ریشو|چادریهای مقوا رویشان نمیشود، اگر نه ترک جهاد با جاحدهای صهیونی در جبهههای شام تا ایران را هم تصمیم نظام جا میزدند...
عملیات دوم وعدهی صادق تقاص خون سید حسن نصرالله نبود یا تقاص خون اسماعیل هنیه و حاج عباس نیلفروشان؛ تنها سیلی نخست به اسرائیل بود. و بیننا و بینکم الأیام و اللیالی و المیدان...
اشتباه درشت این برادرانی که برابر به شهادت رساندن اسماعیل هنیه خویشتنداری کردند تا کار به شهادت سید حسن نصرالله کشید شاید این باشد که کیان مستکبر امریکا را نه منشأ مشکل با کیان موقت اسرائیل که بخشی از راه حل ما با او میپندارند...
جنگ تمام نمیشود که نگران شروع شدنش باشیم؛ جنگ تنها شدتش کم میشود و زیاد میشود؛ لهیب جنگ زیر خاکستر میرود و باز گر میگیرد...
اصالت جنگ. آن چه اصیل است جنگ است؛ جنگ نرم تا سخت. صلح تنها برههی گذرای فرو نشستن جنگ سخت به زمین نرم است...
رزمندههای لبنانی سالها برای نبرد با ارتش اشغالگر اسرائیل با فرض قطع ارتباط با صور و نبطیه و حتا بیروت آموزش دیدهاند و رزمایش کردهاند. این یعنی قتل فرماندهان حرکت حزبالله در این روزها چیزی را در آن جا تغییر نمیدهد، و آوردگاه زمینی جنوب لبنان قتلگاه ارتش صهیونی خواهد شد...
جنگ زد و خورد است. اکنون که زدهییم باید تاب خوردن را داشته باشیم و بعدی را طوری بزنیم که حریف تاب زدن بعدترش را نداشته باشد...
نمیشود سالها اسلوب حضور کسانی چون مصطفی صدرزاده در جنگ در سوریه را ترویج کنیم و کسانی که اکنون پی تکرار آن در رساندن خویش به جبهههای جنگ در لبنان یا عراق یا یمنند را شماتت کنیم...
شیعه زمانی به قمهی خودزن تشیع صفوی شناخته میشد؛ شیعه اکنون به موشک نقطهزن تشیع مصطفوی شناخته میشود...
یکان نصر و عزیز مماس با مرز فلسطین با اسرائیل میجنگند و یکان بدر یک گام عقبتر پشت رود لیطانی است. یکان رضوان نیروی ویژه در لبنان است و یکان ذوالفقار در سوریه. من اگر جای حرکت حزبالله لبنان بودم یکان سلمان را در دل ایران سازمان میدادم...
انبوه آوارههای سوری را دیده بودم که در شمال تا جنوب لبنان ساکن شده بودند. با آواره شدن اهالی جنوب، آنها این بار باز از لبنان به سوریه آواره شدهاند...
تربیت ذهنی ما مشائی است که جنگ را یک تکانه میدانیم؛ که با فشردن دکمهاش شب آسوده به خانه باز گردیم. این تربیت اگر صدرایی بود جنگ را یک زنجیرهی تمامعیار تمامناشدنی میدانستیم...
کسی که چشم داشته باشد کش آمدن امت اسرائیل تا دل محیط عیان و رایان ایران را دیده است؛ امت اسرائیل، به زبان پارسی...
درستش شاید آن باشد که تمام نمازگزارهایی که فردا پای خطبههای جهاد ولی امر مسلمین میروند، کفنپوش به مصلای نماز جمعه بروند...
خبر بد برای ارتش پارهی اسرائیل آن است که اکنون در کمینگاه یکانهای منطقهیی نصر و عزیز در جنوب لبنان به گل نشسته است و هنوز مانده تا به کشتارگاه یکان ویژهی رضوان برسد...
ذوالفقار هم در ضاحیهی بیروت تمام شد؛ در پسآی سامان دادن به یکانهای رزم شیعیان بحرین تا بالا آوردن نخستین لشکر بسیجی از جمع ملیتهای امت در شام. و من هنوز در آن شبم که برای رزمندههای آن لشکر مادهی معنای جنگ را تدریس میکردم، و آن انتها پلاک میدادند و به پرواز میرفتند...
آن که در جنگ ما با کیان موقت اسرائیل، امریکای جهانخوار را از او تفکیک میکند همآنی است که درون این کیان صف بنیامین نتانیاهو را از صف دیگر آدمخوارهای صهیونی دو تا میداند...
حاج ذوالفقار حناوی که جا برایم بزرگ شد؟ آن جا که ایدههای دفتر سیاسی حرکت حزبالله لبنان دائر بر ذوب حرکت سرخ الوفاء در حرکت صورتی الوفاق در بحرین به دیوار خورد و آلخلیفه الوفاق را هم قلع کرد. ما هشدارش را داده بودیم. ذوالفقار خود سراغ الوفاء آمد و گفت: بیایید کار نظامی کنیم...
عملیات دوم موشکی، عملیات توابین بود؛ که خون سیدالشهدای مقاومت، سید حسن نصرالله، بیدارشان کرد...
موشک زدن به اسرائیلیها بی خون ریختن از امریکاییها، جلوی امت ابلیس در دریدن امت احمد را نمیگیرد...
عملیات موشکی اول و دوم ما از ایران به اسرائیل در قوارهی ملی بازدارنده بوده است و نه در قوارهی امی؛ اگر نه در پسآی آنها نباید شاهد شخم خوردن پی در پی ضاحیهی بیروت با سلاحهای سنگرشکن آمریکا و اسرائیل میبودیم...
مسألهی ایران با اسرائیل و امریکا مدتها است که دیگر گرفتن تقاص این و آن نیست، رفتن در جهاد تمامعیار است...
جنگ امی یعنی کنش دشمن در هر نقطه از پهنای امت به واکنش امالقرای آن منجر شود؛ و نه این که ما تنها در چهارچوبهای ملی با دشمن امت درگیر شویم...