#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چه نعمتی است نشستن به روی بام حسین
خدا کند که بیفتد دلم به دام حسین
همین که دست نوازش کشید بر سر خلق
تمام اهل دو عالم شدند رام حسین
شبیه سوره ی"یاسین"شبیه سوره ی "نور"
پر از تَرَنُّم وَحی است هر کلام حسین
به سائل در این خانه احترام کنند
فرشته های مُقَرَّب..،به احترام حسین
حلال باد به هر نوکری حلالِ حسین
حرام باد به هر نوکری حرامِ حسین
هزار مرتبه شکرت خدا،که مادر من
نهاده در کامَم،لقمه ی طعامِ حسین
پدر ز بَدوِ تولّد چنین خطابم کرد:
تویی گدای حسن جان،تویی غلامِ حسین
چِقَدر خَبط نمودیم و او دُرُستش کرد
به قول لاتِ محلّه؛تهِ مرامِ حسین
قسم به فاطمه،او نیز می دهد پاسخ
به هرکسی که بگوید فقط:سلام؛حسین
میان روضه زمانی که اشک می خُشکد
همیشه گریه در آورده است"نامِ" حسین
روایت است برای تمام آن همه زخم
همین دو قطره ی اشک است التیامِ حسین
▪️
▪️
میان گودی گودال خواهری می دید
عصا،قلاف،سپر،نیزه،ازدحام،حسین
عبا،عمامه،ردا..،فکر می کنم افتاد
به دست هر کسی،یک تکّه از تمامِ حسین
خدا کند که پس از او،"رقیه"را نزنند
خدا کند نرود "زجر" در خیامِ حسین
شاعر: #بردیا_محمدی
@hosenih
◾️روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
◾️یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است
، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که :
◾️برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم .
◾️کان للحسین علیه السلام بنت صغیره لها أربع سنین قامت لیله من منامها و قالت:
أین أبی الحسین علیه السلام برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست
◾️ فإنی رأیته الساعه فی المنام مضطربا شدیدا.
پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم.
فلما سمعن النسوه ذلک بکین و بکى معهن سائر الأطفال و ارتفع العویل،
چون زنان این سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند .
فانتبه یزید من نومه و قال: ما الخبر؟ ففحصوا عن الواقعه و قصوها علیه،
یزید بیدار شد و پرسید:چهخبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند
فأمر بأن یذهبوا برأس أبیها إلیها فأتوا بالرأس الشریف و جعلوه فی حجرها،
یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت
فقالت: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس أبیک.
گفتند : سر پدرت
ففزعت الصبیه و صاحت فمرضت و توفیت فی أیامها بالشام.
آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت.
و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت:
و این روایت در بعض کتب مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوشاز آن برداشتند وپرسید
ما هذا الرأس؟
این سر ازآن کیست
قالوا: إنه رأس أبیک.
گفتند سر پدرت
فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول:
آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مىگفت؟
یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟
کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟
یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟،
ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده
یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟،
اى پدر چه کسی مرا به این کوچکى یتیم کرد؟
یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟،
اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟
یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟
اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ کند ؟
و ذکر لها من هذه الکلمات
و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید
إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف
دهان بر دهان شریف پدر نهاد
و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها،
آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد .
فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا.
او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود.
فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء،
و چون اهل بیت این بدیدند صدا بهگریه بلند کردند و داغشان تازه شد.
و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه.
هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان شدند.
◾️روضه شب سوم محرم ، روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
◾️یکی از سخت ترین و عاطفی ترین مراثی ، مرثیه اولیا مخدره حضرت رقیه بنت الحسین علیها السلام است
، در کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی به نقل از کتاب کامل بهایی نوشته عمادالدین طبری و او از کتاب الحاویه تألیف قاسم بن محمّد بن احمد مأمونى ( از دانشوران اهل سنت ) چنین نقل میکند ، که :
◾️برای حفظ امانتداری عین مطلب را از کتاب نفس المهموم (ص ۴۱۶ ) در این مجموعه قرار میدهم .
◾️کان للحسین علیه السلام بنت صغیره لها أربع سنین قامت لیله من منامها و قالت:
أین أبی الحسین علیه السلام برای امام حسین علیه السلام دختر کوچکی بود که چهار سال بیشتر نداشت ، از خواب بیدار شد وگفت پدرم حسین علیه السلام کجاست
◾️ فإنی رأیته الساعه فی المنام مضطربا شدیدا.
پدرم کجاست که من اکنون او را در خواب دیدم.
فلما سمعن النسوه ذلک بکین و بکى معهن سائر الأطفال و ارتفع العویل،
چون زنان این سخن بشنیدند گریستند و کودکان دیگر هم صدا به شیون بلند کردند .
فانتبه یزید من نومه و قال: ما الخبر؟ ففحصوا عن الواقعه و قصوها علیه،
یزید بیدار شد و پرسید:چهخبر است؟ تفحّص کردند و قضیه بازگفتند
فأمر بأن یذهبوا برأس أبیها إلیها فأتوا بالرأس الشریف و جعلوه فی حجرها،
یزید گفت:سر پدرش را نزد او ببرید ، سر پدر را آوردند و دردامنش نهادند تا نگاهش به سر افتاد گفت
فقالت: ما هذا راس ؟ این سر کیست قالوا: رأس أبیک.
گفتند : سر پدرت
ففزعت الصبیه و صاحت فمرضت و توفیت فی أیامها بالشام.
آن دختر را دلش کنده شد و فریادى زد و بیمار شد در همان روزها در شام در گذشت.
و روی هذا الخبر فی بعض التألیفات بوجه أبسط و فیه: فجاؤوا بالرأس الشریف إلیها مغطى بمندیل دیبقی، فوضع بین یدیها و کشف الغطاء عنه فقالت:
و این روایت در بعض کتب مفصّلتر آمده است که بر آن سر شریف دستمال و پارچه ای افکندند و پیش آن دختر نهادند و روپوشاز آن برداشتند وپرسید
ما هذا الرأس؟
این سر ازآن کیست
قالوا: إنه رأس أبیک.
گفتند سر پدرت
فرفعته من الطست حاضنه له و هی تقول:
آن سر را از طشت برداشت و در دامن نهاد و مىگفت؟
یا أبتاه من ذا الذی خضبک بدمائک،؟
کیست که تو را به خون سرت خضاب کرده ؟
یا أبتاه من ذا الذی قطع وریدیک؟،
ای پدر چه کسی رگ گلوى تو را بریده
یا أبتاه من ذا الذی أیتمنی على صغر سنی؟،
اى پدر چه کسی مرا به این کوچکى یتیم کرد؟
یا أبتاه من بقی بعدک نرجوه؟،
اى پدر پس از تو به که امیدوار باشیم؟
یا أبتاه من للیتیمه حتى تکبر؟
اى پدر این دختر یتیم را که بزرگ کند ؟
و ذکر لها من هذه الکلمات
و از این قبیل سخنان نقل کند تا گوید
إلى أن قال:- ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریف
دهان بر دهان شریف پدر نهاد
و بکت بکاء شدیدا حتى غشی علیها،
آنقدر گریه کرد چنانکه بیهوش افتاد .
فلما حرکوها فإذا هی قد فارقت روحها الدنیا.
او را حرکت دادند ولی او از دنیا رفته بود.
فلما رأى أهل البیت ما جرى علیها أعلوا بالبکاء و استجدوا العزاء،
و چون اهل بیت این بدیدند صدا بهگریه بلند کردند و داغشان تازه شد.
و کل من حضر من أهل دمشق فلم یر ذلک الیوم الا باک و باکیه.
هر کس از اهل دمشق بر آن آگاه شد زن یا مرد گریان شدند.
عشق کاری به قیل و قال ندارد
عاشقی حرف جز کمال ندارد
شاه عشّاق که مثال ندارد
باغ او میوهای کال ندارد
نخلهای علی نهال ندارد
غیر راه علی مسیر ندیدم
داخل خانهاش صغیر ندیدم
سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم
من در این خانه غیر شیر ندیدم
شیر بودن که سنّ و سال ندارد
چون شده حیدری تبار؛ رقیّه
هست اعجوبهی وقار؛ رقیّه
مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه
گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه
در کمالات؛ او مثال ندارد
بر رخ او خدا نقاب کشیده
روی او پردهی حجاب کشیده
جای چشمانش آفتاب کشیده
صورتش به ابوتراب کشیده
حیف در زندگی مجال ندارد
خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده
نازدانهست ناسزا نشنیده
پابرهنه به روی خار دویده
گرچه کودک، ولی شدهست خمیده
او الفباش غیر دال ندارد
مثل یک شیشهی بلور، شکسته
همچو خشتی که در تنور شکسته
سنگ خورده ولی غرور شکسته
زیورش را کسی به زور شکسته
نزن او با کسی جدال ندارد
بر سرش ریخت آسمان خرابه
زخمها خورد از زبان خرابه
معجر پاره؛ تازیانه؛ خرابه
آه؛ پروانه در میان خرابه
جای سالم به روی بال ندارد
بین انظار رفت مسخره کردند
سر بازار رفت مسخره کردند
دست به دیوار رفت مسخره کردند
کوچه هر بار رفت مسخره کردند
معجر پاره قیل و قال ندارد
زجر ولکن نبود؛ حرمله میزد
دخترک را بدون فاصله میزد
گردنش را گرفت سلسله میزد
گفت جاماندهام ز قافله میزد
طفل ترسیده که سؤال ندارد
کنج ویرانه غصّه دور و برش ریخت
خشتها بالشی به زیر پرش ریخت
دختر شاه بود و موی سرش ریخت
گریهها وقت دیدن پدرش ریخت
خواهشی او جز وصال ندارد
◾️اشعار مصیبت شام
اى عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
https://eitaa.com/fatemi222/1300
مرا که دانه اشک است دانه لازم نیست
https://eitaa.com/fatemi8/494
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
https://eitaa.com/fatemi8/495
با همین حال بد و پای پر آز آبله ام
https://eitaa.com/fatemi8/759
دروازه ی ورودی شهر است و ازدحام
https://eitaa.com/fatemi8/191
اشعار روضه ام حبیبه
https://eitaa.com/fatemi8/192
دختر تحول افرین شام
https://eitaa.com/fatemi8/193
بنال ای دل نوا دارد رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/194
درغریبی تا بخاک وخون سرخودراگذاشت
https://eitaa.com/fatemi8/195
چه نعمتی است نشستن بروی بام حسین
https://eitaa.com/fatemi8/196
مقتل حضرت رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/197
عشق کاری به قیل و قال ندارد
https://eitaa.com/fatemi8/200
ندیدی اشک، زِ چشمم، مدام میآمد؟
https://eitaa.com/fatemi8/138
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
https://eitaa.com/fatemi8/139
شبی که عشق بدستش عنان راحله ..
https://eitaa.com/fatemi8/140
هرگز نمیروم پی دلدار دیگری
https://eitaa.com/fatemi8/142
به دخترت که غم و غصه بیکران دارد
https://eitaa.com/fatemi8/143
صدای گریه شنیدی اگر صدای من است
https://eitaa.com/fatemi8/144
از حرم رفتی و آتش زده شد بال وپرم
https://eitaa.com/fatemi8/145
در جلوه، نور حضرت زهرا رقیه است
https://eitaa.com/fatemi8/146
کنون که داغ تو بر سنگ هم اثر بگذارد
https://eitaa.com/fatemi8/147
ساکن روزهای بی نورم..
https://eitaa.com/fatemi8/148
دستت کجاست تا که بگیری به بر مرا
https://eitaa.com/fatemi8/149
درغریبی تا بخاک وخون سرخودرا گذاشت
https://eitaa.com/fatemi8/195
بنال ای دل نوا دارد رقیه
https://eitaa.com/fatemi8/194
روضه
https://eitaa.com/fatemi8/193
منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
https://eitaa.com/fatemi8/1394
مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
https://eitaa.com/fatemi8/1395
وقتی سر بریده امام حسین را برای رقیه سلام الله علیها آوردند
گفت این سر کیست؟ 😭
به او گفتند: سر پدرت حسین است.
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید
و با گریه های سوزناک خود خطاب به سر چنین گفت:
یا ابتاه من ذالذی خضبک بدمائک
پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟
یا ابتاه من الذی قطع وریدک😭😭
چه کسی رگ های گردنت را برید؟😭😭
وای بر ما بعد از تو وای از غریبی! پدر جان کاش فدایت می شدم. پدر جان ای کاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم
. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم.
سپس لب ها را بر لب های پدرش امام حسین نهاد
و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد
و وقتی او را حرکت دادند
دریافتند که از دنیا رفته است😭😭😭😔😔
امام مجتبی عليه السلام
امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/793
مسمومیت امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/794
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
https://eitaa.com/fatemi8/220
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
https://eitaa.com/fatemi8/221
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است
https://eitaa.com/fatemi8/222
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد
https://eitaa.com/fatemi8/224
تیرباران تابوت
https://eitaa.com/fatemi8/225
طشتی در مدینه و طشتی در شام
https://eitaa.com/fatemi8/226
دفن برادر
https://eitaa.com/fatemi8/227
تشویق حسن
https://eitaa.com/fatemi8/228
عوض لاله و گل بر بدنت
https://eitaa.com/fatemi8/229
امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/793
مسمومیت امام مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/794
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
https://eitaa.com/fatemi8/220
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
https://eitaa.com/fatemi8/221
از بس حسن بخشنده و مهمان نواز است
https://eitaa.com/fatemi8/222
از آن سوزم حسینم جسم من در خاک بسپارد
https://eitaa.com/fatemi8/224
تیرباران تابوت
https://eitaa.com/fatemi8/225
طشتی در مدینه و طشتی در شام
https://eitaa.com/fatemi8/226
دفن برادر
https://eitaa.com/fatemi8/227
تشویق حسن
https://eitaa.com/fatemi8/228
عوض لاله و گل بر بدنت
https://eitaa.com/fatemi8/229
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
https://eitaa.com/fatemi222/2043
مولای ما کریم ولیکن غریب بود
https://eitaa.com/fatemi222/510
فقیر آمد سراغش، سیر برگشت
https://eitaa.com/fatemi8/817
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر، آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
روضهخوانی میکنم هرروز وشب درخلوتم
روضه ی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربه ای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود
شاعر: #محمدحسن_بیات_لو
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
شاعر: #موسی_علیمرادی