eitaa logo
کانال ثامن
192 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
9.5هزار ویدیو
116 فایل
'بسم‌رب‌الامیرالمومنین' فردا دیر است! رهبر انقلاب: نیازهای مربوط به آینده نیازهایی است که اگر شما امروز به فکر نیفتید و برایش کاری انجام ندهید، فردا درخواهید ماند؛ یعنی فردا گیر میکنید . . .🌱 -مقام‌معظم‌رهبری ۱۴۰۰/۱۱/۳🖇 ارتباط با مدیر کانال @Yarogh
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم قسمت ۵٧ داستان کاردینال رو با هم بخونیم تکرار میکنم اونهایی که مشکل قلبی دارن و کودکان زیر ١٨ سال از اینجای داستان به بعد رودنبال نکنند از اینجای داستان به بعد هیجان به اوج میرسه و مقداری ترسناک میشه اونهایی که مشکل قلبی دارن یا از خانمهای باردار هستند لطفاً قسمتهای آینده رو نخونید
📚 📖 *امیر آقای مقدم و مباشر به سرعت از اتاق بیرون رفتن. برادرِ مباشر روبروی من و شهریار که تازه به هوش اومده بودیم نشست. شهریار با عصبانیت پاهاش رو به زمین کوبید. صدف عابدینی هم کم کم بیدار شد. به اطراف اتاق نگاه کردم. پر بود از انواع مجسمه های " تاکسی درمی " !‌ از دیدن اون تعداد از حیوانات خشک شده که انگار همگی زنده بودن و به ما چشم دوخته بودن وحشت کردم. چندین آینه ی خیلی بزرگ توی اتاق نصب بود ... فضای اینجا هم مثلِ‌خونه ی اولِ ملّا شالیکار توی شمال؛ به شدت فضای سنگینی داشت. اونقدر که حس‌میکردی هیچوقت نمیتونی از اینجا بیرون بری و راه رهایی بسته شده ... ! صدف عابدینی هم‌ مثل من به مجسمه ها خیره شده بود! چند دقیقه ی بعد مباشر و آقای مقدم وارد اتاق شدن. مباشر با حالت دستوری به برادرش گفت : - یالا بیارش توی اتاق مُلّا ... گفته باید از نزدیک اونو ببینه!‌ برادرِ مباشر به سمت صدف عابدینی رفت و صندلی چرخ داری که روش نشسته بود رو به حرکت درآورد.‌ شهریار به شدت با پاهاش به زمین کوبید و خودش رو تکون داد. صندلی از زمین جدا شد و شهریار هم که ظاهراً خوب آموزش دیده بود، با سر ضربه ی محکمی به شونه ی مباشر زد.‌ هر دو تلو تلو خوردن! وقتِ منفعل بودن نبود منم تقلا کردم تا مثه شهریار حرکتی بزنم. ولی آقای مقدم منو نگه داشت و چسب رو از دهن مون کند و گفت : - این دیوونه بازی ها چیه که در میارین؟! با عصبانیت فریاد زدم : - ما دیوونه بازی درمیاریم یا شما؟ چی از جون مون میخواین؟! برای چی ما رو گروگان گرفتین؟! آقای مقدم خندید و گفت : - چی دارین که کسی بخواد شما رو گروگان بگیره؟! تموم کسایی که وارد این حریم بشن باید از نظر ماورایی بررسی بشن.‌ و شما توی اون مرحله هستین. منتها چون بی خبر بودین مجبور شدن اینطوری نگه تون دارن. تا مثه این آقا شهریار ما کمتر وول بخورین. شهریار با عصبانیت سرش رو تکون داد. آقای مقدم چسب جلوی دهنِ شهریار و صدف رو هم‌‌ کند. شهریار شروع به فریاد کرد : - اگه جرات دارین دست منو باز کنید تا بهتون نشون بدم با کی طرفین؟! شما چه کاره هستین؟ کدوم خدا و پیغمبر رو میپرستین؟!‌ چرا ما رو ول نمیکنید؟! من و امیر به جهنم این دختره بیچاره چه گناهی کرده که ۲ روزه اینجا گیر افتاده! خانواده ش نگران میشن. صدف به اینجای حرفای شهریار که رسید شروع به گریه کرد و گفت : - تو رو خدا حداقل بزارید من یه زنگ به پدر و مادرم بزنم ... پدرم از کار افتاده و تو خونه ست. اگه بفهمه من الان کجام‌ سکته میکنه.‌ برادرِ مباشر بدون توجه به حرف های صدف اون رو با صندلی دنبال خودش کشید. شهریار شروع کرد به فریاد کشیدن : - نامزد من رو داری کدوم گوری میبری بی شرف! ولش کن! آقای مقدم به سمت شهریار رفت و گفت : - آروم باش کاری باهاش ندارن، فقط چند تا سواله همین. - خودتی ... اگه راس میگی منم اونجا ببر تا ببینم. آقای مقدم خم شد و دستای من و شهریار رو باز کرد و گفت : - شما هم دنبال من بیاین اما حق ندارین حتی ۱ کلمه حرف بزنید. با عجله دنبال آقای مقدم رفتیم. در سالن بزرگی که درب های لوکسی داشت رو باز کرد. مُلّا مثل نگهبانِ در جهنم چشم‌ از صدف برنمیداشت. رو بهش با صدایی که انگار از ته چاه در می اومد گفت : - از کی با خبری که این قابلیت رو داری؟ صدف با تعجب گفت : - کدوم قابلیّت؟!!! مباشر که انگار عصبی شده بود صندلی صدف رو تکون داد و گفت : - وقتی مُلّا چیزی میپرسه فقط جواب میدی فهمیدی؟‌تو هیچ سوالی نمیپرسی! صدف که انگار خیره سر تر از این حرف ها بود گفت : - خب میگه از کی این قابلیت رو داری. چه قابلیتی دارم که خودم بی خبرم؟! مباشر سرش رو به صدف نزدیک کرد و گفت : - میخوای بگی که هیچ حالت غیرطبیعی در خودت نداری؟ صدف بازم با تعجب گفت : - نه ... چه حالتی؟! مُلّا که انگار امروز به اذن الهی شفا پیدا کرده بود و به زبون اومد بود ؛ رو به صدف گفت : - از کِی متوجه تغییر حالتت شدی؟ بگو ببینم‌چی می بینی؟ صدف رنگش مثل گچ سفید شد و گفت : - در مورد چی حرف میزنید؟! من هیچ قابلیتی ندارم! مباشر این بار فریاد زد : - یعنی نمیدونی که یه " مدیوم " هستی؟! من و شهریار هم مثل صدف دهن مون باز شد. شهریار رو به مباشر گفت : - منظورتون اینه صدف عالم ماوراء رو می بینه؟!‌ صدف به لکنت افتاد و گفت : - مگه من دیوونه م که سمت این چیزا برم ؟! مُلّا بازم باصدای آرومش گفت : - هیچ حالت غیر طبیعی در خودت سراغ نداری؟! صدف با تردید جواب داد : - من فقط زیاد خواب می بینم و اکثر خواب هامم خیلی زود تعبیر میشه همین ... آقای مقدم رو به صدف عابدینی گفت : - قضیه داره جالبتر میشه ، چند نمونه ش رو بگید ما هم بشنوییم!!! 👇https://eitaa.com/fatemieh_1401
صدف آب دهنش رو قورت داد و گفت : - مثلاً گاهی وقتا خواب مُرده ها رو می بینم. هفته پیش شوهر عمه م‌ خوابم اومد و گفت که به زنم بگو پولی که دنبالشی تو کتابخونه ست‌. یا یه شب خواب همسایه رو دیدم گفت برو به دخترم بگو که این پسره شارلاتانه زنش نشو. بعد منم به دخترش گفتم! اون و نامزدش هم یه دل سیر کتکم زدن فکر کردن از خودم درآوردم‌. برای همین مامانم قسمم داد دیگه هیچوقت خواب هام رو تعریف نکنم !! مباشر رو به صدف گفت : - کسی دیگه هم توی خانواده دارین که مثل تو باشه؟ صدف با تردید گفت : - مامانم میگه خاله مم اینجوریه! اما من که ندیدم تا حالا خوابی تعریف بکنه!‌ آقای مقدم رو به مباشر گفت : - خب حالا کسی که رویای واقعی ببینه مگه چه مزیتی داره؟! مباشر رو کرد به آقای مقدم و گفت : - این دختر خبر نداره که " مدیوم " هست. اون میتونه واسطه ی بین ابعاد و عوالم باشه. میتونیم از این استعداد ارثی که داره خیلی استفاده کنیم ...! صدف به خودش لرزید و گفت : - من هیچ استعدادی ندارم! فقط چند تا خواب دیدم‌ همین ... تو رو خدا دست از سرم بردارین! بابا من درس هامم به زور پاس میکنم. اینم آقا شهریار اینجا حیّ و حاضر ... میتونه شهادت بده من زبان هم به بدبختی دارم یاد میگیرم!! مباشر نگاهی به آقای مقدم‌ کرد و گفت : - همونطور که خواستین میتونیم این دو تا پسر رو بهت پس بدیم. یادت نره که قول دادی به طور کامل بهشون آموزش بدی تا وارد سیستم بشن که اگه ندی خودت میدونی چه بلایی سرشون میاد... شهریار وسط حرف شون پرید و گفت : - یعنی چی؟! نکنه میخواین ما رو هم بوخوری کنید جن و پری براتون ببینیم؟! مباشر نیشخندِ مضحکی زد و گفت : - خوشبختانه شما یک نفر در این علوم به شدت احمق هستی! اما ممکنه یه روز از خیابون رد بشی و بطور کاملاً اتفاقی یه ماشین با سرعت بهتون بزنه و ... تمام. یا شما آقای مسکوتِ‌پر رمز و راز ! ممکنه که با خودت فکر کنی که چقدر ایمان داری. اما ممکنه یه روز یهویی بفهمی که اصلاً از این خبرا نبوده و ... آقای مقدم وسط حرف مباشر پرید و گفت : - بهتون گفتم که بهشون کاملاً آموزش میدم. نیازی به تهدید نیست. اینا یه مشت بچه نیستن که از خردسالی توی مهدکودک ها دارین با ترس ازشون میخواین خیلی کارایی که میخواین رو انجام بدن تا شما به خواسته تون برسید. ناسلامتی با دو تا نخبه طرفین ... اینا خودشون عاقل و بالغ هستن و اگه بفهمن توی همکاری و رفاقت با ما چقدر جاه و مقام و پول و اقامت و ... هست. مطمئنم خودشون با کلّه جلو میان و همکاری میکنن ... ! شهریار رو به آقای مقدم گفت : - تکلیف صدف چی میشه پس ... ؟! مباشر رو به ما جواب داد : - این دختر باااااید اینجا بمونه تا خوب یاد بگیره چه قابلیّت هایی داره! و بتونه درست ازشون استفاده کنه ... ادامه دارد ... https://eitaa.com/fatemieh_1401
نکته روز : حق میهمان به صاحبخانه اینه که اگر تقاضایی کرد صاحبخانه اجابت کنه الان که همه ما میهمان خدا هستیم هر چی از خدا بخواهیم ان شاالله مورد پذیرش قرار میگیره فقط باید زرنگ باشیم که چی بخواهیم یکی ظهور امام زمان عج رو میخواد یکی عاقبت بخیری خودش و بچه هاش یکی بچه میخواد یکی رفع شدن مشکل زندگیش رو میخواد .... تو چی میخوای؟؟؟؟؟ https://eitaa.com/fatemieh_1401
34.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا انتشار فوری در گروه ها و کانال ها https://eitaa.com/fatemieh_1401
🏝آداب عید نوروز ❶انجام غسل در عید نوروز: 🟢امام صادق(ع)فرمودند: در روز عید نوروز غسل بنما و بهترین و پاکیزه‌ترین لباس‌‌های خود را بپوش. 📗«وسایل الشیعه» جلد۲ صفحه ۴۲۸ ❷ روزه در عید نوروز: 🟢 امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که روز رسید پس غسلی بنما و پاکیزه‌ترین جامه‌های خود را بپوش و به بهترین بوی‌ها خود را خوشبو گردان و در این روز روزه بگیر. 📗الحدائق، ج ۱۳، ص ۳۸ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا مدبر الامور حالا که از حرمم اینقدره دور یا مقلب القلوب حال من تو کربلاته خوبه خوب ❤️ پیشاپیش عید_نوروز بر شما می خانواده محترمتان مبارکباد💐 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌🇮🇷☫بسیجیان عزیزبه جمع کانال اگاهسازی امام صادق علیه السلام بپیوندید👇 سال مهار تورم ، رشد تولیدگرامی باد 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 @agahsazi_imam_sadegh 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️حداقل حقوق کارگران ۳۵ درصد افزایش یافت وزیر کار: 🔹حداقل حقوق کارگران حدود ۳۵ درصد افزایش یافت. 🔹به فیش حقوقی کارگران متأهل حق عائله‌مندی نیز اضافه خواهد شد. 🔹میزان افزایش دستمزد سایر سطوح هم ۲۲ درصد به اضافه رقم ثابت تعیین شد. 🔹حداقل حقوق کارگران در سال ۱۴۰۳، ۱۱ میلیون و ۱۰۷ هزار تومان خواهد بود.‌ https://eitaa.com/fatemieh_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال نو را پیشاپیش به همۀ شما گرامیان تبرک عرض می کند 🌸 ان شا الله که سال پر خیر و برکتی داشته باشید و امسال سال ظهور آقا و مولایمان امام زمانمان (أرواحنا فداه) باشد 🤲https://eitaa.com/fatemieh_1401
📙 خوانش کتاب دکل بچه ها! عذر میخواهم که این را میگویم این مستشاران این قدر کثیف و از خود راضی بودند که طبق خاطرات شفاهی یکی از مسئولین زمان پهلوی، بعداز ظهرها راه میافتادند در خیابانهای تهران و زنهایی را که به همراه شوهر خود قدم میزدند برای خود انتخاب میکردند. این وضع مملکت ما بود این یعنی اوج وادادگی و حقارت و ذلیل بودن. در مملکت ما عقب ماندگیهای شرم آور تا دلتان بخواهد زیاد بود؛ هم از لحاظ علمی، هم صنعت هم ،تولید هم نظامی ما در تولید علم و فناوری، صفر بودیم. در صنعت به جز مونتاژ و روی هم سوار کردن قطعات و در علم به جز ترجمه کردن هنری نداشتیم. - بچه ها اگر فقط گوشه ای از حجم زیاد حقارت و عقب ماندگی پیش از انقلاب را بگویم باید بنشینیم و تا شب زار بزنیم و گریه کنیم. روزی بود که در این مملکت از پاکستان و هند پزشک عمومی وارد میکردیم، اما اکنون کجا هستیم؟ - بچه ها ما حتی برای ساختن یک پل در داخل کشورمان، باید از فرنگ، مهندس میآوردیم؛ یعنی حتی علم ساختن یک پل را هم نداشتیم. آن قدر بدبخت و منفعل بودیم که مهندسان خارجی برای کار در ایران، حق توحش می گرفتند. یکی پرسید حق توحش دیگر چیست؟ گفتم: یعنی داخل فیش حقوقی آن مهندس فرنگی غیر از حق عائله و بدی آب و هوا یک گزینه بود به نام حق توحّش؛ معنایش این بود که آنها دارند بین یک مشت آدم وحشی و نفهم یعنی ما ایرانیها کار میکنند، پس باید حقوق بیشتری بابت کار کردن در ایران بگیریم. صدای نچ نچ چند نفر از بچه ها از ته کلاس به گوش رسید؛ صدایی که گویای تعجب و شگفت زدگی آنها بود گفتم بله بچه‌ها، حق ماست که بدانیم یک روزی در این مملکت با لایحه‌ی کاپیتولاسیون، در اوج تحقیر بودیم. این لایحه چه بود؟ با این لایحه و قانون پذیرفته بودیم که بالاترین مقام مملکت ما در مقابل سگ آمریکایی قرار میگرفت؛ یعنی اگر یک سرباز آمریکایی شاه مملکت ما را میکشت ما حق محاکمه‌ی او را در داخل کشورمان نداشتیم اما اگر شاه ما یک سگ آمریکایی را میکشت، باید میرفت آمریکا تا محاکمه شود؛ یعنی یک آمریکایی در ایران در کمال امنیت راست راست راه میرفت و کسی حق نداشت به او بگوید بالای چشمت ابروست. شهید بخارایی چرا حسنعلی منصور را کشت؟ چون میدانست کاپیتولاسیون یعنی چه او میدانست که ایران برای یک انگلیسی و آمریکایی ویلایی شده که سگ و گربه‌های غربی عزیز دردانه‌های این ویلا و ناموس من و شما، کنیزان آنها هستند. - خب بچه ها اگر مملکتی تا این حد تحقیر شود که حق توحش از او بگیرند یا حق محاکمه‌ی شاه مملکت را به خاطر کشتن سگ آمریکایی داشته باشند معنایش چیست؟ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛ یعنی مشخص است که مملکت ما در همه ی امور، واداده و تحت سلطه ی بیگانه بود. معروف است که میگویند شکل کشور ما در نقشه مثل نهنگ بوده، اما الآن مثل یک گربه است؛ یعنی تُندوتُند در معاهدات و قراردادهای ضعیف یا به بهانه‌های مختلف یک تکه از کشور را مثل نقل و نبات بذل و بخشش میکردند کشور بحرین نمونه‌ی کوچک آن است که استان چهاردهم ما بود هویدا گفته بود «بحرین دختر ما است، دختر، بزرگ میشود و به خانه‌ی شوهر میرود و بحرین در سال ۱۳۵۰ از ایران جدا شد. - در دوران قاجار، طی قراردادهای پاریس و ترکمنچای و گلستان، وسعت زیادی از مساحت ایران کم شد. در این قراردادها افغانستان، گرجستان ارمنستان بخشی از ترکیه مثل کوه آرارات از ایران جدا شد. تقریباً ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع از مساحت ما کاسته شد و به روسیه ملحق شد. بحث که به این جا رسید حمید گفت: حاج آقا کم شدن مساحت کشور که بهتر است چون اداره ی آن آسان تر میشود. گفتم آفرین حمید آقا باز هم به موقع به بحث ما کمک کردی و به نکته ی خوبی اشاره کردی این سؤال را قبلاً دانش آموز دیگری از من پرسیده بود و من اینطور جوابش را دادم که اولاً وسعت کشور خود یک عامل اقتدار است، چرا؟ چون وسعت بیشتر جمعیت بیشتری دارد و جمعیت نیز از فاکتورهای قدرت حساب میشود. بگذارید مثال ساده‌ای بزنم فرض کنید با یک نفر دعوایتان میشود یک برادر دارید و یک دایی و پسر دایی به همراه پدرتان می آیید سرکوچه برای دعوا منتظر میشوید تا طرفتان هم بیاید. زنگ میزنید به او صدایتان را هم میاندازید توی گلو و با صدای کلفت میگویید بابا چرا نمیایی؟ میخواهم پدرت را در بیاورم چند دقیقه میگذرد، میبینید طرف دعوایتان سر کوچه پیدایش شد اما هفت تا برادر گردن کلفتش ده تا عمو و دایی و بیست تا پسرهای گنده لاتشان نیز همراهش هستند. خب، همان اوّل شما کُپ میکنید چرا؟ چون جمعیت و تعدادشان بالاست. پس بچه ها جمعیت یک کشور میتواند یکی از عوامل اقتدار و بازدارنده از تهاجم دشمن باشد... ادامه دارد. https://eitaa.com/fatemieh_1401