من تواضع لله رفعه الله
سر ظهر نماز را که خواندیم از مسجد آمدم بیرون و راه افتادم طرف آسایشگاه، بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا.
داشتند غذا میدادند چند تا بسیجی هم توی صف ایستاده بودند. مابین آنها یکدفعه چشمم افتاد به او
یک آن خیال کردم اشتباه دیدم دقیق تر نگاه کردم با خودم گفتم شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده گردان شده
رفتم جلو احوالش را که پرسیدم گفتم: شما چرا واسیادی تو صف غذا ، مگه فرمانده گردان...
بقیه حرفم را نتوانستم بگویم. خنده از لبهاش رفت، گفت: مگه فرمانده با بسیجی های دیگه فرقی میکنه که باید بدون صف غذا بگیره؟
یاد حدیثی افتادم:(من تواضع لله رفعه الله) پیش خودم گفتم الکی نیست برونسی این قدر توی جبهه پر آوازه شده
بعدا فهمیدم بسیجی ها خیلی مانع این کارش شده بودند ولی از پس او بر نیامده بودند.
ارادت شهید مهدی زین الدین به بسیجی ها
شب عملیات بود. با حسن باقری آمده بود سر کشی خط. موتور شان لای گل ها گیر کرده بود. کمک شان میکردم تا موتور بیرون بیاید.
گفتم: خسته نباشید! شما اینجا چه کار می کنید؟ خطرناک است.
مهدی گفت: خسته نباشید را باید به بسیجیهای بگویی که در این گل و لای و سختی مشغول جنگ هستند. ما آمده ایم دست و پای شان را ببوسیم.
راوی برادر پورمهدی
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۲۷
«افتادگی»
مناجات شهید دکتر مصطفی چمران با خدای خود:
ای خدا، من باید از نظر علم نیز از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آن گاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم.
منبع: کتاب نیایش ها، شهید دکتر مصطفی چمران، به کوشش مهدی چمران، ص16
🍀 تواضع امام 🍀
دیدارمان با امام کمی متفاوت با بقیهی دیدارها شده بود. قیافه و سر و وضع بچهها بیشتربه نیروهای آماده برای عملیات شبیه بود تا ملاقات کنندگانِ امام. طبیعی هم بود؛ تازه از میدان نبرد برگشته بودیم و به مناسبت پیروزی بزرگ در «عملیات فتحالمبین» موافقت شده بود تا با امام ملاقات کنیم. وقتی صحبتهای امام شروع شد، بچهها از شدت شور و اشتیاقی که به امام داشتند شروع به گریه کردند و صدای گریهشان چند باری صحبت امام را قطع کرد.
امام همانطور که به حال و هوای فرزندانشان نگاه میکردند جملهای فرمودند که نشان از تواضع ایشان در برابر رزمندگان بود و با شنیدنش صدای گریهی بچهها بلندتر شد. امام فرمودند: "ما افتخار میکنیم، از هوایی استنشاق میکنیم که شما در آن هوا استنشاق میکنید."
#امام_خمینی رحمت الله علیه
🌹🌹 #تواضع
خانم کیهانی را همه میشناختند، از پزشکان بیمارستان سـر پل ذهـاب بود. هم خانهداری میکرد و هم دکتری و پرستاری. همین که بیکار میشد، آستینها را بالا میزد و برای مجروحین سوپ درست میکرد. انگار نه انگار همـان دکـتری است که زیر آتـش کاتیـوشای دشمن، بالای سر مجروحان میایستد و مداوایشان میکند.
#دکتر_زرین_تاج_کیهانی
بالین نور، ص43 و 44
🌹🌹 #سیره_شهدا
🌹🌹🌹 #تواضع
چند تا سرباز مهمات آوردند و مشغول خالی کردن تریلی بودن.
بسیجی لاغر اندامی می آید طرفشان خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود.
ظهر است و کار تمام شده سربازها دنبال فرمانده اند تا رسید را امضا کند بسیجی عرقش راپاک می کند و رسید را امضا می کند.
#شهید_مهدی_زین_الدین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی نادر و دیدنی از حاج قاسم سلیمانی و عشق بازی با امامحسین علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاجی پور زنده است
من و تو مرده ایم ....
شهید آوینی
✅آستین خالی اش نشان مردانگی بود و عهدی که با ابالفضل العباس (ع) بسته بود!
با یک دست قطع شده آنقدر در جبهه ماند تا مزدش را گرفت! 😢
شهید #محسن_امیرکانیان
فرمانده واحد دیده بانی لشکر 21 امام رضا(ع)
📚 @fatemi222
😢پیکرهای پاک #شهدای_نوجوان در میدان مین
♦️عملیات رمضان -تیرماه 1361
✳️برای پایداری این انقلاب هزینه های بسیاری داده ایم.😔
♦️امام خمینی(ره):
ماسرِسازش با کفر را نداریم!
——————-
#امام و #شهدا سالها پیش پرچم #استکبار_ستیزی را بر دوش گرفته اند.
تمام صحنههای جنگ و شهادت یکطرف ؛
وقتیکه پسرها را برای مادرها میآوردند یکطرف ، جگر می سوزاند ....
#مادرانه
#وداع_آخر
#شهید_میرسعید_یوسفنژاد
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🚩اخلاق و رفتار #شهیدتهرانی_مقدم:
🌹نصیحت شهید تهرانی مقدم به علی پروین
...با آدمهای بزرگ ورزشی جلسه گذاشتیم که یکی از آنها «علی پروین» بود. آن زمان علی پروین «پرسپولیس» را در اختیار نداشت و خانهنشین بود. از طریق یکی از دوستان به نام «مهدی گنجی» جلسهای با علی پروین هماهنگ کردیم و سه نفری به گفتوگو در این باره نشستیم... یادم هست وقتی علی پروین، حاج حسن را دید، انگار ۵۰ سال است او را میشناسد. خیلی خوش برخورد، با ادب و با کمالات کنار حاج حسن آقا نشسته بود و با هم شوخی میکردند. بحث ورزشی که شد، علی پروین به کاپهای ویترینش اشاره کرد و گفت: «حاج حسنآقا! میبینی. این کاپها را زمانی که من در پرسپولیس بودم به دست آوردم»...
🌹حاج حسن گفت: «حاج علیآقا! برای آخرتتان چه جمع کردید؟ میخواهید این کاپها و این مقامها را در آن دنیا جمع کنید و بگویید خدایا، من کاپ دارم؟ خب، همه کاپ دارند، آیا وزن کارهای فرهنگی و معنوی شما هم اندازه وزن این کاپهایتان هست؟ از این بابت هم خودتان را بالا کشیدهاید؟»
بعد با تواضع خودش را مثال زد و ادامه داد: «من هم کاری نکردم ولی شما الگوی مردم و جوانها هستید. بیایید در بخش فرهنگی کار دیگری انجام بدهید» مثالی هم آورد و گفت: «وقتی شما بروید در نماز جمعه و نماز جماعت شرکت کنید، میبینید که مردم چقدر از شما الگو میگیرند و چون علی پروین در نماز جمعه، راهپیمایی، کار خیر، شرکت کرده، آنها هم میکنند. آن وقت شما توانستهاید جوانها را به نماز جمعه بکشانید. لذا بیایید در بحث فرهنگی کار کنید. همین مقدار که مدال دارید، به همین اندازه هم بیایید، در بحث معنوی و فرهنگ کار کنید، اینها دست شما را در آخرت میگیرد و انسان را نجات میدهد، گرهگشای انسان است و انسان را جاودانه نگه میدارد، والا کاپ را خیلیها بردهاند و تمام شده است.»
🌹علی پروین که چشمانش قرمز شده بود، گفت: «حاج حسنآقا! من رفیقی مثل شما نداشتیم که چنین حرفهایی را به من بزند. همه آمدند و بهبه و چهچه کردند و رفتند. شما آمدید و دلم را روشن و چشمم را باز کردید. بنده در خدمت شما هستم. باعث افتخار من است که در کنار شما و در خدمت شما باشم که هم دنیا را دارم و هم آخرت را...
🌹 يك روز با حسن مقدم رفتيم استاديوم آزادي بازي استقلال و پرسپوليس بود. زماني كه اذان مغرب و عشاء را گفتند در استاديوم، داشتيم بازي را می ديديم همان جا ما، با پيش نمازي حسن آقا نماز جماعت خوانديم، هيچ عذر و بهانه ای براي ايشان نمی توانستي عنوان كني كه نماز اول وقت ايشان به تاخير بيفتد. نماز كه می خواند چند آيه قرآن می خواند و اگر فرصت بود زيارت عاشورا هم می خواند، و از اين اعمال ايشان نيرو می گرفتند. اينها دليلي شد كه ايشان به نقطه ای اوجي كه بايد می رسیدند،رسیدند و درآنجا قرار گرفتند.
#کتاب_ذوالفقارولایت
https://eitaa.com/fatemi48
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هرگز نمی گذارم ، صدای حاج همت در درونم گم شود....
این سردار بزرگ خیبر، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است...
🌴 #نصرت_دست_خداست
راوی روایت فتح
شهید سید مرتضی آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴 سرزمین نینوا یادش بخیر
کربلای جبهه یادش بخیر
🎙با نوای حاج صادق آهنگران
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🌿پیکر پارهپاره شهید علم الهدی
را از قرآنش شناختند...
ما را به چه خواهند شناخت؟
#قرآن
#شهید_سید_حسن_علم_الهدی
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید فرشاد عباسی زنجانی
🌷 تولد ۱۸ اردیبهشت ۱۳۴۴ زنجان
🌷 شهادت ۱۲ آبان ۱۳۶۲ منطقه عملیاتی پنجوین عراق
بخشهایی از #وصیت_نامه آن شهید عزیز
✅ سعى كنيد در هر حال و هميشه مروج و مبلغ انقلاب باشيد.
✅ شما را به خدا لحظهاى دست از امام برنداريد. خداوند در اين دنياى دو روزه، اين گونه ما را امتحان مى كند. مبادا از اين امتحان سرافكنده بيرون آييم.
✅ از غلو و تعريف درباره من خوددارى كنيد كه گناهانم بسيار بيشتر از طاعاتم است.
✅ هميشه به ياد خدا باشيد و لحظهاى دست از امام و انقلاب برنداريد.
🤲 شادی ارواح طیبه شهدا و امام شهدا فاتحه با صلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزمان
ان شاء الله
🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک
📚 @fatemi222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قاسم بود دیگه،تقسیم می کرد...
می گفت:غم وغصه ها مال من
شادی ها مال تو.
قاسم بود دیگه....
می گفت:تیر و ترکش مال من
امنیت مال تو.
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطکشهای شهدایی ؛
که اهل دنیا را اذیت میکند...
همه ببینیم بخصوص اونهایی که پست و مسئولیتی در اختیار دارند.
🌹بسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقین
🌺...چادرت رو هم محکم بگیر!
🌹رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش 😇 باشیرین زبانی وادب به مادرش گفت:
چه امضا بکنی، چه امضا نکنی من میرم!...
اما اگه امضا نکنی من خیالم راحت نیست، شاید هم جنازه ام پیدا نشه...😰 در دل مادر آشوبی به پا شد، رضایت نامه را امضا کرد... پسر از شدت شوق سر به سر مادرش گذاشت...با خنده گفت: 👈 جنازه ام رو که آوردند، یه وقت خودت رو گم نکنی؛😰 بی هوش نشی،😇چادرت رو هم محکم بگیر 🙌 سرت را بالا بگیر،🌷قرص و محکم یه یا زهرا (س) بگو وبا صدای بلند بگو:👇
🌹پسرم فدای امام💕 زمان(عج)
🌹خودم و خانواده ام فدای خمینی...👌
☀️بچه ها نترسین
🌷روز عملیات بدر در جزیره مجنون، داخل کانال های کشاورزی و تو دشت مشرف به اون بزرکی، تا چشم کار می کرد تانک تی ۷۲ عراق بود و بس! تیربارهای بعثی ها امون رو از بچه ها گرفته بود و به واقع میشه گفت👈 زمین و زمان رو به گلوله بسته بودن و دنیا در مقابل مان شده بود تیره و تار🤔 تو اون شرایط ما بودیم و چند قبضه آرپی جی و چند قبضه کلاش در برابر تانک های کاملا ضد ارپی جی بعث ها! ☀️تو اون شرایط خیلی حساس و به واقع وحشتناک، یه دفه کاظم کاوه با اون سن و سال کم و جثه نحیفش نیم خیز شد و فریاد زد 👈بچه ها نترسین می جنیگم و فریاد الله اکبر سرداد و هنوز الله اکبرش تموم نشده بود که کالبیر تانک درست زد وسط پیشونی این بزرگ مرد و درجا اونو به کما برد😰 بطوریکه کف از دهانش بیرون می زد. یادمه علی اقبالی برای اینکه به بچه ها روحیه بده سریع پیکر نیمه جان کاظم کاوه رو کشید طرف خودش و پیشونی تیر خوردشو با باندی بست و گفت نگران نباشید هیچی نشده! ولی همه فهمیدن اگر چه عملیات بدر به جایی نرسید ولی خیلی ها از جمله همین کاوه به شرف شهادت و بالاترین روزی خود، نزد خداوند عزوجل رسیدن! راویتی از رضا غیاثوند همرزم شهید کاظم کاوه
🌹#یاقاسم_ابن_الحسن(ع)
کاظم کاوه چون خیلی کوچولو و ریزه بود،لباس های نظامی براش همیشه گشاد بود. همیشه شلوار و پیراهنش اندازه اش نبود. و کمتر لباس نظامی اندازه اش پیدا می شد...شانزده سالش بود که در عملیات بدر در ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش در منطقه جا مان😰 سالها گذشت، بعداز شانزده سال👈 پیراهنش اندازه اش بدنش شده بود؛ هیج کس باورش نمی شد. برادران تفحص همه استخوان های کاظم را در همان پیراهن گشادش جا داده بودند و به خانواده اش تحویل دادند، مادرش که استخوانهای پسرش را دید، دست به آسمان بالا برد و گفت : جدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شهیدی که پیکرش را امام زمان (عجل الله) تحویل گرفت؛
⚘﷽⚘
شهید مهدی زین الدین:
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
🌹شادی روح مطهرهمه ی شهداءبخوانیم فاتحه مع الصلوات 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿امروز که جلوی خبرنگارها نشسته بودم...
خاطرهای از شهید اسدلله لاجوردی، دادستان تهران در دهه ۶٠
#شهید_اسدالله_لاجوردی
#حب_مقام #غرور