eitaa logo
دیوان فضل
269 دنبال‌کننده
324 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم  در عرش می شنیدی و باور نداشتی  رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس  تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی  مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت  آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی  پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا  از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی  وقتی عدو محاسن او را گرفته بود  ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی  زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو  زیرا که تابِ بوسه حنجر نداشتی   (قاسم نعمتی)  داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم  لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم  یا ایّها الرّسول بدون دعای تو  از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم  یا این که گوشه چشم اباالفضل تو نبود  ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم  بی حب خاندان تو در خانه ی کرم  جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم  ما امت توایم و علی هم کنار توست  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم  ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم  ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم  هم ناله های امشب مولای امتیم  ما سوگوار رحلت بابای امتیم  در جان مسلمین چو آذر گذاشتند  بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند  آه از نهاد اهل ولایت بلند شد  بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند  آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو  بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند  هستی گریست تا نوه هایت رسیده و  با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند  تو باغبان امتی و جای اجر تو  یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند  با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد  داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند  در کوچه ها غرور علی را کسی شکست  در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست   (مسعود اصلانی)  در ماتم فراق پدر گریه می کنم  همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم  شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم  تا آخرین توان بصر گریه می کنم  خواب شبانه از سر زهرا پریده است  مانند شمع تا به سحر گریه می کنم  داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر  با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم  پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم  قدر تمام اشک بشر گریه می کنم  خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من  با دیده های سرخ جگر گریه می کنم  (وحید قاسمی)  ملکوت نگاه بارانیت  راوی یک مدینه اندوه است  سالیانی است از غم غربت  خاطر خسته‌ی تو مجروح است  این اهالی ظلمت دنیا  مردمان قبیله‌ی وهمند  در سلوک هدایت و رحمت  اشتیاق تو را نمی فهمند  ماتم این شکنجه های کبود  غصه ها بی مجال پیرت کرد  سینه‌ی غرق نور و سنگ ستم  داغ چندین بلال پیرت کرد  بی کسی خو گرفته بود آقا  با اهالی شعب دلتنگی  می شکستی چنان غریبانه  در حوالی شعب دلتنگی  دیده هر دم غروب عام الحزن  چشم بارانی و پُر ابرت را  تو چه کردی در این غریبستان  که خدا می ستود صبرت را  با عمو در دل پریشانت  حس آرامش عجیبی بود  آه دیگر پس از ابوطالب  مکه زندان بی شکیبی بود  داغ ها یاس بیقرارت را  در غم خود سهیم می کردند  مادری را به عرش می‌ بردند  دختری را یتیم می کردند  ماه عالم بگو چه آورده  به سر تو محاق خاکستر  دختر تو چقدر دلخون شد  بر سرت ریخت داغ خاکستر  خوب دیدی میان این مردم  دم به دم جوشش عواطف را  بوسه‌ی سنگ و زخم پیشانیت  غصه پر کرده بود طائف را  قلبتان را چقدر می آزرد  داغدار غم اُحد بودن  زخمی از عهد بی بصیرت‌ ها  خسته از همرهان خود بودن  ناگهان بر تن تو گل کردند  زخمها لاله ها شقایق‌ها  لب و دندان تو شده مجروح  آخر از لطف این منافق‌ها  چه کشیدی در آن غروبی که  تن مجروح حمزه را دیدی  دلت آقا کدام سو می رفت  بر دلش زخم نیزه را دیدی  دید خیبر که گفتی آزاده  آب را بر کسی نمی بندد  گرچه از فرقه‌ی یهودی ها  به اسیران کسی نمی خندد  همه دیدند روز خندق هم  رحم و آزادگی شعارت بود  در مرام تو پیکر کشته  ایمن از غارت و جسارت بود  بر سر و سینه و گلوی حسین  بوسه هایت چقدر معروف است  روضه خوان را ببخش آقا جان  روضه از این به بعد مکشوف است  با تماشای قد و بالایش  از نگاه تو آرزو می ریخت  آه، ناگاه اگر زمین می خورد  آسمان بر سرت فرو می ریخت  پیش چشمت محاصره کردند  پیکر ماه بی پناهت را  خوب تکریم کرد امت تو  نیزه در نیزه بوسه گاهت را  زینت شانه های تو حالا  شده پامال نعل مرکب ها  آیه آیه، ورق ورق، پرپر  ارباً اربا، مقطع الأعضا  سر خورشید غرق خونت را  روی نیزه ببین چهل منزل  بارش سنگ ها چه خواهد کرد  با لبی نازنین چهل منزل  خون او خون تازه ای جوشاند  در رگ دین و مکتبت آقا  تا ابد شور نهضتش باقی‌ست  تا ابد کُلّ یومٍ عاشورا   (یوسف رحیمی)  https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
شهر مدینه، شاهد راز شب علی است  با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است  شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی  برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است  شهر مدینه، انس گرفته است با حسین  بعد از حسین آینه گردان ماتم است  شهر مدینه، گریه سجاد را که دید  چشم انتظار ریزش باران نم نم است  شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است  گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است  شهر مدینه، هدیه فرستد به قدسیان  از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است  شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال  گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است  شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است  این خاک پاک جای قدم های فاطمه است   محمدجوادغفورزاده(شفق)  در ماتم فراق پدر گریه میکنم  همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم  شب ها و روزها زغمش مویه میکنم  تا آخرین  توان بصر گریه میکنم  خواب شبانه ازسر زهرا پریده است  مانند شمع تا به سحر گریه میکنم  داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر  با لحن جانگدازی اگر، گریه میکنم  پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم  قدر تمام اشک بشر گریه میکنم  خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من  با دیده های سرخ جگر گریه میکنم  (وحید قاسمی)  دخترم گریه ی تو  پشت مرا می شکند  بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند  رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه  بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند  تا که نشکسته قدت راه برو در بر من  که پس از رفتن من دیده بلا می شکند  باز بوسیدم از این دست که زد شانه مرا  حیف یک روز کسی دست تو را می شکند  تو سیه پوش من و شهر به همدردی تو  حرمت شیر خدا را همه جا می شکند  کودکانت همه در پشت سرت می لرزند  که در خانه به یک ضربه ی پا می شکند  می دوی پشت علی تا که رهایش نکنی  ضربه ای می رسد و آینه را می شکند  بس که دنبال علی روی زمین می افتی  دل جدا سینه جدا شانه جدا می شکند    داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم  لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم  یا ایّها الرّسول بدون دعای تو  از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم  یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود  ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم  بی حب خاندان تو در خانه ی کرم  جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم  ما امت توأیم و علی هم کنار توست  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم  ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم  ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم  هم ناله های امشب مولای امتیم  ما سوگوار رحلت بابای امتیم  *  در جان مسلمین چو آذر گذاشتند  بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند  آه از نهاد اهل ولایت بلند شد  بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند  آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو  بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند  هستی گریست تا نوه هایت رسیده و  با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند  تو باغبان امتی و جای اجر تو  یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند  با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد  داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند  در کوچه ها غرور علی را کسی شکست  در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست  (مسعود اصلانی)  حس میکنم رفتار تو تغییر کرده  این روزها کردار تو تغییر کرده  هم صبح و ظهر و هم سرشب دیدن من  می آیی و گفتار تو تغییر کرده  یک فاطمه میگویی و دلشوره دارم  چون نحوه ی دیدار تو تغییر کرده  چیزی شده ای سایه ی روی سر من؟  مهمانی این بار تو تغییر کرده  چیزی شده؟ با مرتضای من چه گفتی؟  این روزها سردار تو تغییر کرده  حس میکنم مانند یک ابر بهاری  بابای از گل بهتر من گریه داری  بابا مگرنه اینکه هستم محرم تو  هستم همیشه مونس تو همدم تو  حالا بگو دیگر چرا حالت گرفته ست  هستم شریک درد و آه و ماتم تو  بابا به قربان تو و موی سپیدت  بابا به قربان تو و قد خم تو  ای کاش می مردم نمیدیدم پدرجان  چشمان خیس و گریه های نم نم تو  میگویی از دلتنگی و دیدار مادر  ماندم چگونه تا کنم با این غم تو     سنی ندارم من یتیمی سخت باشد  بابا دعا کن دخترت خوشبخت باشد  بابا دعاکن ماتمی دیگر نبینم  بعد از تو مظلومیت حیدر نبینم  دعوا سر حق و حقوق و جانشینی  دعوا سر عمامه و منبر نبینم  بابا دعاکن مرتضی را دست بسته  مستاصل و درمانده و مضطر نبینم  بابا دعاکن در تمام طول عمرم  برسینه ی خود جای میخ در نبینم  یا لااقل در راه برگشتن به خانه  سنگ صبورم را به چشم تر نبینم  بابا برو سه ماه دیگر میرسم من  با چادرخاکی بر سر میرسم من  (علیرضا خاکساری)  بسكه از آه، دل شعله ورت مي سوزد  با تماشاي تو قلب پدرت مي سوزد  اي جگر گوشه ي من شعله مزن بر جگرم  جگرم سوخت ز بسكه جگرت مي سوزد  زودتر از همه پيش پدرت مي آيي  زودتر از همه شمع سحرت مي سوزد  بعد من هرچه بلا هست سرت مي آيد  بعدمن واي كه پا تا به سرت مي سوزد  زير پرهاي تو آرام گرفتم بابا  حيف از شعله ي در بال و پرت مي سوزد  گاه در كوچه اي از درد زمين مي افتي  گه ز سیلی عدو چشم ترت مي سوزد  https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
از اینجا به بعد فقط👇 السلام دیوان فضل بزم حسن حال و هوایش فرق دارد از ابتدا تا انتهایش فرق دارد اینجا همه کاره کریم اهل بیت است آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد با دست خالی بر نمیگردی از این در بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد چشمی که گریان عزای مجتبی شد بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد گریه نکرده مزد کارت را گرفتی گریه کنی که ماجرایش فرق دارد آقا خودش فرموده از کوچه بخوانید اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد دارد صدای سیلی از کوچه می آید این مجلس روضه عزایش فرق دارد لو https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی (فضل الهی) وای اگر سوخته ای ناله ی شبگیر کند کودکی را شرر حادثه ای پیر کند من چهل سال گرفتار غروبی سردم بین آن کوچه ی بد فاطمه را گم کردم بغض ها راه گلو را همه شب سد کردند همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند آن کسانیکه سر سفره من می‌ماندند.. نانشان دادم و هرروز مُذلم خواندند کینه‌ی مخفی شان‌ را علنی میکردند دوستان نیز به من بدهنی میکردند نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود شرر این قوم به من بیشتراز زهر زدند صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید شاخه‌ی یاس علی داغ زدن داشت مگر یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر  همه ی عمر شکایت به خدا می‌بردم عوض فاطمه من کاش کتک می‌خوردم شاعر: دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی https://eitaa.com/fazlll
🕌🏴🕌🏴🕌🏴🕌 شعر بسيار زيبا براي شهادت امام حسن مجتبي (ع) https://eitaa.com/fazlll کانال شعرمذهبی بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست چشمی که گریان عزای مجتبی نیست ...  وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست در کربلا هر چند با دقت بگردی چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست طوری تمام هستی اش وقف حسین شد انگار قاسم هم برای مجتبی نیست او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ رزم آوری بچه های مجتبی نیست یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم ما خاک پای خاک پای مجتبائیم آیا شده بال و پرت افتاده باشد در گوشه ای از بسترت افتاده باشد آیا شده مرد جمل باشی و اما مانند برگی پیکرت افتاده باشد آیا شده در لحظه های آخرینت چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد من شک ندارم که عروس فاطمه نیست وقتی به جانت همسرت افتاده باشد آیا شده سجاده ات هنگام غارت دست سپاه و لشگرت افتاده باشد مظلوم و تنها و غریب عالمین است گریه کن غم های این بی کس حسین است علی اکبر لطیفیان دیوان اشعار مذهبی: استاد ذاکروشاعراهل بیت علیهم السلام حاج محمد اسماعیل فضل الهی مشهدالرضا علیه السلام https://eitaa.com/fazlll
با روضه‌ی دمادم تو گریه می‌کنم ای با مرام با دم تو گریه می‌کنم هر بار من به ماتم تو گریه کرده‌ام این بار هم به ماتم تو گریه می‌کنم با زخم‌های پیکر تو ضجه می‌زنم با گیسوان درهم تو گریه می‌کنم مصداق کلُ یوم...، تمامیّ سال را با قصه‌ی محرم تو گریه می‌کنم با مخزن‌البکاء و ابی‌مخنف و لهوف با مقتل مقرّم تو گریه می‌کنم با دعبل و فرزدق و حسّان و محتشم با نخل‌های میثم تو گریه می‌کنم بر عابس و زهیر و بریر و حبیب و حر بر عون و جون و ادهم تو گریه می‌کنم مثل غم تو قافیه‌ام تازه مانده است هر روز بر تو و غم تو گریه می‌کنم ای پرچم تو سرخ‌ترین سرخ روزگار هر شب به رنگ پرچم تو گریه می‌کنم یک بیت روضه... تا به حرم حمله‌ور شدند بر اشک‌های نم‌نم تو گریه می‌کنم در زیر تیغ شمر به گودال قتلگاه بر غربت مسلَّمِ تو گریه می‌کنم شاعر: https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار فضل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️زمزمه شهادت رسول اکرم و امام حسین مجتبی و امام رضا علیهم السلام 🎙سبک: همه جا بروم به بهانه تو گشته صاحب عزا دخت خیرالبشر در فراق پدر در غم دو پسر ابتاه ابتاه ابتاه گوید یا حسن یا حسن یا رضا گوید یا حسن مولا یا حسن مولا... رحلت حضرت خاتم الانبیاست اول غربت سیدالاوصیاست آسمان گشته خیمه ی ماتم خواجه ی عالم رفته از عالم یا رسول الله یا رسول الله... از نهاد علی خیزد این زمزمه غربت آورده رو بر من و فاطمه من که فتح بدر و احد کردم باید اکنون خانه نشین گردم یا رسول الله یا رسول الله... شیعیان طشت خون را نظاره کنید گریه بر جگر پاره پاره کنید به خدا این بر همه معلوم است که حسن بیش از همه مظلوم است یا حسن مولا یا حسن مولا... خیزد از طشت خون ناله ی وا حسن یا حسن یا حسن یا حسن یا حسن همه ی عالم بر تو می گرید چشم قاتل هم بر تو می گرید یا حسن مولا یا حسن مولا... ای خراسان بسوز در عزای رضا گریه کن گریه کن در عزای رضا که رضا جان داده غریبانه مثل زهرا در گوشه ی خانه یا رضا مولا یا رضا مولا... ✍حاج غلامرضا سازگار
روضه موسی ابن جعفر علیه السلام بانفس،،،فضل الهی👆
1.44M
مصائب:ام المصائب بانفس: محمد اسماعیل فضل الهی
. السلام علیک یا أبانا الغریب باز هم آمد شب جمعه، کجایی ای غریب من بمیرم مثل مادر؛ کربلایی ای غریب روبه روی چشم تو یکجا تمام روضه هاست همزمان بالاسر و پایین ِپایی ای غریب خیس از خون دو چشم توست خاک قتلگاه بی قرار از داغ رگهای جدایی ای غریب یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش دیده ای تو فقط بر زخم های او دوایی ای غریب خون جدّ تو نمی افتد ز جوشش،بی امان می شود آرام وقتی که بیایی ای غریب عضوعضو پیکر جدّت صدایت می زند پیکر او جمع شد با بوریایی ای غریب یک نظر بالای تلّ زینبیه می کنی باز یاد اضطرار عمّه هایی ای غریب با نگاهی بر جراحات لب جدّت حسین گوئیا در مجلس شام بلایی ای غریب کاش دیگر مادرت قفل فرج را وا کند او کند بهر ظهور تو دعایی ای غریب ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) . دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی https://eitaa.com/fazlll