eitaa logo
دیوان فضل
270 دنبال‌کننده
324 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دیوان فضل
بمناسبت روز معلم از: محمد اسماعیل فضل الهی ☀️☀️☀️☀️☀️ این سخن شد یادگار ازپیرما _روح خدا تربیت باید مقدم گردداز تعلیم ها ای معلم پرورش ده نورایمان درکلاس تا که از ظلمت وجود عالمی گردد رها
بسم الله الرحمن الرحیم به نام آنکه پُر کرده جهان از قالَ صادق‌ها به نام آنکه می‌رویاند از جانها شقایق‌ها به نام آنکه از دلهایِ سنگی ساخت عاشق‌ها که می‌گردند از نورش مخالف‌ها موافق‌ها به نامِ حضرت صادق دلت را روضه مهمان کُن چراغِ اشک روشن کُن بقیعش را چراغان کُن ندیده حکمت از درسش حکیمی اینچنین دیگر ادیبی یا طبیبی یا علیمی اینچنین دیگر ندیده دل صراط‌َالمُستقیمی اینچنین دیگر حلیمی یا رحیمی یا کریمی اینچنین دیگر سفارش‌های او شرحِ کلامی از کمالِ اوست سفارش‌های او راهِ رسول‌الله و آلِ اوست سفارش می‌کند بارِ فقیران را زمین مگذار سفارش می‌کند در راهِ محرومان قدم بگذار سفارش می‌کند دل را به تدبیر خدا بسپار سفارش می‌کند هرگز نمازت را سبک مشمار سفارش کرد  ما را تا ادا سازیم دِینش را به ما بخشید بعد از خود حسینم وا حسینش را زیارت نامه‌های ما زیارت نامه‌های اوست عزاداریِ ما میراثی از رسمِ عزای اوست تمام گریه‌های ما کمی از های‌هایِ اوست شلوغیِ حرم‌ها از حدیثِ کربلای اوست خودش فرمود صدها حج فقط اجر سلامِ  ماست ثواب یک سلام ما شب قدر امام ماست به روضه می‌کشد آقا همیشه منبر خود را به پای ناله سوزانده تمام حنجر خود را میانِ گریه می‌بیند همانجا مادر خود را ببین خرجِ عزا کرده دعای آخر خود را چنان نالید در عمرش صدایش مثل زهرا سوخت خدایا خانه‌یِ او در هجوم بی حیاها سوخت چرا در بِین این مردم کسی در فکرِ حالش نیست به فکر مو سپیدی‌اش به فکر سن و سالش نیست به یاد کودکانِ بی کَسَش  فکر عیالش نیست چرا این شعله‌های در به فکر دست و بالش نیست کسی او را نمی‌گوید عصای خویش را بردار بیا از بِینِ شعله بچه‌های خویش را بردار زمین اُفتاد رحمی کن ببین زانوش زخمی شد محاسن وای خاکی شد ولی اَبروش زخمی شد زمین اُفتاد و یاد عمه جانش روش زخمی شد مکش اینگونه در کوچه مکش پهلوش زخمی شد زمین اُفتاد و با نیزه  کسی اما نَزَد او را زمین اُفتاد و شُکرش که کسی با پا نَزَد او را میان مجلس منصور سرپا چند ساعت بود جسارت شد به پیری که نگاهش غرق محنت بود به یاد عمه جانش که اسیر یک جماعت بود جسارت بود و غارت بود و غارت با جسارت بود رُباب است و غم  زینب که دادِ او حرم را بُرد ببین دیر آمدم دیدم که نیزه کودکم را بُرد حسن لطفی https://eitaa.com/fazlll
454.9K
شب جمعه: فضل الهی
1.09M
فرازهایی از دعای کمیل بانفس: محمد اسماعیل فضل الهی
پيرِمردى كه بينِ سجاده همه دم ذكرِ او خدا می‌بود كنجِ اين خانه‌ى پُر از ماتم روحِ او از تنش جدا مى‌بود روضه‌هاى مدينه را مى‌خواند روضه‌ى كوچه و درو ديوار در خودش سخت می‌شكست آقا تا‌كه میگفت از در و مسمار ناله میزد از تَهِ جگرش گريه‌هايش چه گريه آور بود نفسش حبس میشد و میگفت مادرم نوبهارِ حيدر بود شبى اما به ناگهان دشمن به درِ خانه‌اش شراره كشيد او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود شعله‌ها را به چشم خود مى‌ديد سر سجاده دوره‌اش كردند در دلش اضطرابِ عالم بود كودكانش به گريه اُفتادند چهره‌اش بى قرار و دَر هم بود دورِ دستش طناب را بستند نه عبايى و نه عصايى داشت پا برهنه بدونِ نعلينش به دلش يادِ ماجرايى داشت.... كه همه جانِ او به درد آورد به گمانم خراب مولا شد اين مدينه چقدر بى رحم است تازه داغِ طناب مولا شد نانجیبی به نام ابن ربیع... به سرش نعره زد كه حركت كن پشتِ مركب دوان دوان با من تو بيا و اداى غربت كن پشت مركب زمين فتاد آقا اى حرامزاده ! كمى آرام پا برهنه كه مى‌بری او را از چه رو مى‌دهى به او دشنام؟ يادِ يك ماجرا دلش سوزاند ماجرايى كه ماجرا دارد ماجراى سه ساله و عمه داغِ شام و خرابه‌ها دارد ياد آن لحظه‌اى كه عمه‌ى او بين نامحرمان گذر مى‌كرد هر زمان كه سه ساله مى‌ترسيد عمه‌اش جسم خود سپر مى‌كرد شاعر: آرمان صائمی https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست مثل جدش شده در کنیه «اباعبدالله» در بقیع است ولی کرببلا هم با اوست شیعه را کرببلا گرچه علمداری کرد جعفری مذهبمان کرده و پرچم با اوست من اگر مورم اگر هیچ، ولی می‌‌دانم «او سلیمان زمان است که خاتم با اوست» زندگی‌نامهٔ او سطر به سطرش روضه‌ست که مصیبات همه عالم و آدم با اوست در غمش اشک، اگر ریخت اگر جاری شد بانی روضهٔ سقاست و زمزم با اوست لفظی از کوچه در این مرثیه محزون‌تر نیست وارث محنت زهراست اگر غم با اوست ✍ https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
1.85M
روضه امام صادق علیه السلام بامقدمه کوتاه::: محمد اسماعیل فضل الهی
حق پرستان را امامی بود، دینش دلبری نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری هر دو شهد معرفت را ریخته در ساغری: آیه‌های احمدی را با حدیث جعفری حرف او عشق است، فهمش را به عاشق می‌دهند صادقان، دلهایشان را دست صادق می‌دهند مالکی‌ها، شافعی‌ها، خوشه‌چینانش همه سید طاووس‌ها، طاووس بستانش همه شیخها، علامه‌ها، طفل دبستانش همه گردن افرازان دانش، گَرد میدانش همه جامی از "العلم نورٌ..." ریخت تا در جان ما از "هَلِ الدین"ش به "الّاالحُب" رسید ایمان ما علمِ او با عقل، نه! با جان عالم کار داشت در تنور خانه‌اش هم، شیعه‌ی بیدار داشت گر چه پای درس و بحثش مدعی بسیار داشت، چند تن، ای کاش! چون هارون مکّی، یار داشت در هراسند از وجودش چون که می‌دانند کیست حجت‌اللهی که جوشان در رگش، خون علی ست لب گشود و در دلِ عالم به پا شد شورها علمها را هر حدیثش، زد گره با نورها نور، مجرم بود اما، در نظام کورها ترس می‌انداخت حقش، در دل منصورها وامدار حوضی از دریای علمش، حوزه‌ها امتداد موج اشک روضه‌هایش، روضه‌ها باز از این کوچه، امام دیگری را می‌برند باز هم با دست بسته، حیدری را می‌برند باز هم تنها، غریب مادری را می‌برند پا برهنه، سیدی را، سروری را می‌برند نسبتی خورشید را، با نیمه‌شب بردن نبود حق پیر آسمانی‌ها، زمین خوردن نبود روضه جانفرساست، آخر از زبان کوچه است باز معصومی، پریشان در میان کوچه است پیر ما، یادِ گل یاس جوان کوچه است با طنابی بر دو دستش، روضه‌خوان کوچه است در مدینه تا که می‌نوشد چنین جام بلا بر مشامش می‌رسد هر لحظه بوی کربلا امشب اینجا جلوه‌ای از خیمه‌های کربلاست باز آتش، شعله‌ور در خانه‌ی آل عباست حضرت شیخ‌الائمه در میان کوچه‌هاست گرد، بر پیشانیِ آیینه‌ی روی خداست روضه‌ای جانسوز در این واژه‌های ساده است شیعیان! فرزند زهرا از نفس افتاده است هیچ‌کس گویا، حیا از نور آن صورت نداشت پیر ما موی سفیدش لااقل حرمت نداشت هم به قدر یک عصا برداشتن، فرصت نداشت نه، به افتادن، دویدن، این چنین عادت نداشت ای دلیل حق! دلیل این پریشانی، چه بود؟ جرم تو، جز این که سرّ عشق می دانی، چه بود؟ صادق آل محمد! عالمی در حیرتت محو دستان کریمت، پای درس حکمتت قرنها طی گشت و قدری کم نگشت از غربتت سوختم، وجه خدا! از داغ صحن خلوتت نور افلاکی و بر خاکت چراغی نیست، نیست گنبدی، گلدسته ای، صحنی، رواقی نیست، نیست خواستم دورت بگردم مثل زائرها، نشد یاورت باشم به دانش، مثل جابرها، نشد پر کشم با قال صادق‌ها و باقرها، نشد شاعر خوب تو باشم بین شاعرها، نشد بر خلاف زندگیِ از دروغ آکنده‌ام صادقانه گفتم این یک بیت را، شرمنده‌ام دوست دارم مثل تو، زیبا به دنیا بنگرم صادقانه، عاشقانه این جهان را بنگرم مثل تو، با یاد فرزندت، به فردا بنگرم روی مهدی را ببینم، رو به هرجا بنگرم مثل آن یار تو، یارانش از آتش رد شدند در تنور غیبت، آن مردان که می‌باید شدن مثل یاران تو، یارانش طبیب و مرهمند هم جوانمردند و هم همدرد درد عالمند غم ندارند اولیاءُ الله، غمخوار همند با یتیمان مهربان، آنجا که باید محکمند دولت فردا از آنِ صالحان عاشق است صبح نزدیک است آری! وعده‌ی حق صادق است https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
علیه‌السلام 🔹صبح صادق🔹 چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت مدینه‌ای که شب پیش صبح صادق داشت... به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت چه با شُکوه غم خود به دل نهان می‌کرد چه شِکوه‌ها که از آن فرقهٔ منافق داشت به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت خلیل بود ولی آتشش سلام نشد همان که در نفسش عطری از حدائق داشت هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت سخن به محضرش این است ای حقیقت علم ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم :: کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست حریم مدرسه‌هایی که رزمگاهت بود گواه گفته‌ام این نخل‌ها که همچو علی شب مدینه پر از بغضِ سر به‌ چاهت بود نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم که بین خانه فقط شعله‌ها پناهت بود چنان به نیمه‌شبی می‌شکست حرمت تو که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود چه خوب می‌شد اگر دست کم سه شمع و ضریح به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
بمناسبت تشییع شهدای امروزدرکشور🌷از: محمد اسماعیل فضل الهی هرکس که به نفس خویشتن فائق بود در وصل و تقربِ به حق لایق بود راهی که شهیدان وطن طی کردند احیای دروس مکتب صادق بود
مردی که جبریل امین در محضرش بود دریای علمش هدیه‌ی پیغمبرش بود نام شریفش اسم نهری در بهشت است(١) خلد برین هم جلوه‌ای از مظهرش بود فقه و کلام و منطق و عرفان و حکمت این چشمه‌ها جاری ز چشم کوثرش بود وقتی که در میدانِ دین آماده می‌شد تازه زمان رزم و فتح خیبرش بود هر احتجاجش چشم‌ها را خیره می‌کرد تیغ کلامش ذوالفقار دیگرش بود حتّی به همراه هزاران طالب علم «نُعمان ثابت» پای درس منبرش بود(٢) هارون مکّی‌ها کجا بودند آن‌روز روزی که دست شعله سدّ معبرش بود؟! فرزند ابراهیم را آتش نسوزاند این معجزه از معجزات محشرش بود یاد مدینه بود و عکس آتش و دود ... ... دائم میان قاب چشمان ترش بود شکرخدا چشمی به ناموسش نیفتاد شکرخدا که بین حجره همسرش بود مویی نشد کم از سر اهل و عیالش هر چند که بُغضی درون حنجرش بود در آن شلوغی روضه می‌خوانْد اشک می‌ریخت اشکش برای عمّه‌های مضطرش بود او بیشتر یاد رقیّه بود آن جا این روضه‌ها هم حرف‌های آخرش بود: از کاروان جا مانده بود و اندکی بعد ... ... با تازیانه زجر، بالای سرش بود یک دست خود را حائل سیلی نمود و یک دست دیگر هم به روی معجرش بود آتش، هجوم ناگهانی، درد پهلو این‌ها همه ارثیه‌های مادرش بود ✍ ١_ در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که پدرم مرا از روی علم و آگاهی جعفر نام نهاد، چون جعفر، نام نهری در بهشت است. 📚بحارالانوار مجلسی، ج ۴۷، ص ۲۶ ٢_ نُعمان بن ثابت بن زوطا بن مرزبان مُکنّا (مشهور به ابوحَنیفه) پایه‌گذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهٔ اهل‌سنت https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی