هدایت شده از راويان نور، سربازان ظهور
#تاریخ_تطبیقی
#جلسه_صدویازدهم
#قسمت_صدویازدهم
#استاد_طائب
در دوران منتهی به سال۲۶۰، که سال شروع غیبت صغری است. دوران پیچیدهای از لحاظ، روایات و اشخاص و اتفاقاتی که می افتد. ما باید اینها را به طور کامل بررسی کنیم تا به خط نفوذ دست پیدا کنیم.
بنده از بعضی دوستان خواسته بودم در مورد بعضی افراد،که اینها اسامی مشترک ولی عقاید کاملا متفاوتی داشتن تحقیق کنند. من جمله این افراد " احمد بن حسین" است.
یکی از اینها استاد صدوق، ودیگری شاگرد سید مرتضی یا سید رضی است.
یکی امامی صد در صد و دیگری ناصبی صد در صد
مرحوم صدوق در روایتی در مورد او می فرماید: انصب الناس. یعنی، من از او ناصبی تر ندیدم.
در جای دیگر می فرماید: من اینقدر در او شدت و نصب می دیدم؛ که وقتی صلوات می فرستاد، بعدش" و ال " را نمی گفت.
از این بیان شیخ صدوق متوجه می شویم، که صلواتهای ایران حتی در دوران حاکمیت اهل سنت" ال " داشته یعنی ایرانی حاضر نبوده،" ال " را از صلوات بیندازه. بعدها که خطوط جدا شد" ال" ازش افتاد. والا ایران در زمان اهل سنت ،ال را می گفته.
که مرحوم صدوق در توصیف ناصبی بودن این آدم می گوید: با وجودیکه در ایران " ال" گفته می شده، ولی این حاضر نبوده بگه.
آن وقت از همین آدم ناصبی، یه روایتی نقل می کند: که او علی(علیه السلام) را همتای پیامبر( صلی الله) معرفی می کند.
یعنی خدای متعال کسی را بخواهد جهنم ببرد. اگر نور را هم ببیند به دردش نمی خورد.
در مورد روایات دوتا نگاه هست. یکی اینکه، بخواهیم محتوی را قبول کنیم. نگاه دیگه، اینکه نمی خواهیم این مطلب را از روایت قبول کنیم، ولی می توانیم بفهمیم این مطلب آن موقع مطرح بوده.
حالا اینکه مطرح بوده، چرا مطرح شده، ریشه اش کجاست؟ چرا قبل آن مطرح نبوده؟ اینها ما را به یک سلسله حقایق می رساند.
بر می گردیم به ادامه بحث جلسه قبل
در روایت مطرح شده از شیخ صدوق، در مورد احمد بن اسحاق و آل یعقوب. اینها که خدمت امام رسیده بودند.
حضرت می فرماید: " ولما حال اخبرنی من الصدیق و الفاروق اصل ما طوعا و کرها"
وقتی حضرت پرسید: بگو ببینم، این بنده خدا، از روی رغبت و طاعت اسلام آورده است یا از روی فشار و سختی و اجبار؟
که اگر بگویی "طوعا" بود، از تو می پرسد، که نفاق یعنی چی؟
وقتی با میل و رغبت آمد و قبول کرد پس نفاق یعنی چه؟ اگر بگویی " کرها" بود، در آن موقع پیامبر قدرتی نداشت که بخواهد فشار بیاورد. هرکسی می آمد مسلمان میشد تازه کتک می خورد. اسلام در مکه مساوی بود با کتک اما اسلام در مدینه مساوی بود با گرفتن سهمیه زکات و اینها...
لذا قرآن می فرماید: لایستوی من انفق من بعد فتح و اتت اولیک اعظم درجه من الذین انفقو بعد و قاتلو...
یعنی اینهایی که قبل از پیروزی اسلام آمدند درجاتشان بالاتر است. چرا؟ چون هم باید کتک می خوردند هم پول می دادند.
درسته که بعد از پیروزی اسلام، مسلمانان وارد فاز جنگ شدند. ولی بعد از این جنگها مثلا بدر و احد، مسلمانان غنایم می بردند. در جنگ خندق که غنایم کمتری بردند، بعضی ها کم آوردند.
بعد حضرت می فرماید: "لما لم تقل له"
چرا در پاسخش نگفتی: " بل استما طمعا و ذلک بان هما کانا یجالسان لیهود و یستغفرونهم، عما کانوا یجدون فی التورات فی سایر الکتب المتقدمة الناطقة بالملایم من حال الی حال من قسوة محمد(ص) (اکمال الدین صدوق ص ۴۶۲)
اینها با یهود نشست و برخاست داشتند.
♦️در میان بحث، یه نکته رو یاداور شویم. ما در اوایل بحث تاریخ گفتیم، هیچ پیامبر اولی العزمی در منطقه ای که غافل از عصر ظهور باشه، ظهور نکرده. یعنی، هر پیامبر اولی العزمی که آمده، در منطقه ای آمده، که مردم انتظار ظهور در آنجا می کشیدند.مثلا حضرت آدم، خودش منتظر خودش بود تا خدا توبه اش رو قبول کنه.حتی خانمش منتظر قبولی توبه او بود.بعد از او نوح، که بعد از ۹۰۰۰ سال امد و منتظر بودند.
بعد ایشون حضرت ابراهیم، که نمرود به دنبال کشتن ایشون بود تا می رسه به حضرت موسی که بنی اسراییل منتظرش بودند. بعد ایشان حضرت عیسی است. که خود حضرت عیسی می فرماید: شما که می دانید من رسول خدا هستم چرا اذیتم می کنید؟
در مورد پیامبر هم که مطالب رو می دونید. قبلا گفتیم.
که منتظر حضرت محمد (ص)بودند.
در ادامه، بحث، حضرت می فرماید: " کانا یجالسان" ، حضرت هر دو را خطاب قرار می دهد، که اینها مجالست دارند با یهود.چرا؟ چون اینها همه چی رو می دونند، اینها صاحب کتاب "ملاحم"هستند.
یهود احساس می کرداگر مردم را با خودشان همراه سازند، قدرت به خودشون برمی گرده. لذا دنبال این بودند که نطفه را به خودشان انتقال دهند.
لذا آن خانم یهودی که سر راه عبدالله سبز می شه.این فاحشه نبوده. می خواسته نطفه به یهود منتقل بشه.
هدایت شده از راويان نور، سربازان ظهور
#تاریخ_تطبیقی
#جلسه_صدویازدهم
#قسمت_صدویازدهم
#استاد_طائب
در دوران منتهی به سال۲۶۰، که سال شروع غیبت صغری است. دوران پیچیدهای از لحاظ، روایات و اشخاص و اتفاقاتی که می افتد. ما باید اینها را به طور کامل بررسی کنیم تا به خط نفوذ دست پیدا کنیم.
بنده از بعضی دوستان خواسته بودم در مورد بعضی افراد،که اینها اسامی مشترک ولی عقاید کاملا متفاوتی داشتن تحقیق کنند. من جمله این افراد " احمد بن حسین" است.
یکی از اینها استاد صدوق، ودیگری شاگرد سید مرتضی یا سید رضی است.
یکی امامی صد در صد و دیگری ناصبی صد در صد
مرحوم صدوق در روایتی در مورد او می فرماید: انصب الناس. یعنی، من از او ناصبی تر ندیدم.
در جای دیگر می فرماید: من اینقدر در او شدت و نصب می دیدم؛ که وقتی صلوات می فرستاد، بعدش" و ال " را نمی گفت.
از این بیان شیخ صدوق متوجه می شویم، که صلواتهای ایران حتی در دوران حاکمیت اهل سنت" ال " داشته یعنی ایرانی حاضر نبوده،" ال " را از صلوات بیندازه. بعدها که خطوط جدا شد" ال" ازش افتاد. والا ایران در زمان اهل سنت ،ال را می گفته.
که مرحوم صدوق در توصیف ناصبی بودن این آدم می گوید: با وجودیکه در ایران " ال" گفته می شده، ولی این حاضر نبوده بگه.
آن وقت از همین آدم ناصبی، یه روایتی نقل می کند: که او علی(علیه السلام) را همتای پیامبر( صلی الله) معرفی می کند.
یعنی خدای متعال کسی را بخواهد جهنم ببرد. اگر نور را هم ببیند به دردش نمی خورد.
در مورد روایات دوتا نگاه هست. یکی اینکه، بخواهیم محتوی را قبول کنیم. نگاه دیگه، اینکه نمی خواهیم این مطلب را از روایت قبول کنیم، ولی می توانیم بفهمیم این مطلب آن موقع مطرح بوده.
حالا اینکه مطرح بوده، چرا مطرح شده، ریشه اش کجاست؟ چرا قبل آن مطرح نبوده؟ اینها ما را به یک سلسله حقایق می رساند.
بر می گردیم به ادامه بحث جلسه قبل
در روایت مطرح شده از شیخ صدوق، در مورد احمد بن اسحاق و آل یعقوب. اینها که خدمت امام رسیده بودند.
حضرت می فرماید: " ولما حال اخبرنی من الصدیق و الفاروق اصل ما طوعا و کرها"
وقتی حضرت پرسید: بگو ببینم، این بنده خدا، از روی رغبت و طاعت اسلام آورده است یا از روی فشار و سختی و اجبار؟
که اگر بگویی "طوعا" بود، از تو می پرسد، که نفاق یعنی چی؟
وقتی با میل و رغبت آمد و قبول کرد پس نفاق یعنی چه؟ اگر بگویی " کرها" بود، در آن موقع پیامبر قدرتی نداشت که بخواهد فشار بیاورد. هرکسی می آمد مسلمان میشد تازه کتک می خورد. اسلام در مکه مساوی بود با کتک اما اسلام در مدینه مساوی بود با گرفتن سهمیه زکات و اینها...
لذا قرآن می فرماید: لایستوی من انفق من بعد فتح و اتت اولیک اعظم درجه من الذین انفقو بعد و قاتلو...
یعنی اینهایی که قبل از پیروزی اسلام آمدند درجاتشان بالاتر است. چرا؟ چون هم باید کتک می خوردند هم پول می دادند.
درسته که بعد از پیروزی اسلام، مسلمانان وارد فاز جنگ شدند. ولی بعد از این جنگها مثلا بدر و احد، مسلمانان غنایم می بردند. در جنگ خندق که غنایم کمتری بردند، بعضی ها کم آوردند.
بعد حضرت می فرماید: "لما لم تقل له"
چرا در پاسخش نگفتی: " بل استما طمعا و ذلک بان هما کانا یجالسان لیهود و یستغفرونهم، عما کانوا یجدون فی التورات فی سایر الکتب المتقدمة الناطقة بالملایم من حال الی حال من قسوة محمد(ص) (اکمال الدین صدوق ص ۴۶۲)
اینها با یهود نشست و برخاست داشتند.
♦️در میان بحث، یه نکته رو یاداور شویم. ما در اوایل بحث تاریخ گفتیم، هیچ پیامبر اولی العزمی در منطقه ای که غافل از عصر ظهور باشه، ظهور نکرده. یعنی، هر پیامبر اولی العزمی که آمده، در منطقه ای آمده، که مردم انتظار ظهور در آنجا می کشیدند.مثلا حضرت آدم، خودش منتظر خودش بود تا خدا توبه اش رو قبول کنه.حتی خانمش منتظر قبولی توبه او بود.بعد از او نوح، که بعد از ۹۰۰۰ سال امد و منتظر بودند.
بعد ایشون حضرت ابراهیم، که نمرود به دنبال کشتن ایشون بود تا می رسه به حضرت موسی که بنی اسراییل منتظرش بودند. بعد ایشان حضرت عیسی است. که خود حضرت عیسی می فرماید: شما که می دانید من رسول خدا هستم چرا اذیتم می کنید؟
در مورد پیامبر هم که مطالب رو می دونید. قبلا گفتیم.
که منتظر حضرت محمد (ص)بودند.
در ادامه، بحث، حضرت می فرماید: " کانا یجالسان" ، حضرت هر دو را خطاب قرار می دهد، که اینها مجالست دارند با یهود.چرا؟ چون اینها همه چی رو می دونند، اینها صاحب کتاب "ملاحم"هستند.
یهود احساس می کرداگر مردم را با خودشان همراه سازند، قدرت به خودشون برمی گرده. لذا دنبال این بودند که نطفه را به خودشان انتقال دهند.
لذا آن خانم یهودی که سر راه عبدالله سبز می شه.این فاحشه نبوده. می خواسته نطفه به یهود منتقل بشه.