eitaa logo
این الفاطمیون
199 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
192 فایل
ارتباط با ما : #پیشنهادات و انتقادات و #نظرات خود را با ما در میان بگذارید. 👇👇👇 : @mdzaer
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 قبر حسین (علیه السلام) امان از آتش 📚 مجلسی (علیه الرحمه) در بحارالأنوار از جناب که از بزرگان و نزد همه مسلمین محترم و مورد اعتماد است نقل می نماید: 🌌 که در کوفه شبی همسایه ام در خانه من بود در اثناء صحبت فضیلت زیارت (علیه السلام) را در ذکر نمودم همسایه منکر بود! 🌴گذشت، فردا اعمش و چند نفر دیگر به رفتند، امّا همسایه را دیدند که زودتر از آنها و گریان آمده است!! 👥 پس از آنکه از او علّت را می پرسند، گوید: 👳🏻 پس از آنکه خوابیدم دیدم قیامت بر پا شده هودجی سیاه پوش از آسمان نازل و در آن مخدره دو عالم (س) است، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضای دارند رقعه هائی به دست اشخاص داده می شود، نگاه کردم دیدم در آن نوشته: 📜 «امان من النار لزوّار قبر الحسین (علیه السلام) فی لیله الجمعه»؛ ▪امان و راحتی از آتش است برای زیارت کنندگان قبر امام حسین (علیه السلام) در شب جمعه. 👳🏻 گفتم: ای بی بی عالم به من هم لطف بفرما که من سخت به آن نیازمندم! 🌹فرمود: مگر تو منکر فضیلت زیارت قبر فرزندم حسین (علیه السلام) نبودی؟! 📚 پی نوشت ها: 📗 سیدالشهداء ص ٢۴۵. 📚 بحارالأنوار،ج ١٠، ص ٨٧. 📕 داستانهایی از زمین کربلا، ر - یوسفی‏ 📱ڪـانـال ݐـاین الفاطمیون 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 ▶🆔 sapp.ir/fatemiyoon18
☀️ 👣 سر و روی خود را پوشاند؛ دوید و پشت در رفت. ⚜️ پرسید: + کیست؟ - باز کن، من هستم. ⚜️ صدای خدمتکار برادرزاده اش را شناخت. در را باز کرد و پس از سلام و علیک، به او گفت: - امام فرمود به شما بگویم که امشب حتماً به منزلشان بروید. شام مهمان آنها هستید. + خبری شده؟ - نمی دانم. من فقط پیک هستم. + باشد، می آیم. سلام برسان. ⁉️ حکیمه در را بست و به اتاق رفت. با خود می اندیشید چه اتفاقی افتاده؟! ⁉️ برادرزاده اش با او چه کار دارد؟! 🌄 غروب آماده رفتن شد. پس از طی کردن کوچه ها، به خانه (علیه السلام) رسید و در زد. 🌼🌷 مثل همیشه با استقبال گرم امام و نرجس رو به رو شد. 🌼 پا پیش گذاشت و کفش های حکیمه، عمه مهربان شوهرش را از پایش بیرون آورد و او را بالای اتاق نشاند. ⚜️ حکیمه به برادرزاده اش گفت: - حسن جان، خبری شده که برایم قاصد فرستاده ای؟ 🌌 آری عمه جان، امشب همان شب است. شب . خداوند حجت خود را آشکار می سازد و فرزندی به دنیا می آید که زمین را پر از عدل و داد می کند. ⁉️ چه خوب حالا، مادر خوشبخت این کودک کیست که چنین افتخار بزرگی نصیبش شده؟ - نرجس. ⁉️ حکیمه خندید و گفت: نرجس؟! مگر نرجس حامله است؟! - آری عمه جان. + ولی... شکمش که بر آمده نیست. 🌼 نرجس که شاهد گفتگوی حکیمه با شوهرش بود، سرش را پایین انداخت و خجالت کشید. 🤲🏻 پس از اذان مغرب، نماز خواندند و سر سفره شام نشستند. ⚜️ حکیمه با دقت حرکات نرجس را زیر نظر داشت. 💭 با خود گفت: معمولا زن ها در ماه های آخر بارداری سنگین می شوند. پس چگونه نرجس این قدر سبک و سرحال کارهایش را انجام می دهد؟! 🌌 وقت خواب رسید و حکیمه و نرجس در اتاقی خوابیدند. شب از نیمه گذشته بود که حکیمه به مانند هر شب، برای خواندن برخاست. نگاهی به نرجس کرد و دید به خواب عمیقی رفته. 📿 نماز شبش را خواند و مشغول ذکر و دعا شد. بار دیگر نگاهی به نرجس انداخت او آرام خوابیده بود. 💭 با خود فکر کرد چرا برادرزاده اش امشب را شب موعود می داند. آخر مردها از درد بارداری و وضع حمل آگاه نیستند. در این فکر بود که صدای امام حسن عسکری (علیه السلام) را از اتاق مجاور شنید: 🌷 عمه جان، شتاب نکن. وعده خدا نزدیک است. ⚜️ حکیمه به رختخوابش بازگشت: 🤲🏻 اما خوابش نبرده پس از چند لحظه، نرجس برخاست و نماز شب خواند و خوابید. ⏳ هنوز چند دقیقه نگذشته بود که سراسیمه بلند شد. 👣 حکیمه نیز برخاست و پیش نرجس رفت و گفت: + عزیزم، چیزی شده؟ خواب بدی دیدی؟ می خواهی برایت آب بیاورم؟ 🌼 عرق سردی روی پیشانی نرجس نشست. 🍶 دستی به شکمش کشید و با اشاره آب خواست. 🌹 دیگر چیزی نفهمیدند و هنگامی به خود آمدند، دیدند نوزادی متولد شده که با نوزادان دیگر تفاوت دارد. تمیز و پاکیزه بود و به حال سجده نشسته بود. حکیمه و نرجس با تعجب او را نگاه می کردند. 🌷 صدای امام حسن عسکری (علیه السلام) از اتاق دیگر شنیده شد: 🔅عمه، فرزندم را نزد من بیاور! 👣 حکیمه نوزاد نو رسیده را پیش برادر زاده اش برد و امام دست روی بدن نوزاد کشید و گفت: 🌷 سخن بگو عزیز دلم. پدرت می خواهد صدایت را بشنود. ⚜️ حکیمه به برادرزاده اش گفت: ⁉️ مگر بچه می تواند حرف بزند؟! 🌷 از امر خدا تعجب نکن! خدای تعالی ما را در کودکی به حکمت گویا می کند و در بزرگی، روی زمین حجت قرار می دهد. (١) 👌🏻 حکیمه اگر با چشم های خود نمی دید، هرگز قبول نمی کرد که کودکی در آغاز تولد شیوا سخن بگوید. 🌹 نوزاد در آغوش پدرش لب به سخن گشود: 🔅گواهی می دهم که معبودی جز خدای یگانه نیست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آخرین فرستاده خداست... . 🔅سپس بر امیرمومنان، علی (علیه السلام) و امامان پس از او درود فرستاد و آنگاه سکوت کرد. 🌷 امام حسن عسکری (علیه السلام) لب کودکش را بوسید و او را به عمه اش داد تا به مادرش بسپارد. (٢) 📚 پی نوشت ها: ۱. اثبات الهداة، ج ۷، ص ۲۹۰. ۲. اکمال الدین، ج ۲، ص ۴۲۵ و ۴۲۶. 📗 حیات پاکان / ۵ داستانهایی از زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام) و (عج)، مهدی محدثی. 📱ڪـانـال این الفاطمیون 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 ▶🆔 sapp.ir/fatemiyoon18
🕋 داستان خواندنی نصب توسط ولی عصر (عج) ⚜️ محمّد بن قولويه، استاد شيخ مفيد، مى گويد: ⚔️ قرامطه ـ که پيروان احمد بن قرمط بودند ـ اعتقاد داشتند که او (احمد بن قرمط) است!! آنها به مکّه حمله کرده وحجرالاسود را ربودند، پس از مدّت ها آن را در سال ۳۰۷ هجرى قمرى باز پس فرستادند، و مى خواستند در محل قبلى خود نصب نمايند. 📚 من اين خبر را پيشتر در کتاب هاى خويش خوانده بودم، و مى دانستم که را فقط امام زمان (عليه السلام) مى تواند در جاى خود نصب کند. چنان که در زمان امام زين العابدين (عليه السلام) نيز از جاى خود کنده شد، و فقط امام (عليه السلام) توانست آن را در جاى خود نصب کند. 🐪 به همين خاطر، به شوق ديدار امام زمان (عليه السلام) به سوى مکه به راه افتادم. ولى بخت با من يارى نکرد و در بغداد به بيمارى سختى مبتلا شدم. ناچار شخصى به نام (ابن هشام) را نايب گرفتم تا علاوه بر اداى حجّ به نيّت من، نامه ى را که خطاب به حضرت (عليه السلام) نوشته بودم، به دست آن حضرت برساند. 📜 در آن نامه خطاب به ناحيه مقدّسه معروض داشته بودم که آيا از اين بيمارى نجات خواهم يافت؟ و مدّت عمر من چند سال خواهد بود؟ ☝️🏻به او گفتم: تمام تلاش من آن است که اين نامه به دست کسى برسد که حجرالاسود را در محل خود نصب مى کند. وقتى نامه را به او دادى، پاسخش را نيز دريافت کن! 🐪🌴 ابن هشام، پس از اينکه با موفقيت مأموريّت خود را انجام داد، بازگشت و جريان نصب حجرالاسود را چنين تعريف کرد: 🕋 وقتى به مکه رسيدم، خبر نصب حجرالاسود به گوشم رسيد، فوراً خود را به حرم رساندم. مقدارى پول به شُرطه ها دادم تا اجازه بدهند کسى را که حجر الاسود را در جى خود نصب مى کند، ببينم، وعدّه ى از آن ها را نيز استخدام نمودم که مردم را از اطرافم کنار بزنند تا بتوانم از نزديک شاهد جريان باشم. 👁️ وقتى نزديک حجر الاسود رسيدم، ديدم هر که آن را بر مى دارد ودر محل خود مى گذارد، سنگ مى لرزد و دوباره مى افتد، همه متحيّر مانده بودند ونمى دانستند چه بايد بکنند؟ 👣 تا اين که جوانى گندم گون که چهره زيبايى داشت جلو آمد و سنگ را برداشت و در محل خود قرار داد، سنگ بدون هيچ لرزشى بر جى خود قرار گرفت. گويى هيچ گاه نيفتاده بود. 👥👥 در اين هنگام، فرياد شوق از مرد وزن برخاست، او در مقابل چشمان جمعيّت بازگشت واز در حرم خارج شد. 👁️ من ديوانه وار به دنبال او مى دويدم ومردم را کنار مى زدم، آن ها فکر مى کردند که من ديوانه شده ام واز مقابلم مى گريختند. چشم از او برنمى گرفتم تا اين که از جمعيّت دور شدم. با اين که او آرام قدم برمى داشت ولى من به سرعت مى دويدم وبه او نمى رسيدم، تا اين که به جايى رسيديم که هيچ کس غير از من، او را نمى ديد. 👣 او ايستاد ورو به من نمود وفرمود: 🌹 آنچه با خود دارى بده! 📜 وقتى نامه را به ايشان تقديم نمودم بدون اين که آن را بخوانند، فرمود: 🔅به او بگو: از اين بيمارى هراسى نداشته باش، پس از اين سى سال ديگر زندگى مى کنى. 👣 آن گاه مرا چنان گريه ى گرفت که توان هيچ گونه حرکتى نداشتم، واو در مقابل ديدگانم مرا ترک نمود، ورفت. 🗓️ ابن قولويه گويد: پس از اين قصّه، سال ۳۶۰ دوباره بيمار شدم، وبه سرعت خود را آماده نموده ووصيت نمودم. 👥 اطرافيان به من گفتند: چرا در هراسى؟ اِن شاء الله خداوند شفا عنايت خواهد کرد. ✋🏻گفتم: اين همان سالى است که مولايم وعده داده است. 🏴 و در همان سال وبا همان بيمارى دار فانى را ترک گفت وبه مواليانش پيوست. رحمت خداوند بر او باد. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. خرايج راوندى، ج ۱، ص ۴۷۵ ـ ۴۷۸، فى معجزات صاحب (عليه السلام)، بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۸ و ۵۹. به ما بپیوندید...👇👇 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
@Elteja -کانال اِلتجا1_2165669024.mp3
زمان: حجم: 7.13M
🎧 📻 | | 🌼 امام زمان (علیه السلام) فرمود: 🔸⁉️ 👣 داستان تشرّف مرحوم حاج قدرت الله لطیفی نسب به محضر علیه السلام. 🗞 مجله موعود، شماره‌‌های ۸۰ و ۱۰۴. به ما بپیوندید...👇👇👇 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
33.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | 💚 شفای بیماری ناشناخته با عنایت (ع) 🦋 من هم در این شهر غریبم! 🎙مصطفی به ما بپیوندید...👇👇 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
📌 کراماتی از حضرت (س) ✍مرحوم قائم مقام فراهانى مى‏‌گويد: جناب آميرزا، آقاى سركشيك قم مى‏‌فرمود: در سال ۱۳۰۰ ضعيفه مفلوجه‏‌اى (زن فلج) را از كاشان به قصد استشفا به قم آوردند دخيل حضرت معصومه (سلام‏ اللَّه‏ عليها) شد! 🕌 شب كشيك من بود. ضعيفه دور حرم مانده و درب حرم را بستند، چون نصف شب شد آن ضعيفه آواز داد: ✋🏻 «حضرت مرا شفا داد...» در را گشودم. ديدم همانطور است كه مى‏‌گويد! 👮🏻‍♂ واقعه را پرسيدم؟ 🧕🏻گفت: عطش بر من غلبه كرد، خجالت كشيدم آب بخواهم، با آن حالت خوابم ربود، در واقع جام آبى به من دادند و گفتند: ✨«اين آب را بخور، شفا مى‏‌يابى». آب را خوردم و از خواب بيدار شدم. ديدم نه از عطش خبرى است و نه از فلج اثرى! 🔅دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند 🔅و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند و مى‏‌فرمود: سالى نيست كه دو سه نفر كور و شل از بركت به آن سلام‏ اللَّه‏ عليها شفا نيابند. (۱) 📚 پی نوشت: ۱. قائم مقام فراهانى، ميرزا ابوالقاسم، اقامة البرهان على اصول دين الاسلام، ص ۲۸۹. 📗 بانوي ملكوت، آيت الله على اكبر كريمى جهرمى به ما بپیوندید...👇👇 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
هدایت شده از این الفاطمیون
8.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🌷 ✔️ عنایت حضرت علی اصغر علیه السلام به یک بیمار 📱 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید || 🕌 راز عجیب قبور!! 🎙شیخ مهدی حسن آبادی به مناسبت ، شب زیارتی ارباب بی کفن 📱 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🌟 ماجرای مردی که امام رضا علیه السلام پیسی او را شفا داد!! 🎙حجت الاسلام 🌹 📱 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/fatemiyoon18 🆔 splus.ir/fatemiyoon18