🕋 داستان خواندنی نصب #حجرالاسود توسط ولی عصر (عج)
⚜️ محمّد بن قولويه، استاد شيخ مفيد، مى گويد:
⚔️ قرامطه ـ که پيروان احمد بن قرمط بودند ـ اعتقاد داشتند که او (احمد بن قرمط) #امام_زمان است!! آنها به مکّه حمله کرده وحجرالاسود را ربودند، پس از مدّت ها آن را در سال ۳۰۷ هجرى قمرى باز پس فرستادند، و مى خواستند در محل قبلى خود نصب نمايند.
📚 من اين خبر را پيشتر در کتاب هاى خويش خوانده بودم، و مى دانستم که #حجرالاسود را فقط امام زمان (عليه السلام) مى تواند در جاى خود نصب کند. چنان که در زمان امام زين العابدين (عليه السلام) نيز از جاى خود کنده شد، و فقط امام (عليه السلام) توانست آن را در جاى خود نصب کند.
🐪 به همين خاطر، به شوق ديدار امام زمان (عليه السلام) به سوى مکه به راه افتادم. ولى بخت با من يارى نکرد و در بغداد به بيمارى سختى مبتلا شدم. ناچار شخصى به نام (ابن هشام) را نايب گرفتم تا علاوه بر اداى حجّ به نيّت من، نامه ى را که خطاب به حضرت (عليه السلام) نوشته بودم، به دست آن حضرت برساند.
📜 در آن نامه خطاب به ناحيه مقدّسه معروض داشته بودم که آيا از اين بيمارى نجات خواهم يافت؟ و مدّت عمر من چند سال خواهد بود؟
☝️🏻به او گفتم: تمام تلاش من آن است که اين نامه به دست کسى برسد که حجرالاسود را در محل خود نصب مى کند. وقتى نامه را به او دادى، پاسخش را نيز دريافت کن!
🐪🌴 ابن هشام، پس از اينکه با موفقيت مأموريّت خود را انجام داد، بازگشت و جريان نصب حجرالاسود را چنين تعريف کرد:
🕋 وقتى به مکه رسيدم، خبر نصب حجرالاسود به گوشم رسيد، فوراً خود را به حرم رساندم. مقدارى پول به شُرطه ها دادم تا اجازه بدهند کسى را که حجر الاسود را در جى خود نصب مى کند، ببينم، وعدّه ى از آن ها را نيز استخدام نمودم که مردم را از اطرافم کنار بزنند تا بتوانم از نزديک شاهد جريان باشم.
👁️ وقتى نزديک حجر الاسود رسيدم، ديدم هر که آن را بر مى دارد ودر محل خود مى گذارد، سنگ مى لرزد و دوباره مى افتد، همه متحيّر مانده بودند ونمى دانستند چه بايد بکنند؟
👣 تا اين که جوانى گندم گون که چهره زيبايى داشت جلو آمد و سنگ را برداشت و در محل خود قرار داد، سنگ بدون هيچ لرزشى بر جى خود قرار گرفت. گويى هيچ گاه نيفتاده بود.
👥👥 در اين هنگام، فرياد شوق از مرد وزن برخاست، او در مقابل چشمان جمعيّت بازگشت واز در حرم خارج شد.
👁️ من ديوانه وار به دنبال او مى دويدم ومردم را کنار مى زدم، آن ها فکر مى کردند که من ديوانه شده ام واز مقابلم مى گريختند. چشم از او برنمى گرفتم تا اين که از جمعيّت دور شدم. با اين که او آرام قدم برمى داشت ولى من به سرعت مى دويدم وبه او نمى رسيدم، تا اين که به جايى رسيديم که هيچ کس غير از من، او را نمى ديد.
👣 او ايستاد ورو به من نمود وفرمود:
🌹 آنچه با خود دارى بده!
📜 وقتى نامه را به ايشان تقديم نمودم بدون اين که آن را بخوانند، فرمود:
🔅به او بگو: از اين بيمارى هراسى نداشته باش، پس از اين سى سال ديگر زندگى مى کنى.
👣 آن گاه مرا چنان گريه ى گرفت که توان هيچ گونه حرکتى نداشتم، واو در مقابل ديدگانم مرا ترک نمود، ورفت.
🗓️ ابن قولويه گويد: پس از اين قصّه، سال ۳۶۰ دوباره بيمار شدم، وبه سرعت خود را آماده نموده ووصيت نمودم.
👥 اطرافيان به من گفتند: چرا در هراسى؟ اِن شاء الله خداوند شفا عنايت خواهد کرد.
✋🏻گفتم: اين همان سالى است که مولايم وعده داده است.
🏴 و در همان سال وبا همان بيمارى دار فانى را ترک گفت وبه مواليانش پيوست. رحمت خداوند بر او باد. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. خرايج راوندى، ج ۱، ص ۴۷۵ ـ ۴۷۸، فى معجزات صاحب (عليه السلام)، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۸ و ۵۹.
به ما بپیوندید...👇👇
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18
#تشرفات
#کرامات
🕋 #حجرالاسود گواهی می هد!
🐫🐪 ابو سعيد خدرى مى گويد: ما با عمر بن خطاب در اولين حجى كه در زمان خلافتش كرد، رفتيم وقتى عمر داخل مسجدالحرام شد به حجرالاسود نزديك شد و آن را بوسيد و به آن دست ماليد، آنگاه گفت:
👈🏻 من حقا مى دانم كه تو سنگى بيش نيستى نه نفعى از تو ساخته و نه ضررى و اگر من نمى ديدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تو را مى بوسد و دست به تو مى مالد هر آينه من هيچ گاه تو را نمى بوسيدم و دستهاى خود را به تو نمى سودم!!!
🌹 در اين حال على (عليه السلام) فرمود: اى عمر! اين سنگ هر آينه نفع مى دهد و ضرر مى رساند. خداوند تعالى مى فرمايد: و به ياد آور اى پيامبر، آن زمانى كه خداوند ذريه بنى آدم را از پشت هايشان بيرون كشيد و آنان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا من پروردگار شما نيستم. همه آنها گفتند: آرى! و چون آنان را بر امر توحيد گواه گرفت و آنها اقرار و اعتراف كردند به آنكه خداوند پروردگار آنها است اين عهد و پيمان را بر روى پوست نازكى نوشت و به اين سنگ (حجرالاسود) خورانيد، آگاه باش، اى عمر اين سنگ سياه دو چشم دارد و يك زبان و دو لب و در روز قيامت گواهى به برخوردها و آمدن هاى مردم به اينجا را مى دهد و اين سنگ امين خداوند عزوجل در اين مكان است.
🔥 عمر گفت: اى اباالحسن (عليه السلام) خداوند مرا در جايى كه تو نباشى زنده نگذارد!! (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۸، ص ۲۹۸.
📔 ۱۰۰۱ داستان از زندگانى امام على عليه السلام، محمد رضا رمزى اوحدى
📱 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/fatemiyoon18
🆔 splus.ir/fatemiyoon18