49.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخوای بدونی ایران اپوزیسیون داره یانه
میخوای بدونی ننگ تاریخ کیه
میخوای بدونی بی وطن کیه
میخوای بدونی خارج از ایران چه خبره
میخوای بدونی چرا دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی الان تمام قد دارن ازش دفاع میکنند،حتماً این صحبتهای استاد محمد ندیمی را با دقت گوش کن
و اما حرف آخرم:
هموطنان عزیزم توی این چند هزار سال که از قدمت ایران میگذره میلیونها نفر (مرد،زن) برای دفاع از این سرزمین به خاک افتادند و در خون پاکشان غلطیدند
فرزندان بسیاری یتیم شدند
مادران فراوانی داغدار جوانانشان شدند
زنان بیشماری شوهر از دست دادند
تا اینکه اجنبی به این خاک مقدس پای نگذارد
گذشتگان و نیاکان ما درقبال ایران به وظیفه خودشان عمل کردند و اینک این کشور را به ما سپرده اند
حال نوبت ماست که از سرزمین مادری دفاع کنیم و اجازه ندهیم کسی چشم طمع به این آب و خاک داشته باشد
#پاینده_ایران
#همیشه_ایران
#برای_ایران
http://eitaa.com/fatemiioon135
۲۰۲۲۱۱۰۲۱۸۵۴۰۸.mp3
4.77M
#پیشنهاددانلود
#نشرحداکثری
📣📣جهت همکاری برای معرفی ازدواج به کاربری زیر پیام بدهید.
روابط عمومی هیأت خواهران فاطمیون
📲ارسال برای فعالین عرصهی #جهادازدواج
http://eitaa.com/fatemiioon
http://eitaa.com/fatemiioon135
-807395584_-1501276087.mp3
7.98M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان
📥 Khl.ink/f/51250
http://eitaa.com/fatemiioon135
✴️ پنجشنبه 👈 ۱۲ آبان / عقرب۱۴۰۱
👈۸ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۳ نوامبر ۲۰۲۲
🕋 مناسبتهای دینی و اسلامی👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میلاد مسعود امام حسن عسگری علیه السلام "۲۲۲ هجری قمری"
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🎇 امور دینی و اسلامی👇
❇️امروز برای امور زیر مناسب است:
✅خرید و فروش
✅ورود بر روسا و بزرگان
✅شروع به هر کاری و شغل مشروعی
✅و در پی خواستهها رفتن خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب میشود.
👶 زایمان خوب و نوزادش عمرش طولانی باشد إنشاءألله.
🚘 مسافرت: مسافرت همراه صدقه باشد.
❤️ مباشرت و مجامعت👇
💞 امروز: مباشرت امروز هنگام زوال ظهر مستحب و فرزند حاصل عاقل و سیاستمدار و آقا و بزرگوار خواهد شد و هیچ گونه نادرستی و انحرافی در او نباشد إنشاءألله.
🔭احکام نجوم👇
🌗 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فرزند به گهواره نهادن
✳️از شیر گرفتن کودک
✳️دعوت گرفتن از افراد
✳️دیدار با بزرگان و اشراف
✳️آغاز معالجه و درمان
✳️ آغاز به کار و شغل
✳️آغاز امور آموزشی و تعلیمی مثل رانندگی
✳️دادن سفارشات کالا و اجناس
✳️بذر پاشی
✳️ونو بریدن و نو پوشیدن نیک است.
❤️ امشب: امشب (شبِ جمعه)، فرزند پس از فضیلت عشاء، خطیبی بسیار نطاق و بیان فصیح و گفتاری دلربا خواهد داشت.
💇♂ اصلاح سر و صورت👇
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری، باعث بیماری میشود.
💉💉حجامت فصد👇
#حجامت و فصد باعث درد سر میشود.
🙄 تعبیر خواب👇
خوابی که (شب جمعه) دیده
شود تعبیرش طبق آیهی ۹ سوره مبارکه "توبه" است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا...
و مفهوم آن این است که دو نفر برای قطع معامله ای نزد خواب بیننده بیایند و از این قبیل امور و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن👇
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز👇
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره👇
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر (وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت سیزدهم:
چطور تشکر کنم؟
اون روز من و حنیف رو با هم صدا کردن ... ملاقاتی داشتیم ... ملاقاتی داشتن حنیف چیز جدیدی نبود ... اما من؟ ... من کسی رو نداشتم که بیاد ملاقاتم ... در واقع توی ۸ سال گذشته هم کسی برای ملاقاتم نیومده بود ... تا سالن ملاقات فقط به این فکر میکردم که کی ممکنه باشه؟ ... .
.
برای اولین بار وارد سالن ملاقات شدم ... میز و صندلیهای منظم با فاصله از هم چیده شده بودن و پای هر میز یه نگهبان ایستاده بود ... شماره میز من و حنیف با هم یکی بود ... خیلی تعجب کردم ... .
.
همسرش بود ... با دیدن ما از جاش بلند شد و با محبت بهش سلام کرد ... حنیف، من رو به همسرش معرفی کرد ... اون هم با حالت خاصی گفت: پس شما استنلی هستید؟ حنیف خیلی از شما برام تعریف کرده بود ولی اصلا فکر نمیکردم اینقدر جوان باشید ...
.
اینو که گفت ناخودآگاه و سریع گفتم: ۲۵ سالمه ... از حالت من خندهاش گرفت ... دست کرد توی یه پاکت و یه تی شرت رو گذاشت جلوی من ... .
واقعا معذرت میخوام ... من بسته بندیش کرده بودم اما اینجا بازش کردن ... خیلی دلم میخواست دوست شوهرم رو ببینم و ازش تشکر کنم که حنیف اینجا تنها نیست ... امیدوارم اندازه تون باشه ... .
.
اون پشت سر هم و با وجد خاصی صحبت میکرد ... من خشکم زده بود ... نمیتونستم چشم از اون تی شرت بردارم ... اولین بار بود که کسی به من هدیه میداد ... اصلا نمیدونستم چی باید بگم یا چطور باید تشکر کنم ... .
.
توی فیلمها دیده بودم وقتی کسی هدیه میگرفت ... اگر شخص مقابل خانم بود، اونو بغل میکرد و تشکر میکرد ... و اگر مرد بود، بستگی به نزدیکی رابطه شون داشت ... .
.
مثل فنر از جا پریدم ... یه قدم که رفتم جلو تازه حواسم جمع شد اونها مسلمانن ... رفتم سمت حنیف و همین طور که نشسته بود بغلش کردم و زدم روی شونهاش ... .
بغض چنان مسیر گلوم رو پر کرده بود که نمیتونستم حرفی بزنم ... نگهبان هم با حالت خاصی زل زده بود توی چشمم ...
ادامه دارد...
http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت چهاردهم:
خداحافظ حنیف
سریع تی شرت رو برداشتم و خداحافظی کردم ... قطعا اون دلش میخواست با همسرش تنها صحبت کنه ...
.
از اونجا که اومدم بیرون، از شدت خوشحالی مثل بچهها بالا و پایین میپریدم و به اون تی شرت نگاه میکردم ... یکی از دور با تمسخر صدام زد ... هی استنلی، میبینم بالاخره دیوونه شدی ... و منم در حالی که میخندیدم بلند داد زدم ... آره یه دیوونه خوشحال ... .
در حالی که اشک توی چشمهام حلقه زده بود؛ میخندیدم ... اصلا یادم نمیاومد آخرین بار که خندیده بودم یا حتی لبخند زده بودم کی بود ... .
تمام شب به اون تی شرت نگاه میکردم ... برام مثل یه گنجینه طلا با ارزش بود ... .
.
یک سال آخر هم مثل برق و باد گذشت ... روز آخر، بدجور بغض گلوم رو گرفته بود ... دلم میخواست منم مثل حنیف حبس ابد بودم و اونجا میموندم ... .
بیرون از زندان، نه کسی رو داشتم که منتظرم باشه، نه جایی رو داشتم که برم ... بیرون همون جهنم همیشگی بود ... اما توی زندان یه دوست واقعی داشتم ... .
.
پام رو از در گذاشتم بیرون ... ویل، برادر جاستین دم در ایستاده بود ... تنها چیزی که هرگز فکرش رو هم نمیکردم ...
.
بعد از ۹ سال سر و کلهاش پیدا شده بود... با ناراحتی، ژست خاصی گرفتم ... اومدم راهم رو بکشم برم که صدام زد ... همین که زنده از اونجا اومدی بیرون یعنی زبر و زرنگتر از قبل شدی ... تا اینو گفت با مشت خوابوندم توی صورتش ...
ادامه دارد...
http://eitaa.com/fatemiioon135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ اعترافات نفر دوم حادثه تروریستی حرم #شاهچراغ
http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان 📥 Khl.ink/f/51250 http://eitaa.com/fa
کدام رهبر در جهان، در جمع دانشآموزان، چنین استراتژیک سخن میگوید؟ باورش هم سخت است که باور یک رهبر به دانشآموزانش تا این حد جدی باشد.
☘کانال تحلیل های اقتصادی دکترحمیدرضا مقصودی
هیأت خواهران فاطمیون تهران
امشب🌛۲۲۳۱۰🌜 صلوات امشب کم شدا... توی این سه شب تا الان ۶۹۱۵۶ تا صلوات برای ظهور امام زمان شده...
امروز ۱۷,۶۴۴ صلوات تا الان
جمع کل تا الان ۸۶,۴۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
بدو بدو صلوات
پیام امام خمینی به طیب حاجرضایی چه بود
طیب در پیامی از زندان به امام ضمن بیان زندگی و بدکرداریهایش قسم میخورد که به امام خیانت نکرده است و امام نیز در پاسخ میفرمایند: «آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیینکننده است؛ ببین در آخرین صفحه کتابت چه مینویسی»
در میان سردسته اراذل و اوباشی که در جریان کودتای 28 مرداد 1332 نقش داشتند و بعدها به«تاجبخش» معروف شدند دو چهره سرشناس وجود داشت که سرنوشتی کاملا متفاوت با هم پیدا کردند؛ طیب حاج رضایی و شعبان جعفری، هر دو آنها جزو لوطیهایی بودند که در «زورخانه» پا گرفته و رشد کرده بودند و «گندهلات» شدند، جاهلهایی که وقتی با نوچههایشان در گذری دیده میشدند برای هر عابر ناآشنایی رعب و وحشت میآفریدند، اراذلی که نان و نامشان از دعوا و زورگویی و چاقوکشی به دست میآمد و شاهکارشان به هم ریختن پایتخت در روز کودتا علیه دولت مردمی دکتر محمد مصدق بود.
طیب شهید شد و شعبان از وطن گریخت تا دست روزگار، طومار حیاتش را در 28 مرداد 1385 در هم بپیچد تا حتی مرگش نیز یادآور ننگی تاریخی باشد که به نام او نوشته شده است.
راستی چه تفاوتی میان سرشت «طیب» و «شعبان» بود که سرنوشتشان این همه متفاوت شد؟! اگر کسی در روزگار جوانی آن دو میخواست دربارهشان قضاوت کند هر دو را از یک قماش میدید که تنها فرقشان این بود که یکی«مولوی» را قرق میکرد و آن یکی«سنگلج» را؛ اما آنها که با طیب دمخور بودند، میدیدند که او«مردانگی»هایی دارد که شعبان ندارد و این راز سعادت طیب است.
شهید حاج اسماعیل رضایی و شهید طیب حاج رضایی، از بارفروشان میدان بار تهران بودند که در برپایی قیام 15 خرداد 1342 نقش مۆثری داشتند.
پس از واقعه 15 خرداد، طیب حاج رضایی به عنوان یکی از محرکین اصلی تحت تعقیب قرار گرفت به طوری که فرمانداری نظامی تهران طی گزارشی ویژه، به شاه اعلام کرد شخص طیب حاج رضایی مسئوول اصلی این اقدامات است.
طیب» ده سال پس از کودتا به جرم راهاندازی راهپیمایی در 15 خرداد 1342 در میدان تیر حشمتیه تیرباران شد تا نامش آبرویی برای بچهمحلهایش باشد و مظهر بزرگی و عزت؛ اما شعبان جعفری، «شعبون بیمخ» ماند تا هر عامل فشار و عمله زورمداری را به نام او بخوانند
از آن پس، طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی دستگیر شدند و به مدت 5 ماه در زندان زیر شکنجهها مقاومت کردند. پایمردی آنان به حدی بود که شهادت را بر عفو شاه ترجیح دادند.
شهید طیب دربرابر همه شکنجهها و سختیهای زندان مقاومت کرد و مردانه ایستاد. او حاضر نشد از راه جدیدی که انتخاب کرده بود جدا شود و علیه نهضت اسلامی موضعی بگیرد. به همین دلیل نیز وی به همراه اسماعیل رضایی، در دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در یازدهم آبان 1342 تیرباران شدند.
سرنوشت حر انقلاب
پس از تظاهرات 15 خرداد، محمد رضا پهلوی به دروغ در رسانهها گفت که مخالفانش از خارجیها پول گرفتهاند و با هدایت خارجیها قصد آشوب علیه وی را دارند.به ساواک نیز ماموریت داده میشود که اسنادی برای این دروغ شاه جعل کند که نصیری به یاد کینهاش از طیب افتاد.
طیب را به دلیل شرکت در تظاهرات 15 خرداد به همراه یکی از مبارزان انقلابی به نام حاج اسماعیل رضایی که اتفاقا نسبتی هم با طیب نداشت و از نظر فکری با وی تفاوتهای آشکار بسیار داشت، دستگیر میکنند.
از طرف شخص نصیری- رئیس ساواک- در زندان به طیب فشار میآورند که بگو از [ امام] خمینی پول گرفتهای تا آزادت کنیم.
طیب زیر شدیدترین شکنجهها که حتی از نظر جسمی به وی آسیب بسیاری وارد کرده بود، مقاومت کرده و در طول بازجوییها فقط میگفت به فرزند فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و سالار شهیدان حسین(علیه السلام) تهمت نمی زنم و خیانت نمیکنم.
حتی گفته میشود که طیب ساعاتی نصیری را سر کار گذاشته و به ظاهر قبول میکند که این حرف را بزند، اما شرط میگذارد که تنها در برابر (امام) خمینی میگویم. اما وقتی طیب را نزد امام میآورند به زانو درآمده و در مقابل ایشان قسم میخورد که تا حالا این سید خدا را ندیدهام که بخواهم از او پول بگیرم.
وی از طریق خانوادهاش در دوران زندان به امام پیامی فرستاد که پاسخ امام، افکار او را که حالا مدتی است دگرگون شده، به سمت روشنایی سوق میدهد.
تمام زندگی طیب با همین یک جمله تغییر میکند و وی تا پای چوبه داری که برای او تدارک دیده بودند، به قول خودش به فرزند زهرای مرضیه(سلام الله علیها) و حسین(علیهالسلام) خیانت نکرد و حّر انقلاب شد.
امام خمینی(رحمةالله علیه) نیز پس از شنیدن سرنوشت طیب و اعدام وی، از تمام طلاب حوزه علمیه قم میخواهد که به پاداش استقامتی که در راه ایمانش داشت، برای وی روزه گرفته و نماز بخوانند.
http://eitaa.com/fatemiioon135
🌺💐💐💐❤️❤️❤️💐💐💐🌺
📣📣توجه توجه📣📣
هیأت خواهران فاطمیون برگزار میکند👇
روز ولادت حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام را جشن میگیریم🦋💐
زمان: پنجشنبه، ۱۲ آبان ۱۴۰۱
ساعت شروع: ساعت ۱۵
نشانی: قم
✅ سخنران: سرکار خانم اسدیان
✅ همنوا با نفس گرم مداحان اهلبیت علیهم السلام
✅همراه با سرگرمی برای کودکان (مهد کودک)
✅ به علت درخواست بعضی از اعضای کانال، پخش زنده در ایتا👇داریم
https://eitaa.com/fatemiioon135
و هورسا👇
https://www.hoorsa.com/fatemiioon135
✅ نکته👇
آغاز سخنرانی پس از ۱۵:۳۰ میباشد.
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
http://eitaa.com/fatemiioon135
بسم الله الرحمن الرحیم
شناخت #ولایت_فقیه و حضرت امام
خامنهای از دیدگاه علما و مراجع تقلید
۱- شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی:
آنهایی که ولایت فقیه را قبول ندارند درهر مقامی که باشند سرنگون خواهند شد - ولایت فقیه اصل همه اصلها در همه نسلهاست.
۲- آیت الله العظمی بهجت: در پاسخ به اینکه آقای خامنهای برای رهبری جواناند فرمودند:
همان یکبار که گفتند علی(علیهالسلام) جوان است برای هفت پشتمان کافیست.
۳- آیت الله العظمی وحید خراسانی:
من ایشان(امام خامنهای)را از قدیم میشناسم و در سَلیمُ النَّفس بودن ایشان تردیدی ندارم.
۴- آیت الله العظمی بهجت(رحمهالله):
من تضمین میکنم که اولیاء الهی تو را تنها نگذارند...
۵- علامه جوادی آملی
هر لفظی غیر از امام خامنهای جفاست به ایشان است.
۶- آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی:
تبعیت از حکم حکومتی ولی فقیه بر مراجع تقلید هم واجب است.
۷- آیتالله العظمی اراکی
وظیفه ما در برابر کسی که لحظه، لحظه عمرش برای میلیونها نفر مایه برکت است بسیار سنگین است.
۸- آیتالله العظمی فاضل لنکرانی
در مقام علمی و اجتهاد و فقاهت معظم له جای هیچ گونه تردید نیست.
۹- آیتالله العظمی مکارم شیرازی
اگر مقام معظم رهبری حرمت نداشته باشند امروز هیچ کدام از ما ایرانیها حرمت نخواهیم داشت.
۱۰- آیتالله العظمی سبحانی
رهبر انقلاب از نعمتهای الهی است و هر حرکتی که موجب تضعیف رهبری شود مسلماً حرام است.
۱۱- آیتالله العظمی گلپایگانی
تضعیف شما را حرام میدانم عمده، عظمت شماست
شما رهبر مسلمین هستید.
۱۲- آیتالله العظمی نوری همدانی
آیتالله خامنهای نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و در کل جهان فرمانده کل قواست.
۱۳- آیتالله العظمی شبیری زنجانی
من آقای خامنه ای را هم مجتهد میدانم هم عادل، من ایشان را بر بعضی از علمای معروف ترجیح میدهم.
۱۴- آیتالله العظمی صافی گلپایگانی
در نظامی که آقای خامنهای هست چه کسی را سراغ دارید که از ایشان مؤمنتر و دلسوز تر باشد.
۱۵- آیتالله العظمی علوی گرگانی
حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران از نظر تدبیر، سیاست و علم بهترین رهبر دنیاست.
۱۶- علامه حسن زاده آملی:
سینه خود را شکافتم، هرجای آسمان رفتم این سید رادیدم، باید قنبر خامنهای کبیر بود.
۱۷- آیتالله بهاءالدینی خطاب به امام خامنهای:
اجازه بدهید دستتان را ببوسم تا فردا که به محضر جدّهام زهرا (سلام الله علیها) مشرف شدم، عرض کنم دست ولی خود را بوسیدم.
۱۸- آیتالله مشکینی
ایشان(امام خامنهای) سایر شرایط ولایت امت و رهبری جامعهی اسلامی را به بهترین شکل داراست.
۱۹- آیتالله محمد مومن (بعد از انتخاب امام خامنهای در سال ۶۸)
بهتر از آقای خامنهای نداشتیم و این لطف خدا بود که به ذهن ما خطور کرد.
۲۰- آیتالله میرزا هاشم آملی:
انتخاب شما از سوی خبرگان موجب آرامش گردید چرا که شما صاحب درایت هستید.
۲۱- آیتالله خوشوقت:
حراست از حریم ولایت بر همگان واجب است.
۲۲- آیتالله صمدی آملی:
چشم بصیرت ایشان بسیار بسیار تیز است پس حرف ایشان را درست بفهمید و اجرا کنید.
۲۳- آیتالله شاه آبادی:
اگر این سید اولاد پیغمبر را رها کنیم واقعاً بی چارهایم.
مردم اگر به دین علاقه دارند باید بدانند فقط ایشان به درد میخورد.
۲۴- علامه مرحوم بهلول:
زهد آقای خامنهای بیشتر از من است، چرا که من چیزی ندارم ولی آقای
خامنهای میتوانند داشته باشند و زهد میورزند.
۲۵- هشدارآیت الله ناصری دربارۀ امام خامنهای - در آینده شاید مشکلاتی باشد سعی کنید از مقام رهبری جدا نشوید
بنده بینی و بین الله این رو احساس کردم که تذکر بدم
- وقتی امام عاشقان غایب است
- اطاعت از امام خامنهای واجب است
لبیک یا خامنهای
http://eitaa.com/fatemiioon_news
هیأت خواهران فاطمیون تهران
امروز ۱۷,۶۴۴ صلوات تا الان جمع کل تا الان ۸۶,۴۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشر
امشب ۲۳,۳۰۰ صلوات تا الان
جمع کل تا الان ۱۱۰,۰۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توضیحات استانداری البرز درباره وقایع امروز / شرایط استان عادی است
🔹 ولیپور، معاون سیاسی و امنیتی استانداری استان البرز: در اغتشاشات امروز در استان، یک نفر بسیجی با ضربات چاقوی اغتشاشگران به درجه رفیع شهادت نائل شد.
🔹در حال حاضر فضای استان آرام است و هیچ مشکلی وجود ندارد.
http://eitaa.com/fatemiioon135
ما متحدیم، دانش آموزانیم
ما پیرو خطِّ سیزده آبانیم
آینده نگار کشور ایرانیم
مردانه به پای این وطن میمانیم
از سمــت سپـــاه جمـــکران میآییم
با سیـــدعلی رهبــــرمان میآییم
در مسجد تو نمـــاز هم میخوانیم
با مهدے صاحــــبالزمان میآییم
#گهر
#مرگ_براسراییل
#امامزمان
@daftaresher110
ما پیرو خط سیزده آبانیم
ما پای نظام و شهدا میمانیم
این فتنهگران حاصل اسراییلند
یک راه برای فتنهها میدانیم
ما با سر پر درد میآییم ای قدس
با یک نگه سرد میآییم ای قدس
هر کودک و پیر و نوجوان در آن روز
با هیبت صد مرد میآییم ای قدس
با قدرت صد رود میآییم ای قدس
با نغمهی داود میآییم ای قدس
ما زادهی حیدریم از طوس و نجف
با کرببلا زود میآییم ای قدس
ما در ره انتقام خون شهدا
یکدست میآییم ز ایران فردا
#گهر
#مرگ_براسراییل
@daftaresher110
جمعه همه با لطف #خدا میآییم
همراه جمیع #شهدا میآییم
ای فتنهگر بی شرف کودک کش
در کل وطن از همه جا میآییم
یکدست به همراه #علی میآییم
#لبیک به #حضرتِ_ولی میآییم
حتما همه نارضایتی هم داریم
با عشق به اسلام ولی میآییم
فردا همه با شور و شعف میآییم
چون تیر به آهنگ هدف میآییم
عالم اگر از یزید لبریز شود
ما یکسره از سمت #نجف میآییم
✌️✌️#راهپیمایی_سیزده_آبان فردا #جمعه یادتون نره....👊👊👊👊
#گهر
#سیزده_آبان
@daftaresher110
✴️ جمعه 👈 ۱۳ آبان ۱۴۰۱
👈۹ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۴ نوامبر ۲۰۲۲
🏛مناسبتهای اسلامی و دینی👇
❇️روز سبکی و برای همه امور شایسته است خصوصا👇
✅غرس و درختکاری
✅زراعت و کشاورزی
✅ کاشت و برداشت
✅خریدن رفتن
✅دیدار بزرگان و روسا
✅شروع به شغل و کار
✅و وام و قرض دادن و گرفتن خوب است.
✈️مسافرت بعد از ظهر خوب است و خیر و برکت زیاد دارد.
👶برای زایمان مناسب و نوزاد آن شایسته گشاده روزی و در همه امور موفق باشد إنشاءألله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی👇
🌓امروز قمر در برج حوت و برای امور زیرمناسب است.
✳️آغاز به کار و افتتاح شغل
✳️ابتدا به آموزش و تعلیمات
✳️فرزند به گهواره نهادن
✳️دادن سفارشات و جنس
✳️دید و بازدید بزرگان
✳️نو بریدن و دوختن
✳️دعوت گرفتن از افراد
✳️و آغاز معالجه و درمان نیک است.
❤️ انعقاد نطفه و مباشرت
💞امروز....
مباشرت پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه دارد و محصول آن فرزندی است که از دانشمندان مشهور با شهرت جهانی گردد و برای سلامتی مفید است إنشاءألله.
💞 امشب...
برای #مباشرت در جمعه شب (شب شنبه)دستوری برای تاثیر آن بر فرزند وارد نشده
💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز خوب نیست و باعث درد و بیماری است.
💉حجامت، فصد و زالو انداختن👇
#حجامت، زالو انداختن خوب نیست باعث درد در اعضا است.
✂️ ناخن گرفتن👇
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد، فقر را برطرف، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز👇
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره👇
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
😴 تعبیر خواب...
خواب و رویایی که امشب. (شبِ شنبه)دیده شود تعبیرش در آیهی ۱۰ سوره مبارکه یونس علیه السلام...
دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل خیری صادر شود. که در دنیا و آخرت به او نفع رساند. إنشاءألله. چیزی همانند آن قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۵
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد.
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب
تقویم همسران
http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت پانزدهم:
در برابر گذشته...
با مشت زدم توی صورتش ... .
آره. هم زبر و زرنگتر شدم، هم قد کشیدم ... هم چیزهایی رو تجربه کردم که فکرش رو هم نمیکردم ... توی این مدت شماها کدوم گوری بودید؟ ... .
.
خم شدم از روی زمین، ساکم رو برداشتم و راه افتادم ... از پشت سر صدام زد ... تو کجا رو داری که بری؟ ... هر وقت عقل برگشت توی سرت برگرد پیش خودمون ... بین ما همیشه واسه تو جا هست ... اینو گفت. سوار ماشینش شد و رفت ... .
.
رفتم متل ... دست کردم توی ساکم دیدم یه بسته پول با دو تا جمله روی یه تکه کاغذ توشه ... این پولها از راه حلال و کار درسته استنلی. خرج خلاف و موادش نکن ....
.
گریهام گرفت ... دستخط حنیف بود ... به دیوار تکیه دادم و با صدای بلند گریه کردم ... فردا زدم بیرون دنبال کار ... هر جا میرفتم کسی حاضر نمیشد بهم کار بده ... بعد از کلی گشتن بالاخره توی یه رستوران به عنوان یه گارسن، یه کار نیمه وقت پیدا کردم ... رستوران کوچیکی بود و حقوقش خیلی کم بود ... .
یه اتاق هم اجاره کردم ... هفته ای ۳۵ دلار ... به هر سختی و جون کندنی بود داشتم زندگیم رو میکردم که سر و کله چند تا از بچههای قدیم پیدا شد ... صاحب رستوران وقتی فهمید قبلا عضو یه باند قاچاق بودم و زندان رفتم ... با ترس عجیبی بهم زل زده بود ... یه کم که نگاهش کردم منظورش رو فهمیدم ... .
.
جز باقی مونده پولهای حنیف، پس اندازی نداشتم ... بیشتر اونها هم پای دو هفته آخر اجاره خونه رفت ... بعد از چند وقت گشتن توی خیابون، رفتم سراغ ویل ... پیدا کردن شون سخت نبود ... تا چشمش به من افتاد، پرید بغلم کرد و گفت ... مرد من، میدونستم بالاخره برمیگردی پیش ما ... اینجا خونه توئه. ما هم خانوادهات ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت شانزدهم:
سال نحس
یه مهمونی کوچیک ترتیب داد ... بساط مواد و شراب و ... .
گفت: وقتی میرفتی بچه بودی، حالا دیگه مرد شدی ... حال کن، امشب شب توئه ... .
حس میکردم دارم خیانت میکنم ... به کی؟ نمیدونستم ... مهمونی شون که پا گرفت با یه بطری آبجو رفتم توی حیاط پشتی ... دیگه آدم اون فضاها نبودم ...
.
.
یکی از اون دخترها دنبالم اومد ... یه مرد جوون، این موقع شب، تنها ... اینو گفت و با خنده خاصی اومد طرفم ... دختر جذابی بود اما یه لحظه یاد مادرم افتادم ... خودم رو کشیدم کنار و گفتم: من پولی ندارم بهت بدم ... .
کی حرف پول زد؟ ... امشب مهمون یکی دیگهای ...
.
دوباره اومد سمتم ... برای چند لحظه بدجور دلم لرزید ... هلش دادم عقب و گفتم: پس برو سراغ همون ... و از مهمونی زدم بیرون ... .
.
تا صبح توی خیابونها راه میرفتم ... هنوز با خودم کنار نیومده بودم ... وقتی برگشتم، ویل بهم تیکه انداخت ... تو بعد از ۹ سال برگشتی که زندگی کنی، حال کنی ... ولی ول میکنی میری. نکنه از اون مدلشی و ... .
حوصلهاش رو نداشتم ... عشق و حال، مال خودت ... من واسه کار اینجام ... پولم رو که گرفتم فکر میکنم باهاش چه کار کنم ... .
با حالت خاصی سر تکون داد و زد روی شونهام ... و دوباره کار من اونجا شروع شد ... .
.
با شروع کار، دوباره کابوسها و فشارهای قدیم برگشت ... زود عصبی میشدم و کنترلم رو از دست میدادم ... شراب و سیگار ... کم کم بساط مواد هم دوباره باز شد ... حالا دیگه یه اسلحه هم همیشه سر کمرم بود ... هر چی جلوتر میومدم خرابتر میشد ... ترس، وحشت، اضطراب ... زیاد با بقیه قاطی نمیشدم ... توی درگیریها شرکت نمیکردم اما روز به روز بیشتر غرق میشدم ... کل ۳۶۵ روز یک سال ... سال نحس ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت هفدهم:
وصیت
داشتم موادها رو تقسیم میکردم که یکی از بچهها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد ... هی استنلی، یه خانم دم در باهات کار داره ...
.
یه خانم؟ کی هست؟ ...
.
هیچی مرد ... و با خندههای خاصی ادامه داد ... نمیدونستم سلیقهات این مدلیه ... .
.
پلهها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمیکردم ... .
.
یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود ... کم کم حواسها داشت جمع میشد ... با عجله رفتم سمتش ... هنوز توی شوک بودم ...
.
شما اینجا چه کار میکنید؟ ... .
چشمهاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ... بغض سنگینی توی گلوش بود ... آخرین خواسته حنیفه ... خواسته بود اینها رو برسونم به شما ... خیلی گشتم تا پیداتون کردم ...
.
.
نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ... آخرین ... خواسته ... ؟ دو هفته قبل از اینکه ... .
.
بغضش ترکید ... میگن رگش رو زده و خودکشی کرده ... حنیف، چنین آدمی نبود ... گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ...
.
.
مغزم داشت میسوخت ... همه صورتم گر گرفته بود ... چند نفر با فاصله کمی ایستاده بودن و زیر چشمی به زن حنیف نگاه می کردن ... تعادلم رو از دست دادم و اسلحه رو از سر کمرم کشیدم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت هجدهم:
باور نمیکنم
اسلحه به دست رفتم سمت شون ... داد زدم با اون چشمهای کثیف تون به کی نگاه میکنید کثافتها؟ ... و اسلحه رو آوردم بالا ... نمیفهمیدن چطور فرار میکنن ... .
.
سوئیچ ماشین رو برداشتم و سرش داد زدم ... سوار شو ... شوکه شده بود ... با عصبانیت رفتم سمتش و مانتوش رو گرفتم و کشیدمش سمت ماشین ... در رو باز کردم و دوباره داد زدم: سوار شو ... .
.
مغزم کار نمیکرد ... با سرعت توی خیابون ویراژ میدادم ... آخرین درخواست حنیف ... آخرین درخواست حنیف؟ ... چند بار اینو زیر لب تکرار کردم ... تمام بدنم میلرزید ... .
با عصبانیت چند تا مشت روی فرمون کوبیدم و دوباره سرش داد زدم ... تو عقل داری؟ اصلا میفهمی چی کار میکنی؟ ... اصلا میفهمی کجا اومدی؟ ... فکر کردی همه جای شهر عین همه که سرت رو انداختی پایین؟ ... .
.
پشت سر هم سرش داد میزدم ولی اون فقط با چشمهای سرخ، آروم نگاهم میکرد ... دیگه نمیتونستم خودم رو کنترل کنم ... فکر مرگ حنیف راحتم نمیذاشت ... کشیدم کنار و زدم روی ترمز ... .
.
چند دقیقه که گذشت خیلی آروم گفت ... من نمیدونستم اونجا کجاست ... اما شما واقعا دوست حنیفی؟ ... شما چرا اونجا زندگی میکنی؟ ...
.
.
گریهام گرفته بود ... نمیخواستم جلوی یه زن گریه کنم ... استارت زدم و راه افتادم ... توی همون حال گفتم از بدبختی، چون هیچ چاره دیگهای نداشتم ... .
.
رسوندمش در خونه ... وقتی پیاده میشد ازم تشکر کرد و گفت: اگر واقعا نمیخوای، برات دعا میکنم ... .
دعا؟ ... اگر به دعا بود، الان حنیف زنده بود ... اینو تو دلم گفتم و راه افتادم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon135