رفتار وزارت رسانهی دولت لبنان و ارتش این کشور در نسبت با خبرنگارها و مستندسازها و تحلیلگرها در جنوب رود لیطانی طوری است که انسان شک میکند که گویا در حال پیشبرد پیوست رسانهیی ارتش اسرائیل در این جنگند...
فرودگاه دمشق به خدمت باز گشته و پروازهای خارجی بر قرار شده است و نه پروازهای ایرانی. فشار به دولت و ملت سوریه باعث شد تا ایران برای رعایت حال آنها پروازهاش به سوریه را در جایی دیگر بنشاند و اگر نه در این سه ماه جنگ ارتش اسرائیل به بهانهی ترابری سلاح ایرانی فرودگاه را میزد...
چپ که بزنی بیان فقیه را چپه میفهمی و حتا پی چپاندن ایدههات به آنها میروی تا در نهایت چپ کنی و به تمامی به خاکی بکشی...
گفته میشود: رفیق را در سفر باید شناخت. میگویم: رفاقتها را در جنگ باید آزمود...
این که اردنیها پایگاه امریکاییها در خاکشان را گردن نمیگیرند آن پایگاهمان گردننگیرمان روی ارتفاع کفارستان کردستان را به یادم میآورد: سنگر استراحت و اجتماعمان در خاک ایران بود و سنگر نگهبانی و کمینمان در خاک عراق. میلهی مرزی هم یکی از تزئینات پایگاه بود...
ایرانیها حتا آنها که در شامند این روزها منتظر شروع جنگ شامل با شروع ماه شباطند. رفقای لبنانی اما نیم حرفشان آن است که سه ماه است که داریم میجنگیم و نیم دیگرش آن که ایدهی منطقهی حائل در جنوب لیطانی که اسرائیل پی آن است همآن قدر شدنی است که تصرف و تثبیت زمینی غزه شدنی بود...
هوشمندی حرکت حزبالله هماین بوده که جای آن که رقومی بجنگد و برای مردم لبنان دوقطبی جنگ|صلح بسازد و زیستشان را شرطی کند، روی یک شیب نامحسوس جنگ با اسرائیل را شدت داده و هماین است که در جنوب در تراز جنگ تموز در نبرد است و در بیروت مردم زیر بارانهای فصلی کافهگردی میکنند...
میدان ورودی زینبیه افسر راهور خودروی ما را ایستاند. گفتم: شاید ملاحظهی مه را بکند و بیخیال بشود و نشد، و باج راهش را پیش چشم من از رانندهی کرایهبر گرفت و رفت. این صحنهی هرروزه در سوریه برای فهم این که چه طور هر اطلاعاتی کف دمشق با اندکی لیر خرید و فروش میشود کافی است...