eitaa logo
نفوس مطمئنه
369 دنبال‌کننده
775 عکس
498 ویدیو
64 فایل
🌸🍃﷽🍃🌸 تقدیم به روح همه شهدا خصوصا شهید فاطمی رفاقت با شهدا https://eitaa.com/fatemi48/279 داستانهای شهدا https://eitaa.com/fatemi48/280 روایتگری https://eitaa.com/fatemi48/979 🌸🌸🌸 @a_f_133
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحله چهارم عملیات سحرگاه روز یكشنبه 8 فروردین آغاز شد و در طی آن قرارگاه نصر به پاك‌سازی مناطق متصرفه در شرق ارتفاعات تینه پرداخته و پس از آن به كمك قرارگاه قدس شتافت. قرارگاه قدس كه در روز گذشته ارتفاعات 202 تنگ ابوغریب را به تصرف درآورده بود، می‌كوشید از فرار نیروهای در حال عقب‌نشینی عراق جلوگیری نماید. قرارگاه فجر نیز مسئولیت پاك‌سازی منطقه متصرفه خود را بر عهده داشت. همچنین نیروهای قرارگاه فتح ضمن ع عبوراز تنگ ذلیجان موفق شدند مواضع دشمن را در تنگ رقابیه دور زده و دو منطقه برغازه و دوسلك را به تصرف درآورده و با نیروهای قرارگاه نصر الحاق نمایند. در مجموع طی این مرحله از عملیات ارتفاعات تینه، دوسلك و برغازه به تصرف كامل درآمدند و دشمن به غرب رودخانه دویرج و تپه 182 عقب رانده شد. با اتمام موفقیت‌آمیز این عملیات 2500 كیلومتر مربع از خاك جمهوری اسلامی؛ شامل ده‌ها بخش و روستا، جاده مهم دزفول– دهلران، سایت4و5 و رادار آزاد شد و شهرهای دزفول، اندیمشك و شوش و مراكز مهمی همچون پایگاه هوایی دزفول از تیررس توپخانه دشمن خارج شد. https://eitaa.com/fatemi222/12241
🌸 حرف دل فتح المبین فتح و پیروزی آشکار اگر زبان داشت از حماسه‌های جوانان این مرز و بوم می‌گفت بعد از پل حاجیان وارد شیارها می‌شوی اینجا فتح المبین است در منطقه رودخانه غرب کرخه وسعت ۳۰هزار کیلومتر امتداد جاده سایت رادار ۴ و۵ چشم منطقه بود عملیات فتح‌المبین در تاریخ ۲ فروردین ۱۳۶۱ در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد در غرب دزفول و شوش آغاز شد. اهداف این عملیات انهدام نیروهای ارتش عراق، آزادسازی ارتفاعات و مناطقی در جنوب کشور بود. اگر سایت بگیرند بصره هم میدم فروردین ۶۱ عملیات کلید خورد خدا خواست جلوه حضور الله دیده میشود محاسبات با ابهامات و مشوره و استخاره امام انافتحنا لک فتحا مبینا رمز گذاشتند یا زهرا عبور شیارها با مهمات خیلی سخت بود مراقب باش قدم زدن یا ت امروز نوبت میان شیارهاست وقت فتح المبین توست اگر فتح نمیشد تا ۵ عملیات بعد نمیشد شاید نام پهلو شکسته گره گشا بود بی وضو نباشی گلهای پیدا نشده هنوز اگر بغضت گرفته شد نام مادر پهلو شکسته رو بیاور https://eitaa.com/fatemi48/1270
آیا صدام در فتح المبین احتمال دستگیر شدنش بود؟
پشت کوه جنگ تحمیلی دزدی و سنگی هر کی هرکاری جمعی جونها و مشتی شد دانشگاه انسانسازی زحماتی برای دانشگاه عجیب ؟ دبیزستان تا پیرمرد هر کاری کردند دستکاری شناسنامه افسر جوان شما شدید یه بار غواص ها و اروند وحشی کرکوک و پشت عراقی ها جنگ نرم هم هست همه درگیر ساک بسته وارد کوپه دم قطار دیدار به قیامت به شیطان دیدار به قیامت قول به امام زمان قبل کنکور ۶۰۰ نفر ۷۰۰ نفر سوار تا صبح در قطار در سرما ولی داخل کوپه نمیشنشتتد؟ تو بدرد مردم خوردی ایثار گری تمرین؟ برای اخرت یا دنیا؟ چمران:رقابت چیه شکست دیگری؟ لباس خاکی همه یکدست اخر تپپ شهدا لباس تقوا خوشگلها نگاه یوسف زهرا نگاه کی نگات کنه؟ تیپ زدن ولی برای کی؟ رفیق خودت پیدا کن با همدیگه رفتن در بیابان قهر کردن با همدیگه زیارت عاشورا می‌خواندند بعضی از رفقاشون لای عراقی‌ها افتاد هنر آن است که بمیری قبل از آن بمیراند رفاقت‌های صادقانه بود یکی بره بالا دست بقیه رو بگیره دستتو بگیره بکشه بالا یه گریه انقطاع بود در اونجا جاش خالی امروز در زندگی‌ها یه گوشه نوشته نشسته و یه چیزی می‌نویسه چی می‌نویسه وصیت نامه خدایا شاهد باش من تمامی مظاهر دنیا را کنار زدم و به عشق تو حرکت کردم تو منو به بخرو منو ببر مجید صنعتی چند فروشگاه در مرکز تهران ویلا در چالوس ماشینش بنز ۱۰ سال بعد جنازه شو آورده بودن در چیذر دفن شد. ۵۰ دقیقه پخش تلویزیون به دختران نگاه نمی‌کرد طوری شده بود که همه نگاش کردن . تو کامپیوتر خدا هیچی فراموش نمی‌شه شهدا وصیت نوشتن ما وحی کنیم خودمونو وقف خدا کنیم مال غیر مخفی رو تقسیم می‌کنند اما مال وقفی رو کسی تقسیم نمی‌کنه. چه کار کنیم خدا راضی بشود خدا بی‌هواها رو می‌خرد چه کار کنیم شرمنده نشویم آخر بکوی بکوب خمپاره بوده جوونی رو برای امام رضا امام زمان می‌گذاشتند برنامه‌ریزی اربعین امام حسین داشته باشیم
و اما مسیر پاسگاه زید 👇
تحصیلات کلاسیک خود را تا سال اول متوسطه در همان شهر سپری کرد و سپس در سال ۱۳۴۵ وارد حوزه علمیه رودسر شد. بعد از سه سال راهی قم شد و در سال ۱۳۵۲ ملبس به لباس روحانیت گردید. در عاشورای سال ۱۳۴۸ و پس از سخنرانی حماسی و کوبنده علیه رژیم پهلوی در مسجد سرپل شرقی رودسر توسط ساواک دستگیر شد . در محرم سال ۱۳۵۳ به دستور شهید محراب آیت الله مدنی به مدت ۱۰ شب در مسجد بازار کاشان سخنرانی های پرشوری نمود که در شب هشتم محرم همان سال توسط نیروهای امنیتی دستگیر و ممنوع المنبر شد. و پس از آزادی از زندان طاغوت باز هم در کاشان، راوند، نوش آباد، تهران، ورامین، قم، منجیل، ابرقو و رشت به سخنرانی خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۷ از سوی آیت الله ربانی شیرازی (ره) به شهر سمیرم اعزام شد و با برنامه های مذهبی و سخنرانی، مردم را به سوی انقلاب اسلامی فراخواند . بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، با ورود امام خمینی بعد از اینکه به وطن بازگشتند و به قم عزیمت کردند مدتی مسئولیت زندان مدرسه رفاه تهران را برعهده داشت به عنوان نماینده حضرت امام برای تشکیل سپاه پاسداران به شهرستان سمیرم عزیمت کرد و فرماندهی سپاه آنجا را نیز برعهده داشت. با شروع جنگ تحمیلی جزو اولین تیم اعزامی روحانیون وطلاب قم، به جبهه بود و بارها به جبهه رفت تا اینکه در آخرین مرحله عملیات رمضان در در اطراف پاسگاه زید به شهادت رسید و پیکر پاکش در مناطق عملیاتی ماند و هرگز به دامان خانواده بازنگشت. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
ماجرای غلام . تانک و نارنجک بسم رب الشهدا خاطره ای از قاسم ابن الحسن دفاع مقدس جاوید الاثر دانش آموز شهید غلامرضا رحمانی تو عملیات رمضان اواخر تیر ماه 1361 گردان ثارالله از تیپ 18 جوادالائه «بچه های خراسان» که معروف به گردان ویژه "ضد زره" یعنی تمام نیروهاش "آرپی جی" زن بودن ماموریت ما منطقه عملیاتی کوشک در شمال شلمچه و در پاسگاه زید عراق بود - اون سال بعد از پیروزی خرمشهر ارتش بعث عراق کلی تانک های مدل(T72)که به خاطر داشتن زره ای بسیار ضخیم به "ضد آرپی جی هفت" معروف شده بود خریداری کرد . - کارشناسان نظامی رو هم از تما کشورهای باقابلیت مثل فرانسه آلمان و اسراییل و روسیه رو آورده بود پاب کارش و زمین ها مقابل مارو مسلح کرده بود میگی چطوری ؟ - مثالاً از جنوب طلاییه تا شمال شلمچه رو خاکریزهای مثلثی زده بود ! که خودش یک کلاس نظامی می خواد یک روایت کامله که در حوصله شما ها نیست ! - قرار شد بچه های گردان ما بعد از شکستن خط با نفوذ به داخل دشمن تانک های دشمن رو بزنه و بعد هم دست بدیم به نیرهای تیپ 17 علی ابن ابیطالب (ع) یعنی بچه های قُمی - نبرد "تن به تانک" و بهتر بگم نبرد "گوشت و آهن" بود . فقط باید نزدیک تانک ه می شدیم و باهاشون کُشتی می گرفتیم سزشاخ می شدیم . - بچه های تیپ وقتی شنیدن چنین گردانی تشکیل شده خیلی دوست داشتن بیان تو گردان ما - یکی از اون قهرمان ها یک نوجوان 15 ساله ای به نام «غلامرضا رحمانی » معروف به غلام رحمانی بود که با التماس و اشک و آه و اصرار زیاد به گردان ما ملحق شد - البته من به مسئول مخابرات گردان گفته بودم موقع وارد شدن به عملیات یه جوری دست به سرش بکنه - در حین عملیات دیدم که غلام کنار بیسیم چی من نشسته - به "جواد" که بیسیم چی من بود با خشم نگاهش کردم و از حرکات چشم و ابرو هایم فهمید که چر اونو با خودش اورده ؛ با خجالت ، شونه هاشو را بالا انداخت و گفت کاری نتونستم بکنم ! اومد دیگه ! چی بگم - چند روزی از عملیات گذشت و هرروز بچه یا مجروح می شدند و یا شهید و تعداد نیروهای گردان کمتر می شد ؛ اما معنایش این نبود که ماموریت ما هم کمتر شده و چه بسا فشار مضاعف می شد . - آخرین ماموریت در آخرین مرحله از عملیات . . . - الآن دو روز و نصفی است که در محاصره هسیتیم - بچه ها از دیروز آب ندارند ؛ توانی برای بچه نمونده و دیگه نایی ندارن . . . - شهدا رو کنار کانال ، پشت آشیانه های تانک های عراقی در کنار هم چیدیم و آماده برای بردن به عقب ! که هرگز محقق نشد . - بعثی ها با بمبارون کردن منطقه اعم از خمپاره های زمانی که مثل رگبار بارون روی آسمون بالای سرمون منفجر میشد - شلیک خمپاره های 60 و 81 و 120 بعلاوه توپخانه عراقی ها که لحظه ای امون نمی دادند - توپ مستقیم های تانک ها وتوپ های 106 و موشک ها ی کاتیوشا و . . . - و توپ های مستقیم که هلی کوپترها می زدند و تو برگشت هم که توپ هاشون تموم میشد با مسلسل از بالا ما رو مورد هدف قرار داده بودند - تیربارها و ضد هوایی و ....که کمترینش بودن - حالا دیگه مهماتمون هم تموم شده - شهید برونسی فرمانده گردان عبدالله بود که پشت سر ما تو میدون مین گیر کرده بود - با لطف حضرت زهرا (س)از میدون مین رد شده بود اما دشمن بعثی فشار می آورد تا به ما نرسه - نزدیک ظهر بود دمای هوا دیگه رسیده بالای 55 درجه - نماز ظهر رو که خوندیم - یه هویی انگار دشمن شد چند برابر - سه تانک از شمال به سمت غرب حرکت کردن تا دیگه کامل کلک ما رو بکنن - فقط 15 نفر موند بودیم - صدای بچه بلند شد با دست اشاره می کردن و فریاد می زدن : غلام ! غلام! غلام! . . . - اومدم روی آشیانه تانک دیدم داره با سرعت به طرف ما میاد ، یکی دو بار خورد به زمین ! درست تو دید مستقیم دشمن بود . - خودشو انداخت تو بغلم ! اول می خواستم بزنمش ، از خودم خجالت کشیدم و به خودم گفتم دست بردار! غلام یه پهلوونه - می دونستم پیامی ، خبری و یا یه چیز مهمی برام داره - نفس نفس می زد - تو دهنش پر از خاک بود - لباس هاش پاره پوره شده بود از شدت موج انفجارهای پی در پی که کنارش اتفاق افتاده بود - موهای فرفری و بورش بد جوری از شدت "لزجی" عرقی که کرده بود بهم کلاف شده بود - لب هاش ترکیده بود و هی با زبونش اونارو خیس می کرد اما فایده ای نداشت ! کامش خشک شده بود - گفتم : چیه غلام - گفت : برونسی نزدیک و پشت سرمونه اگه اون دوتا تانک رو بزنیم ، ورق برمی گرده - سرش داد ردم و گفتم : غلام می فهمی داری چی می گی ما حتی یک گلوله آرچی هم نداریم - گفت :چند تا نارنجک به من بدین ! کارتون نباشه - گفتم : دیوونه با نارنجک ! با نارنجک ! مگه عقل تو از دست دادی نمیشه با نارنجک به جنگ تانک رفت که ! - مصطفی از اون طرف با فریاد گفت : خب بهش بده ! - حتما در خودش می بینه که تانک ها رو بزنه !
🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
خيلى مطالعه داشت و در همه زمينه‏ ها اطّلاعات عجیبی داشت . خیلی از دعاها را حفظ کرده بود. نماز خواندنش عجیب تر بود و دیده بودم بارها که در قنوتِ نمازش، دعاى كميل مى ‏خواند. وقتی در دعای کمیل به این فراز از دعا (لا یمکن الفرار من حکومتک ) که می رسید از خود بی خود می شد و به پهنای صورت نورانیش اشک می ریخت !!! در برابر مشكلات بسيار خونسرد عمل مى‏ كرد و وقتى عصبانى مى‏شد سوره «والعصر» مى‏ خواند. آن قدر خوش ‏برخورد بود كه نیروهای بسيجى دوست داشتند اسمشان در کنار او باشند . آقا مصطفی می رفت روی خاکریز و رو به قبله که دقیقاً روبرو ، و در تیررس دشمن بعثی بود می ایستاد و اذان می گفت . من بارها با فریاد می گفتم مصطفی عراقی ها می زنند ! خیلی خونسردانه برمی گشت و می گفت من دارم اذان می گویم؛ تو منو می ترسونی ؛ تا لحظه ای که اذان بگویم کسی جرأت زدن من را ندارد ! می پرسیدم چرا روی خاکریز ؟ در جواب می گفت : بگذار ببینند و بشنوند صدای اذان ما را آن ها هم بایستند به نماز و بدانند که دارند با جماعتی مسلمان می جنگند ! در سرزمین سوزان منطقه پاسگاه زید، صبح روز بعد از عملیات که دمای هوا بالای 45 درجه بود ، پا برهنه رفت و آمد می کرد ! می گفتم آقا مصطفی چرا پا برهنه ؟ جواب عجیبش این بود که مگر یادت رفته دیشب خون بچه اینجا ریخته شده و اگر مجبور نبودم هرگز کفشی در پایم نمی دیدی ! که این سرزمین همه جایش مقدس است . علی پیراسته همرزمش 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊🌹 همه از این خون‌های شهید مدافع حرم پاسداری کنیم .... 🍃🌹🍃 @fatemi222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 کشف پیکر مطهر شهید در شب ۲۲ بهمن امسال با ندای بچه های تفحص شهدا ♦️منطقه عملیاتی والفجر ۱ ذره ذره استخوانهایش فردای قیامت از ما سوال خواهد کرد؟ 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
🌺نعمت انقلاب ... ♦️مرد با همسر و فرزندش در حال عبور از پل معلق اهواز بودند. از روبرو دو سرباز آمریکایی مست ! به طرف آنها می آمدند.سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می آمد.گویا قصد بدی داشت؛ مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد.مردم جمع شدند؛ پاسبان های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان ها خواستند تا آنها را دستگیر کنند؛ گفتند: ماحق دستگیری و محاکمه آنهارا نداریم!! (بخاطر قانون کاپیتولاسیون)پدر جلوی چشم زن وبچه اش غرق شد دو سرباز آمریکایی بلندبلند میخندیدند و دور می شدند مادر و فرزند نرده های پل را گرفته بودند و هق هق کنان می گریستند 🔴 37 سال بعد ♦️"شما وارد محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران شده اید.بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق سپاه ایران بود که به طرف تفنگداران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می آمد... وقتی شناورهای ایرانی به قایق امریکایی رسیدند،آنها با ترس و خفت، دستها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر درازکشیدن سربازان امریکا در مقابل ایران را به صفحه رسانه ها کشاندن 🍃🌹🍃 @fatemi222
امروز از مسیر حمیدیه به سمت اروند عازم هستیم با دانشجوها. دلاورردی‌های شهید غیور اصلی در اتوبوس گوشی از آنها به دانشجویان ارائه شد
با رمز یا فاطمه الزهرا. ۱_در اروند کوسه‌ها فرصتی برای ماندن نمی‌گذارند ۲_تا کربلا دو ساعت راه است . رقص آب دل‌ها را زیر و رو می‌کند. پیکر صدها شهید غواص این آب را متبرک کرده است. غواص سر طناب را رها کرده مگر ما بی‌صاحب است سر طناب را به حجت بن الحسن سپرده‌ام تا خودش هدایت کند ۳_با غافلگیری ضربه محکمی به دشمن وارد شد. البته سیم‌های خاردارهای حلقوی عمق ۱۵ و عرض ۵۰۰ متر فرمانده گزارش داد: وضعیت ما بسیار بد است. ۴_عبور ۸۰۰ بار نیروها جهت تفحص کار عجیبی بود که اتفاق افتاد ۵_اینجا محلیست برای خواستن، خواستن به نحو شهدا شهدا چه خواسته‌اند . پیام آنها بشارت است. پیام را باید شنید تطهیر گوش یکی از کارهایی است که برای شنیدن پیام آنها لازم است. نفی ترس و اندوه ۸_والفحر ۸ مصادف با فاطمیه بود می‌روند تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. غبار دلت را به اروند بسپار غواصانی که لب تشنه در آب شهید شدند 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
مهمان شهدا هستیم نه فقط گدای در خانه شهدا ۱_مقتل شهدا دارالشفای انسان‌های آزاده است. چشم به نخلا که می‌افتد یاد کربلا می‌افتیم که البته نزدیک کربلاست. ۲_در کمال ناباوری دشمن عملیات انجام شد. هیچ نیروی نظامی تا به حال اجازه عبور از اروند بخود نداده بود این حماسه و قدرت ایمان و توکل بچه‌ها بود. دشمن به خرمشهر اومد و به سمت بهمنشیر و آبادان حرکت کرد ولی جرات نکرد از اروند ورود پیدا کند. ۳_تازه غواص‌ها که عبور کردن اون طرف تازه وارد سیم خارداری‌های خورشیدی و مین‌ها رسیدند. از رودخانه که ضد تانک و تانک و تیربار نمی‌شود یا خودت ببری ،فقط یک سلاح ساده می‌شود. تازه رسیده به دشمنی که آماده و مسلح و دست روی ماشه است. ۴_سال‌ها می‌گذرد از صدای گریه و خنده بچه‌ها در حاشیه اروند. جاذبه حقیقت و شجاعت آنها ما را به اینجا رسانده است و الا همه زمین و زمان با هم برابر هستند و تفاوتی بین آنها نیست. اینجا دنبال چی هستید که بغض فرونشسته شما به غلیان درآمده است. دجله و فرات اومدن تبدیل به یک اروند شدند یاد علقمه و نقل‌های سربریده. یاد کربلا و تشنگی شهدای کربلا می‌افتیم. ۵_کنار اون کانال آب روضه عباس بخونی نمیشه امام زمان حضور پیدا نکنه. دشمن حتی در زمانی که در خرمشهر در محاصره هستند نمی‌توانند از اروند عبور کنند. در این آب مواج تنها راه نجات تمسک به اهل بیت است و واقعاً اهل بیت همان کشتی نوح هستند که هر کس سوار بر این کشتی شود نجات پیدا می‌کند. ۶_این موج‌ها یاد ابتلاات است که آنها را امتحان کنه تا بهترین را بندگان را انتخاب نماید.. 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
اگر پشت مشکلات زندگی گیر کردی باید بدانیم قدیم بعضیا با ذکر از روی آب عبور می‌کردنددوحالا توکل براو... ۱_قبل از عملیات هوا بارانی شد و خط دشمن در غفلت کامل به سر می‌برد.. نگهبانان در خواب بودند و غواص‌ها ورود پیدا می‌کنند و فرمانده تیپ دشمن را در حال استراحت اسیر می‌کنند. شما که آماده باش بودید و نورافکن روشن داشتید : ما شما را ندیدیم تا دیشب ۱۰۰٪ آماده باش بودیم بعد از این وضع هوا لغو آماده باش زدیم. ۲_روح معنوی شهداست که در کمال مظلومیت رفتند و امروز ما را دعوت کردند تا آنها را تماشا کنیم.. آرامش بچه‌ها رو در ارتباط با خدا می‌توان مشاهده کرد. ۳_اما مردانه در پاتک‌ها جنگیدند بسیجی رو در دکل فشار قوی برق گذاشت تا روزها رصد کنه اطلاعات رو برسونه. بگیرین چطوری با دشمن باید روبرو شد ۴_دختر میگه مامانم نمی‌گذاشت عازم راهیان شه : بسیجی‌ها سر شما را از راه به در می‌برند. حال دلم اینجا گیر کرده دلم هوای کربلا کرده سر کوچه عکس شهید بود بهش گفتم امشب خودت مادرم راضی کن. شب اومد بخوابم گفت مامانت راضی شد. صبح مامانم گفت دخترم خواستی بری برو هو الذی انزل سکینة فی قلوب المومنین 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
گفتند: آقا ابراهیم چرا جبهہ رو ول نمیکنے بیایے دیدار امام؟ گفت: ما رهبرے را براے تماشا نمی‌خواهیم ما رهبرے را براے اطاعت می‌خواهیم. 🌷شهید ابراهیــم هادے 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587
🖤🌹 🌹از زبان دوستش↓ من و منوچهر معمولا" نیمکت نشین اخر کلاس بودیم.معلم ما خانمی بود که بدون و با ظاهری نامناسب در کلاس حضور پیدا می کرد. چون شهید صدای خیلی قشنگ و رسا و دلنشین داشت،💫 معلم همیشه به او می گفت که کتاب را بخواند. منوچهر میگفت:شرطی دارد و آهسته به معلم گفت.خانم معلم ناراحت شد و قبول نکرد. ❌چون شرطش با حجاب شدن معلم بود، و شهید هم دیگر هیچوقت کتاب نخواند.🌷 او با شهید محمد حسین یوسف الهی🌹 و چند تن دیگر، در عملیات والفجر۸ با انفجار راکت، شیمیایی شدند🖤 آنها به سختی با یک قایق از اروند گذشتند و وارد منطقه عملیاتی شدند هنوز چیزی نرفته بودند که حال شمس الدینی به هم میخورد چون اولین مشکلی که برای یک مصدوم شیمیایی پیش می آید تهوّع است🖤 او بر اثر انفجار راکت های شیمیایی تمامی سینه و ریه هایش حالتی سوخته پیدا میکند🖤 و بیمارستان برای او کاری نمیتواند انجام دهد 🥀 منوچهر را برای درمان به آلمان میفرستند و او در هواپیما به محض رسیدن به آلمان تمام میکند 🖤و در آن لحظه شربت را مینوشد🕊️🕋 🌷شهید منوچهر شمس الدینی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
😔 🍁غواص شهيد: يوسف قرباني – معاون گروهان خط شکن 🌹شهید «یوسف قربانی» در خانواده‌ای مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثه‌ای از دنیا رفت،یوسف و برادرش را با همه دردها و رنج‌هایشان تنها گذاشت.بعد همراه برادرش به تهران رفت. با پیروزی انقلاب و سپری شدن دوران ستمشاهی، یوسف نیز همراه دیگر فرزندان مستضعف امام پا به عرصه انقلاب گذاشت.در همین سال‌ها برادر یوسف در حادثه‌ای درگذشت. همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد. با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز...یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، داخل آب ریخت.چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم. کسی را ندارم که!!! او سرانجام در عملیات کربلای پنج، در شلمچه به شهادت رسید. چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عج‌الله. 🌷 یوسف قربانی 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
👈 🌺 نقشه‌ی هوشمندانه شهید چمران برای فریب دشمن ♦️ وقتی کنسروها رو پخش می‌کرد ، گفت: دکترچمران گفته قوطی خالیِ‌کنسروها رو دور نریزین و سالم نگه دارید... بعد هم خود دکترچمران اومد با کلی شمع... توی هر قوطی یه شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفته... شب شمع‌ها رو روشن کردیم و قوطی‌ها رو فرستادیم رویِ اروند... عراقی ها هم فکر کردند غواصه که حرکت می‌کنه ؛ تا صبح آتیش می‌ریختند رویِ قوطی ها و مهمات هدر می دادند... . 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید دکتر مصطفی چمران ✍منبع: یادگاران۱ « کتاب شهید چمران » ، صفحه ۵۲ ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🌷 ┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
~🕊 💥 . .☘ بیدارت میڪند 🥀 دستت را میگیرد✋🏻 ☘شهیـد مےڪند اگر که 🥀 بخواهی ☘فرقـی نمی ڪند... 🥀" فڪه " و " " ☘یا " دمشق " و "" 🥀 یا " صعده "و " " 🌻...و این را بــدان:هرکسی 🌾 با یڪ خو گرفت 🌻روز آبــــرو از او گرفت 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شهیدی که قرارش را دشت کربلا گذاشت ... تیر خورده بـود و با پیکری زخمـی به‌همراه رفیقش سوار قایقی بودند، که دشمن قایقشان را هدف قرار داد و مجبور شدند به داخل آب بروند ، و آب خروشانِ ارونـد حجت الله را با خودش بُرد .... دوستش که شهید نشد، نقل می‌کند: که در آخریـن لحظات کـه آب داشت او را می بُرد ، دستش را بلند کـرد و فریاد زد: « دیدار ما دشت کـربلا » پیڪر مطهرش بعد از چند روز در حاشیه اروند پیدا و شناسایی شد و در گلزار ملامجدالدین شهر ساری به خاک سپرده شد... رزمنده‌ گردان‌مسلم‌بن‌عقیل(ع) لشکر ویژه ۲۵ کربـلا شهادت : ۲۳ بهمن ۱۳٦٤ عملیات والفجر هشت 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷 | 🌊 دجله ... فرات ...کارون ... همه با هم یکی شده بودند تا اروند خروشان را بسازند و میزان عزمِ مردان این سرزمین را محک زنند ! 📍باد و باران ... دل‌هـا را می لرزاند ... حال آنکه آنها "سر" سپردند و "دل" به آب زدند ... سالک که باشی راه می سازی و تا خـدا امتداد می دهی ! اسمش را هرچه می‌خواهی بگذار بگذار ... " والفجـر ۸ " ⏱ تاریخ عملیات: ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ 💡 رمز : یا فاطمه الزهرا (س) 📌 منطقه : شبه جزیره فاو 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 | 🔻 تا حرف‌ عشق‌ میاد وسَط دل‌ خودشو گُــم‌ می‌کنه..؛ شــبیه‌ اَروَنــــد میشه‌ و همش‌ طــلاتــم‌ می‌کنه..؛ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊