بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
نکته روز:
یکی از مواردی که خیلی از علما و عرفا بهش تاکید دارند خوندن حداقل یکبار زیارت عاشورا در روز است
اگر خواستید ثواب دوازده هزار حج رو براتون بنویسند زیارت عاشورا بخونید
اگر خپاستیم ثواب هزار هزار جهادی فی سبیل الله رو براتون بنویسند زیارت عاشورا بخونید
ثواب خوندن زیارت عاشورا اینقدر زیاده که فقط اونیکه میمیره متوجه میشه و حسرت این رو میخوره که کاش خدا عمری بهم بده و من یکبار که شده بیام به دنیا و زیارت عاشورا بخونم
به شدت در وسعت رزق و روزی تاثیر داره
و اما مطلب اصلی هر روزمون:
صبحتون رو با سلام بر پسر فاطمه شروع کنید و امروز هم امورتون رو به ایشان بسپارید
خیلی ها بهم پیام دادن از وقتی این کار رو کردن تو زندگیشون معجزه شده
@fatemieh_1401
والسلام
29.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ رو باید ده بار دید
♨️ هروقت حس کردی معنویت توی جامعه کم شده، این کلیپ رو مرور کن...
💢 دیدن این کلیپ برای انقلابیها واجبه
________________________________
🔸 رهبر معظم انقلاب در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور:
"...مردم ما مردمی بسیار خوب و مؤمن هستند و حتی کسانی که به برخی ظواهر ملتزم عملی نیستند، دلشان با خدا و معانی و مفاهیم معنوی است؛ ضمن اینکه ملتزم نبودن در عمل به نوعی در برخی رفتارهای همه ما وجود دارد..." ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
📚 #کاردینال
#قسمت_هشتم
✍ #م_علیپور
رو به آقای معروفی گفتم :
- حقیقتاً مسیر از دانشگاه خیلی دوره
و چون وسیله نداریم و ماشینی هم این پیدا نمیشه که ما رو به دانشگاه برسونه
مداوم از کلاس و درس و دانشگاه جا می مونیم.
آقای معروفی به آبدارچی اشاره کرد که چایی رو جلوی ما بزاره و گفت :
- تنها کاری که میتونم بکنم اینه که یه مقدار حقوق تون رو بیشتر کنم تا شاید بتونید راحت تر رفت و آمد کنید.
ببین پسرجون ، تو این موقع از سال واقعاً گیر آوردن نگهبان خیلی سخته ...
پس باید یه مدت تحمل کنید تا یه نگهبان جدید پیدا کنم.
شایدم خودتون موندگار شدین.
گوشی آقای معروفی زنگ خورد و باعث شد که وقفه ای بین صحبت هامون بیفته!
به اطراف دفتر نگاهی انداختم، اتاق مدیر در مرتب ترین حالت خودش بود.
چند تا کاپ که نشون میداد چندین سال متوالی تولید کننده ی برتر بودن خودنمایی میکرد.
لوح های تقدیری که با قاب های نفیس روی دیوار نصب شده بود.
با صدای آقای معروفی به خودم اومدم :
- البته این لوح تقدیر هایی که می بینی، برای سال هاییه که تولید ارزشمند بود!
برای روزایی که مردم برای چشم و هم چشمی دنبال مارک و مدل های اینستاگرامی نبودن ...!
اون وقت ها مدل لوازم خونگی های همه یه مدل و یک شکل بود!
شاید باور نکنی که هنوز که هنوزه خونه ی خودم یه دونه از اون آبمیوه گیری ها دارم که وقتی روشن میکنی میخواد راه بره و آدم رو گاز بگیره ...!
چندبار خانم میگه عوضش کنیم
میگم نه باید اینا بمونه که من یادم باشه یه روزی جوون های ایرانی با دستای خودشون اینا رو سر هم کردن
تا امیدوار باشم با این همه سختی بازم باید ادامه بدم و دل خوش کنم به تولید داخلی!
سرم رو پایین انداختم و گفتم :
- هنوز خونه ی خیلی از مردم همین تولیدات داخلی رو داره
اما دلیل نمیشه که دلشون جنس با کیفیت نخواد.
گاهی وقتا باید قبول کنیم که کیفیت خارجی ها بیشتره و مردم حق دارن که پول شون رو برای جنسی بدن که بیشتر کار میکنه و عملکرد بهتری داره
اما قول میدم اگه قیمت و کیفیت یکی باشه
حتماً مردم اون جنسی رو انتخاب میکنن که ایرانیه و هم وطن خودشون ساخته ...!
آقای معروفی از جاش پاشد و یکی از تندیس های توی کمد رو برداشت و گفت :
- میدونی این لوح برای چیه؟
برای ۱۰ سال پیش که جنسی تولید کردیم که از کیفیت رو دست نداشت.
کلی سفارش خارجی گرفتیم و چقدر تقدیر و تمجید برای اینکه بازم تولید کن و صادر کن!
اما فکر میکنی چی شد؟
سال بعد و سال های بعدش اومدن یه قانون گذاشتن که مثه جنس ما رو وارد کنن!
عین هم جنس رو با قیافه ی خوشگلتر وارد کردن
اونم با چه قیمتی؟
نصف قیمت ما ...!!!
تازه خدا میدونه چند تا دلال پای این جنس خورده بودن که تا دست مشتری میرسید ،
نصف قیمت ما بود!
چطور میرفتیم به مردم التماس کنم اون جنسی که خریدی ۲ سال عمر میکنه؟
اون جنسی که من تولید کردم ۲۰ سال!!
جیب مردم کوچیکتر شد ...
اون جوری شد که رفتن و آت آشغال های چینی رو خریدن که ارزونتر شد.
خط تولید این جنس ما هم خوابید.
اشک ریختن مرد رو دیدی؟
من اون روز که در کارگاهش رو بستم گریه کردم.
دلم یه جوری شد.
حس میکردم هر لحظه ممکنه منم مثه آقای معروفی بغض گلوم به چشمام فشار بیاره
و چشمام نمناک بشه!
آقای معروفی تندیس رو سرجاش گذاشت و با لبخند گفت :
- ولی الان میخوام بهت مژده بدم که همین امسال،
بعد سالها که خاک روی اون دستگاه ها نشسته بودن بازم راهشون انداختیم.
این اتفاق هم فقط واسه یه بخش نامه بود!
اینکه میشه وارداتش رو از سر بگیریم.
با خودم گفتم مرد پاشو و راهش بنداز.
حداقل صادرش کن.
یه روزی مردم مون میفهمن و سراغِ همون جنس قدیمی رو میگیرن که گرونتر بود
ولی با کیفیت تر بود!
با لبخند گفتم :
- خداروشکر ... مطمئنم که این اتفاق میفته و قدر زحمات تون رو میدونن.
آقای معروفی به چایی اشاره کرد و گفت :
- حرفمون گرم شد و چاییت یخ کرد.
بزار بگم برات چایی تازه دم بیارن.
چایی سرد شده رو سر کشیدم و گفتم :
- نه ممنونم همین خوبه.
منم دیگه باید رفع زحمت کنم و به کلاسم برسم.
فقط خدمتتون رسیدم که از مشکل رفت و آمد بگم.
حالا ان شاالله یه نگهبان بهتر پیدا کنید.
آقای معروفی هم با من از جاش بلند شد و در حالی که بدرقه م میکرد گفت :
- روز اول که دیدمتون و گفتین کجا درس میخونید
با خودم گفتم دوتا جوجه فکلی هستن که اومدن بخونن و بزارن برن.
اما این مدت حس کردم تومنی صدهزار با جوون های الان فرق دارین.
من که راضی به رفتن تون نیستم
اما بازم اجازه میدم خودتون تصمیم بگیرید.
ان شاالله که خیره
از آقای معروفی خداحافظی کردم و از دفتر بیرون زدم.
گوشیم زنگ خورد
شهریار بود .
- امیر کدوم گوری، زود خودت رو برسون که گاومون زایید ...
ادامه دارد ...
@fatemieh_1401
#م_علیپور
📚 #کاردینال
#قسمت_نهم
✍ #م_علیپور
با عجله خودم رو به شهریار رسوندم و گفتم :
- چی شده؟
شهریار که انگار کشتی هاش غرق شده بود گفت :
- بدبخت شدم امیر ...!
- باز چه گندی زدی؟
در حال گاز زدن به فلافل دو نون گفت :
- اون دختره زنگ زد
- کدوم دختره
ساندویچش رو پایین آورد و یه تیکه گوجه از کنار دهنش آویزون شد و جواب داد :
- همون دختره دیگه ... بچه پولداره باباش سکته زده بود!
- حالا اون گوجه رو بخور بعد حرف بزن حالمو بهم زدی
گوجه رو توی دهنش گذاشت و گفت :
- چه میدونم بابا اسمش چی بود.
همون که ماشینش خراب شد دم کارخونه ...
داداشش آلمان بود!
با خنده سری براش تکون دادم و گفتم :
- خوشم میاد اون همه خودکشی کردی که دختره شماره تو بگیره، حتی اسمش هم یادت نیست.
با لحن طلبکارانه جواب داد :
- مگه من مثه توام،
اسم دختر مردم رو چه میدونم چیه.
قباحت داره اسم ناموس مردم رو از بر باشی.
سری به نشونه تاسف تکون دادم و گفتم :
- تو که راست میگی،
حالا چیکارت داشت؟
شهریار آخرین گاز رو به فلافلش زد و نایلونش رو پرت کرد تو سطل زباله و جواب داد :
- همونه که میگم گاوم زایید دیگه!
دختره زنگ زده که برم زبان بهش یاد بدم.
تازه گفت که ساعتی ۵۰۰ هم بهم میده!
در حال راه رفتن گفتم :
- خب این که خیلی خوبه
مگه همین رو نمیخواستی؟
- نه!
با تعجب وایسادم و گفتم :
- مگه تو خودت کلی آسمون ریسمون به هم نبافتی که دختر مردم رو مجاب کنی ، زبان بهش یاد بدی؟
خب برو یاد بده دیگه!
شهریار با پوزخند گفت :
- خو مشکل همینه دیگه اخوی.
من میخواستم یه جوری باهاش سر ارتباط رو باز کنم.
آخرش متوسل شدم به زبان.
اما دختره بیچاره خبر نداره من خودمم زبانم رو با تک ماده پاس کردم!
با ناراحتی از پله ها بالا رفتم و رو به شهریار گفتم :
- عجب جوونوری هستی تو شهریار!
حالا میخوای چه غلطی بکنی؟
به دختر بیچاره میگی قُپی اومدی و هیچی بارت نیست!
- خواستم بگم بابا ...
نتونستم زبونم قفل شد.
گفت ساعتی ۵۰۰ تومن شیطون گولم زد!
- ای که ان شاالله جز جگر بگیری با اون شیطان درونت!
شهریار دستم رو گرفت و گفت :
- جان مادرت بیا به من زبان یاد بده
تا بعدش منم برم به این دختره یاد بدم.
پولشم نصف نصف.
دستمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم :
- برو بابا من صدسال سیاه به تو زبان یاد نمیدم
ضمناً کلی کار و درس سرم ریخته!
تو هم بهتره بری توبه کنی دختر مردم رو سر کار نزاری.
یهو شهریار با عجله به سمت برد تبلیغات رفت و گفت :
- ای ول! همینه ...
بعدشم شروع کرد شماره ی روی برد رو گرفتن.
زل زدم به آگهی روی دیوار :
👇 @fatemieh_1401
" تدریس زبان با قیمت دانشجویی "
نیم ساعت بعد توی حیاط دانشگاه منتظر معلم خصوصی زبانِ آقا شهریار بودیم!
که از قضا قرار بود ساعتی ۱۰۰ تومن بگیره
و زبان یاد بده.
به شدت عصبی بودم و نمیدونستم از دست جنگولک بازی های شهریار باید چکار کنم.
شهریار که انگار با دمش گردو میشکست گفت :
- هر چی این یاد بده منم به اون دختره یاد میدم.
شروع کرد به بشکن زدن!
نگاش کردم و گفتم :
- واقعاً خجالت نمیکشی؟
۵۰۰ تومن میگیری بعد میخوای به این بنده خدا ۱۰۰ تومن بدی!
شهریار کتش رو پایین کشید و گفت :
- ای بابا ... میگم خود طرف گفت ساعتی ۱۰۰ تومن.
بخدا من تخفیف هم ازش نخواستم!!
- رسماً داری دلالی میکنی دیگه!
قبل از تموم شدن جمله ی من گوشی شهریار زنگ خورد .
و شروع کرد و آدرسی که نشسته بودیم رو داد.
چند دقیقه بعد دختر جوونی سمت ما اومد و رو به من گفت :
- آقای شفیع زاده؟
سلام کردم و جواب دادم :
- نه دوستم شفیع زاده هستن.
به سمت شهریار برگشت و زیر لبی با خودش گفت :
- کوررررم شده دیگه!
یهو حس کردم این صدا و این لحن رو میشناسم.
خودش بود!
همون دختری که اون روز با ماشین درب و داغون که بوق کامیون داشت نزدیک بود باهامون تصادف کنه!
همون موقع هم با این صدا و لحن گفت :
- کورررری یا عاشق!
لبخند کمرنگی زدم.
واقعاً نحوه ی حرف زدنش به تیپش هم می اومد.
رو به شهریار با بی تفاوتی گفت :
- من ثابتی مقدم هستم، هُدی ثابتی مقدم.
ادامه دارد ...
@fatemieh_1401
#م_علیپور
♦️دستگیری قاچاقچی بزرگ مواد روان گردان
رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر فراجا:
🔹یکی از سرشبکههای قاچاق موادمخدر که فعالانه اقدام به وارد کردن مواد مخدر از کشورهای مرزی و توزیع در کویرهای ایران میکرد، شناسایی و دستگیر شد.
🔹این قاچاقچی تعدادی سلاح سنگین و نیمه سنگین در مخفیگاهش داشته است. نام این قاچاقچی عبدالهادی برآهویی است که با نام های مستعار حاج شاه سلیم، حاج پرویز و حاج عبدالله اقدام به وارد کردن موادمخدر روان گردان به داخل ایران میکرد.
🔹۳۷ نفر از اعضای باند این قاچاقچی شناسایی و دستگیر شدند و مقدار بیش از ۱۳ تن انواع موادمخدر بیش از ۵ تن از نوع شیشه و هروئين بود و ۳۲ دستگاه خودرو کشف و ضبط شد.
@fatemieh_1401
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی..
اون روز چه لباسی می پوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون می کنی؟
با چه ماشینی گردش می کنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب می کنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه.
وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه.
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه .دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره...
خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمی کنه. همه اسباب شادی هست
اما هیچ کدومشون شادت نمی کنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که می بینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه. چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص، با دیگران بزرگ و با ارزشه...
@fatemieh_1401
این سخن مولا گویای وضعیت امروز است
امام على عليه السلام:لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَلَتُغْرَبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَلَتُساطُنَّ سَوْطَ الْقَدَرِحَتّى يَعودَاَسْفَلُكُمْ اَعْلاكُمْ وَاَعْلاكُمْ اَسْفَلَكُم
به يقين،همگى درغربال آزمايش،به هم درآميخته وغربال مى شويدوهمچون محتويات ديگ،زيرو رو میشويدتافرودستتان،فرادست گرددوفرادستتان، فرودست شود
@fatemieh_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بر شادی پیغمبر و زهرا صلوات
بر آینه ی علی اعلی صلوات
هم مولد اصغر است و هم روز جواد
بر کرب و بلا و طوس یک جا صلوات
🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇
سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@agahsazi_imam_sadegh
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#آگاهسازی
#آگاهسازی_امام_صادق_علیه_السلام
#تقویت_ایمان
#امید_آفرینی
#جهاد_تبیین
#جنگ_شناختی
#بسیج_مظهر_اقتدار_و_امنیت
#بسیجیان_مدافعان_حریم_ولایت
🔥 #تحلیل_بسیار_مهم
#نشر_حداکثری
1⃣ #اسرائیل در میان حیرت جهانیان، با عملیات #طوفان_الاقصی زمینگیر شده و تمامی نقشههای مشترک اعراب مرتجع و #آمریکا برای عادیسازی روابط با صهیونیستها و پایان بحث فلسطین، اجماعسازی و تمرکز علیه ایران؛ نقش بر آب میشود.
2⃣ اسرائیل در صد روز جنایت خود، هیچ دستاورد نظامی در #غزه کسب نکرده. #کرانه_باختری در حال قیام است. اراضی اشغالی نیز، صحنه تقابل حامیان دو جریان حاکم بر اسرائیل شده
3⃣ #جبهه_مقاومت با هوشمندی تمام، هر روز، عرصه را بر صهیونیستها و آمریکاییها به عنوان حامی نخست جنایتکاران صهیون، تنگتر میکند. شهرکهای شمالی، توسط حزبالله به شهر ارواح بدل شده؛ یمن، بندر جنوبی ایلات را تعطیل کرده و کشتیهای اسرائیلی را هدف گرفته یا توقیف میکند. مقاومت عراق و سوریه نیز، پایگاه اشغالگران آمریکایی را در شرق سوریه و شمال و غرب عراق هدف میگیرند. جبهه جولان نیز، آرام آرام، فعال میشود.
4⃣ #آمریکا و #انگلیس مستقیما وارد میدان میشوند و برخی اهداف را در یمن، بمباران میکنند.
5⃣ اسرائیل، فرماندهان #حزبالله و حماس را در خاک لبنان، ترور میکند. آمریکا، تعدادی از فرماندهان رده میانی #حشدالشعبی را ترور میکند.
6⃣ در روز سیزدهم دیماه و مراسم سالگرد حاج قاسم، حادثه تروریستی #کرمان رخ میدهد. رهبری حکیم انقلاب، عصر حادثه، پیامی را صادر فرمودند که در بخشی از آن آمده: [جنایتکاران] بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی، رذالت و جنایت آنان را #تحمل_نخواهند_کرد. از هماکنون #آماج_قطعی_سرکوب و #مجازات_عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعهآفرینی، #پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله
7⃣ در غروب روز چهارده دی، بیانیه سی دقیقهای #داعش توسط ابوحذیفه الانصاری سخنگوی داعش تحت عنوان غزوه واقتلوهم حیث ثقفتموهم (جنگ جدید: تا میتوانید بکشید) منتشر میشود. که در آن ابتدا جریانهای اخوانی و معتقد به ناسیونالیسم، از جمله #حماس مورد حمله قرار میگیرند. در بخش بعدی به جنایات #یهود علیه مسلمانان در #غزه اشاره و به جنگ با یهود در قالبی آخرالزمانی میپردازد. در بخش بعدی همچون ابومصعب الزرقاوی از سران سابق القاعده و داعش، به مشروعیتزدایی از شیعیان به عنوان رافضه و مشرک پرداخته و #محور_مقاومت را آماج حملات خود قرار داده و ایران و یهود را در قبال #فلسطین، همانند هم تلقی میکند.
8⃣ #اردن به بهانه مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر (مدعی شدند که #ایران و #سوریه و حزبالله، در حال قاچاق مواد مخدر به اردن هستند)، اقدام به حملات هوایی به جنوب سوریه، حومه #درعا و #سویداء میکند!
9⃣ #رهبر_انقلاب در بخش پایانی دیدار با مردم قم به مناسبت سالگرد قیام دی ۵۶، میفرمایند: مقاومت بایستی همچنان با قدرت، خودش را به روز نگه دارد و #آماده باشد و از ترفند دشمن غافل نماند و بعونالله هر جا دستش رسید، #ضربه را وارد کند. و انشاءالله این کار خواهد شد.
🔟 روز بیست و یکم دی ماه، سید عبدالملک بدرالدین رهبر #انصارالله_یمن در سخنانی مهم میفرمایند: به هدف قرار دادن کشتیهای مرتبط با اسرائیل ادامه میدهیم و در انجام هر اقدامی که قادر به انجام آن باشیم، تردیدی نخواهیم داشت و با متجاوزان آمریکایی مقابله خواهیم کرد و به تجاوزات شان #پاسخ خواهیم داد. اگر رویارویی مستقیم باشد، ما برای انجام هر اقدام لازمی، آماده هستیم و کاملا شجاعانه خواهیم جنگید.
✍ نه قصــــد #تطبـــــــــیق داریـم.. و نه قصــــــد داریم که هیــــجانی افزون به دوستان عزیز وارد شود.
✍ اما به این نکته توجّــــه کنیــــد:
❌ آرایـش نظامی، سیاسی و امنیتی منطــــقه؛ به شــــــــدّت با گــــــزارههای حدیــــثی مــــــــهدوی، #منطـــــــــبق است.
‼️ گمان نکنیم که واقعهی #ظـــهور در شرایط بسیار عجیبی رخ خواهد داد. اینکه گـــمان کنیم که ظهـــــور، از مدتها قبل، به تمامی انسانها دیکته گردد و آنها نیز آماده و مهیا باشند، گمان باطلی است. ظهـــــــــــور، فقط برای کســــــانی که آمادگی روحی دارند، خودسازی میکنند، دیگران را مطّلــــــــع میکنند، #ایمــــــــــان قــــــــوی داشته و #تحولات_منطقه و جهان را رصــد میکنند، قابل درک است.
📌 وقایع مهــــــمّی در پیش است. اما گــــمان نکنید که قـــــــــــرار است اتفاقــــــــــات بینهــــــــایت پیچیدهتری نسبت به تحولات و آرایش کنونی #منطقه رخ دهد.
✅ #آرایش_اصلی_صحنه_ظهور در منطقه، همین آرایش کنونی است. ممکن است برخی تحولات جزئیتر نیز رخ دهد و قطعاً نیز اثرگذار است، امّــــــا؛
✍ صحنه اصلی ظهور، همین #تقابــــل فوق است که البته، #امدادهای_الهــــــی، مثل جنگ قرقیسیا، هرج الروم و جنگ جهانی، زلزلهها و خسفهای مهم، قیام های مردمی در کشورهای غربی و سقوط حاکمان عربی، نیز، رخ خواهد داد.
@fatemieh_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چطور امام نهم شیعیان حضرت محمد بن علی الجواد علیه السلام در سن کودکی به امامت رسیدند؟!
⬅️ به مناسبت دهم رجب؛ ولادت با سعادت امام جواد سلاماللهعلیه
🎙آیت الله حسینی قزوینی
🇮🇷🇵🇸🇾🇪 #آنتی_شبهه 🇮🇷🇵🇸🇾🇪
https://eitaa.com/anti_shobhe110
@anti_shobhe110
_جواد.mp3
1.26M
🔹تبریک عرض میکنم روز ولادت حضرت جوادالائمّه (علیهالسّلام) را که امروز است. برکات ماه رجب منحصر به این ولادتها نیست؛ توصیه میکنم خودم را و شما را که از برکات ماه رجب استفاده کنیم با تقویت پیوند و ارتباط قلبی با خدای متعال.
▪️بیانات در دیدار جمعى از کارگران سراسر کشور
۱۳۹۴/۰۲/۰۹
#ولادت_حضرت_امام_محمد_تقی_علیهالسلام
#امام_خامنهای
@fatemieh_1401
🔴 روز پـسـر
➖ اطلاعرسانی و ترویج کنیم تا مناسب های بیگانه، کمرنگ شود.
#ولادت_امامجواد
#روز_پسر
@fatemieh_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواد الاوصیاء
#ولادت_امامجواد_علیهالسلام
💠هر یک از ائمه شط خروشانی هستند که فضای #معرفت و استعدادهای بشری را سیراب و بارور کردهاند و همهی این جویبارها از این چشمه سرازیر میشوند؛ چشمهی جوشان فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها). روایات صادقین (علیهمالسّلام)، عظمت حضرت رضا و #موسیبنجعفر و ائمهی بعدی، مقام والای حضرت بقیّةالله (ارواحنافداه)، همه جویبارهای آن کوثرند؛ آن #کوثر تمام نشدنی، آن چشمهی جوشان؛ برکات فاطمهی زهرا اینهاست.
@fatemieh_1401
📢 جوادالائمه علیهالسلام مبتکر بحث آزاد اجتماعی است
🔹گزیدهای از بیانات رهبر انقلاب پیرامون حضرت امام محمدتقی؛ جوادالائمه علیهالسلام
✏️ مبتکر بحثهای آزاد اجتماعی
👈 بحث آزاد کار خوبی است، من موافقم با بحث آزاد؛ از اول هم موافق بودم. این نکتهی اول که بحث آزاد را ما رد نمیکنیم بلکه استقبال هم میکنیم .مبتکر بحث آزاد اجتماعی امام جواد صلواتاللهعلیه است. البته قبل از امام جواد هم در زمان ائمه بحث زیاد میشد، اما اینیکه حالا بنشینند جمعا صحبت کنند امام جواد اول بار این کار را کردند. ۱۳۶۰/۳/۲
✏️ او امام و پیشاهنگ حرکت ملت ایران بود
👈 خاطرهی خونین ۱۷ شهریور؛ دنبالهی درس جاوید فراموشنشدنی است که امام جواد به ما داده است. چرا یک امام بزرگوار در ۲۵ سالگی به شهادت میرسد؟ و دستگاه جبار زمان این ذریهی پیغمبر را بیش از آن تحمل نمیکند؟ پاسخ به این سخن را زندگی و شخصیت امام جواد به ما میدهد. او مظهر مبارزهی با باطل بود، او کوششگر برای حکومت الله بود. او برای خدا و قرآن مبارزه میکرد، او از قدرتها نمیترسید، او در حقیقت امام و الگو و پیشاهنگ این حرکتی بود که امروز ملت ایران همگی دست به دست آن را تعقیب میکند.
سخنرانی به مناسبت ۱۷ شهریور در مصلی نماز جمعهی تبریز ۱۳۶۲/۶/۱۷
✏️ زندگی امام جواد علیهالسلام، الگویی برای جوانان
👈 زندگی امام جواد علیهالسلام هم الگوست. امام جواد علیهالسلام - امامی با آن همه مقامات، با آن همه عظمت - در بیستوپنج سالگی از دنیا رفت. این نیست که ما بگوییم؛ تاریخ میگوید؛ تاریخی که غیر شیعه آن را نوشته است.
#لبیک_یا_خامنه_ای
@fatemieh_1401
♦️سرباز متواری ارتش در کرمان بازداشت شد
فرمانده قرارگاه جنوب شرق ارتش:
🔹 سرباز ارتش که پنج همرزم خود را عصر یکشنبه به قتل رسانده بود بازداشت شد
🔹۲ قبضه سلاح کلاش، ۶ تیغه خشاب حامل ۱۸۰ تیر جنگی از سرباز متواری ارتش در کرمان کشف شد.
🔹 این فرد در شهرستان زرند از توابع استان کرمان، پس از سرقت مسلحانه ۲ دستگاه خودرو، دستگیرشد
🔹بازجویی از این فرد برای مشخص شدن انگیزه این اقدام در جریان خواهد بود و نتیجه به موقع اطلاع رسانی خواهد شد./ایرنا
@fatemieh_1401
1️⃣ منابع عبری:
🔹 تمام شواهد حاکی از آماده شدن ارتش اسرائیل برای آغاز درگیری ها با حزب الله لبنان است.
🔹 اقتصاد شمال اسرائیل کاملا فلج شده و چارهای جز جنگ نداریم.
🔹 باید برای ۱۰۰هزار آواره اسراییلی مکان موقت فراهم کنیم.
2️⃣ شهردار حیفا:
🔹 مهاجران باید مواد غذایی ذخیره کنند در صورتی که جنگ با لبنان شروع شود، هیچ راهی برای رفتن به فروشگاه های مواد غذایی وجود نخواهد داشت، ما در مورد شلیک هزاران راکت و موشک به اسرائیل در روز صحبت می کنیم.
@fatemieh_1401
میدونی رفیق 🍂
وقتی دائم بگويى گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشوى،
وقتی دائم بگويى وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی كنی،
وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد!
وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند!
وقتی ناراحتی جواب نده!
وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر!
#زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست،
امتحان ریشههاست رفیق....
دوشنبه تون پراز بهترینها 🌺🌸
@fatemieh_1401
📌روزنامه یدیعوت آحارونوت: عربستان سعودی و اردن با شکستن محاصره حوثی ها علیه کشتی های اسرائیلی در دریای سرخ به تلاویو کمک می کنند؛ شرکت های کشتیرانی اسرائیلی به جای دور زدن آفریقا و رسیدن به اسرائیل از طریق یک مسیر طولانی و گران قیمت، محموله های خود را در بنادر بعنوان مثال بحرین تخلیه می کنند و سپس کامیون های سعودی و اردن کالاها را به اسرائیل حمل می کنند.
@fatemieh_1401
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام بر شما عزیزان
نکته روز:
هر روز ٧٠ بار استغفار یادتون نره
چون خیلی از کارها رو راه میندازه
و در پایان
امروز هم به امام زمان عج اعتماد کنید و کارهاتون رو بهش بسپارید
@fatemieh_1401
والسلام
داستان کاردینال از قسمت دهمبه بعد کمکم وارد اوج خودش میشه
و اتفاقات عجیب و غریبی رخ میده که خواننده رومیخکوب میکنه
حتما مطالعه کنید
بریم با هم قسمت دهمرومطالعه کنیم
📚 #کاردینال
#قسمت_دهم
✍ #م_علیپور
شهریار چند بار به در کوبید.
زنگ بازم به صدا در اومد
اما ظاهراً خبری نبود!
در حالی که به ساختمون آموزشگاه زل زده بودم به شهریار گفتم :
- خب یه زنگ بهش بزن دیگه ...!
شهریار بازم شروع به شماره گرفتن کرد و گفت :
- بابا صدبار زنگ زدم جواب نمیده ...
بفرما بیا آدرسش رو ببین :
تقاطع مدرس زاده ، کوچه شمشادی ۳ ، آموزشگاه ناجیان علم و معرفت.
به پنجره ی نیمه باز آموزشگاه زل زدم و با خنده گفتم :
- چه اسم پر طمطراقی هم داره ...
به محله پایین شهر و ساختمون داغونش نمیخوره!
شهریار که همچنان مشغول شماره گیری بود رو به من گفت :
- معلومه صاحب آموزشگاه افق دیدش و جیبش چندان با هم خوانی نداشته!
خم شد و تیکه سنگی برداشت و قبل از اینکه من حرفی بزنم به شیشه ی نیمه باز کوبید ...!
رو بهش با عصبانیت گفتم :
- معلوم هست داری چکار میکنی؟!
اگه میشکست چی؟
شهریار لبه جدول نشست و جواب داد :
- فعلاً که نشکسته ...!
مگه دستم به این دختره نرسه.
بابا قرار بود کلاس ساعت ۴ شروع بشه ...
ببین تو رو خدا ساعت ۵ شدها!!
گوشی رو از دستش کشیدم و خودم شروع به شماره گرفتن کردم و گفتم :
- مقصر خودتی!
اصلاً برای چی با اون دختره صدف عابدینی هم ساعت ۸ کلاس گذاشتی؟
الان اگه خانم مقدم کلاس رو برگزار نکته میخوای چکار کنی؟
شهریار سنگ دیگه ای برداشت و گفت :
- اخوی صدبار بهت جواب دادم
میگم من اگه میزاشتم یه روز دیگه کلاً درس از مخم میپرید.
- ان شاالله مخت هم بپره و متلاشی بشه که منو با این کارات دیوونه کردی!
کوبیدن سنگ دوم به شیشه همانا و صدای شکستن پنجره همانا!!
بقالی که مغازه ش طبقه پایین آموزشگاه بود از مغازه بیرون اومد و گفت :
- هوووووی پسر داری چه غلطی میکنی؟
شهریار به سمت صدا برگشت و گفت :
- سلام عموجان حالتون چطوره؟
این آموزشگاه محله تون چرا درش بسته ست؟
من ساعت ۴ اینجا کلاس داشتم آخه ...
بقال در حالی که فهمیده بود اتفاق چندان مهمی هم نیفتاده به سمت مغازه برگشت و با نیشخند نامحسوسی گفت :
- مگه این آموزشگاه شاگرد هم داره؟
ما که سالی به ماهی یکی بیاد دو نفر بیشتر ندیدیم که بیاد و بره!
رو به شهریار گفتم :
- میخوای اینجا درس یاد بگیری و به مردم هم یاد بدی ...؟
از ته خیابون صدای بوق کامیون شنیده شد.
سرمون رو بالا گرفتیم و پراید درب و داغون خانم مقدم ظاهر شد.
همچنان صدای بوق رو در میاورد
و در حال تولید آلودگی صوتی گاز میداد
تا ماشین ها رو رد کنه و به آموزشگاه برسه ...!
شهریار که در آستانه ی کبودی بود یهو از شدت عصبانیت شروع به خندیدن کرد و گفت :
- خر ما از کُره گی دم نداشت ...
نگاه کن تو رو خدا!
مردم رو برق میگیره ما رو ...!
👇 @fatemieh_1401
منم با نزدیک شدن ماشین خانم مقدم خنده م گرفت.
به معنای واقعی کلمه تداعی کننده ی
" ماشین مشتی مَمدَلی " بود!
پراید ننه مرده با خستگی و زحمت فراوان ترمز کرد و خانم مقدم به همراه یه دختر دیگه با عجله پیاده شدن.
خانم مقدم با دیدن ما سلام کرد.
شهریار که توپش پر بود گفت :
- علیک سلام!
این چه وضعشه آخه ...!
آموزشگاه پیشنهادی تون تعطیله!
هر چقدر زنگ و در زدیم کسی باز نکرد!
خانم مقدم بدون اینکه جوابی بده دسته کلیدی از کیفش درآورد و در آموزشگاه رو باز کرد.
به دنبال خانم مقدم و دوستش وارد آموزشگاه شدیم.
از پله های داغون بالا رفتیم
آموزشگاه که نمیشه گفت
در واقع با یک واحد شخصی بسیار نمور و قدیمی طرف بودیم
که اگه صندلی اداری و پوستر و بنر های زبان به چشم مون نمیخورد
حس میکردیم پیرمرد و پیرزنی سالهای سال در اونجا ساکن بودن و همینجا هم فوت کردن!
خانم مقدم چراغ ها رو روشن کرد و گفت :
- خیلی عذرمیخوام.
توی ترافیک موندیم ...!
کلاس تون تک نفره بود یا دو نفره؟
شهریار با دستپاچگی گفت :
- تک نفره
من فقط میخوام دوره ببینم ...
خانم مقدم به من اشاره کرد و گفت :
- پس دوستتون برای چی اومدن؟
من و شهریار نگاهی به هم انداختیم.
هر دو خجالت زده بودیم که بگیم شهریار که انقدر در ظاهر شیطون و سر زبون دار بود
هنوز هم از تنها شدن با خانما واهمه داشت و با اصرار از من خواسته بود جلسه اول همراهش بیام!
برای همین من وسط ماجرا پریدم و جواب دادم :
- با هم بیرون بودیم برای همین منم تا آموزشگاه همراهشون اومدم.
هدی ثابتی مقدم بی تفاوت به حرف ما در یکی از کلاس ها رو باز کرد و گفت :
- بفرمایید آقای شفیع زاده.
@fatemieh_1401
شهریار رو به من گفت :
- تو هم اینجا منتظر بمون تا با هم برگردیم.
در حالی که خون خونم رو میخورد روی صندلی نشستم.
چند دقیقه بعد دوستِ خانم مقدم از آشپزخونه بیرون اومد و چایی تازه دم رو جلوم گذاشت.
رو به دوستش گفتم :
- خیلی ممنونم.
خانم مقدم صاحبِ آموزشگاه هستن یا شما؟ 👇
دوستش لبخندی زد و روی صندلی مدیریت نشست و گفت :
- در واقع هردو.
با هم شریک هستیم.
عذرخواهی میکنم که دیر کردیم
من آموزشگاه نبودم و هُدی دنبال من اومده بود.
از حرفاش برداشت کردم که خانم مقدم چون حس میکرده شهریار هم تنها میاد ،
دنبال دوستش رفته بوده که اونم اینجا بیاره و تنها نباشه!
دوستش به سمت اتاق دیگه ای رفت و در رو بست.
مشغول خوندن اخبار روز شدم
ظاهراً یه دخترجوون رو توسط گشت ارشاد گرفته بودن و دختره غش کرده بود
و کلی سرو صدا به پا شده بود!
نمیدونم چقدر گذشت که بالاخره کلاسشون تموم شد.
از خانم مقدم خداحافظی کردیم و از در بیرون اومدیم.
رو به شهریار گفتم :
همین الان راه بیفتیم ساعت ۹ شب به کلاس بعدی میرسی آقای معلم!!
شهریار دفتر کتابش رو توی کلاسور گذاشت و گفت :
- پیام دادم کلاس امشب رو کنسل کردم
اما جدی جدی این دختره خیلی کارش درسته ها!
انقدر خوب این یه جلسه درس داد
حس میکنم میتونم از فردا برم دانشگاه تدریس کنم ...!
وارد مرکز شهر شدیم
چند تا دختر و پسر در حال شعار دادن بودن :
- لعنت به گشت ارشاد
شهریار به سمت شون برگشت و با تعجب گفت :
- چی میگن اینا! گشت ارشاد کجا بود؟
- میگن یه دختره رو گشت ارشاد گرفته و ترسیده غش کرده الانم بیمارستانه
برای همینه که شلوغش کردن ...!
شهریار با خنده گفت :
- وای وای این زنای گشت ارشاد رو دیدی؟
بخدا منم می بینمشون غش میکنم
ماشاالله هر کدوم مردی هستن برای خودشون ...
دختر طفل معصوم همینا رو دیده غش کرده دیگه!
وارد کارخونه شدیم
شرمین کم کم بهمون عادت کرده بود
و واق واق محبت آمیزی از خودش در می آورد.
خبر نداشت که ما موقتی اونجا بودیم تا یه نگهبان جدید پیدا بشه.
برای فردا کلی کار برای ارائه داشتم
به سرعت پای سیستم نشستم.
شهریار درازکش مشغول گوشی بازی بود
رو به من گفت :
- ببین اینجا یکی توییت زده خانواده این دختره کوموله هستن خودشون این بلا رو سر دختره آوردن.
به شهریار گفتم :
- کدوم دختره؟
- بابا همین دختره دیگه ...
که گفتی گشت ارشاد گرفته!
یکی توییت زده خانواده ش کوموله هستن کار خودشونه.
رو به شهریار گفتم :
- چی میگی بابا!
مگه محیط توییتر رو نمیشناسی؟
بعضی ها حرفای فضایی از خودشون در میارن.
مگه دیوونه هستن دختر خودشون رو چیزخور کنن؟
اصلاً کوموله ها رو نمیشناسن همینطوری چرت و پرت میگن!
شهریار در حال چایی دم کردن گفت :
- شما که علامه هستی جواب بده ببینم؟
کوموله که بود و چه کرد؟ ۳ نمره
👇 @fatemieh_1401
- بابای من که هر وقت اسم از جنگ ایران و عراق و صدام و بعثی و ... میشه
همیشه میگه کوموله ها صدبرابر از اینا بدتر بودن.
آخه اون موقع غرب خدمت میکرده و میگفت
هر کی رو گیر میاوردن سلاخی میکردن
حتی به زن و بچه ی خودشون هم رحم نمیکردن
چه برسه به غریبه ...!
خلاصه که اسم کوموله می اومد
مردم فقط یاد جنگ و خونریزی و تجاوز و کشت و کشتار می افتادن!
حاضر بودن صدام تو خونه شون بمب بندازه اما دست کوموله ها نیفتن ...!
شهریار با تعجب به گوشی نگاه کرد و گفت :
- اه امیر اینجا رو ببین!
این پسره که توییت زد پاکش کرد
فکر کنم ترسید کسی سوال جوابش بکنه
اخبار فضای مجازی هم فقط این دختره ست ها!
میگن در اثر ضربه خوردن تو کما رفته ...
ای بابا مگه گشت ارشاد کتک هم میزنه ...؟
رو به شهریار گفتم :
- تو کما رفته؟ راستی اسمش چی بود؟
- مهسا امینی
گوگل رو بالا آوردم و اسمش رو سرچ کردم.
در عرض چند ثانیه کلی خبر و عکس بالا اومد.
رو به شهریار گفتم :
- اینجا رو نگاه کن ...
ببین چقدر خبر در موردش اومده
میگم نکنه بازیگر یا فعال رسانه ای چیزی باشه؟
خیلی عکس هم ازش توی اینترنت هست!
شهریار کنارم نشست و لب تاپ رو از دستم گرفت.
به سیستم زل زد و شروع کرد به سرچ کردن ...!
با تعجب رو به من گفت :
- امیر اینجا رو نگاه کن ...
تا الان ۵ هزار تا مطلب در مورد این دختره توی اینترنت بارگزاری شده!
چایی رو زمین گذاشتم و گفتم :
- چی داری میگی بابا؟
بعدظهر خواستن بگیرنش و غش کرده!
چطوری توی این چند ساعت انقدر مطلب در موردش نوشتن؟
شاید دختره معروفه؟
گوینده ای بازیگری چیزی نیست؟
شهریار بازم شروع به سرچ کردن کرد
دستش رو توی موهاش فرو کرد وگفت :
- امیر این قضیه خیلی مشکوکه اینجا رو نگاه کن!
- چیه چی نوشته؟
@fatemieh_1401
لب تاپ رو سمت من کج کرد و گفت :
- مگه کوری؟ خودت بخون دیگه!
این ۵ هزار تا پست ، از خیلی وقت پیش توی اینترنت بارگزاری شده
مثلا همین رو ببین؛
تایم انتشارش رو نگاه کن ؛
برای ماه پیشه...!
اینجا رو نگاه کنن پسر !!!!
به سیستم زل زدم و تیتری که ۱ ماه پیش توی یه بلاگفا جدید بارگزاری شده بود رو خوندم :
- دلایل #مرگ_مهسا_امینی چه بود؟
ادامه دارد ...
@fatemieh_1401
#م_علیپور
🔴حمله یمن به کشتی آمریکایی در خلیج عدن
🔹سرتیپ یحیی سریع، سخنگوی نیروهای مسلح یمن: کشتی باری آمریکایی "اوشن گاز" را در خلیج عدن با موشک هدف قرار دادیم.
🔹نیروهای مسلح یمن تأکید دارد که پاسخ به حملات آمریکا و انگلیس، قطعی است و هر گونه حمله جدیدی، بدون پاسخ و مجازات نخواهد ماند.
@fatemieh_1401
داستان داره جالب میشه
پایمهسا امینی هم به ماجرا باز شد
بریم برای اوج گرفتن داستان
قسمت دهم داستان کاردینال تقدیم نگاهتان
📚 #کاردینال
#قسمت_یازدهم
✍ #م_علیپور
در حالی که به سیستم زل زده بودم و تیتر آخرین مقاله ی یه بلاگفای گمنام و جدیدالساخت رو نگاه میکردم ،
به همراه شهریار داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم.
- دلایل #مرگ_مهسا_امینی چه بود؟
دختره بیچاره هنوز روی تخت بیمارستان و توی کما بود.
اما یک ماه پیش در مورد دلایل مرگش مقاله نوشته شده بود!
گزینه های اون مقاله همچین چیزایی بود :
- ضربه ی باتوم گشت ارشاد به مغز مهسا
- استرس بیش از حد که موجب سکته مغزی در مرحومه شد.
- ضربات ناشی از کتک کاری وی در پاسگاه
- تجاوز به مرحومه توسط نیروهای گشت ارشاد
و ...
اون شب با تعجب و تمسخر مقاله ی سراسر کذب از مرگ دختری که هنوز زنده بود رو
به همراه شهریار خوندیم.
و هیچ فکر نمیکردیم که باید از اون مقاله ی اینترنتی عکس بگیریم.
اما وقتی در روزهای آینده خبر دستگیری و مرگ مهسا امینی به خبر اول کشور تبدیل شد
تازه متوجه شدیم که تمام پست هایی که مربوط به ماه ها پیش بود آپدیت شدن!
و هیچ اثری از اینکه اون شب با چشم های خودمون تاریخ ۱ ماه پیش
در بارگزاری خبر مرگ مهسا امینی رو خونده بودیم نمایان نبود ...!
انگار که دست های پشت پرده ای از ماه ها قبل،
هشتگ مهسا امینی رو روی پلتفرم های متفاوت و فضای مجازی کار کرده بودن
که در عرض ۲ روز به هشتگ ترند سال تبدیل بشه!
اون روز به همراه شهریار خودمون رو به سختی به دانشگاه رسوندیم.
خیابون به شدت شلوغ بود ...
دختر و پسرهایی که ظاهراً از مرگ این دختر حسابی عصبی و ناراحت بودن
همگی توی خیابون ریخته بودن و شعار میدادن ... !
درب اصلی دانشگاه غلغله بود ...
به سختی از بین جمعیت وارد دانشگاه شدیم.
شهریار رو به من گفت :
- باید بعد کلاس حتماً بریم پاسگاه نزدیک دانشگاه!
من یکی که تو کَتَم نمیره که این دختره به مرگ طبیعی مرده باشه!
صدام رو پایین آوردم و رو بهش گفتم :
- چیه نکنه تو هم فکر کردی که گشت ارشاد کتکش زده و مُرده ...؟
مگه ندیدی خبرش در اومد که دختره از بچگی مریض بوده؟
شهریار به سمت بورد دانشگاه که پر از عکس های دختر طفلی با انواع و اقسام فحش و ناسزاهای نامناسب بود رفت و جواب داد :
- فعلاً که باباش زیر بار نرفته
امروز هم با رسانه های اون ور آبی حرف زد و کلی آه و ناله که دولت دروغ میگه و دخترش سالم بوده ...!
یکی از پوسترهای بی حجاب دختر مرحومه رو از روی برد کندم و مچاله کردم.
توی سطل زباله انداختمش و گفتم :
- این دختره مگه اسمش مهسا نبود؟
پس این ژینا دیگه چیه که جدیداً بهش میگن؟
شهریار پوستر بعدی که فحش خیلی بدی به نظام روش بود رو برداشت و گفت :
- شاید دو اسم داشته ...!
دختره کُرده و ژینا هم یه اسم کُردیه
ولی میدونی من تو فکر چی هستم؟
قبل از اینکه شهریار ادامه ی حرفش رو بزنه یکی از پشت یقه شو گرفت و فریاد زد :
- داری چه غلطی میکنی؟
به چه حقی این پوستر رو از برد کندی؟
شهریار یقه شو از دست پسر بی اعصابی که روبرومون بود درآورد و گفت :
- تو دیگه چی میگی؟
@fatemieh_1401
پسر جوون به سینه ی شهریار کوبید و به دیوار چسبوندش و به حالت تهدید گفت :
- نکنه تو هم از اون جوجه فکلی های طرفدار رژیمی ها؟
ای که خدا نسل همه تون رو برداره ...
به سمتش رفتم و تلاش کردم از هم جداشون کنم.
یهو فریاد زد :
- آی بچه ها ... بیاید که نفوذی جیره خور نظام رو پیدا کردم
داشتن پوستر های مهسا رو از روی برد میکندن !
یهو چندین دختر و پسر به سمت ما هجوم آوردن.
قبل از اینکه بتونم شهریار و اون پسره رو جدا کنم یا حرفی بزنم ؛
مشت محکمی بهم خورد!
تلو تلو خوردم ...
چشمم تار شد و خودم رو کنترل کردم
شهریار و اون پسره درگیر بودن و به شدت در حال کتک کاری بودن!
شروع کردم به فریاد زدن :
- دارین چیکار میکنید ... !
واسه چی برای چیزی که هنوز علتش مشخص نشده جنجال به پا میکنید؟
مثلاً شما قشر تحصیلکرده ی جامعه هستین!
یهو یکی از دخترا شروع کرد به فریاد زدن و گفت :
- تو یکی دیگه خفه شو!
مگه این رژیم و نظام به فکر ما تحصیلکرده های نخبه هست؟
تا کی باید سکوت کنیم؟
تا کی باید یه مشت عوضی مسئول و غیر مسئول و آخوند زاده به ما حکومت کنن؟
زدن دختر مردم رو کشتن میفهمی؟
موهاش رو از جلوی مقنعه بیرون کشید و گفت :
- واسه همین یه لاخه مو ...
جمعیت زیادی دورمون جمع شده بود
و به نشانه ی حمایت از اون دختره همگی جیغ و کف و هورا و سوت بلبلی میزدن!!
به سمت شهریار برگشتم
مشت محکمی روانه ی پسرجوون کرد و روی زمین افتاد.
یهو جمعیت به شهریار حمله کردن.
دختری که مشغول سخنرانی بود بازم شروع کرد به فریاد زدن :
@fatemieh_1401
- ای که بر پدر و جد و آبادتون لعنت که همه چی رو از ما گرفتین!
کل دنیا داره پیشرفت میکنه و اون وقت شما لَنگ همین لَچِک روی سر زنای بدبختین!
نمیخوایم این حجاب جهنمی تون رو ...!
👇 @fatemieh_1401
یهو مقنعه از سرش کشید و موهای بور رنگ شده ش رو نمایان کرد ...!
دخترای جوونی که اطرافش بودن همگی مقنعه شون رو در آورن.
پسرا که مشخص نبود واقعاً طرفدار جنبش راه افتاده بودن،
یا خوشحال از کشف حجاب هم کلاسی های دخترشون ؛
همگی شروع کردن به دست زدن و شعار دادن!
محشر کبری به پا شده بود انگار ...
فرار و بر قرار ترجیح دادم و به هر بدبختی که بود شهریار رو از جمعیت جدا کردم.
یهو یکی بازوم رو گرفت و گفت :
- کجا جوجه فُکلی؟
به سمت صدا برگشتم
یه پسر جوون که چندسالی از من بزرگتر بود و هیکل درشت تری داشت یقه مو گرفت و گفت :
- نشد دیگه ...
نمیشه که جنگ و هیاهو رو راه بندازین و در برین؟
آی ایهاالناس !
این پسره همونه که عکس بی حجاب مهسا رو توی سطل آشغال انداخت ...
اینا همون جوجه امنیتی های دانشگان که یه عمر به اسم همکلاسی داشتن ذاغ سیاه ما رو چوب میزدن
و به کمیته انضباطی و حراست راپورتمون رو میدادن!
حالا وقتشه ما از خجالت این عوضی های آخوند زاده در بیایم!
قبل از اینکه بتونم از خودم دفاعی بکنم مشت سنگینی پای چشمم حواله شد!
و شهریار که به سختی از مهلکه جدا شده بود بازم مشغول کتک کاری شد ...
ادامه دارد ...
@fatemieh_1401
#م_علیپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸اگه رأی ندی چه اتفاقی می افته؟!🤔
🔸اگه شما هم عقیده داری نباید رأی داد، حتماً ببینید👌
#پیشنهاد_دانلود
✅ افق_اردستان
🌏 @Ofogh_Ardestan