بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن
با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن
مانند محتضر سرت افتاده، وای من
رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من
نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب
این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب
پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم
با دست های خویش به تو آب می دهم
مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی
سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی
داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس
خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس
راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان
راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان
راحت شدی ازین همه حکام مستبد
راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد
وقت وداع آخرمان گریه می کنی
داری به یاد مادرمان گریه می کنی
یاد علی و غربت دستان بسته ای؟!
یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟!
در یاد محسنی که غریبانه پر کشید
در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید
تربت به دست داری و در حال احتضار
رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار
یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه
با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه
در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن
نام حسین، شد به لبت آخرین سخن
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
نشد که غوره ی نارس شراب ناب شود
ضریح دامن او دست این گدا نرسید
نشد که فطرس آن آستانه باشم حیف
شکسته باد، پرم چون به سامرا نرسید
غریب کرببلا لاأقل زهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست
همیشه هر شب جمعه حرم پر از زائر
ولی مزار حسن ها غریب بوده و هست
شبیه برگ گلی بین حجره می لرزید
ز درد در وسط حجره دست و پا می زد
برای مرهم زخمش برای تسکینش
بلند مادر خود را فقط صدا می زد
همین که بر جگرش زهر چنگ می انداخت
شراره می زد و داغی دوباره شد تازه
دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه
و زخم گم شدن گوشواره شد تازه
همین که او دم آخر لبش عطش نوشید
برای تشنگی ا قدری آب آوردند
هنوز خاطر او مانده است این روضه
برای حضرت هادی شراب آوردند
غریب بوده ولیکن امام بعد از او
سحر به پیکر پاکش نماز می خواند
کنار پیکر او تا سحر نمی خوابد
شبیه ناحیه او روضه باز می خواند
فدای تو پدر و مادرم حسین غریب
فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود
شنیده ام که لباس تو را کسی دزدید
سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود
شاعر: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال ،نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
شاعر: #نفيسه_سادات_موسوى
روضه شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام.mp3
4.72M
🔉 #روضه
▪️روضه امام حسن عسکری علیهالسلام
بابا چه بی وفا شده دنیای بعد تو
من ماندم و مصائب عظمای بعد تو
چشم انتظار رفتن تو بود امتت
شعله کشید فتنه ز فردای بعد تو
داغت برای فاطمه سنگین تمام شد
پشت مرا شکسته قضایای بعد تو
اصحاب تو چه زود به ما پشت پا زدند
آری گواه فاطمه شبهای بعد تو
دارد به قتل حجت حق حکم میکند
اجماع این سقیفه و فتوای بعد تو
در کوچهها ادا شده اجر رسالتت
یعنی شکست حرمت مولای بعد تو
در تنگنای این در و دیوار عاقبت
از دست رفت ام ابیهای بعد تو
آتش، هجوم، کوچه، قباله، فدک! ببین
چیزی نمانده از تن زهرای بعد تو
قنفذ معاف میشود از مالیاتها!
سیلی به دخترت شده سرمایه بعد تو
دیگر ببر مرا که زمانش رسیده است
نه! نیست جای فاطمه دنیای بعد تو
https://eitaa.com/fatemi222/724
با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروحِ من،ای کاش با تو
در خاک بگذارند نیمِ دیگرم را
بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت
از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را
باور نمی کردم که روزی پیش چشمم
از پا بیندازد غلافی همسرم را
تو بینِ آتش رفتی و من گُر گرفتم
حالا بیا و جمع کن خاکسترم را
هرشب حسن در خواب می گوید:مغیره
دست از سرش بردار کُشتی مادرم را
دیروز اگر در پیشِ طفلانم حرم سوخت
فردا بسوزانند با طفلان حرم را
*صَلَّ اللهُ عَلَی العُریان، صَلَّ اللهُ عَلَی العَطشان....*
از کربلا دیشب صدایی را شنیدم
انگار طفلی گفت: عمه! معجرم را...
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست
آتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست
یا ایهاالرسول بخوان واقعه که چون
مسمار در ، سینه ی خیرالنسا شکست
سنگی که حرمت رخ آیینه را نداشت
با سیلی ای که زد رخ آیینه را شکست
گوشواره ای که بود ضریح طواف حور
یا رب به ضرب سیلی ِ یک بیحیا شکست
افتاد از نفس ، پر پروانه هم که سوخت
روح غرور و غیرت شیر خدا شکست
وقتی که قلب حضرت خاتم زغم شکست
عیسی صلیب و موسی عمران عصا شکست
دست قضا قدر همه را جمع کرد بعد
این غصه را به روی سر کربلا شکست
یاایهالرسول کجایی قیامت است
سر نیزه پهلوی پسر مرتضا شکست
آه از دمی که گودی گودال خون گرفت
با نعل تازه سم ستور سینه را شکست
با سنگ و تیر و نیزه همه “زائر”ش شدند
یک پیرمرد گونه ی او با عصا شکست
رامین برومند
آقا سلام روضه مادر شروع شد
باران اشک های مکرر شروع شد
آقا اجازه هست بخوانم برایتان
این اتفاق از دم یک در شروع شد
تا ریشه های چادر خاکی مادرت
آتش گرفت، روضه معجر شروع شد
فریادهای مادر پهلو شکسته ات
تا شد فشار در دو برابر شروع شد
این ماجرا رسید به آنجا که نیمه شب
بی اختیار گریه حیدر شروع شد
وقتی رسید قصه به اینجای شعر من
ایام خانه داری دختر شروع شد ...
---
دختر رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر شروع شد
شاعر : وحید محمدی
#حضرت_زهرا_س_مدح
تا اَبد هر دو جهان بر سَرِ خوانِ زهراست
عَطرِ جَنَّت زِ دَمِ مُشک فِشانِ زهراست
سِرِّ مَستورِ خُدا کیست بِجُز کُفو عَلی؟
سَندِ مُعتبرم قَبرِ نَهانِ زهراست
خونِ او در رَگِ عُشّاقِ عَلی می جوشَد
جانِ ما فاطِمیّون بَسته به جانِ زهراست
روزِ مَحشَر که فَراری ست پِسَر از مادَر
روی پیشانیِ ما خَطِّ اَمانِ زهراست
کارِ این خَلق به اَغیار اَگر اُفتاده
کارِ ما نیز به دستِ پِسَرانِ زهراست
گُنبدِ مَسجد و مِحراب، هِلالی ست اگر
یادگاریِ هَمان قَدِّ کَمانِ زهراست
شاعر: #رضا_رسول_زاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد
بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد
نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و
قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت
غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب
فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین
فضه زیر کتف مادر را گرفت
دید حیدر را و قلبش پر گرفت
زود زهرا شال حیدر را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف
حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او
کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد
آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید
دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_مدح
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست
ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهراست
افلاک را از برکت نامش بنا کردند
در اصل دنیا سفره ای و آب و نان زهراست
آنجا که آیات از بحبل اللّه می گویند
منظور رب العالمین از ریسمان زهراست
فرمود مرد از دامن زن میرود معراج
آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست
هر چند نامش را موذنها نمیگویند
اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست
عباس امان نامه ز نامحرم نمیگیرد
چون خوب می داند که در واقع امان زهراست
فرمود پیغمبر به او یا بضعة منی
یعنی به جان احمد محمود جان زهراست
ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند
این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e