eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
4هزار دنبال‌کننده
68 عکس
66 ویدیو
36 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه 1 🔸کوفه لبریز بلا گشته میا کوفه حسین 🔸قسمتم سنگ جفا گشته میا کوفه حسین شب اول محرم... بریم در خانه ی غریب کوفه... آقامون.. مسلم بن عقیل... (ببین چطوری با اربابش حسین داره درد دل میکنه...) 🔸کوفه ای که پدرت حاکم آن بود قدیم 🔸عاری از شرم و حیا گشته میا کوفه حسین غریب و تنها... توی کوچه های شهر کوفه... داره با اربابش ابی عبدالله... درد دل میکنه... حسین جان ...آقا 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا آقای من... 🔸نگران گلوی طفل توام چون اینجا 🔸مملواز حرمله ها گشته میاکوفه حسین تنها و غریب در کوچه های شهر کوفه... اومد کنار یک خونه ای ایستاد... تکیه داد به دیوار غریبی... یه پیره زنی در رو باز کرد.. صدازد.. آقا...چرا اینجا ایستادید؟ مگه خبر ندارید شهر امنیت نداره... اول آقا مسلم بن عقیل صدا زد... خانوم... میشه برام آبی بیاری... (قربون لبهای تشنه ات برم اقاجونم) این پیرزن رفت و برا آقا آب آورد... وقتی حضرت آب رو نوشیدند... دوباره این پیر زن صدا زد... آقا این روزها شهر امنیت نداره... برای چی هنوز ایستادید... یه دفعه آقا مسلم بن عقیل فرمودند... کجا برم... من تو این شهر خونه ای ندارم... من توی این شهر غریبم... پیر زن به سیمای نورانی اقا مسلم بن عقیل نگاهی کرد... عرضه داشت... آقا جان... مگه شما کی هستید حضرت فرمودند... من مسلم بن عقیلم... سفیر ابی عبد الله ام... تا پیر زن فهمید این آقا فرستاده ی حسینه... صدا زد... آقا... جانم به فدای شما... این خانه... خانه ی شماست... منم کنیز شمام... ای کاش مردم کوفه.. به اندازه این پیر زن معرفت میداشتند... هر طوری بود... نانجیبها خبردار شدند... نزدیکی های صبح... خونه ی پیرزن رو محاصره کردند... مسلم از خانه بیرون اومد... جنگ نمایانی کرد... خیلی از این نانجیبها رو به درک واصل کرد... اما بلاخره آقا رو با مکر و حیله گرفتار کردند... بردن بالای دار الإماره... حالا میخواهی گریه کنی بسم الله... مردم کوفه دارن نگاه میکنند... هر کسی یه حرفی میزنه... یکی میگه حتما آقا رو آزاد میکنند... یکی میگه نه... دیگه آقا رو به شهادت میرسونند... همه دارن نگاه میکنند... یه دفعه دیدن سر از تن آقا جدا کردند... ای وای... ای وای... غریبانه... بدن بی جان مسلم را... از بالای دارالإماره به زمین انداختند... یاصاحب الزمان... میخوام بگم اینجا... سر از تن آقا مسلم بن عقیل جدا کردن... بدن نازنینش رو غریبانه از بالای بام به زمین انداختند... اما... دیگه زن و بچه مسلم نبودن ببینن... دیگه دختر بچه اش نبود ببینه... بمیرم... برات حسین.... جلو چشمان زینب... جلو چشمان بچه های حسین.. صدا زدند... اسبهاتون رو نعل تازه بزنید... آنقدر بر روی بدن عزیز زهرا... اسب دواندند... تمام استخوان ها شکست... 🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد 🔸آره آن جلوه که فانی نشود نور خداست (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) https://eitaa.com/fatemi8
السلام ای پسر حیدر کرّار حسین... ای امید دل هر عبد گرفتار حسین... دل ندادیم به دست کسی اما دل ما نمک عشق تو را گشته خریدار حسین.... جان زهرا قسمت می دهم ای خون خدا دستگیری کن از این عبد گنهکار حسین... به تمنای وصل تو دل از کف دادم شده ام راهی هر کوچه و بازار حسین.... مثل مسلم من اگر جان بدهم در ره تو بر سر دارالاماره بزنم جار حسین.... پنجم شوال سفیر ابی عبدالله وارد کوفه شد ۱۸ هزار نفر باهاش بیعت کردند بلافاصله نامه نوشت به امام زمانش آقا جان این‌ها با من بیعت کردند شما آماده شو سعید بن عبدالله حنفی نامه‌ها رو آورد محضر ابی عبدالله ابی عبدالله دسته‌ای از این نامه‌ها رو که نگاه کرد فرمود سعید نویسنده این نامه‌ها کیا هستند گفت عمر بن سعد حَجّار بنِ اَبجَر عَمرو بن حَجّاج زُبِیدِی شَبَث بن رِبعِی فَصَلَّیٰ رِکعَتَین دو رکعت ابی عبدالله بین رکن و مقام نماز خواند سجده کرد اینا فقط نوشته بودند درخت‌هامون ثمره داده رودخونه‌هامون پر از آبه حسین بلند شو بیا... هیچ اعتقادی از امامت ابی عبدالله در نامه‌ها نبود اما نامه دیگه‌ای به دست ابی عبدالله دادند نامه ی حبیب بود مسلم بود سلیمان بود رُفاعه بود مُسَیِّب بن نَجبِه بود نوشته بودند زیر این آسمان امامی غیر از تو، ما نداریم آقا جان اگه بیایی تا خود شام و دولت شام در معیت تو میریم پرچم طاغوت رو سرنگون می‌کنیم مثل مسلم من اگر جان بدهم در ره تو بر سر دارالاماره بزنم جار حسین.... شکرُ لِله دلم دل به شما داد حسین... دستگیر همه ای ، خانه ات آباد حسین... من که یک عمر شدم بی سر و سامان شما بوده ام هر نفسی ، دست به دامان شما رحمت خاص خدا بر پدرم باد که او راهی ام کرد سر سفره ی احسان شما بوی پیراهنتان برده مرا کرب و بلا ای فدای حرم و گنبد و ایوان شما خوش به حال اون نوکری که اینجوریه خواستم آب بنوشم ، نفسم بند آمد به خدا سوخت دلم از لب عطشان شما خواب دیدم که سر نیزه تو را می بردند دل پریشان شدم از زلف پریشان شما نامه دادند بیا کوفه ، ولی کوفه نیا جان عباس ، حسین بن علی کوفه نیا آفرین به تو اومد خدمت پیغمبر یا رسول الله أَتُحِبُّ عَقیلا عقیل رو دوست دارید یا نه فرمود آری عقیل رو به دو جهت دوست دارم حُبّاً لَه یکی برا خودش وَ لِحُبّ ابی طالب لَه دوم اینکه بابات عقیل رو دوست داشت منم به محبت ابیطالب ،عقیل رو دوست دارم فرمود علی جان خدا به این عقیل پسری میده إنَّ وَلَدَه لَمَقتولٌ فی محَبَّةِ وَلَدِک َ در راه محبت حسینت کشته می‌شه تَدمَعُ عَلَیهِ عُیونُ المُؤمنین به به چشم‌های مسلمین برا مسلم گریه می‌کنه حقش رو ادا کن ان شاء الله بریم مسجد کوفه همون جایی که ۸۴ زن و بچه رو آوردند دست‌هاشون رو با طناب بسته بودند بریم زاویه مسجد کوفه حرم مسلم بن عقیل ... کوفه با نیت تو فاصله دارد برگرد دلم از مردم اینجا گله دارد برگرد رسم اینجاست عزادار شوی ، می خندند کوچه هاشان به سرش هلهله دارد برگرد تا همه ی آل عبا را به اسارت ببرند شمر در دست خودش سلسله دارد برگرد تا نبینی که رقیه به بیابان بلا کف پایش چقدر آبله دارد برگرد سر سیلی زدن طفل تو ، این زجر لعین حرفها با شبث و حرمله دارد برگرد فقط یه اشاره کنم سر مطهرش را از بدن جدا کردند بدن رو از بالای دارالاماره به زمین پرتاب کردند بچه‌ها به پاهایش طناب بستند بدن رو توی کوچه‌ها می‌گردوندند آخرم آوردند بازار قصاب‌ها، معکوس دار زدند یعنی این بدن اصلاً احترام نداره سر بریده‌اش هم فرستادند دروازه شام ، آویزان کردند نوشته‌اند چند روز گذشت زن هانی بن عروه ، نیمه شب مخفیانه آمد ، این دو بدن رو با هم دفن کرد ، چی می‌خوام بگم لا یوم کیومِک یا ابا عبدالله به خدا اگه رباب رو هم به اسیری نمی‌بردند بدن ابی عبدالله رو دفن می‌کرد.... حسین.... https://eitaa.com/fatemi8/2050
السلام علیک یا مسلم بن عقیل ▪️در راه تو حسین فدا می شود سرم ▪️در شهر کوفه تشنه و بی یار و یاورم ▪️بسته شده دو دست من و یاد حیدرم من دیگه روضه رو امروز با شعر می‌خونم تو دیگه جلو جلو برو گوشه‌های روضه رو ▪️بسته شده دو دست من و یاد حیدرم ▪️آقا ، سلام بر تو شده ذکر آخرم ▪️تا عرش میرود غم و اندوه و آه من ▪️دارالاماره گشته کنون قتلگاه من ▪️این شهر مردمش همگی کینه پرورند ▪️از عمق سینه دشمن اولاد حیدرند ▪️دارند بهر کشتن تو نیزه می خرند ▪️در فکر گوشواره و خلخال و معجرند ▪️ای پنجمین ستاره ی آل عبا حسین ▪️هر سو که میروی برو ، کوفه نیا حسین ▪️اینجا نیا که رنج تو بسیار می شود ▪️از تن جدا دو دست علمدار می شود ▪️زینب اسیر کوچه و بازار می شود ▪️پای رقیه ی تو پُر از خار می شود ▪️اینجا نیا که مقتل شهزاده میشود ▪️تیر و کمان حرمله آماده میشود همتون روضه خون بشید این یه بیت رو با من زمزمه کنید ▪️ای پنجمین ستاره ی آل عبا حسین ▪️هر سو که میروی برو ، کوفه نیا حسین مگه اینجا چه خبره ▪️چشم انتظار آمدنت نیزه دار ها ▪️با نعل تازه ، منتظر تو سوارها ▪️دادند قول مقنعه و گوشوارها ▪️غارت شود عبای تو در گیر و دارها ▪️گودال می کنند که قربانی ات کنند ▪️غارت ز تو عقیق سلیمانی ات کنند بند آخر و التماس دعا اینجوری نباید حق روضه مسلم ادا بشه تا اون نفر آخر ، همه باید زبون بگیرند ، این حسین رو بگند مخدرات به نیابت از اهل و عیال مسلم امروز اقامه عزا کنند از یه طرف روضه‌اش رو وقتی ورق می‌زنی ، میگی ای کاش زن و بچه‌اش بودند اما وقتی به مقتلش می‌رسی ، میگی خوب شد که اهل و عیالش ندیدند فقط تو عالم یه اهل و عیالند که باید از نزدیک ببینند ... عجب صحنه‌ای رو دیدند وَ الشّمر جٰالسٌ عَلی صَدرِه اصلا اگر حتی بریدن سر رو هم ندیده باشند که اشاره کرد ابی عبدالله برگرد خواهر... همین که ببیند ، نانجیب با کمال بی‌ادبی روی سینه نشست... از اینجا به بعد دیگه میره توی گودال ، گریه‌هاتو کن ناله‌هات رو بزن امام صادق برای همتون دعا کرده اَللّهُمَّ ارحَمْ تِلكَ الأعيُنَ الّتي جَرَت دُموعُها رَحمَةً لَنا اَللّهُمَّ ارحَمْ تِلكَ الصَّرخَةَ الّتي كانَت لَنا اَللّهُمَّ ارحَمْ تِلكَ القُلوبَ الّتي جَزِعَت لَنا ▪️سنگت زدند لشگریان از جفا حسین ▪️نیزه به پهلویت بخورد بی هوا حسین ▪️تو پیش مادرت بزنی دست و پا حسین ▪️از خون تو خضاب شود کربلا حسین ▪️غارت شود ز پیکر تو پیرهن حسین ▪️یعنی رها شود بدنت بی کفن حسین این مال روز عاشوراست هیچ وقت نرسیدیم عاشورا بگیم علی الله الان میگم هلال بن نافع می گه تا لحظه ی آخر ، من کنار گودال بودم ، می شنیدم می گفت جگرم داره میسوزه این هلاله راوی لشگر دشمنه میگه ، یه جوری می زدنش ، که من دلم به رحم اومد حسین.... متن_روضه_مجمع_الذاکرین https://eitaa.com/fatemi8/2050