eitaa logo
فاطمیون
249 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.6هزار ویدیو
20 فایل
پاسداری از حجاب وعفاف مدافعین چادر زهرایی هرکدام از ما می تواند باتبلیغ شیوه حجاب اسلامی یه مجاهد فی سبیل الله باشیم. @fatemyyon
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🍃 🌷 🌷 🌺از زبان :👇 🔸وقتیکه ایشون میخواستن از بنده اجازه بگیرن واسه رفتن به ،احساس میکردم که واقعا نمیتونم رو به روی (س) بایستم 🔹اما از طرفی هم نمیتونستم تو اون شرایط بسیار سخت،تو و نیاز،به ایشون راحت اجازه بدم که برن😔. 🔸بنده فقط سکوت کردم😶،تنها کاری که کردم سکوت کردم و چیزی . دیدم که ایشون هی چشماشون رو کوچیک میکردن☺️ و سر تکون میدادن تا اجازه بدم که . 🔹من باز چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم دیدم که دیگه صداشون نمیاد🔇 و ساکت شده بودن،وقتی برگشتم و نگاشون کردم👀 دیدم نشسته بودن روی پله آشپزخانه و سرشون رو انداخته بودن پایین و از چشماشون😭 سرازیر میشد. 🔸وقتیکه من ایشون رو دیدم،دیگه واقعا نتونستم مقاومت کنم🚫 چون خیلی به ایشون داشتم و همیشه میخواستم که به خواسته هاشون برسن و هر آرزویی که دارن بهش برسن و درنهایت بهشون گفتم که باشه مشکلی نیست،برین✅ 🔹فقط به بهشون گفتم که وقتی رفتین اونجا یه وقت ... ایشونم خندیدن😄 و گفتن:نه من میخوام سال خدمت کنم مثل فرمانده مون جعفرخان تو سن چهل سال به بعد شم. 🍃❤️ 🌸🍃🌸🍃🌸 ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضازی مجازی👇 ❣ دختــران چــادری h https://eitaa.com/fatemyyon
اگه میخواےپروازڪنی|🕊| باید دل بڪنےاز دنیاو تعلقاتش...|✋| در سجده آخر|| نمازهایش این دعا را میخواند:|📖| {اللهم اخرج حب الدنیا من قلوبنا} ❤️ https://eitaa.com/fatemyyo
❤️🍃 🌷 💠الگو برداری از شهداء 🔰آقا روح الله واقعا توی بی نظیر بود😍👌چون کارش زیاد بود هر وقت جای خالی ای پیدا میکرد اول برای وقت میذاشت. 🔰به گردش بردن و خرید کردن من خیلی اهمیت میداد☺️ و همیشه به این وظایفش رو انجام میداد 🔰معمولا عصبانی نمیشد📛 ولی اوج عصبانیت و ناراحتیش رو نشون میداد 🔰برای چند دقیقه ای سکوت میکرد😶 و سعی میکرد به کار دیگه ای خودش رو مشغول کنه تا فروکش کنه و من صدای بلندی از ایشون نشنیدم🙂 🌸🍃🌸🍃🌸 ❣ ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇 🆔 https://eitaa.com/fatemyyo
🌷 💠"محسن" یک آتش به‌اختیار تام بود 🔰همسر شهید حججی درباره که از اسارت او منتشر شد، گفت: این عکس نشان‌دهنده حق و باطل بود↔️، من بعد از نگاه کردن با دقت به عکس یک لحظه حس نکردم 🚫 که محسن است، را در وجود او دیدم حس کردم که ملعون اسیر دست آقامحسن است. قطعاً از بغض و کینه است که چاقو🔪 کنار او گذاشته‌اند. 🔰 من همه چیز در چهره او دیدم جز اما خستگی😪 را حس کردم، مشخص بود ایشان تا لحظه‌ای که به اسارت درآمده از خودش دفاع می‌کرده است👊 چون او خشک بود، اما استوار بودن هم در نگاه او بود، کم نیاورده بود. 🔰محسن یک آتش به‌اختیار تام بود👌، این آتش به‌اختیار را سال‌ها قبل در مؤسسه نشان داد، اگر همه این‌گونه باشیم همه چیز خیلی قشنگ پیش می‌رود و همه ، یکی یکی ساخته می‌شوند✅. 🔰«همسرم رفت که بگه تنها نیست❌؛ رفت که بگه هنوزم مردان خدایی هستند؛ اگه کسی خواست اشکی😢 واسه همسرم بریزه به اشکش بده‌؛ واسه ✓حضرت زینب (س) و ✓امام حسین (ع) گریه کنه... همه زیر لب فقط بگید امان از (س) راهشو ادامه بدید؛ دعا کنید خدا به منم صبر بده؛ التماس دعا🙏 🌹🍃🌹🍃 🆔 http://telegram.me/fatemyyon
🌷 🔰 لباسش و كه پوشيد به بچه ها گفت بچه هاي باشين همين جا تو اتاق بازي كنين تا من و مامانتون بريم و برگرديم با تعجب😳 نگاش كردم گفتم كجا بريم⁉️ 🔰_بريم حرم دعاي و بخونيم و بيايم +پس بچه ها چي؟ _بچه ها ميمونن ديگه😊..يه بارم من و تو تنها بريم 🔰مكث نكردم🚫 سريع آماده شدم كوچه خلوت بود چند قدم كه رفتيم آروم گرفت +گفتم عه!زشته😅 _گفت ولش كن بابا يه بارم دلمونو❤️ گوش بديم 🔰تو كل مسير سرم و بالا نميكردم🚫 كه مبادا با كسي چشم تو چشم بشم و خجالت بكشم☺️ نزديك كه رسيديم ديدم راهشو كج كرد به طرف ! 🔰+گفتم مگه نميخاي بريم حرم⁉️ _گفت چرا ولي اول يه بازار بريم يه چيز واسه بخر بازار شلوغ بود👥👥 منم بخاطر اينكه حرفش و زمين نندازم،يه گرفتم و يه چادر نماز گل گلي🌸 هم واسه .. 🔰رفتيم حرم تو همون حياط رضوي نشستيم،كلي ازم عكس انداخت📸 كلي ازش عكس انداختم..دعا خونديم📖 و... اين شد باري كه آقا محمد به حرم مشرف شدند. به اين ميگن 🌸🍃 . (دلنوشته همسر شهيد) (دوماه قبل اعزام به سوريه) 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh 🌸🍃🌸🍃🌸 ❣ ✅ ڪانال برتـــر حجابـــ ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇 💟 e http://telegram.me/fatemyyon
🌷 💓 ✍همسرشهید: 🔰داشتم با صحبت میکردم که از صدام فهمید حال خوشی ندارم🤒نمیخواستم اون وقت شب نگرانش کنم ⚡️ولی انقدر اصرار کرد که گفتم:"دل پیچه ی شدیدی دارم_نگران نشو_نبات داغ میخورم خوب میشم"از خداحافظی مون یه ربع⌚️ نگذشته بود که حمید اومد دنبالم و گفت حاضر شو بریم . 🔰گفتم چیزخاصی نیست نگران نشو⭕️اما راضی نشد.تشخیص اولیه این بود که عود کرده،وقتی دکتر جواب سونوگرافی رو دید گفت چیز خاصی نیست❌ اما بهتره خانوم باشن 🔰از کنار تخت من 🛌تکون نمیخورد خوابم برد که نیمه شب🌒 با صدای گریه حمید😭 بیدار شدم. رو گرفته بود و اشک میریخت😢گفتم چرا گریه میکنی چیز خاصی نیست.گفت میترسم برات 🔰تمام این مدتی که خواب بودی داشتم به این فکر میکردم اگه قراره روزی جدایی💕 اتفاق بیفته. اول من باید برم والّا نمیارم😔. آن شب تا صبح کنار تخت من پلک روی هم نگذاشت و و میخوند.. ••┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•• 🔴 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ✅ کانال ✅ برگزیده ی رصدنمای فضای مجازی👇 h http://telegram.me/fatemyyon
❤️🍃 🌷 🌷 🌺از زبان :👇 گفت: “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز … بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند” قهر بودیم ، در حال خوندن بود ..😇 نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ورنشسته بودم کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن😌 ولی من باز باهاش قهر بودم …!!!☹️ کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت : “غزل تمام ، نمازش تمام ،دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد” باز هم بهش نگاه نکردم … اینبار پرسید : ؟؟ سکوت کردم … گفت: “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز … بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند” دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه ؟؟؟ گفتم : نـــــــه😐 گفت : ” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری .. که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ” زدم زیرِ خنده … و رو بروش نشستم …😅 دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه … بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :
🔰 | 📍خستگی اش را بروز نمی داد... 🌟همسر سردار شهید حسن باقری می گوید وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روز ها گرسنگی کشیده بود،جاده ها و بیابانها را برای شناسی پشت سر گذاشته بود،اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت در چند روزی که من نبودم چه کار کرده ای، چه کتابی خوانده ای و همان حرف هایی که یک زن در نهایت به دنبالش هست. من واقعا احساس خوشبختی می کردم. یاد شهدا با صلوات🌷 ➖➖➖➖➖➖@fatemyyon