شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
✅دختر تحول افرین شام • حال ا این اباعبدالله شجاع، معلوم هست اگر کسی دست پرورده چنین پدری باشد چقدر
◾️اشعار مصیبت شام
اى عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
https://eitaa.com/fatemi222/1300
مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
https://eitaa.com/fatemi8/494
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
https://eitaa.com/fatemi8/495
با همین حال بد و پای پر آز آبله ام
https://eitaa.com/fatemi8/759
دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام
https://eitaa.com/fatemi8/191
اشعار روضه ام حبیبه
https://eitaa.com/fatemi8/192
دختر تحول افرین شام
https://eitaa.com/fatemi8/193
بنال ای دل نوا دارد رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/194
درغریبی تا بخاک وخون سرخودراگذاشت
https://eitaa.com/fatemi8/195
چه نعمتی است نشستن بروی بام حسین
https://eitaa.com/fatemi8/196
مقتل حضرت رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/197
عشق کاری به قیل و قال ندارد
https://eitaa.com/fatemi8/200
ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام میآمد؟
https://eitaa.com/fatemi8/138
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
https://eitaa.com/fatemi8/139
شبی که عشق بدستش عنان راحله ..
https://eitaa.com/fatemi8/140
هرگز نمیروم پی دلدار دیگری
https://eitaa.com/fatemi8/142
به دخترت که غم و غصه بیکران دارد
https://eitaa.com/fatemi8/143
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است
https://eitaa.com/fatemi8/144
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
https://eitaa.com/fatemi8/145
در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است
https://eitaa.com/fatemi8/146
کنون که داغ تو بر سنگ هم اثر بگذارد
https://eitaa.com/fatemi8/147
ساکن روزهای بی نورم..
https://eitaa.com/fatemi8/148
دستت کجاست تا که بگیری به بر مرا
https://eitaa.com/fatemi8/149
درغریبی تا بخاک وخون سرخودرا گذاشت
https://eitaa.com/fatemi8/195
بنال ای دل نوا دارد رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/194
روضه
https://eitaa.com/fatemi8/193
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
https://eitaa.com/fatemi8/1394
مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
https://eitaa.com/fatemi8/1395
وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند
گفت این سر کیست؟ 😭
به او گفتند: سر پدرت حسین است.
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید
و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت:
یا ابتاه من ذالذی خضبک بدمائک
پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟
یا ابتاه من الذی قطع وریدک😭😭
چه کسی رگ های گردنت را برید؟😭😭
وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم
. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم.
سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد
و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد
و وقتی او را حرکت دادند
دریافتند که از دنیا رفته است😭😭😭😔😔
امام مجتبی عليه السلام
امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/793
مسمومیت امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/794
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
https://eitaa.com/fatemi8/220
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
https://eitaa.com/fatemi8/221
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است
https://eitaa.com/fatemi8/222
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد
https://eitaa.com/fatemi8/224
تیرباران تابوت
https://eitaa.com/fatemi8/225
طشتی در مدینه و طشتی در شام
https://eitaa.com/fatemi8/226
دفن برادر
https://eitaa.com/fatemi8/227
تشویق حسن
https://eitaa.com/fatemi8/228
عوض لاله و گل بر بدنت
https://eitaa.com/fatemi8/229
امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/793
مسمومیت امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/794
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
https://eitaa.com/fatemi8/220
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
https://eitaa.com/fatemi8/221
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است
https://eitaa.com/fatemi8/222
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد
https://eitaa.com/fatemi8/224
تیرباران تابوت
https://eitaa.com/fatemi8/225
طشتی در مدینه و طشتی در شام
https://eitaa.com/fatemi8/226
دفن برادر
https://eitaa.com/fatemi8/227
تشویق حسن
https://eitaa.com/fatemi8/228
عوض لاله و گل بر بدنت
https://eitaa.com/fatemi8/229
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
https://eitaa.com/fatemi222/2043
مولای ما کریم ولیکن غریب بود
https://eitaa.com/fatemi222/510
فقیر آمد سراغش، سیر برگشت
https://eitaa.com/fatemi8/817
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
روضهخوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم
روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربه ای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود
شاعر: #محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
شاعر: #موسی_علیمرادی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است
از عالم و آدم گدایش بی نیاز است
از سفره اش هر قدر می خواهی طلب کن
دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است
زانو بغل کردن دگر معنا ندارد
وقتی که آقای کریمت چاره ساز است
هر جای عالم چشم می چرخانم انگار
پرچم سیاهِ "یا حسن" در اهتزاز است
استاد عباس است، باید هم بگویند
شير جمل در هر نبردی یکه تاز است
در جنگ ها، الحق جلودارش نبودند
جنگاوری اش فخرِ تاریخِ حجاز است
*
سجاده را از زیر پایش می کشیدند
غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است
اینکه چه ها شد در دل کوچه، بماند
از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است
شاعر: #احسان_نرگسی
حسین چوبه های تیر را کنار زد
به یاد آن ساعتی که امام حسین چوبه های تیر را کنار زد وقتی بدن برادر را میان خاک گذاشت فرمود : غارت زده به کسی نمی گویند که مالش را برده باشند غار زده به من می گویند که بدن برادرم را با دست خودم میان خاک بگذارم .
آی دلهای آماده اینجا خم شد تیراز تابوت وبدن برادرش امام حسن بیرون آورد کربلا هم روی خاکها نشست تیر از چشم عباس بیرون آورد همه صدا بزنید حسین ….
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد …
امام صادق (ع) فرمود : وقتی امام حسین (ع) به بالین برادر آمد و آن وضع و حال برادر را مشاهده کرد ؛گریست . امام حسن (ع) فرمود : چرا گریه میکنی ؟ فرمود : چرا نگریم که تو را مسموم میبینم . فرمود اگر چه مرا مسموم کردند ؛ ولی آنچه بخواهم ( از آب و شیر و …) در اینجا آماده است و برادران و خواهرانم و بستگانم جمعند ؛ ولی ” لا یوم کیومک یا ابا عبدالله یزدلف الیک ثلاثون الف رجل یدعون انهم من امه جدنا فیجتمعون علی قتلک و سفک دمک ….”
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد
ولی کس نیست جسم او از خاک بردارد
منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
تیرباران تابوت و حضرت ابوالفضل (ع)
تشییع جنازه تیرباران تابوت امام حسن (ع) خیلی برای حضرت ابوالفضل (ع) سخت گذشت . تیرها به تابوت اصابت نمیکرد ؛ بر قلب حضرت ابوالفضل مینشست و جگر او را میخراشید . تحمل نکرد و دست به شمشیر برد ؛ اما امام حسین (ع) مانع شد . فرمود : برادر صبر کن . وصیت امام حسن (ع) این است که هیچ خونی در تشییع جنازه ایشان ریخته نشود . عرض میکنیم : یا ابوالفضل تیرباران تابوت امام حسن (ع) را تحمل نکردی پس چه میکردی اگر با زینب روی تل زینبیه می بودی ؟ آن هنگامی که حضرت زینب (س) نگاه کرد دید شمشیر ها بالا میروند نیزه ها بالا میروند و همه در یک نقطه فرود می آیند .
خودم دیدم ز بالای بلندی
که محبوب خدارا سربریدند
خودم دیدم کبوترهای معصوم
همه سرزیر پرها کرده بودند
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
خودم دیدم زمین دریای خون بود
خودم دیدم فضای آسمانها
پراز انا الیه راجعون بود
خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم دربر کشیدم اکبرم را
خودم دیدم که زهرا گریه میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
طشتی در مدینه و طشتی در شام!
یک طشت در مدینه بود و یک طشت در شام بلا . یک جگر پاره در مدینه بود و یک جگر پاره در کربلا . اهل دل میگفت : اگر پاره های جگر درون طشت را نگاه کنید میبینید روی تکه تکه ی جگرها تصویر یک دست نقش بسته است ؛ چون امام حسن (ع) روزی با مادرش از کوچه های مدینه عبور میکرد . آن نامرد راه را بر آنان بست و با آن دستهای سنگین چنان سیلی به صورت ….
سیلی و چادر خاکی شده و ضرب غلاف
با که گویم که من اینهمه قاتل دارم
پاره های دل من شاهد این است که من
آنقدر زخم و جراحات به این دل دارم
طعنه و زخم زبانها همگی از طرفی
دشمنی هم زیر یک سقف به منزل دارم
منبع:کتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
امام حسین علیه السلام و دفن برادر
روایت می گوید : صورت نازنین امام حسن (ع) خیلی زیبا بوده است . گاهی که میخواست از منزل بیرون برود مردم جمع می شدند ومحو تماشای امام حسن می شدند . راه بسته میشد و حضرت مجبور میشد که برگردد . حالا صورت به این نازنینی، من جگرم برای امام حسین (ع) سوخته که وقتی برادر را در قبر میگذاشت چه حالی پیدا کرد ؟ جمله ای را فرمود که کاشفیت از آن سوز باطن دارد . فرمود : برادر من بعد تو هیچ وقت عطر نمی زنم این جمله بسیار کاشف از سوز دل امام حسین (ع) است . ولی یک کاشفی بزرگتر از این در کربلا گفته شد : آنجا که بالا ی سر قمر بنی هاشم (ع) آمد نفرمود دیگر عطر نمی زنم . فرمود : ” الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ” کمرم شکست و تدبیرو توانم به پایان رسید .
بهر آن لب تشنه دریا خون گریست دیده ی صحرا دل هامون گریست
چشم ثارالله همچون چشم مشک ریخت اشک وریخت اشک و ریخت اشک
کی به خون آغشته چشمی باز کن یک برادر گوی و خواب نازکن
جمع کردم از زمین هست تورا هم علم هم مشک و هم دست تورا
بی تو ای سرو روان در خیمه گاه آب آب تشگان شد آه آه
عضو عضوم راست در هر انجمن ناله ی عباس من عباس من
تا تورا ازتیغ کین افتاد دست ماند پایم از راه و پشتم شکست
پیغمبر وارد خانه شد دیدند زهرا و علی ایستادند ، امام حسن و امام حسین زور آزمایی (کشتی) می کنند، زهرا می گوید :جانم حسین ، علی می گوید : جانم حسین . تا چشم پیغمبر به این صحنه افتاد اشک از چشمان حضرت سرازیر شد فرمود : جانم حسن .زهرای مرضیه آمد جلو ، بابا قرار به تشویق است حسینم کوچکتر است چرا حسین را تشویق نمی کنی ؟ دخترم به زمین نگاه کردم دیدم تو و علی می گوئید : جانم حسین ، به آسمان نگاه کردم دیدم فرشته ها می گویند : جانم حسین . دیدم حسنم غریب است کسی نیست بگوید حسن ،من گفتم جانم حسن 1 ای غریب نوازها ،
شما هم بگویید جانم حسن ، قربان غربتش بروم آقادر میان دوستانش مظلوم بود ، حتی همسرش قاتلش است .اما حسین همسری چون رباب دارد بعد عاشوراء رباب در سایه نمی نشست گریه می کرد ، آب می آوردند نمی خورد عمه سادات زینب فرمود : رباب چرا آب نمی خوری ؟ عرضه داشت بی بی جان چطور آب بخورم در حالیکه عزیز فاطمه را با لب تشنه شهید کردند .