تا نام حسین بر لب مردم ماست
در معرکهها شکست دشمن پیداست
معنای بلند لعن بر شمر و یزید
«امروز شعار مرگ بر آمریکاست»
📝 #محمدمهدی_سیار
✅ https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
صلواتی (مخصوص این ایام)
💐🕌💐🕌ا💐🕌💐
اندوختهٔ صبروثباتی زینب
لنگربه سفینهٔ نجاتی زینب
گویند تویی خدیجهٔ ثانوی و
همرنگ نسیم صلواتی زینب
💐🕌💐🕌ا💐🕌💐
با تابش نور مظهر صبروثبات
شوریست بپا میان گلزارحیات
گلنغمه ای آید زشهیدان حرم
برشیرزن قافله زینب صلوات
💐🕌💐🕌ا💐🕌💐
از:: محمداسماعیل فضل الهی
#حضرت_زینب_س_مدح
شیعه دارد آبرو، زیرا دلش با زینب است
آبرودار حقیقی در دو دنیا زینب است
راه ما راه حسین و مقصد ما کربلاست
افتخار و اعتبار مکتب ما، زینب است
با وقار و با صلابت کن صدایت را بلند
چون که رمز اقتدار ما دم یا زینب است
چشم او غیر حسین ابن علی چیزی ندید
روشنی "ما رأیت الاّ جمیلا” زینب است
هالهای از نور دورش را همیشه میگرفت
آری آن مستورهی دور از تماشا زینب است
آنکه از حجب و حیا و پاکی و شرم و عفاف
چشم همسایه ندیده سایهاش را زینب است
خم به ابرویش نیاوردهاست درطوفان غم
آنکه صبر از دست او افتاد از پا زینباست
حجت خلق خدا را با وجودش حفظ کرد
آنکه با احیاگریاش کرده غوغا، زینب است
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#مثنوی
🔹عقیلهٔ هاشمیان🔹
...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست
عشق به تو عاشق و مدیون توست
تویی جگرگوشهٔ آل کسا
به درک تو عقلِ رسا، نارسا...
چشم علی محو تماشای تو
به جای پای فاطمه پای تو...
تو بودهای سنگ صبور همه
تو بردهای فیض حضور همه...
دفاع تو، صبر تو، احساس تو
حسین تو، حسن تو، عباس تو...
روی تو حسرتِ دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتّی به خواب
خاک رهت به عرش پهلو زده
پیش قدِ تو سرو زانو زده...
مدرسهٔ تو دامن فاطمه
معلّمی ندیده و عالمه
صدای تو دل از علی میبرد
ناز تو را فاطمه هم میخرد
فاطمه فخر مصطفی بر همه
از تو ولی، فخرکنان فاطمه...
نیست فلک به قدر، هم پایهات
ندیده همسایهٔ تو سایهات
عمۀ ساداتی و زینِ اَبی
عقیلهٔ هاشمیان زینبی
لبت «یکی گوی» دو تا نگفته
هر چه شنیده جز خدا نگفته
ولادتت ولادت گریه بود
گریهٔ تو شهادت گریه بود
ای تو، به هر غمی امید حسین
کشتهٔ عشقی و شهید حسین
تو روح صوم و معنی صلاتی
تو ساحل سفینۀ نجاتی...
نام شما هر دو به دنبال هم
آینهٔ همید و تمثال هم
معنی اگر ز خالق و رب یکیست
نام حسین و نام زینب یکیست...
📝 #علی_انسانی
🌐 https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
سرباز حماسه ساز روح اللهیم
همسنگرغزه یارحزب اللهیم
ازهجر ۲یار اربعینی بگذشت
دلسوختگان داغ نصراللهیم
می گفت چنین نیلفروشان همه دم
ما پیرو راه سبز ثاراللهیم
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
از ::محمد اسماعیل فضل الهی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#قصیدهواره
🔹چگونه وصف تو گویم؟🔹
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا
تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی
اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند
«مَنِ المبلّغُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی»
چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی
چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی
سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری
رسالتت نستایم، که در پیام تمامی
تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت
تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی..
جمال عشق درخشید با پیام تو آنسان
که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی
سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن
که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی
اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید
کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی
تو سایهبان یتیمان، طلایهدار حسینی
صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی..
مراست آرزوی آنکه آستان تو بوسم
تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی
خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن
چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی
📝 #سپیده_کاشانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاشین بریم حرم حضرت زینب سلام الله علیها هم اکنون
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#ترکیب_بند
🔹زهرای کربلا🔹
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
گفتیم دختر اسدالله غالبی
ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری
تو از زمان کودکیات تا بزرگیات
شیواترین مُفَسِّر الله اکبری
تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض از حضور علم خداوند میبری
بر شانههای سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
::
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...
غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تو
نزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟
گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است
گنجینههای باغ بهشت است مال تو
از گوشههای چشم تو، ساحل درست شد
از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد
::
ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت
مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید
از بس که چون هلال گذشت از برابرت
شبزندهدارِ شامِ غریبانِ کربلا!
دلبستۀ نماز شب تو برادرت
ای خطبۀ رسای تو نهجالبلاغهات
وی محمل بدون جهاز تو منبرت
ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو
عطر حضور فاطمه دارد صدای تو
📝 #علی_اکبر_لطیفیان
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
🌐🌴💐🌴💐🌴💐
🌹 زیارتنامه حضرت زینب کبری ( سلام الله علیها )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ سَيِّدِ الأَنْبِياءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَاللِّواءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّماءِ وَوَصَلَ إِلَى مَقامِ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِيِّ الْهُدى وَسَيِّدِ الْوَرى وَمُنْقِذِ الْعِبادِ مِنَ الرَّدى اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بِنْتَ صاحِبِ الْخُلُقِ الْعَظِيمِ وَالشَّرَفِ الْعَمِيمِ وَالآياتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ الْمَشْهُودِ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْهَجِ دِينِ الإِسْلامِ وَصاحِبِ الْقِبْلَةِ وَالْقُرْآنِ وَعَلَمِ الصِّدْقِ وَالْحَقِّ وَاْلإِحْسانِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفْوَةِ الأَنْبِياءِ وَعَلَمِ الأَتْقِيآءِ وَمَشْهُورِ الذِّكْرِ فِي السَّماءِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ وَسَيِّدِ خَلْقِهِ وَأَوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ إِيجادِ أَرْضِهِ وَسَماواتِهِ وَآخِرِ اْلأَبَدِ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْيا وَ أَهْلُهُ الَّذِي رُوحُهُ نُسْخَةُ اللاَّهُوتِ وَصُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْكِ وَالْمَلَكُوتِ وَقَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ
🌹 ... اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ قادَ زِمامَ ناقَتِها جِبْرائِيلُ وَ شارَكَها فِي مُصابِها إِسْرافِيلُ وَ غَضِبَ بِسَبَبِها الرَّبُّ الْجَلِيلُ وَبَكى لِمُصابِها إِبْراهِيمُ الْخَلِيلُ وَنُوحٌ وَمُوسَى الْكَلِيمْ فِي كَرْبَلاءِ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْغَرِيبِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ زَمْزَمَ وَصَفا اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَكَّةَ وَمُنى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُراقِ فِي الْهَوآءِ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّيْفَيْنِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ مَنْ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْمُصْطَفى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَدِيجَةَ الْكُبْرى اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى جَدِّكِ مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَ عَلَى أَبِيكِ حَيْدَرِ الْكَرَّارِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ وَعَلَى السَّاداتِ اْلأَطْهَارِ الأَخْيارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ عَلَى الأَقْطارِ ساداتُ الأَرْضِ وَالسَّماءِ مِنْ أَخِيكَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الْعَطْشانِ الظَّمآنِ وَهُوَ أَبُو التِّسْعَةِ اْلأَطْهارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ فِي الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ الأَرْضِ وَ السَّماءِ الَّذِينَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلَى أَعْناقِ كُلِّ الْخَلائِقِ الْمَخْلُوقِينَ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللهِ الأَعْظَمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِيِّ اللهِ الْمُعَظَّمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا عَمَّةَ وَلِيِّ اللهِ الْمُكَرَّمِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا أُمَّ الْمَصائِبِ يا زَيْنَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ …
🌺زیارت قبول-
التماس دعا
🌸🍃
🍃
اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها 🤲
https://eitaa.com/fazlll
🍃🌹
==== 🍃🌹🌸🍃
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
khalaj_26.mp3
2.01M
#مناجات
#امام_زمان
#سه_شنبه_های_جمکرانی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
حاج حسن خلج🎤
ابر بهارم یابن الزهرا
تا کی ببارم یابن الزهرا
ای آخرین مسافر دنیا کجایی
ای یوسف صحرایی زهرا کجایی
شاها نظر به ما کن
لطفی بر این گدا کن
در یک قنوت ت
آقا ما رو دعا کن
یابن الجسن کجایی
دلم هوای دیدنت کرد
یا طلعة الرشیده برگرد
ای روشنی بخش دلم تو آفتابی
کی می شود بی پرده بر دنیا بتابی
یه سر اگه شد آقا بیا به روضه ما
تا از شرار آهت، آتیش بگیره اینجا
همراه خود ای بی قرینه
یه شب ببر ما رو مدینه
شاید مرا یک شب کنار خود نشانی
بالای قبر مادرت روضه بخوانی
روضه از آن جوانی که شد قدش کمانی
هم شد مویش سپید هم رویش
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎉میلادسراسرنوربهترین عمهی عالم
💦💦💦💦💦💦
زینت به علی _فاطمه رفتارآمد
بهرِحسنین _یار وفادار آمد
💦💦💦💦💦💦
زینب که به یمن مقدمش درعالم
شوروشعفِ روز پرستار آمد
💦💦💦💦💦💦
محمد اسماعیل فضل الهی
مخصوص این ایام
سلام من به مادری، كه در میان بستر است
فضای خانه اش پر از، دعا و دیده تر است
سلام من به مادری، كه حاجتش شهادت است
به دل نوا، به لب دعا، نگاه او سوی در است
سلام من به مادری، كه پهلویش شكسته است
دلش ولی شكسته تر ز گفته های حیدر است
سلام من به مادری، كه لاله های بسترش
نشان ز تازیانه ها بهانه های دختر است
چه مادری، چه دختری، چه بستر و مریضه ای
چه پهلویی، چه بازویی، چه غنچه ای كه پر پر است
هنوز خون تازه از، جناق سینه می رود
هنوز جای سیلیِ نشسته روی كوثر است
نماز او نشسته و قنوت او شكن شكن
صدای او خسته و پر از پ مضطر است
هنوز بیت وحی حق، سرای دود و آتش است
چه كلبه ی محقری، كه خانه پیمبر است
علی نظاره می كند، حسن اشاره می كند
كه صورت حسین او به زیر پای مادر است
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_عصر علیهالسلام
#غزل
🔹عمر ما گذشت🔹
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت
آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت!
این هفته هفت روز به ظاهر گذشتنی
بر من ولی عزیز دلم، قرنها گذشت...
هفتاد گوشه ناله زدم تا که جمعه شد
جانم به لب رسید ولی جمعه تا گذشت
گفتند جمعه بوی تو میآورَد نسیم
اما نسیم آمد و سر در هوا گذشت
خورشید هم هوای مرا تازهتر نکرد
او هفت دفعه آمد و بیاعتنا گذشت
عمرم به سر رسید و از این دستْ جمعهها
تکرار شد، نیامدی و عمر ما گذشت
📝 #ایوب_پرندآور
🌐https://eitaa.com/fazlll
1731059704391_-2147483648_-212723.ogg
1.16M
#شور_حضرت_زهرا سلام الله علیها
فاطمیه ۱۴۴۶ ه.ق
لطف مادر به نوکراش میرسه
به همسایه نور دعاش میرسه
گریه کن ها رو فاطمه میخره
محشر به داد بچه هاش میرسه
مگه مهربون تر از مادر داریم
شکر حق که سایه ی رو سر داریم
سر بلندیم جلوی زهرا وقتی
تو دلا محبت حیدر داریم
چراغ خونه ی حیدر، مادر ای مادر
امید اول و آخر، مادر ای مادر
پناه محشر نوکر، مادر ای مادر
مادر مادر
پناه کل کائنات فاطمه اس
علت کل ممکنات فاطمه اس
آسمون به چادر نمازش دخیل
زیباترین راه نجات فاطمه اس
فاطمیه ها چشام هی می باره
واسه مادر حسن حالم زاره
وقتی گریه می کنم واسش میگم
مادر امام حسین دوسم داره
تو نور و قدری و کوثر، مادر ای مادر
تویی تو از همه بهتر، مادر ای مادر
پناه محشر نوکر، مادر ای مادر
مادر مادر
#وحید_محمدی ✍
آبان ۱۴٠۳
#فاطمیه
#فاطمیه_شور
#حضرت_زهرا_شور
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
برای اولین بار دردیوان فضل
👇👇👇💐👇👇👇
چه چشم اندازِ زیبائیست، دنیا
گذر گاهِ فریبا ئیست، دنیا
کَشَد سرمه به چشم خود به هربار
پُر از ناز و اداها ئیست، دنیا
طمع ورزان به دورش صف کشیدند
متاعِ پُر تقاضائیست، دنیا
بسازد ظاهرِ خود را به زیور
عروسی بس تماشائیست، دنیا
کند دل را مشَوّش با ظرافت
قَدَح بر دستِ پویائیست، دنیا
بَرَد خواهانِ خود را در اسارت
کمین گاهِ مهیائیست، دنیا
به پستی می کشاند طالبش را
مُلازِم با خطاهائیست، دنیا
دوامی نیست در آن زندگانی
مکانِ غیرِ مانائیست، دنیا
اگر جولانگه ابلیس گردد
طریقی رو به سودائیست، دنیا
به اقبالش، مشو مغرور و مغفول
فرو ریزِ عطایائیست، دنیا
به قدرِ اَرزَنی مَنما ستم، چون
که مشحون از ستم هائیست، دنیا
نمی گویم که آن را تو رها کن
سرایِ ر و به حسنائیست، دنیا
نباشد اصلِ دنیا در دنائت
به دور از نا رواهائیست، دنیا
بُود بی شک، زراعت گاه عُقبی
محلِ کشت و کارائیست، دنیا
بهار عمر را سازد فرح بخش
پر از قدر و توانائیست، دنیا
زِ هر آلودگی بنما خلاصش
بدین رو، نیک مأوائیست، دنیا
برو تا می توانی علم آموز
مسیرِ فهم و دانائیست، دنیا
زِ کوشش می توان تا قُله ها رفت
به سویِ آن بلندائیست، دنیا
به عشقِ حق اگر آمیخته گردد
بدان باشور و شیدائیست، دنیا
علی از وصف آن هر گونه گوید
پُر از راز و معمّا ئیست، دنیا
علی تجن

حال دنیا
عمری به رشک بگذشت، حسرت به سر نیامد
در کنج خانه تنها، یاری ز در نیامد
محزون دلم بگفتا، در وصف حال دنیا
ما آمدیم به دنیا، دنیا به ما نیامد

وصف دنیا
این سُخن پند سلیمی از نبّی خاتم است
آنکه بی ارزش شمارد با جهالت همدم است
وصف دنیا را چنین فرمود حضرت بارها
هر که دل بندد بر این دنیا غریق ماتم است
راه و رسمش عاشقی بر جسم بی جان است و بس
کی شود سیر از طعامی که ز طعم آدم است
بزم شادی می کند بر پا ز هر جسمی خموش
بیخ ِرد گوئی که مهمان بر سرای حاتم است
خلق و خوی زشت این دنیای فانی را بسنج
چون عنانش وا نَهی آتش گهی بی ترحم است
مُطمئن هست، آدمی آغوش وی دارد پناه
زان سبب اینگونه از پایان ره خاطر جم است
در صبوری چون خودش هرگز نگشته تعبیه
این جهانی را که ما هستیم و نامش عالم است
سلیم

باغ زندگانی
چه خوش باغیست باغ زندگانی
گر ایمن بودی از باد خزانی
چه خرم کاخ شد کاخ زمانه
گرش بودی اساس جاودانه
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که چون جا گرم کردی گویدت خیز
چو هست این دیر خاکی سست بنیاد
به باده اش داد باید زود بر باد
ز فردا و ز دی کس را نشان نیست
که رفت آن از میان وین در میان نیست
یک امروز است ما را نقد ایام
بر او هم اعتمادی نیست تا شام
بیا تا یک دهن پرخنده داریم
به می جان و جهان را زنده داریم
به ترک خواب می باید شبی گفت
که زیر خاک می باید بسی خفت
نظامی گنجوی

رونق زمان
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی

دام جهان
این جهان، محدود و آن خود، بی حد است
نقش و صورت، پیش آن معنی، سد است
این جهان دام است و، دانه اش آرزو
در گریز از دام ها، روی آر، زو
این جهان، زندان و ما زندانیان
حفره کن، زندان و خود را وارهان
بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
گر بریزی بحر را در کوزه یی
چند گنجد؟ قسمت یک رزوه یی
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد، پر در نشد
مولوی

جهانا سراسر فسوسی و باد
به تو نیست مرد خردمند شاد
به کردارهای تو چون بنگرم
فسوس است و بازی نماید برم

مال را کز بهر دین باشی حمول
«نعمَ ملٌ صالحٌ» خواندش رسول
آب در کشتی، هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی، پُشتی است
سعدی

ای قوم! با قیام نشستن مخالفم
با غیر تیغ، هر چه که آهن، مخالفم
با حلق، اگر نه در پی تکبیر، دشمنم
با سنگ، اگر نه سنگ فلاخن، مخالفم
این سر سلامت است ولی کاشکی نبود
من با سری که بر سر گردن، مخالفم
حافظ

چنینست کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
ز خم کمندش رباید ز گاه
مولوی

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
عطار نیشابوری

امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

برخیز مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفائی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده کیست تا به ما گوید راز
پس بر سر این دو راهه آز و نیاز
تا هیچ نمانی که نمی ایی باز

در نهادم شهوت و دنیا پرستی بود و بس
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست

غم دنیا
اگر دانی که دنیا غم نیرزد
به روی دوستان خوش باش و خرم
غنیمت دان اگر دانی که هر روز
ز عمر مانده روزی می شود کم
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بنیادش نه بنیادیست محکم
برو شادی کن ای یار دل افروز
چو خاکت می خورد چندین مخور غم
سعدی

سعدی وفا نمی کند ایام سست مهر
این پنج روز عمر بیا تا وفا کنیم
سعدی

حاصل عمر
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمیست
خیام نیشابوری

نصیب از عمر دنیا، نقد وقتست
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
سعدی

مسافر دنیا
تو مسافری و دنیا سرآب کاروانی
نه معولست پشتی که برین پناه داری
کام همه دنیا را بر هیچ منه سعدی
چون با دگری باید پرداخت بناکامی
سعدی

در پره اسرار کسی را ره نیست
زین واقعه جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزل گه نیست
افسوس که این افسانه ها کوته نیست
خیام

چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردم پرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است
زان فلک هنگامه می سازد به بازی خیال
کاختران چون لعبتانند و فلک چون چادر است
عاقبت هنگامه او سرد خواهد شد از آنک
مرگ این هنگامه را چون وامخواهی بر در است

اهل دنیا
گر تو را دانش بود ای هوشمند
دل برین لذات دنیایی مبند
تا به کی تو دل به دنیا بسته ای
خویش را از آخرت وارسته ای
گفت حیدر آن شه والا جناب
جیفته الدنیا و طلاب کلاب
یعنی این دنیاست مثل مردگان
طالبان بر گرد او همچون سگان
اهل دنیا نیست هر گز ملتقی
بلکه اندر آخرت باشد شقی
طالب دنیا ز حق بیگانه است
در هوای نفس خود دیوانه است
هست این اموال بر انسان وبال
تا بک بندی تو دل بر ملک و مال
هست این مال تو طوق آتشین
از پیش تا جند پردازی چنین
تو امان داری ز فکر خویش کن
مرگ آمد ناگهان تشویش کن
شد سفید این مو تو تا کی جاهلی
مرک آمد چند ای دل غافلی
عمر چندین ساله است آمد بسر
از اجل اصلا نگشتی با خبر
نیستی آگه ز جان کندن مگر
یا نداری خوف از نار و سقر
یا نداری آگهی از حال کور
یا چشم با طنت گردیده کور
رفت عمرت تا بک تو غافلی
تا بکی اندر خیال باطلی
می بری تا کی تو در غفلت بسر
مرگ را یک دم بیاور در نظر
بین چگونه کل رخان نازنین
محو می گردند از روی زمین
نو عروسان با جمال هچو حور
خانه می سازند در زندان گور
نو جوانان با جمال همچو ماه
این سخن هم گرنیاید باورت
بین چسان رفتند باب و مادرت
یک زمان بر سوی خویشانت نگر
کز برت رفتند با چشمان تر
همرهان را بین چگونه می روند
داغ اندر جان یاران می تهند
تو مگر هستی از آنها خوبتر
یا تویی از دیگران محبوب تر
فکر کن یک دم تو بر احوال خویش
گریه ها کن روز و شب بر حال خویش
گر به خواب غفلتی بیدار شو
یک زمان بر حال خود هشیار شو
دور کن از خود تو این کبر و غرور
تا که اندر قلبت افتد لمع نور
چون که قلب تو شده مایل به نار
زان سبب از نور حق داری فرار
چون حسین قلب تو گشته شهید
پادشه گردیده در قلبت یزید
مسلم قلبت چو از پا اوفتاد
حاکم قلب تو شد ابن زیاد
چون که شیطان از سرت برده است هوش
پنبه غفلت نهادی بر دو گوش
چون که شیطان کرد قلبت را سیان
می کنی از حرف حق فریاد و آه
چون که شیطان سینه ات را کرده تنگ
می شوی با اهل حق دائم به جنگ
چون که شیطان کرده در قلبت مقر
حرف حق بر تو نمی بخشد ثمر
گشته شیطان چون خران بر تو سوار
در دماغت ریسمان کرده مهار
می زند بر گردنت چوب جفا
می کشد هر جا که می خواهد تو را
چونکه دنیا جلوه کرده در برت
زان سبب گویی نخواهم آخرت
چون که قلبت معدن انوار نیست
زان تو را با اهل اقبی کار نیست
چون که ملعونی و شیطان فطرتی
افتد در قلبت از حق دهشتی
گشته شیطان چون به قلب پادشاه
زان سبب گردیده قلب تو سیاه
چونکه در آئینه ات آمیخت زنگ
سخت گشته قلب تو مانند سنگ
زان سبب گردیده قلب تو مریض
می شوی از اهل حق اندر گریز
حرف حق آذر به جانت افکند
ترز اندر استخوانت افکند
این مرض را دور کن از جان خویش
رحم کن بر دین و بر ایمان خویش
رحم کن بر خویش ای نیکو سیر
ورنه افتی سر معلق در سقر
خود بگو این آرزو هایت چیست؟
با وجودا این مکان جای تو نیست
این جهان زندان گاه آدمست
منزل و ماوای تو آن عالم است
کن برون از دل تو امید دراز
از برای رفتن خود چاره ساز
کین دو روز عمر می آید بسر
دست خالی رفت خواهی در سفر
راه بس دور است منزل خوفناک
گر نداری توشه می گردی هلاک
تا که فرصت داری ای صاحب هنر
توشه ای بر دار از بهر سفر
زانکه فرمودست در قرآن خدا
لیس للانسان الا ما سعی
یعنی اینجا گر نسازی چاره ای
نیست در آنجا به جز آواره یی
اف بر این دنیا که اندر روزگار
از برایش نیست یک جو اعتبار
دل بران دنیا مبند ای اهل هوش
چشم از این عالم فانی بپوش
کن ز مرگ نوجوانان حیرتی
حالیا تحصیل کن یک غیرتی
حرس تا کی می زنی بر جمع مال
بهر تو این مال می باشد وبال
هست این مال تو آخر دشمنت
طوق آتش می شود در گردنت
مرگ یاران هست پیک مرگ ما
نی نکو خواهند کردن ترک ما
از اجل گر نیستی تو با خبر
رو زمانی کن در آئینه نظر
بین چگونه گشته موی تو سفید
کن یقین کا ثار مرگت شد پدید
اینکه گویی چشمم آورده غبار
نی غبارست این بود گرد مزار
اینکه گویی گوش هایم گشته کر
مرگ اندر گوش تو کرده اثر
اینکه گویی از تنم رفته توان
هست این تعبیر مرگ تو بدان
سعی کن ای عاقل نیکو سیر
بلکه کیلی توشه ای بهر سفر
نیست این دنیا مکان هیچکس
ای خوشان کو دل برین دنیا نبست
از تو باشد گر جمیع ملک و مال
گر تو باشی صاحب جاه و جلال
تو اگر سلطان هفت کشور شوی
صاحب تخت و کلاه زر شوی
گر چو اسکندر همه روی زمین
از شجاعت باشدت زیر نگین
لیک چون آید تو را وقت زوال
نه حشم آید بکارت نه جلال
از تو باشد دولت قارون اگر
یک کفن بر تو نباید بیشتر
چون جوان میرد اگر باشد تمیز
نیست یعنی از اجل کس را گریز
نو جوانان می روند با جان ریش
بلکه پیران فکر سازند بهر خویش
نه جوان را فرصتی باشد نه پیر
بین تو این اوضاع و عبرت پیشه گیر
اینکه تو دیدی که شد مویت سفید
قاصدی بو آنکه از مرگت رسید
اینکه بینی رفت از چشم تو نور
قاصدی باشد ز تاریکی گور
اینکه قوت گشته از پای تو کم
مرگ گوید با خبر شو آمدم
اینکه گوشت گشته کر هشیار باش
مرگ گوید کامدم هوشیار باش
حالیا از مرگ خود آگاه شو
توشه گیر و عازم این راه شو
اعمی ار صد سال مانی در زمین
مرگ آخر می کند بر تو کمین
تو بکن از زشتی افعال خویش

انسان و دنیا
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای؟
گفت: یا آب است، یا خاک است یا پروانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو، این عمر چیست؟
گفت یا برق است، یا باد است، یا افسانه ای!
گفتمش اینها که می بینی، چرا دل بسته اند؟
گفت یا خوابند، یا مستند، یا دیوانه ای!
گفتمش احوال جانم را پس از مردن، بگو؟
گفت یا باغ است، یا نار است، یا ویرانه ای!

دنیا شناسی
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دل اش بیمار است
نیکی او به جای گاه بد است
شادی او به جای تیمار است
چه نشینی بدین جهان هموار
که همه کار او نه هموار است
کنش او نه خوب و چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
رودکی

این صورت کون، جمله نقش است و خیال
عارف نبود هر که نداند این حال
بنشین، قدح باده بنوش و خوش باش
فارغ شو، از این نقش و خیالات محال
خیام

مهر مفکن برین سرای سپنج
که این جهان پاک بازیی نیرنج
نیک او را فسانه واری شو
بر او را کمرت سخت بتنج
رودکی

ای آن که نتیجه چهار و هفتی
وز هفت و چهار دایم اندر تفتی
می خور که هزار بار بیش ات گفتم
باز آمدن ات نیست چو رفتی، رفتی
خیام

جهانا سراسر فسوسی و باد
به تو نیست مرد خردمند شاد
به کردارهای تو چون بنگرم
فسوس است و بازی نماید برم
فردوسی

چنینست کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
ز خم کمندش رباید ز گاه
جهان چو برو بر نماند ای پسر
تو نیز آز مپرست و اندوه مخور
فردوسی

دنیای پر فریب
سپهر بلند ار کشد زین تو
سرانجام خشتست بالین تو
دل اندر سرای سپنجی مبند
سپنجی مباشد بسی سودمند
یکی پند گویم تو را من درست
دل از مهر گیتی ببایدت شست
جهان را چنین است رسم و نهاد
بر آرد ز خاک و دهدشان به باد
نه ایدر همی ماند خواهی دراز
بسیجیده باش و درنگی مساز
با بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی نماید به هفتاد دست
زمانه سراسر فریب است و بس
نباشد به سختیت فریاد رس
جهان را نمایش چو کردار نیست
بدو دل سپردن سزاوار نیست
چنینست رازش، نیاید پدید
نیابی به خیره، چو جویی کلید؟

این جهان خوابست خواب ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب
دل بر این آشفته خواب اندر مبند
پیش کو از تو بتابد، تو بتاب
ناصر خسرو

پیمانه این چرخ را همه نامست
معروف به امروز و دی و فردا
فردات نیامد و دی کجا شد
زین هر سه جز امروز نیست پیدا
ناصر خسرو

دنیای آشفته بازار
جهانا، چه بد مهر و بد خو جهانی
چو آشفته بازار بازارگانی
به درد کسان صابری اندر و، تو
به بد نامی خویش همداستانی
به هر کار کردم تو را آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی
ای دل، چو هست حاصل کار جهان عدم
بر دل منه ز بهر جهان هیچ بار غم
افکنده همچو سفره مباش از برای نان
همچون تنور گرم مشو از پی شکم
منوچهری

عهد دنیا
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزار داماد است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریاد است
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهان دیده، ثبات قدم از سفله مجوی
از ره مرو به عشوه دنیا که این عجوز
مکاره می نشیند و محتاله میرود
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر
بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
حافظ

ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی ماند وین عهد نمی پاید
روز بهارست خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش غم بیهوده خورند
سعدی

نگشت سعدی از آنروز گرد صحبت خلق
که بی وفائی دوران آسمان بشناخت
گرت چو چنگ ببر در کشد زمانه دون
بس اعتماد مکن کانگهت زند که نواخت
سعدی

بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روز عمر که مرگ از قفای اوست
ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
گوسفندان دگر خیره درو می نگرند
سعدی

از خراج ار جمع آری زر چو ریگ
آخر امر از تو بماند مرده ریگ
همره جانت نگردد ملک و زر
زر بده، سرمه بستان بهر نظر
این جهان و اهل او بی حاصل اند
هر دو اندر بی وفایی یک دل اند
زاده دنیا چو دنیا بر وفاست
گرچه رو آرد به تو آن قفاست
مولوی

بد محالی جست، کو دنیا بجست
نیک حالی جست کو عقبی بجست
مکرها در کسب دنیا، بارد است
مکرها در ترک دنیا، وارد است
مولوی

دردا که درین زمانه غم پرورد
حیفا که درین بادیه عمر نورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد
بلخی

غره مشو بدان که جهانت عزیز کرد
ای بس عزیز را جهان کرد زود خوار
مار است این جهان و جهان جوی مارگیر
وز مارگیر مار بر آرد شبی دمار
محمد مروزی

چه پوشی جوشن غفلت که روزی
تو باشی تیر محنت را نشانه
امل با عمرت اندر نه به معیار
نگه کن تا کجا گردد زبانه
بدیع بلخی

از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

گذر عمر
اولین صفحه تقدیر دو دستم پر پوچ
دومین صفحه این قصه بی خاتمه هیچ
بی تو اقلیم زمین در نظرم یک کف خاک
هفت دریا همه در چشم ترم یک نمه هیچ
هیچ یعنی که مرا نشنوی از این همه بغض
هیچ یعنی که مرا نشنوی از این همه هیچ
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
ما نشستیم و ندیدیم جز این زمزمه هیچ

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد
خیام

میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان
کز جهان تاریک تر زندان سرایی برنخاست
فلک جایی به موی آویخت جانم
کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی، همه را
سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ
خاقانی

هواء دنیی دون را جز از دون همتی مپسند
که وامانی به مرداری درین وادی ظلمانی
عراقی

مسافران جهان را چو نیست روی مقام
دو روز منزل و آرامگه چه خوب و چه زشت
انوری

احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا بیش نیست
جامی
بنا به سفارش اعضای کانال👆
#فضیلت ایت الکرسی
۱- آیه الکرسی نوری از آسمان است.
۲- آیه الکرسی آیتی از گنج عرش است.
۳- آیه الکرسی باعث ایمنی در سفر است.
۴- آیه الکرسی اعلاترین نقطه قرآن است.
۵- ذکر رسول مکرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الکرسی بود.
۶- با خواندن آیه الکرسی انسان دچار هیچگونه آفتی نخواهد داشت.
۷- برای رفع فقر آیه الکرسی مؤثر است و کمک الهی از غیب میرسد.
۸- همه چیز در آیه الکرسی است یعنی کرسی گنجایش آسمانها و زمین را دارد.
۹- در تنهایی آیه الکرسی بخوانی باعث رفع ترس میشود و از سوی خدا کمک میرسد.
۱۰- آیه الکرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید.
۱۱- هنگام خواب نیز آیه الکرسی بخوانید زیرا باعث میشود خداوند فرشتهای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی.
۱۲- هر گاه از درد چشم شکایت داشتی آیه الکرسی بخوانید و آن درد را اظهار نکنید آن درد برطرف میشود و از آن عافیت میطلبید.
۱۳- پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله : در خانهای که آیه الکرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور میشود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمیشود.
۱۴- آیه الکرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است که مردم در عبادت جز خداوند کسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یکتاپرستی ایجاد کنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الکرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم میشناساند.
۱۵- وقت غروب ۴۱ بار آیه الکرسی را بخوانی حاجتروا میشوی ۰ ( ۴۱ بار تا علی العظیم بخوان یعنی یک آیه ) مجرب است و برای رفع هم و غم؛ شفای مریض؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیهالکرسی را مدام بخوانید.🌱https://eitaa.com/fazlll
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹بحر رحمت🔹
ای بهشت از نور رویت، دلپذیر
خوبیات در هر دو عالم بینظیر..
از دعایت ابر غفران، اشکریز
از دعایت، بحر رحمت، موجخیز
کن دعا، تا مردمان، یکرو شوند
تا ملائک، جمله آمینگو شوند
کن دعا، ای عرش اعلیٰ پایهات
پیش از اهل خویش، بر همسایهات..
گر نمیگفت از تو همسر یا پدر
کس نبود از حَسب حالت، با خبر..
چون پیمبر را به رو، در، وا کنی
شرم از مهمان نابینا کنی
تاول دستان کاری، پند تو
خطِّ بند مشک، گردنبند تو
روح ایمان دیدۀ بیدار توست
با یتیمان مهربانی کار توست...
در جهان، تسبیحت ای نیکوسرشت
خلق را یک در، ز درهای بهشت
از غمت ای پیش حق، با آبرو
ابر بغضی تلخ، دارم در گلو
بغضم آیا از حدیث کربلاست
یا ز یادِ دردِ پهلوی شماست؟
در دلم این بغض غوغا میکند
آخرِ این شعر، سر، وا میکند
📝 #محمدجواد_محبت
✅https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
22.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کرسی تلاوت::روزیکشنبه
۲۷آبان دکترسعیدبیژنی
ساعت ۸تا۱۰شب
مسجد کرامت
چهارراه شهدا
https://eitaa.com/fazlll
دیوان استادمحمد اسماعیل فضل الهی