هماین داستان لباس اتاق عمل به ما میگوید دگوریهای لجنی و مذهبیهای صورتی به لخت شدن بسنده نخواهند کرد و پی لخت کردن هم خواهند آمد...
مذهبی صورتی متعبد نیست؛ مذهبی صورتی از سر اختیار معصیت میکند و به این مفتخر است. هماین است که هر جا پای عبودیت در کار باشد عصبانی است...
آقازادهها این جا هم میتازانند؛ مذهب و طائفه هم ندارد. آقازاده بودن در محیط سیاسی لبنان یک پیشه است. آن چه موجب تسلای مردم است اما شهیدانی مانند عباس رعد و جهاد مغنیه است که از آقازاده بودن و بچهسردار بودن برای سبقت گرفتن در شهادت استفاده کردهاند...
میگویم: این که درون حرکت حزبالله انتخابات ندارید اذیتتان نمیکند؟ میگوید: نه؛ انتظار مردم آن است که شورای مرکزی همواره سید حسن را ابقاء کنند. سید اگر نباشد ما هم یک چیزی میشویم لنگهی امل...
معرکهی جنگ احزاب حجاب از برهنهگردی کف دانشگاه تا برهنهگری کف بیمارستان به ما میگوید: ما با یک مشت فاسق و عاصی پارسی عادی طرف نیستیم و آن چه برابر ما صف کشیده است فاجر و جاحد و طاغی است؛ و دیر یا زود از تفسیق آنها به تکفیرشان باید برویم...
تا پیش از آتشبس اول طوفانالاقصی که رفقای ایرانی و عراقی در طریبیل پشت مرز اردن بودند اشکال اول نهضتستیزها هماین بود که از چه به جولان سوریه یا جنوب لبنان نمیروید؟ اکنون از جنوب لبنان پاسخ به این پرسش ساده است: تنها مسیر دسترسی ما به کرانهی باختری در فلسطین، خاک اردن است...
بارانهای بیروت را دوست دارم؛ ساعتها رگبار میآید و رعد میزند و تمام نمیشود. وسطش اما کامم تلخ است؛ به رزمندههایی در لبنان فکر میکنم که زیر هماین باران سیلآسا در سنگرند؛ به آوارههایی در فلسطین فکر میکنم که زیر هماین باران سیلآسا در خیمهاند...
هر چه ما اصرار بر ملی و فلسطینی تقریر کردن طوفانالاقصی داریم، حریف پی امی و جهانی کردن آن است. رئیس جمهور کیان مؤقت اسرائیل چه درست گفته است: این جنگ، تنها جنگ اسرائیل نیست، جنگ تمدن غرب برای حفظ ارزشهای آن است...
عکسهای شخصی شهدای طوفانالاقصی کمکم بالا میآید. عکسی از عباس رعد و پدرش در صحن مسجد جمکران را میبینم. آن صحبت شیخ در یادم میآید: هر که شهید شد، در جمکران خوب گریه کرده بود...
سید علی زنجانی که شهید شد و جنگ در سوریه که خوابید، گفتیم: تمام شد. دیروز دیدم عکس یادگاری یکی از شهدای لبنانی طوفانالاقصی با سید را چاپ کردهاند و بر شیشهی مزار او چسباندهاند. و منهم من ینتظر...
حقوقدانهای عرفی آکادمی هر زمان توحیدشان احراز شد و پاشان از شل شرک بیرون کشیده شد، آن زمان میتوانند در بارهی مرتد بودن یا نبودن منکر حجاب و اقامهی آن ایراد رأی کنند...
آکادمیهای مدرن الاهیات جای روایت اسلام به آدمهای خود پادروایت آن را میآموزند...
داستان برهنهگری نظام پزشکی رسمی ما در اتاقهای عمل بیمارستانهای ایرانی تنها یک نمونه است که خروج سکولارهای آکادمی از وضعیت شرمنده به درنده در موردی چون حجاب با ما چه کرده است و در موردهای دیگر چه خواهد کرد...
آخوند عرفی بدخیمتر از آخوند درباری است. این دومی اسلام را سر سفرهی یک نفر بسمل میکند، آن اولی برای هر رسانهی که راه بدهد...
آن استاد ادبیات عرب در دانشکدهی حدیث، سر درس رفث میگفت و کسی جلودارش نبود؛ جایی نوشتم: بساط پورن را بس کنید. برایم کمیتهی انضباطی گرفتند؛ میاندارش هماین معمم اروپانشین که دیدم از بساط پورن اتاق عمل بیمارستانهای ایران حمایت کرده است؛ انحطاط و هبوط ایستار نیست، پویار است...
گرمایش خانهها در لبنان نه با گاز که با برق است؛ این سالها هر چه میگذرد برق بینظمتر و گرانتر شده و به نیروگاهسازی ایران هم راه ندادهاند. خانهها اما عایقسازی ویژهیی ندارند و هوا نمیگیرند. یک اتاق را گرم میکنیم و باقیش را سرد رها میکنیم؛ و یک در میان سرما خوردهییم...
در بیروت احساس در بندر بودن را ندارم؛ رطوبت دریا و سایهی باران اما غافلگیرم میکند. لباس که میشویم یک، دو، شاید سه روز آویزان میماند و خشک نمیشود. دفعهی پیش در نشست با سفیر جوراب نداشتم. اکنون دیگر همآن طور نمدار میپوشم تا در خانهی بیگرمایش با گرمای بدنم خشک شود...
این خانهی آخری در ضاحیهی بیروت آبگرمکن ندارد؛ من اما در سالهای جنگ سوریه در ریف جنوبی حلب به فناوری حمام سرد در زمستان شام دست یافتهام. سوخت نمیرسید و جمعه به جمعه، صبح زیر آب سرد حمام صحرائی اعداد عربی را به لهجهی شامی صرف میکردم و حواسم را پرت میکردم، و غسل میکردم...
احمد متوسلیان در لبنان این سالها، علی هاشمی آن سالهای ایران را به یاد میآورد. اشاره به او در جایی به چشم نمیآید و کمابیش کسی او را نمیشناسد و تاریخ او در حرکت حزبالله را نمیداند؛ و هماین است محمد ابراهیم همت و این دومی عجیبتر است اگر اصفهانیهای سپاه شام را دیده باشیم...
محمد شب به خانهشان در محلهی حارة حریک ضاحیهی بیروت دعوتم کرده است تا دلمهی لبنانی به من بدهد. پیش از شام نشستهییم و گپ میزنیم. لا به لای بحث صفحهی علی شعیب را باز میکنم، و باز امروز یک شهید تازه داریم: روحالله از محلهی حارة حریک ضاحیهی بیروت...
صحبت از ملت و نیابت در جنگ در جبههی مقاومت محصول بیدرکی از امت و حجت است...