💌 #خاطره_دخترونهایها
طبق معمول و قول و قرار هر ساله
من و خانوادهام چند روز
مانده به عید نوروز
وسایل خود را جمع کرده بودیم و
🚕 آماده برای حرکت بودیم به سمت مشهد
چند لحظه گذشت و بعد از تلفن پدرم
🍁 متوجه شدم که فعلا سفر
منتفی شده...
بعد برایمان توضیح داد
که مسافرخانهای که قرار بود
اتاق برایمان نگه دارند، همه اتاقهایش پر شده...
به خاطر همین، پدرم گفت
⛅ چند روزی صبر میکنیم ببینیم
اتاقی خالی میشود یا نه
من که خیلی ناراحت بودم
این ناراحتی خود را
به مادرم گفتم و او
🌱 من را دلداری داد و آرامم کرد...
...بعد از گذشت یک روز که
💔 کاملا ناامید بودم
پدرم صبح تماس گرفت
که اتاقی که برای ما بوده را
تخلیه کردند و ما میتوانیم حرکت کنیم...😍
آری از آن روز تقریبا ۵_۶سالی میگذرد
و ما از زمان کــرونا،
به زیارت امام رئوف نرفته ایم و
🌙 این، بسیار برایم سخت و طاقتفرساست
امیدوارم همه دلتنگها
زودتر به زیارت مشرف شوند . . . 🙏🌿
🌸 امضاء: الهه...
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف
📷 ا.قاسم زاده
نَصـــرُمِــنَاللّٰهوَفَتحُقَریـــب
💌 #خاطره_دخترونهایها
برای شهـ ـادت امام رضا(ع)
از اصفهان همراه خانواده آمده بودم حرم؛
📱 بعد زیارت، تلفن همراهم
شارژ برقی نداشت...
💚 به کمک خادمهای مهربان حرم
رفتم و پریز برق پیدا کردم...
رواق امام خمینی(ره)
کنار ستون،
کنار پریز نشستم تا شارژ شود
بعد از چند دقیقه
🎀 یک دختر خانم، همراه با مادرش
دنبال شارژر میگشتند که وقتی
پیدا نکردند، دختر
مثل من به ستون تکیه داد
تا مادرش برود زیارت و برگردد
من از او پرسیدم چند ساله هستی؟
😌 گفت: هجده ساله هستم
😇 من هم گفتم هفده ساله هستم
او گفت که تربت حیدریه زندگی میکند
💕 و از همان موقع با هم دوست شدیم...
بعد با همدیگه رفتیم زیارت کردیم و
توی رواق ها راه رفتیم و
صحبت کردیم...
خیلی خوب بود...
امیدوارم که هرجا هست،
تنش سالم و سلامت و زیر سایه آقا باشه 😍
🌸🌸 خاطره از: مرضیه عباسی از استان اصفهان شهرستان زرین شهر
#السلام_علیک_یا_امام_الرئوف
📷 م.انتظاری
نَصـــرُمِــنَاللّٰهوَفَتحُقَریـــب
💌 #خاطره_دخترونهایها
اولین خاطره من از سفر به مشهد
در چهارده سالگی و در
عید نوروز سال ۱۳۹۶ رقم خورد
روزی که چشمم
💛 به گنبد و بارگاه نورانیِ
امام هشتم افتاد، تمام دنیا را
فراموش کردم و
فارغ از زمان و
مکانی که بودم، فقط
خيره شدم به منظره طلاییِ
حرم ستاره هشتم و اشک ریختم...
به وسعت تمام غمهایی که
⛅️ برای دل کوچک من بزرگ بود،
به وسعت تمام تنهايیهایی که داشتم،
به جبران چهارده سال مشهد نیامدنم...
امـام عزیزم با بزرگواری تمام
💕 به همه درد و غمهایم گوش فرا داد.
بدون اینکه مرا سرزنش کند و
بدون اینکه به
من بفهماند که اشتباه کردم.
🌙 به تمام غصههایم گوش داد و گوش داد
اصلا این امام بیش از حد مهربان
به غصه همه گوش میداد.
این امـام بیش از حد عزیز بود
من چهار روز بعد که در خانه بودم،
🌿 به این فکر میکردم که
چه گوهر نابی
در کشور ما آرميده و خودمان خبر نداریم...
💚 این بود خاطره من از اولين سفر به مشهد
🌸🌸 خاطره از دخترونهای گل: کوثر. ص، از زنجان
📷 ج. بهنام
نَصـــرُمِــنَاللّٰهوَفَتحُقَریـــب
💌 #خاطره_دخترونهایها
سلام
🌱 خاطره من مربوط میشه به
ماه رجب سه سال پیش،
اردیبهشت ماه بود،
هوا بهاری بود.
دلم هوای مشهد را کرده بود
😌 تا اینکه روز میلاد امام علی (ع)
همراه مادرم و عمه ایشان که
پیرزن پیر و مهربانی بود
اومدیم زیارت حضرت شاهچراغ(ع)
همان روز حاجتم را از
🌸 آقا احمد ابن موسی خواستم که
زیارت برادرشان امام رضا(ع) را
بزودی نصیبم کند...
خیلی دعا کردم....
فردایش به دفاتر زیارتی سر زدم
😃 پیگیر شدم که آیا برای مشهد حرکت دارند؟
😇 مسئول دفتر گفت برای فردا حرکت داریم...
سریع به خانه آمدم و موضوع را
گفتم. عمه جان گفت:
من می آیم ✋
رفتم هردو را ثبتنام کردم
و فردایش باهم به زیارت رفتیم
وقتی رسیدیم
یکی از آرزوهای همیشگیام در حرم
این بود که برم مهمانسرا و از
غدای حرم نصیبم بشه
فردایش که به زیارت رفته بودیم،
💚 پس از سالها به این آرزویم رسیدم....
برای ناهار به مهمانسرا رفتیم و
غذای معطر حرم
روزیمان شد
و این را مدیونِ
نیت پاک عمه مهربانمان دانستم...😍
🌻 روحت شاد عمه جان
خاطره از: الهام مختاری از استان فارس
📷 ج.بهنام
نَصـــرُمِــنَاللّٰهوَفَتحُقَریـــب