هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حسن_لطفی
▶️
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم*
پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
@hosenih
باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن
پُشتم شکستهای کمرم را نگاه کن
برخیز باز چارهی درد مرا بده
برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده
مثل قدیم پشت سرم آب را بریز
جای علی تو برجگرم آب را بریز
@hosenih
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
داریم مثل سوز خزان گریه میکنیم
با آستین بین دهان گریه میکنیم
دارم به دوش خویش دو تابوت میکشم
دستی به زخم گوشهی اَبروت میکشم
@hosenih
این مرد کوه بود که درهم شکسته شد
دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد
تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد
امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد
دارند بچهها همه از دست میروند
خواهر تمام کرد برادر تمام کرد
@hosenih
پیش حسن حسین به زانو نشسته است
وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد
دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را
با چوبهای شعلهورِ در تمام کرد
وای از قلاف ، زخمش از اول عجیب بود
وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد
@hosenih
روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد
روز دهم به ضربهی خنجر تمام کرد
این بار چندم است کفن باز می کنم
دارم به این بهانه تورا ناز می کنم....
**برادرم حسین رستمی غزلی شیوا برای حضرت دارد با مطلع
"این غسل چندم است که آغاز میکنم"
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
@fazlll
دیوان فضل
همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند
چند تن جای همه دلهره و غم دارند
داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد
خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد
هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است
جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است
خانه از بوی گل یاس معطر مانده
روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده
@fazlll
سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید
آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید
آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد
نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد
داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است
وای بر بازوی او رد غلافی سخت است@fazlll
حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید
تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید
دست از غسل کشید و ولی الله نشست
همه دیدند قد حیدر کرار شکست
سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود
فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود
@fazlll
داشت کل بدن شیر خدا می لرزید
پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید
داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت
بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت
بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند
آستین بین دهان، گریه فقط می کردند
بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند
طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند
اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد
یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد
@fazlll
یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش
بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش
دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت
پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت
خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند
خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند
@fazlll
خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد
خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد
خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا
وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
ناشر:#محمداسماعیل_فضل الهی
@fazlll
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
پای تن مجروح زهرا با سر افتاد
از دست این غم، خون ز چشمانِ تر افتاد
در زیر بارِ این مصیبت کوه خم شد
تدفین مظلومه به دوش حیدر افتاد
میشُست جای بوسههای مصطفی را
بند کفن تا بسته شد، پیغمبر افتاد
درهم شده اوضاع و احوالِ عوالم
وقتی که حورا بین دیوار و در افتاد
فضه شهادت میدهد در این نود روز
هر جا زمین افتاد مادر، دختر افتاد
این روزهای آخری از شدت درد
خیلی غریبانه میان بستر افتاد
تا آسمانها صوت الرحمن او رفت
روی زمین آیه به آیه کوثر افتاد
او بار شیشه داشت و میزد مغیره
قنفذ رسید از راه و شیشه آخر افتاد
شانه به شانه با اجل همراه میشد
سایه به سایه مرگ با زهرا در افتاد
از جنگ برگشته علی یا از سرِ قبر؟!
پشت سرِ تابوت مردِ خیبر افتاد...
✍ #ابراهیم_میرزائی
🔹 https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی مشهدالرضا علیه السلام