eitaa logo
محمد مهدی فاطمی صدر
2.7هزار دنبال‌کننده
349 عکس
27 ویدیو
2 فایل
روایت، نهضت، امت | مدرسه‌ی وتر @mahdi_vvatr
مشاهده در ایتا
دانلود
برای آن شیخ سنی اهل رمادی که به دعوت شیخ یوسف شیعی به بغ‌داد آمده بود مشروع طریق القدس را توضیح می‌دادم: شبکه‌یی از مسجدها به غرب از بغ‌داد تا فلوجه تا رمادی تا رطبه تا طریبیل، که آماج حضور اردوهای جهادی و کانون فعالیت‌های فرهنگی نیروهای امت از عراق و ایران و دیگر نقاط است...
حمید نگرانی دقیقی دارد: حرکت شیعه‌های عراقی شبه‌نظامی برای ورود به اردن سنی آن‌ها را نگران می‌کند؛ چه رسد به این که در این نیروها ایرانی هم باشد. از طرف دیگر سازمان‌دهی سنی‌ها در غرب عراق و پشت مرز اردن یادآور بیرون آمدن داعش از دل این تجمع‌ها برای شیعه‌های عراقی و ایرانی است...
برای شیوخ شیعی و سنی حاضر در نشست توضیح می‌دهم که پرونده‌ی نهضت هزار سال است که در دست حوزه‌های شرعی است و نه این که این پرونده در چهل یا پنجاه سال اخیر باز شده باشد. این یعنی: کف نهضت اسلامی سپاه پاس‌داران و نیروی قدس باید تابع حوزه‌های شرعی و حجت فقهی آن‌ها باشند و نه بر عکس...
نوشته‌جات این تبیین‌چی‌ها که دانای کل حرکت حزب‌الله به مرز ایران و عراق و به مرز عراق و اردن شده‌اند را می‌خوانم. تفکیک محیط رایان از محیط عیان و فجازی‌زی شدن هم‌این می‌شود که بی آن که پایت روی زمین واقعیت سفت باشد روی همه‌ی مسأله‌ها پهن بشوی و در هیچ مسأله‌یی عمق نداشته باشی...
دوگانه‌ی فضای حقیقی و فضای مجازی چاه ویلی شده است که توان جریان حزب‌الله را هدر می‌دهد. یک فجازی‌زی نمی‌داند که محیط عیان و محیط رایان در هم آمیخته‌اند و نمی‌توان با بسنده به حضور در محیط رایان از حرکت در محیط عیان شانه خالی کرد و بدتر، در باره‌ی جا به جای محیط عیان نظریه داد...
فجازی‌زی، کسی است که در گسست از محیط عیان زیستارش کمابیش رایان است...
نخستین نشانه‌ی بالینی فجازی‌زی شدن حساسیت به عملیات است؛ یعنی نه تنها خود در محیط عیان بی‌عملی که نسبت به عمل دیگری هم مورمور می‌شوی...
اردوهای جهادی استان الانبار...
امت را که ملی بفهمی می‌گویی: از چه ایران موشک نمی‌زند؟ نمی‌فهمی که موشک فلسطینی موشک امت است، موشک لبنانی موشک امت است، موشک عراقی موشک امت است، موشک یمنی موشک امت است، موشک ایرانی موشک امت است؛ و امت اسماعیل از روز نخست نبرد امت اسرائیل را زیر موشک برده‌ است...
کل طول مدت خسوف از مسجدهای اهل سنت این جا در محله‌ی راهبه خاتون در اعظمیه‌ی بغ‌داد صدای مراسم بلند بود؛ جدای نماز آیات، سوره‌ی واقعه می‌خواندند و ذکرهای دیگر؛ دلم خواست؛ کاش شیعی و سنی در بغ‌داد این همه از هم بریده نبودند...
حرکت روی جاده‌ی قدس در مرز عراق و اردن در طریبیل باز کردن یک جبهه‌ی تازه‌ برای جنگ با اسرائیل است؛ با این تفاوت که روی این محور نخست با پیش‌مرگ اسراییل، سلطنت طاغوت اردن، نرم تا سخت می‌جنگیم تا برسیم به خود اسرائیل در آن سوی نهر اردن...
آکادمی ایرانی صهیونی است...
شیخ سنی داشت خط و ربط شیوخ الانبار را می‌گفت و حمید پی کاغذ و قلم می‌گشت. شروع به نوشتن که کرد گفت: مدیر پرونده‌‌ی عراق [مؤسسه‌ی مرصاد] اکنون در لبنان است. هادی را می‌گفت و تخصص حمید اردن است. به ذهنم می‌رسید: پس این تبیین‌چی‌ها چه طور جرأت می‌کنند هر روز کارشناس یک تخصص باشند...
رفقای قم به هم‌این زودی برای حرکت ما در عراق تعاون هم بر پا کرده‌اند.‌ شیخ محمد پیام داده است برخی دوستان مشترک پی‌گیر سرکشی و‌ پشت‌بانی از خان‌واده‌هایی شده‌اند که مردشان هفته‌ها است در بغ‌داد تا طریبیل درگیر کار در مرز عراق و اردن است...
می‌گوید: کانال مدرسه‌ی وتر را دنبال می‌کنم و می‌خوانم؛ هم‌آن جوان عراقی عاشق ابراهیم هادی. می‌پرسم: فارسی مگر می‌دانی؟ می‌گوید: از مترجم رایان استفاده می‌کنم. می‌گویم: فارس‌هایی که به زبان‌ فارسی آن را می‌خوانند نیاز به مترجم دارند چه رسد به عرب‌های پشت مترجم...
این زن به رویم هم آورده است که رفتارم با رفقای رزمنده‌ نسبت به دیگران دور و نزدیک تبعیض دارد.‌ ام‌شب پیش از آن که ابوالهدی به مسجد بیاید داشتم هم‌این را به حمید توضیح می‌دادم. دوسیه‌ی رزمنده‌های اهل جهاد جدا است...
الصلاة خیر من النوم را کسانی به اذان صبح اضافه کرده‌اند که اهل نماز شب و تهجد در سحر نبوده‌اند؛ یعنی تا خود حي علی الصلاة به رخت‌خواب چسبیده بودند و از زیر پتو در نمی‌آمده‌اند...
شیخ می‌گوید: در بغ‌داد کنار پیچ دجله از کار شما در صفر مرز طریبیل حال‌شان خوش است. می‌گویم: برای هم‌این است که به اسم نام برده بودند که فلانی خط قرمز ما است؟ شیخ می‌گوید: پیرمردها دیگر دل و دماغ جسارت‌های جوانانه را ندارند...
آن جوان تنها چند کلمه فارسی می‌داند. پدرانش اهوازی بوده‌اند و سد سال پیش به بغ‌داد آمده‌اند. قهرمانش؟ ابراهیم هادی...
آن سال‌ها که یکی پس از دیگری از این زن جواب رد می‌گرفتم چیزی برایش نوشته بودم: از تو برایم دست‌هایت کافی است، و طنین نرم صدایت. و این روزها هر وقت که می‌شود، می‌دانم که شنیدن صدای او دل‌تنگیم را بیش‌تر می‌کند و کم‌تر نمی‌کند. هم‌این است که زنگ نمی‌زنم و می‌نویسم و می‌خواند...
جای حاج سعید قاسمی در طریبیل خالی است؛ نخستین بار هفت سال پیش در ظهر اربعین نخستین گام‌ها از عتبه‌ی کربلاء به طرف عتبه‌ی قدس را آمدیم و در میدان الزهراء تجمع کردیم. حاج، نخستین سخن‌ران شریان‌های سرخ بیاده بود‌ که اکنون از فلوجه و رطبه گذشته و‌ به صفر مرز عراق و‌ اردن رسیده است...
طی سال‌ها روی شریان‌های سرخ بیاده، به طرف قدس، در قلب کربلاء از حرم حر در یک فرسنگی عتبه نتوانستیم به غرب‌تر بیاییم و تنها ابتدای جاده‌ی الانبار را لمس کردیم. هم‌این است که خوش‌حالیم از رسیدن به انتهای این جاده‌، سد فرسنگ جلوتر در طریبیل، خیلی برای رفقای تازه‌وارد معنادار نیست...
چه چیزی دو هفته است که جوان‌های عراقی را پشت مرز اردن، در برهوت طریبیل نگه داشته است؟ رؤیا؛ رؤیای شکستن مرز و رسیدن به قدس. این هم‌آن چالش ما در عراق و لبنان و سوریه و یمن و بحرین و حتا ایران است؛ سپاه مدت‌ها است که در دادن رؤیا به بسیجی‌ها دچار اشکال است؛ رؤیاپردازی، معنابخشی...
نقطه‌ی چاووش آستانه‌ی رهایی از خانه و شهر و کشور به طرف حرم است. آخرین نقطه‌ی چاووش حرم حضرت حسین، حرم حضرت چاووش است؛ حرم حضرت عباس...
هر جا در عراق که به هر کار مشغول باشی، به حرم امیرالمؤمنین که می‌رسی گویا به خانه باز گشته‌یی؛ خانه‌ی پدری...