در آنجا منبر بروم. قبول کردم. بعد، کاری پیش آمد؛ گفتم نمیروم. آقای حاجیصادقی هم به من گفت نرو. سردار سلیمانی گفت: کرمان را باید بروی! اگر جای دیگر بود، میگفتم نرو؛ ولی کرمان را برو!
🔸حساسیتش به کرمان، به علت کرمانی بودنش نبود. از زمان جنگ، خودش را #مدیون مردم کرمان میدانست. به من میگفت «شیرازی، این مردم کرمان بودند که بچههایشان را در اختیار من گذاشتند؛ بچههایشان در لشکر ثارالله شهید و جانباز و اسیر شدند. مردم کرمان به من اعتماد کردند. من هم باید هر طور میتوانم، به مردم کرمان خدمت کنم.»
🔸حاجقاسم با این حرفش میخواست بگوید آن روزی که توانی نداشتم، فقط فرمانده گردان بودم، آنها مرا فرمانده تیپ و لشکر کردند، به من عزت دادند، مرا به جایی رساندند که مقام معظم رهبری به من اعتماد کنند، بشوم فرمانده نیروی قدس. برای همین است که چادر مادر علی شفیعی را میبوسد؛ میگوید «من جنگ علی #شفیعی را دیدهام؛ شهادتش را دیدهام. شفیعی بود که مرا به اینجا رساند!» با این نگاه، به خانه مادر علی شفیعی میرود. درست است که فرماندهی سردار سلیمانی، مهم بود و اگر او نبود لشکر ثارالله هم به این قدرت نمیرسید؛ اما او میگوید این قدرت، بیش از هر چیز، مدیون شهدا و جانبازها و رزمندههای کرمان است.
🔸حاجقاسم، هیچوقت بچههای لشکر ثارالله را فراموش نکرد. با فرماندهان لشکر انس داشت. زمان جنگ، وقتی عملیات تمام میشد، همه فرماندهان را با زن و بچه دعوت میکرد و مهمانی میداد. برای همان کسانی که موقع عملیات با آنها جدی و بیتعارف بود، آشپزی میکرد. یک بار همه را با خانوادهشان به سد دز برد. نزدیک سد، غاری بود که در هوای گرم خوزستان خنک بود. آنجا خودش آستینها را بالا زد؛ گوسفند کشت؛ خودش گوشت گوسفند را قورمه کرد و توی یک دیگ بزرگ غذا درست کرد؛ در #آشپزی تخصص داشت. حتی اگر جمعه خانه بود، برای خانم و بچههایش صبحانه درست میکرد. میگفت «صبحهای جمعه به بچهها میگویم شما استراحت کنید؛ صبحانه با من.» میگفت «بچهها، غذای مرا دوست دارند.» صبحانه مخصوصش، تخممرغ و خرما با نان محلی بود. اهل مهمانداری بود. توی نیروی قدس هم هر سال یک بار، بچههای نیرو را با خانواده جمع میکرد و افطاری میداد. سر میز تکتک خانوادهها میرفت و احوالپرسی میکرد. همه با او عکس میگرفتند. با نیروها #اُخت بود. این هنر او، از دوران جنگ بود. نهفقط با فرماندهان، با همه نیروها، با سربازش همینطور بود. گاهی یک سرباز یا یک نیروی جزء، او را میدید و درخواستی داشت؛ درخواستش را جواب میداد. دست رد به سینه کسی نمیزد.
🔸با سردار سلیمانی و سردار قاآنی، جلساتی با آیتالله موحدی کرمانی داشتیم. ایشان، مباحث اخلاقی میگفت، و معمولاً مسائل منطقه و اخبار هم طرح میشد. یک روز که جلسه در خانه ما بود، برادرم محمدآقا را دعوت کرده بودم؛ با این توجیه که ایشان، هم سردار، هم رئیسدفتر نظامی فرمانده کل قواست، و اگر برخی مطالب را بشنود، اشکال ندارد. برادر دیگرم حسینآقا را دعوت نکردم. حاجقاسم، بعد از جلسه به من گفت «چرا اخوی حسین را نگفتی بیاید؟» به #همه افراد توجه داشت. توی خانهاش، توی روستا، با اقوامشان و رزمندهها هم همینطور بود؛ همه را میدید. کسی از قلمش نمیافتاد.
🔸حاجقاسم، توی زندگی، به همه جوانب توجه داشت؛ از جمله به حفظ آبروی خانواده افراد اهمیت میداد. همیشه میگفت «اگر کسی اشتباهی کرده و میخواهیم با او برخورد کنیم، باید نگاه کنیم که فقط خود او نیست؛ #خانواده دارد؛ هم خانواده خودش و هم خانواده همسرش. باید مواظب باشیم حیثیت او پیش خانوادهها نرود. فرد اشتباه کرده؛ زن و بچه که مقصر نیستند! وقتی میخواهیم در مورد کسی تصمیم بگیریم، حواسمان باشد خسارتی به زن و بچه او وارد نکنیم.»
📚مباحث بیشتر👇
https://eitaa.com/fatemi222/7283