eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.8هزار دنبال‌کننده
31 عکس
29 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید قاسم شب عاشورا با برادر اینگونه گفته باشد: عبدالله بیا صحنه ای را یادآوری کنم، اون لحظه ای که طشت جلوی بابام بود، خون از دهان مبارک، اشک از چشمان بابام می ریخت، من کنار بابام بودم، سراسیمه عموم ابی عبدالله کنار بابام نشست، بابام تا چشمش به عمو افتاد، هر دو تا با هم گریه کردند، جمله ی بابام را یادم نمی ره، عمو گریه کرد، فرمود: غارت زده به اونی نمی گند که مالش را بردند، غارت زده به اونی می گند که برادری به خوبی تو را از دست می ده، بعد بابام گفت: حسین جان ! این طور گریه نکن، من غریب نیستم، الان تو و برادرم و خواهرم کنارم هستید، غریب تویی، تویی که بین دو نهر آب ناله می زنی، کسی به فریادت نمی رسه، عموم گریه کرد، بعد چشمای بی رمقش را بابام گردوند، تا رسید به من، دست من را گذاشت تو دست عمو حسین (علیه السّلام)، فرمود: این دو تا بچه تحویل خودت، سفارش ما را بابامون به عمو کرد … . اما من موندم فردا عموم می خواد سفارش زن و بچه اش رو به کی کنه؟
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود گفتم که زاده ی حسنم بیشتر زدند این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند می خواستند از نظر عمق زخم ها پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
بیاد آن لحظه ای که قاسم از روی اسب افتاد ، صدا زد : یا عمّاه ادرکنی 1 ،عزیز فاطمه با عجله به سوی قاسم حرکت کرد ببیند دشمن دورش را محاصره کرده ، می خواهند سرش را از بدن جدا کنند . اما وقتی دیدند ابا عبدالله آمد همه فرار کردند، بدن قاسم زیر سم اسبها قرار گرفت همین که غبارها نشست . دیدند ابی عبدالله سر قاسم را به دامن گرفته ، دیگر لحظات آخر قاسم است از شدت درد پاهایش را به زمین می کوبد ، در همین حال فریادی کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد . بدن غرق به خون قاسم را بغل کرد به خیمه آورد کنار بدن جوانش علی اکبر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین . @@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@ منم قاسم حسن را نور عینم برادر زاده مولا حسینم منم قاسم ز آل مصطفایم فروغ دیدگان مجتبایم اگر چه خسته جان و تشنه کامم کجا من دست بردار از امامم عمو بده دیگر اذن جهادم که افتاد است شوری در نهادم نمی خواهم دگر این زندگانی به امید شهادت سخت شادم همی خواهم چو اکبر کشته گردم چه می شد می رسیدم بر مرادم
میان این همه آشوب و نیزه و شمشیر مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام به خاک خیمه گه آرام بگذاریدم مر ا که زیر سم اسب نخ نما شده ام
چند نکته در میدان رفتن حضرت قاسم قابل تأمل است: 1- مرحوم محدّث قمّى در نفس‏المهموم نقل مى‏کند: (جَعَلا یَبْکیانِ حَتّى غُشِىَ‏ عَلَیهِما)؛ «هر دو آنقدر گریه کردند که هر دو بیهوش شدند»! ما در وداع هیچ شهیدى از شهداى کربلا این حال را از امام (علیه السلام) نمى‏بینیم!!(1)و این از مختصات این مظلوم است. 2- امام علیه السلام به قاسم فرمود: یابن اخی انت من اخی علامه و ارید ان تبقی لِاَتسلی بک. وجود تو موجب تسلی دل من است. را ستی چه مقام با عظمتی است که در سن سیزده سالگی باعث آرامش دل عموست. (2) 3- نحوه آمدن اما حسین علیه السلام بر بالین او: فَجَلَّى الْحُسَیْنُ علیه السلام کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیْثٍ أُغْضِبَ حسین علیه السلام که فریاد برادرزاده‏اش را شنید مانند باز شکارى خود را ببالین وى رسانیده و چون شیر ژیانى شمشیر کشیده بقاتل وى حمله کرد. 4- قضایاى کربلا قضایاى روشنى است و سراسر این قضایا هم افتخارآمیز است، ولى ما آمده‏ایم چهره این حادثه تابناک تاریخى را تا این مقدار مُشوَّه کرده‏ایم! بزرگترین خیانتها را ما به امام حسین علیه السلام کرده‏ایم. ما آمده ‏ایم قاسمى درست کرده ‏ایم که آرزویش فقط دامادى بوده، آرزوى عمویش هم دامادى او بوده است. این را شما مقایسه کنید با قاسمى که در تاریخ بوده است.
تا تنهایی عمو رو دید اومد اجازه میدان بگیره امام دستهایش را به گردن قاسم انداخت ، آنقدر گریه کردند که هر دو بیهوش شدند. امام علیه السلام به قاسم فرمود: یابن اخی انت من اخی علامه و ارید ان تبقی لِاَتسلی بک. ای پسر برادرم تو یادگار برادرمنی وجود تو موجب تسلی دل من است. «فَلَمْ یَزَلْ یُقَبِّلُ‏ یَدَیْهِ‏ وَ رِجْلَیْهِ حَتَّى أذِنَ لَه‏» اینقدردستو پای عمو را بوسید تا عمو را راضی کرد رفت میدان اما: امان زلحضه آخر که دست و پا میزد عموی بی کس خود را فقط صدا می زد هنوز زنده بود که اون نانجیب می خواست سر از بدنش جدا کنه . فَجَلَّى الْحُسَیْنُ علیه السلام کَمَا یُجَلِّی الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَیْثٍ أُغْضِبَ حسین علیه السلام که فریاد برادرزاده‏اش را شنید مانند باز شکارى خود را ببالین وى رسانیده و چون شیر ژیانى شمشیر کشیده بقاتل وى حمله کرد. بعضی از شهدا همان یک دفعه آقا را صدا می زدند اما این ناز دانه با اینکه ابی عبد الله علیه السلام بالای سرش تشریف داشتند مکرر صدا می زد یا عماه ، و پاشنه پایش را حرکت می داد. امان زتشنگی و پا کشیدنش بر خاک که مُهر داغ دلش را به کربلا می زد عجیب نیست که قدش ، چون قد آقا شد زبس که بر بدنش خصم، نیزه جا میکرد هر آنکه بود در آنجا تن یتیمش را به روی خاک زمین یا کشید یا می زد
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 آمد از خیمه همچو قرص قمر آنکه آماده بهر پرواز است اشتیاق است و ترس جاماندن بند نعلین او را اگر باز است کربلا با نسیم گلبرگش رنگ و بوی گلاب می گیرد حسنی زاده است٬ حق دارد چهره اش را نقاب می گیرد آخر او ماهپاره می باشد مثل خورشید عرشه ی زین است آن گلی که به چشم می آید زودتر در نگاه گلچین است قامت سبز و قد کوتاهش بوی کامل ترین غزل دارد اینکه شوق زبان زد عشق است سیزده شیشه ی عسل دارد جشن دامادی و بلوغش بود که به تکلیف خود عمل می کرد مثل یک غنچه زیر مرکبها داشت خود را کمی بغل می کرد سینه گاهش کمی تحمل داشت آن هم از دست نعلها وا شد معجزه پشت معجزه آمد نونهالی شبیه طوبی شد گر عمو را شکسته می خواند گر کلامی به لب نمی آرد در مسیر صدای بی حالش استخوان مزاحمی دارد قامت او کمی بزرگ شده است یا عمو قامت خمی دارد؟! رد پای کشیده ی او تا وسط خیمه لاله می کارد بر سر گیسوی پریشانش رنگ خونابه نیست٬ رنگ حناست آخر این نوجوان بی حجله تازه داماد سیدالشهدا ست.. شاعر:علی اکبر لطیفیان قاسم ابن الحسن (ع) روضه 🔺🔺🔺🔺🔺 💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐
57609_1398614111059_480779.mp3
574.8K
🎙نوحه حضرت قاسم ابن الحسن زمزمه، تک ضرب، سه ضرب 🎙سبک: همه جا کربلا قصد میدان کند قاسم مه جبین دیده گریان بود در پی اش شاه دین ای عمو ای عمو... نوجوان حرم ای گل یاسمن می بری جان من ای یتیم حسن سوی میدان روی بی کلاه وزره بر دلم اینچنین قاسم آذر مزن ای عمو ای عمو... نگهت می کند مادر خونجگر سینه و سر زند بهر تو ای پسر عمه ات می کند قاسمش را دعا با دلی خون کند قامتت را نظر ای عمو ای عمو... گفت من قاسمم رو به قوم دغا پسرمجتبی نوه ی مرتضی پدر من حسن بوده شیر جمل آمدم تا کشم خصم خون خدا ای عمو ای عمو... جنگ خوبی نمود آن گل نازنین لیک با ضربه ای گشت نقش زمین ای عمو جان بیا رس به فریاد من زیر نعل ستور شدم از روی زین ای عمو ای عمو... سوی میدان دوید شهدا را امیر گر تواند دهد مددی بچه شیر تا رسیدی عمو بر سر قاسمش جان ز کف داده بود آن مه بی نظیر ای عمو ای عمو... علیه‌السلام
📝 ... به حضرت عرض کرد عموجان من هم فردا به شهادت می رسم؟ حضرت اول یک ‏سوال از او کردند، فرمودند: عزیزِ دلم مرگ در نظر تو چه جور است؟ دوست داری مرگ را؟ عرض کرد: آقا مرگ ‏در رکاب شما أحلی من العسل؛ از عسل شیرین تر است. حضرت فرمود پس به تو بشارت دهم تو هم به ‏شهادت میرسی ولی شهادتت همراه با یک سختی و شهادت ویژه ایست. خدای متعال برایت یک سفره ی ‏خاصی پهن کرده. خیلی هم سخت است شهادتت. ‏ همین طور هم شد، شنیدید آمد محضر امام اجازه بگیرد حضرت اجازه ندادند. التماس کرد حضرت اجازه ‏دادند برود میدان. سوار بر مرکب شد، گفتند پاهایش به رکاب نمی‌رسید. زره نپوشیده بود، جوری جنگید ‏مجبور شدند، محاصره اش کنند. از اسب رو زمین افتاد عمو ‏را صدا زد... آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی امام حسین علیه‌السلام یکی از جاهایی که پیداست خیلی غصه خوردند در عاشورا اینجاست. گفتند ‏حضرت به سرعت خودش را رسانید ولی دید قاسم در حلقه محاصره دشمن است. تا برود دشمن را ‏دور کند، از حلقه محاصره قاسم را بیرون بیاورد، بدن مطهر حضرت زیر سُم اسب‌ها قرار گرفت. یک وقتی ‏گردوغبار میدان فرو نشست. حضرت آمد بالینش دیگر کار تمام شده. در حال جان دادن است. پا به زمین ‏می‌کوبد. امان ز لحظه آخر كه دست و پا می‌زد عموی بی‌كس خود را فقط صدا می‌زد امان ز تشگی و پا كشيدنش بر خاك كه مُهرِ داغِ دلش را به كربلا می‌زد حضرت فرمود چقدر برای عمویت سخت است تو او را صدا بزنی اما نتواند تو را اجابت کند. نتواند ‏کاری برای تو انجام بدهد. بدن قاسم را برداشت به سینه چسبانید ولی ‏می‌گویند وقتی می‌رفت دیدند پاهای قاسم روی زمین می‌کشد... الا لعنه الله علی القوم الظالمین ✍حسین ابراهیمی
🎙نوحه (واحد) حضرت قاسم عليه السلام صلی الله علیک ای نور هر دو دیده دست مرا بگیر ای / شاه گلو بریده ای شهید سر جدا خامس آل عبا وعده بعدی ما اربعین کرب و بلا من اراد الله، به خیرا عشق تو برده، دل ما را بی تو می‌میرم، عزیزالله با تو محشورم ان‌شاءالله سخت است ای قاسمم تو روی خاک صحرا از من کمک بخواهی / پیشت نباشم اما یادگار مجتبی با تو این دنیا چه کرد با تن مثل گُلت نعل مرکب‌ها چه کرد بعدکَ ویلٌ، علی الدنیا پا نکش بر خاک، گل زهرا غربتت بغضی، گلوگیر است با همین غربت، کُشتی ما را دیدی آخر تو هم در خون خود تپیدی آخر به آرزویت در خاک و خون رسیدی شیشهٔ عمر حرم از چه با سنگت زدند دوره‌ات کردند و از هرکجا سنگت زدند ای که بی‌تابت، همه دلهاست کاکلت در دســـت قاتلهاست قد من از دا غ تو خم شد بردنت هم یکی از مشکل‌هاست علیه‌السلام
ابناءِ مجتبی همه بر این عقیده‌اند ما را برایِ یاریِ تو آفریده‌اند پیش از ازل به نامِ تو ما را خریده‌اند از باغِ لاله غنچه برایِ تو چیده‌اند اصلاً برایِ کشته‌شدن برگزیده‌اند جز نامِ تو نبُردم و آوازه‌ام نشد چیزی به جز غمِ تو غمِ تازه‌ام نشد غیر از لباس و جامه که شیرازه‌ام نشد... غصه نخور اگر زره اندازه‌ام نشد عمامه بینِ خیمه برایم بُریده‌اند از خیمه تا کنارِ من آقا شتاب کن حالا که من فِتاده‌ام از پا شتاب کن مشکل شده‌ست کارِ من اینجا شتاب کن تا ننگری مقطع الاعضا شتاب کن این‌ها سواره بر سرِ جسمم رسیده‌اند نایی نمانده در نفسم بینِ صحبتم از حد گذشته کارِ من و این مصیبتم از راهِ دور گرکه ندیدی چه حالتم... یا سنگ می‌خورد به لبم یا به صورتم با هر طریق، خونِ مرا هم مکیده‌اند جانا بیا که خانه‌ام اینجا خراب شد خُرده حسابِ جنگِ جمل هم حساب شد از خون، تمامِ دور و برِ من خضاب شد در زیرِ دست و پا بدنم آسیاب شد با سُمِّ اسب، قدِ مرا هم کشیده‌اند شد گرد و خاک و در نظرم مثلِ مِه شده پیچیده پیکر من و همچون گره شده دریایِ زخم، این بدنِ بی زره شده یک استخوان نمانده مگر اینکه لِه شده جمعی به چکمه طعمِ عسل را چشیده‌اند یک دم بیا به معرکه در جستجویِ من قاتل نشسته پیشِ سرم رو به رویِ من با چنگ می‌زند به سر و روی و مویِ من خنجر رسیده بر لب و زیرِ گلویِ من جشنی گرفته‌اند و زِ رویم پریده‌اند ✍
از خیمه بیرون آمده آیینه‌ی قرص قمر شیری به میدان می‌زند مستانه و شوریده سر قلب حرم، قلب عمو، قلب همه دنبال او او غرق در عشق عمو و مست از جام عمو با اِنْ یَکاد عمه شد راهی به میدان این پسر در ترس چشم کوفیان، تمثال حیدر را نگر ابرو گره کرده است فرزند مُعِزُ المؤمنین از هیبت این نوجوان، لرزید ارکان زمین گویا مهیا گشته تا برپا نماید محشری با ذوالفقار حیدر و رزم علیِ اکبری فریاد زد: ان تَنکرونی، این منم ابن الحسن فرزند پاک مرتضی، سِبطُ النَّبیِّ المؤتَمَن شمشیر می‌چرخاند آقا زاده‌ی شیر جمل زهره درید ابروش از یک لشکر هفتاد یل با رزم داده خاتمه هر قال را، هر قیل را از خون دشمن ساخته، صدها فرات و نیل را می‌شد شنید از غرش او صور اسرافیل را فریادهای ممتد تکبیر جبرائیل را دیدند اهل عرش از رزم علی تمثیل را ردّ عرق بر روی پیشانی عزرائیل را آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا طرز نبرد مجتبی تکثیر شد در کربلا پاشیده شد شیرازه‌ی کل سپاه از هیبتش پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیزپر فریاد سر داده عدو: این المفر؟ این المفر؟ طوفان شده از غرش این شرزه‌شیرِ مجتبی با هر هجومش می‌شود سرها معلق در هوا دشمن حریف او نمی‌شد در نبرد تن به تن یکبار دیگر کوچه و ... این‌بار فرزند حسن از هر طرف سنگی به سوی قامتش پرتاب شد آنقدر در شهد عسل غلطید تا بی تاب شد یک بار دیگر دوره‌کردن‌هایشان شد دردسر در های‌و‌هویِ تیغ‌ها تکرار شد شق القمر از روی زین افتاد، قلب مادرش آتش گرفت از هُرم نعل اسب‌هاشان، پیکرش آتش گرفت گویا مدینه باز هم تکرار شد در کربلا تا درد سینه باز هم تکرار شد در کربلا ✍
به روشناییِ کفر اهانت می‌کند هرچه به ایمان بیشتر مؤمنان همدل شوند و او پشیمان بیشتر گرچه سوزاندند احمق‌ها کلام الله را مسلمین هر روز می‌خوانند قرآن بیشتر هر چه از اسلام ترساندند دنیا را ولی باز حتی در اروپا شد مسلمان بیشتر منع کردند از تجمع‌های دینی خلق را آمدند اما خلائق در خیابان بیشتر می‌درخشد نام ملت‌های مؤمن در جهان نام جمهوریِ اسلامیِ ایران بیشتر از جوانانِ مسلمان ترس دارد صهیونیست از جوانانِ فلسطینی و لبنان بیشتر کور هستند و نمی‌بینند در فصلِ عزا چشم مردم اشک می‌بارد ز باران بیشتر جانشان را می‌دهند این قوم در راه حسین چون که مردم دوستش دارند از جان بیشتر ** به شهادت هر قَدَر نزدیک‌تر می‌شد حسین روی ماهش لاجرم می‌شد درخشان بیشتر اهل بیتش گریه می‌کردند هنگام وداع عمه‌ی سادات اما بود گریان بیشتر آه! از آن لحظه‌ای که شمر در گودال رفت روضه‌ی جانسوز شد این‌گونه سوزان بیشتر... ✍
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#شب_ششم_محرم #روضه_حضرت_قاسم_بن_حسن_علیه_السلام متن روضه 1 🔸ای حرمت خانۀ معمور دل 🔸ای شجر عشق تو
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا https://eitaa.com/fatemi8/525 ای حرمت خانۀ معمور دل https://eitaa.com/fatemi8/526 از خیمه بیرون آمده آیینه‌ی قرص قمر https://eitaa.com/fatemi8/543 ابناءِ مجتبی همه بر این عقیده‌اند https://eitaa.com/fatemi8/542 نوحه حضرت قاسم عليه السلام https://eitaa.com/fatemi8/541 چند_خط_روضه... https://eitaa.com/fatemi8/540 قصد میدان کند قاسم مه جبین https://eitaa.com/fatemi8/539 آمد از خیمه همچو قرص قمر https://eitaa.com/fatemi8/538 تا تنهایی عمو رو دید اومد https://eitaa.com/fatemi8/537 چند نکته در میدان رفتن حضرت قاسم قابل تأمل است https://eitaa.com/fatemi8/536 منم قاسم حسن را نور عینم https://eitaa.com/fatemi8/534 تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند https://eitaa.com/fatemi8/533 بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است https://eitaa.com/fatemi8/531 دستت افتاده لب افتاده و سر افتاده https://eitaa.com/fatemi8/530 هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است https://eitaa.com/fatemi8/529 می رود مثل حسن، حیدر دیگر باشد https://eitaa.com/fatemi8/528 دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند https://eitaa.com/fatemi8/527 https://eitaa.com/fatemi222/1425 قاسم بن الحسن https://eitaa.com/fatemi222/1426 تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند https://eitaa.com/fatemi222/1426 منم قاسم حسن را نور عینم https://eitaa.com/fatemi222/1427 پنج نکته https://eitaa.com/fatemi222/1429 او بود یک لشکر ولی لشکر چه کردند https://eitaa.com/fatemi222/215
متن روضه 1 🔸کیست اصغر، اکبر ذبح عظیم 🔸خود به تنهایی صراط مستقیم امشب بریم درخانه ی باب الحوائج ششماهه ی امام حسین... علی اصغر... خدا میدونه میدونه یک سال منتظر شب هفتم نشستیم... بیاییم برا ششماهه ی حسین اشک بریزیم... جان عالم به فداش... 🔸اختری برشانه ی خون خدا 🔸آبروی روی گلگون خدا این آقازاده خیلی آبرو داره درخونه ی خدا... 🔸دست های کوچکش، دست حسین 🔸روز عاشورا همه هست حسین ابی عبدالله هم عنایت خاصی به علی اصغرش داره... فقط همینو بگم.... قطعا ابی عبدالله، گریه کن های ششماهه اش رو دست خالی بر نمیگردونه... 🔸صورتش پژمرده اما دلگشا 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا عالمی به فدای دستان قشنگش... با دستهای به ظاهر کوچیکش... گره های بزرگی رو باز میکنه... خیلی از علما، بزرگان ما، متوسل میشن به این شش ماهه... آی مادری که سالهاست... خدا بهت فرزند نداده... امشب خدا رو به ششماهه ی حسین قسم بده... خیلی ها امشب با دست پر از این مجلس میرن... مواظب باش... 🔸دستهای بسته اش مشکل گشا امشب... همه برا ششماهه گریه میکنند... حتی روز عاشورا لشگر دشمن هم طاقت نیاورد... گریه کردند... مبادا آروم باشی... 🔸شیرخواری با پدر هم‌درد بود 🔸آخرین سرباز و اول‌مرد بود لحظات آخر ابی عبدالله یه نگاه کرد به دوروبرش... دید تنهای تنها مونده... حبیب بن مظاهر رو به شهادت رسوندن... عباسشو به شهادت رسوندن... علی اکبرشو قطعه قطعه کردند... دیگه یاری نداره... یکدفعه از داخل خیمه... صدای گریه علی اصغرش بلند شد... با زبان کودکی... میگه بابا... مبادا صدای غربتت رو بشنوم بابا... بابا..هنوز من زنده ام... بابا...هنوز یک سرباز کوچک داری بابا... 🔸من به باغِ سرخِ خون، یاس توام 🔸با دو دست بسته عباس توام چه خوب خودش رو فدا کرد... آماده ای گریه کنی بسم الله... خواهرها امشب باید بلندتر گریه کنند... آخه شما بهتر میفهمید حال مادر علی اصغر رو... ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت... اومد در مقابل دشمن ایستاد... علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد... صدا زد... «یا قَوْمِ، إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْلَ» ای نانجیبها... شما با من سر جنگ دارید... اگه به من حسین رحم نمیکنید... این طفل شش ماهه که کاری نکرده... یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید... ببینید... اما ترونه کیف یتلّظى ّعطشا اگه بهش آب بدید میمیره... اگه آب هم ندید میمیره... اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون ببرید سیرابش کنید... دشمن داره نگاه میکنه... خیلی ها به گریه افتادن... ابی عبدالله داره حرف میزنه... شاید اینها دلشون بسوزه... یکدفعه دیدند... حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» 🔸از شیرخواره ای به همه شیرخوارگان 🔸آغوش گرم مادرتان نوش جانتان مادرها نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه... اگه بچه شش ماه دارین... الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه... فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد... دید تیر سه شعبه... گوش تا گوش علی رو دریده... علی اصغر روی دستها بابا داره جان میده... خدایا... حالا جواب مادرش رو چی بگم... جواب رباب رو چی بگم... خدایا هیچ مردی شرمنده همسرش نشه... دیدند حسین هی چند قدم به سمت خیمه ها میره برمیگرده... 🔸تو رفتی مادرت حیران شد ای وای 🔸تمام خیمه ها ویران شد ای وای 🔸مگر تیرسه شعبه خنجری بود 🔸سرت بر پوست آویزان شد ای وای الا لعنه الله علی القوم الظالمین https://eitaa.com/fatemi8
توصیه میرزای بزرگ: میرزای شیرازی همیشه به روضه خوانها ومرثیه خوانها توصیه می کردند: که تا می توانند مصیبت علی اصغر را بخوانند ودرایام محرم خصوصاً به وعاظ واهل منبر توصیه می کردند که بیشتر مصیبت علی اصغر را بخوانند چرا؟ چون که نظر مرحوم میرزای بزرگ این بود که علی اصغر سند مظلومیت امام حسین علیه السلام می باشد. چرا نباشد در حالی که آن طفل نه توان گرفتن شمشیر را داشت ونه توان تکلم نمودن واز حق خود دفاع نمودن،چه سندی بالا تر از این می توان یافت که بر تارک تاریخ بدرخشد وفریاد مظلومیت پدر را به جهانیان تا قیامت برساند . نقل از حضرت آیت الله حاج سید محمد شیرازی(ره)
اى اهل کوفه رحمى این طفل جان ندارد خواهد که آب گوید اما زبان ندارد دیشب به گاهواره تا صبح دست و پا زد امروز روى دستم دیگر توان ندارد هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد اشکى که ترکند لب دور دهان ندارد رخ مثل برگ پائیز لب چون دو چوبه خشک این غنچه بهارى غیر از خزان ندارد اى حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد شمشیر اوست آهش، فریاد او تلظّى جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد رحمى اگر که دارید یک قطره آب آرید بر کودکى که در تن جز نیمه جان ندارد با من اگر بجنگید تا کشتنم بجنگید این شیر خواره بر کف تیغ و ستان ندارد مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها جز اشک خجلت خود آب روان ندارد تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن جز شانه امامش دیگر مکان ندارد میثم به حشر نبود غیر از فغان و آهش آن کو از این مصیبت آه و فغان ندارد
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد باطناً اما علی اکبر به نظر میرسد خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است آینه ی حُسن برادر به نظر میرسد می چکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور کودک شش ماهه پیمبر به نظر میرسد وقت جلوسش به سر دست امام زمان حجت حق بر روی منبر به نظر میرسد چشم زمین محو شکوه اسداللهی اش در دل قنداقه چو حیدر به نظر میرسد کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین یک نفر اما دو سه لشگر به نظر میرسد در قد و بالا نه ولی در دل و جرات چرا با عمو عباس برابر به نظر میرسد بعد علمدار علمدار حرم میشود بسکه ابوالفضل دلاور به نظر میرسد با قدمش با جنمش با نفسش با دمش محسن صدیقه ی اطهر به نظر میرسد مشک ،عمو ، آب ،عطش ،خیمه و اشک رباب روضه از اینها که فراتر به نظر میرسد حرمله گر تیر سه پر را نزند هم ؛ علی با لب خشکش گل پرپر به نظر می رسد شاعر:
نحوه شهادت طفل شیرخوار امام حسین علیه السلام براساس نقل دوم هنگامى که امام حسین علیه‌السلام شهادت خاندان و فرزندانش را دید و از آنان کسى جز امام و زنان و کودکان و فرزند بیمارش- امام سجّاد علیه‌السلام- نماند، ندا داد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللَّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیثٍ یَرْجُوا اللَّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعینٍ یَرْجُوا ما عِنْدَاللَّهِ فِی إِعانَتِنا؟» آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى در میان شما پیدا مى‏‌شود که از خدا بترسد و ستم بر ما روا ندارد؟ آیا فریادرسى هست که براى خدا به فریاد ما برسد؟ آیا یارى کننده‌‏اى هست که با امید به عنایت خداوند به یارى ما برخیزد؟». با طنین‌افکن شدن نداى استغاثه امام علیه‌السلام، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست. امام علیه‌السلام به خیمه‏‌ها نزدیک شد و فرمود: «ناوِلُونی عَلِیّاً ابْنی الطِّفْلَ حَتّى‏ اوَدِّعَهُ» فرزند خردسالم «على» را به من بدهید تا با او وداع کنم. فرزندش را نزد امام آوردند. امام علیه‌‌السلام در حالى که طفلش را مى‏‌‌بوسید، خطاب به او فرمود:«وَیْلٌ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ إِذا کانَ خَصْمُهُمْ جَدَّکَ» وای به حال این گروه ستمگر آنگاه که جدّت رسول خدا صلى الله علیه و آله با آنان به مخاصمه برخیزد. هنوز طفل در آغوش امام آرام نگرفته بود که حرمله بن کاهل اسدى، او را هدف قرار داد و تیرى به سوى وى پرتاب کرد و گلوى او را درید، خون سرازیر شد. امام علیه‌السلام دست‏ها را زیر گلوى آن طفل گرفت تا از خون پر شد؛ آنگاه خون‏ها را به سوى آسمان پاشید و به خدا عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنْ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا» بار الها! اگر در این دنیا ما (در ظاهر) بر این قوم پیروز نشدیم، بهتر از آن را روزى ما فرما». بعد از شهادت آن طفل، امام علیه‌‌السلام از اسب پیاده شدو با غلاف شمشیر، قبر کوچکى کند و کودکش را به خونش آغشته ساخت و بر وى نماز گذارد (و دفن نمود). (مقتل خوارزمی، ج ۲ ص ۳۲ ؛ بحارالانوار علامه مجلسی، ج ۴۵ ص ۴۶ ؛ عاشورا ریشه‏ ها، انگیزه‏ ها، رویدادها، پیامدها، ص ۴۹۷) علّامه مجلسى مى‏افزاید: امام فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ» این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست. امام باقر علیه‌السلام فرمود: «فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ» از خون گلوى على اصغر که امام آنها را به آسمان پاشید، قطره‌‏اى به زمین برنگشت. در روایت دیگرى آمده است که امام حسین علیه‌السلام فرمود: «لا یَکُونُ أَهْوَنَ عَلَیْکَ مِنْ فَصیلٍ، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ، فَاجْعَلْ ذلِکَ لِما هُوَ خَیْرٌ لَنا» خدایا! فرزندم نزد تو کمتر از بچّه ناقه صالح پیامبر نیست.خدایا! اگرپیروزى(ظاهرى)را ازمادریغ داشته‏‌اى بهتراز آن راروزى ما فرما. (بحارالانوار علامه مجلسی، ج ۴۵ ص ۴۶)
بسم الله الرحمن الرحیم روضه علی اصغر علیه السلام: مختصات : ۱- امام حسین علیه السلام برای تشنگی علی اصغر از علی اصغر خجالت کشید. ۲- امام حسین علیه السلام برای علی اصغر از همسرش رباب خجالت کشید. ۳- تنها خونی که روی زمین ریخته نشد خون علی اصغر بود. ۴- تنها جایی که امام حسین علیه السلام خطاب به دشمن فرمود: مُنُّوا علی الحسین.بیایید منت بگذارید علی را سیراب کنید. ۵- تنها شهیدی که امام بر او نماز خواند. ۶- تنها شهیدی که امام بدن او را قبل از دفن به خونش آغشته کرد. ۷- تنها شهیدی که امام او را دفن کرد. ۸- تنها شهیدی که برای برگرداندن آن امام حسین علیه السلام متحیر بود میرفت و برمیگشت تا بلکه رباب برگردد زیرا در مقابل خیمه ها رباب منتظر ایستاده بود. ۹- تنها جایی که خدا به حسین علیه السلام تسلیت گفت در مصیبت علی اصغر علیه السلام است. ۱۰ - تنها شهیدی که به امام حسین علیه السلام خطاب شد او را به ما بسپار. دَعهُ یا حسین فان له مرضعا فی الجنة. او را به ما بسپار برای او در بهشت مرضعه و دایه ای می باشد. ۱۱- تنها شهیدی که بدرستی قبر او معلوم نیست ولو در خواب حضرت را دیدند که فرمود قبر او روی سینه من است اما در این صفت به جده اش حضرت زهرا سلام الله علیها و عمویش حضرت محسن علیه السلام اقتدا کرده است . ۱۲-تنها شهیدی که امام سجاد علیه السلام کرارا از قاتل او خبر میگرفت و مرتب او را نفرین می کرد . می فرمود: اللهم اذقه حر الحدید اللهم اذقه حر النار. ۱۳-تنها شهیدی که در خوردن تیر سه شعبه با عمویش حضرت عباس علیه السلام و پدرش امام حسین علیه السلام شریک است. ۱۴-تنها شهیدی که او را نبش قبر کردند بدن را بیرون آوردند و سر از بدن جدا کردند. سفارش امام زمان علیه السلام به روضه علی اصغر علیه السلام: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مشکلی با حکومت پیدا کرده بود فرمود بروید متوسل بشوید به امام زمان علیه السلام تا آقا عنایتی بفرمایند. چند نفر از علما (برخی میگویند مرحوم آیت الله العظمی اراکی و بهاءالدینی و گلپایگانی و بافقی) به مسجد جمکران رفتند تا صبح متوسل شده بودند مرحوم آیت الله بافقی فرموده بود برویم من جواب را گرفتم . آمدند محضر حاج شیخ. ایشان بیان نموده بود که حضرت بقیةالله فرمودند به شیخ بگویید برای رفع مشکلتان در حرم عمه جانم فاطمه معصومه سلام الله علیها روضه علی اصغر بخوانید مرحوم حاج شیخ دستور برگزاری مجلس روضه را در حرم بی بی صادر میکنند روز اول که روضه را خواندند مشکل حل شد اما حاج شیخ سه روز روضه علی اصغر گرفت. توسل میرزای قمی: میرزای قمی هر وقت با مشکلی مواجه میشد میفرمود بروید یک ذاکری را یاورید بیاید برایم روضه علی اصغر علیه السلام را بخواند ماجرای ابوخلیق: از ابوخلیق که در کربلا بود پرسیدند گاهی در کربلا دل تو سوخت گفت : بله آنجا که حسین علیه السلام برای طفلش آب خواست اما یک مرتبه قنداقه روی دستش پر از خون علی اصغر شد امام حسین علیه السلام از کجا فهمید که علی اصغر شهید شد؟ نقلها متفاوت است ۱- همینطور که علی را روی دست گرفته بود گردن علی شل شد و روی دست بابا خم شد ۲- علی بر روی دست بابا دست و پا زد امام حسین علیه السلام متوجه شد دید علی را تیر زدند ۳-مرحوم حاج شیخ عباس قمی میفرمایند همینطور که امام حسین علیه السلام از آنان آب طلب می فرمود و دَمُهُ یَجری علی صدر الحسین علیه السلام یک وقت متوجه شد بر روی سینه اش خون تازه از گلوی علی اصغر جاری است مقتل: وقتی صدای گریه و ناله اهل حرم را شنید به خیمه ها رفت تا آنان را آرام سازد فرمود ناولونی علیا ابنی الطفل حتی اودعَه علی را گرفت و سر را پایین آورد و بوسید تا خدا حافظی کند بعد او را به خواهرش ام کلثوم علیهاالسلام داد فرمود مراقب او باشید یا اختاه اوصیک بولدی الأصغر خیرا ، فانه طفل صغیر عرض کرد این کودک تشنه است دوباره حضرت او را گرفتند در آغوش خود قرار دادند به سوی دشمن آوردند مقابل دشمن فرمود: یا قوم ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل ،اما ترونه کیف یتلظی عطشا همهمه میان لشکر شد که مگر یک ظرف آب برای طفل چقدر است باید به طفل آب داد عمر سعد لعنةالله علیه دید خوف اختلاف است صدا زد حرمله بزن گفت امیر پدر را نشانه بگیرم یا پسر را . صدا زد مگر سفیدی زیر گلوی علی را نمیبینی حرمله تیر زد فذبح الطفل من الورید الی الورید و من الأذن الی الأذن
ای که گرفتی به دوش، بار غم و بار عشق باز بیا سر کنیم، قصّه ی گلزار عشق قصه شنیدم که دوش، تشنه لبی گلفروش برد گلی سبز پوش، هدیه به بازار عشق گل غم نا گفته داشت خاطر آشفته داشت چشم بخون خفته داشت از غم سالار عشق عشوه کنان ناز کرد، وا شدن آغاز کرد خنده زد و باز کرد دیده به دیدار عشق گر چه زمان دیر بود تشنه لب شیر بود
لب های علی اصغر اگر وا بشود درد دل هر خسته مداوا بشود افسوس که در کرب و بلا دست خزان نگذاشت که این غنچه شکوفا بشود شاعر:
مناجات 1 🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح اقا جانم امام زمان... چرا سر به بیابان ها گذاشتی... عزیز فاطمه... 🔸بیا تاکی نهادی سر به صحرا یا اباصالح 🔸بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح ای خورشید پشت ابرها... بیا و عالم رو روشن کن... 🔸صدای غربت مولا زچاه کوفه می آید 🔸علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح قربونت برم آقای غریبم... مثل جدت امیرالمومنین... شما هم تنهای تنهایی... اگه اون روز امیرالمومنین تنها بود و درددل هاش رو به چاه ميگفت... آقا... امام زمان... امروز شما هم در بین ما تنهایید... امروز شما هم غریبی... خدا میدونه... چقد دل امام زمان خونه... 🔸بیا ای وارث حیدر که زخم سینه زهرا 🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح ای.. مرهم پهلوی شکسته... 🔸به شمشیر تو میگردد مداوا یا اباصالح 🔸سر خونین جدت در تنور و طشت و نوک نی 🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء آقا بیا انتقام جدت غریبت حسین رو بگیر... 🔸تو را خواند ز سوز سینه ما یا اباصالح آقا... امشب یه درد دلی دارم... میخام بگم...نميدونم اون روزی که شما می آیید... من لیاقت دارم... در کنارتون باشم یا نه... آقا... خیلی ها به ابی عبدالله هم نامه نوشتند... اما وقتی حضرت اومدند... در امتحان الهی رد شدند... دست به شمشیر بردند و... در مقابل امام زمانشون ایستادند... آقا... میدونم.. منم نوکر خوبی نبودم... شیعه خوبی براتون نبودم... اما خدا میدونه... میام تو این مجلسها میشینم... بخاطر اینکه شما به دلم نظر کنید... بتونم یار واقعی شما باشم... امام زمان... نکنه منم آقام رو تنها بزارم... واويلا... نکنه اون روزی که شما میآید... من در رکابتون نباشم... واويلا... آقا اصلا میخام اعتراف کنم... میخام بگم... من از خودم چیزی ندارم... میام توی این هییت ها... فقط شما به دلم نظر کنید... شما به دادم برسید... امام زمان... حالا با توجه... هر کی میخاد یار امام زمانش باشه صدا بزنه... یا صاحب الزمان...
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم 🔸صبحم زستاره‌ی سحرم دست کشیدم زبانحال آقامون ابی عبدالله 🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست 🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم شاعر: سیدرضاموید داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد... نمیدونم جوان دارید یا نه... الهی کسی داغ جوانش رو نبینه... میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه... بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده... با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن... جوون بشه... درمقابلشون راه بره... وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند... اما سخت ترین لحظه هم.. برا همچین پدر و مادری زمانیه که.. داغ جوانشون رو ببینند.. قربان غریبیت برم حسین.. داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد.. قرآن کریم میفرماید: یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است.. میدونست یوسفش سالمه.. بلاخره هم به یوسفش رسید.. اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد... جانها فدای ابی عبدالله.. جانها فدای جوان ابی عبدالله.. شهزاده علی اکبر.. اومد کنار ابی عبدالله صدا زد: بابا اجازه میدان بده.. حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم.. میخوای بری برو بابا.. اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم.. 🔸من نگویم مرو ای ماه برو 🔸لیک قدری ببرم راه برو بذار برای بار آخر. قد و بالات رو نگاه کنم علی جان.. 🔸برو میدان ولی آهسته برو 🔸دیدن عمه ی دل خسته برو تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان.. همه از خیمه بیرون اومدند.. دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن.. لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه هی صدا میزدنند: إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن علی وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک انقده برا جنگیدن عجله نکن.. آخه ما طاقت دوریت رو نداریم.. دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان.. بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد: رهاش کنید... فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست.. هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان.. اما چه رفتنی.. دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه.. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش.. 🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم جوانم علی... 🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم صدا زد: خدایا تو شاهد باش.. فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم.. رفت به سمت میدان.. یا صاحب الزمان.. جنگ نمایانی کرد.. خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد.. برگشت صدا زد بابا.. يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي بابا دارم از تشنگی میمیرم.. فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام ابی عبدالله به گریه افتاد.. فرمود عزیز دلم.. علی جان طاقت بیار بابا.. خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی.. برگشت به سمت میدان... طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه.. بابا به دادم برس.. افتاد روی اسب.. بعضی مقاتل نوشتند.. مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط قلب لشگر دشمن.. چه کردند با علی اکبر.. حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله.. دور تا دور علی اکبر رو گرفتند.. تصور کن... یکی با شمشیر میزنه... یکی با نیزه میزنه... یکی با سنگ میزنه... فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند.. ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش.. ولی دیگه پاها رمق نداره.. (فجلس علی التراب) روی زمین نشست.. دید جوونش رو قطعه قطعه کردند.. 🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی 🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم خدایا حالا حسین چکار کنه.. سر جوانش رو به دامن گرفته.. هی صدا میزنه.. ولدی علی.. دید جواب نمیده.. دوباره صداش زد.. ولدی علی.. علی جواب نمیده.. دلش طاقت نیاورد.. سر رو به سینه چسباند دلش طاقت نیاورد. یدفعه دیدند.. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه ِ ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند.. هی صدا میزنه. عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا علی جان بابا.. اُف بر این دنیا بعد از تو علی.. 🔸سپه كوفه و شام استاده 🔸به تماشاى شه و شهزاده 🔸شه روی نعش پسر افتاده 🔸همه گفتند حسین جان داده حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره.. هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره.. یه نگاه به سمت خیمه ها.. 🔸جوانان بنی هاشم بیاید 🔸علی را بر در خیمه رسانید 🔸خدا داند که من طاقت ندارم 🔸علی را بر در خیمه رسانم -