eitaa logo
دیوان فضل
268 دنبال‌کننده
324 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت میکند از نینوایی سوخته بند بندش از جدایی ها شکایت میکند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیش روی کاروان آشنایی سوخته روضه میخواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته محمدمهدی سیار
رفتی ودلم را به غم خیمه سپردی داغ غم گودال به دل خسته فسردی بارفتنت ای جان برادر چه نمایم بس گریه نمودم بگرفته است صدایم با خشکی لبهاتو نمی دانی چه دیدم یک منظره ای دیدم و ازخیمه دویدم دیدم به زیر سم ستوران تن وجانت له گشته تمام تن وقامت کمانت لطمه زدم وتا سوی دلبرم دویدم با این تن مجروح به سوی حرم دویدم دیدم که نه سرداری ونه دستی عزیزم برگوبه کدام قطعه ی جان اشکی بریزم راءست به روی نیزه حسین وقتی که دیدمت من ازخودم وازتو خجالت می کشیدم آنقدر که زدم سینه برای تو برادر دنبال تو آمدم به همراهی مادر انگشتریت نبود به انگشت یمینت این بوده حسین سزای دستان کریمت چشمانی که مادر زده بوسه ها همیشه حالا زده بیرون زسرت به ضرب تیشه آن نیزه ای که به گودی گلو نشسته دیدم که دگر جمجمه ی سرت شکسته خاکستری دیدم رخ ماه تو حسین جان فهمیدم ازآن چشم ونگاه تو حسین جان سوی حرمت حمله وراست سگ درنده پامال خزان آمده اند هزار دونده گرگی به گل یاس تو او اشاره میکرد نامردبه حرم به دختران نظاره میکرد ناموس تو یا حسین ببین میان اعدا می گرید ازاین غم بخدا حضرت زهرا رضا اعظمی
همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پرتاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد حسن لطفی
بعد از غروب سرخ که جان ها مذاب شد آنجا که هتک حرمت گل ها ثواب شد تا جیب های غارتی کوفه پر شود دنیای درد بر سر زینب خراب شد خلخال های سوخته در بهت کودکان بعد از ظفر غنیمت جنگ انتخاب شد سرباز ها که تاجر بی رگ شدند و بعد روی تمام زینت طفلان حساب شد وقتی که خوب فاتح سوغات ها شدند وقتی حرم ز آتش غم بی حجاب شد پای فرات سمت حرم باز شد ولی اهل حرم به آب چشیدن عذاب شد ناگاه با صدای جگر سوز مادری در قلب داغدار حرم انقلاب شد حالا رباب هست و علی اصغری که نیست حالا که آب هست امیدش سراب شد در جستجوی بال و پر سینه سرخ خود قبری که خالی است نصیب رباب شد حسن کردی
تازه آتش به رقص آمده و  تن صحرا تب جنون دارد چوب مَحمل نمیکند گریه اشکِ شوقی به رنگِ خون دارد تازه اینجا شروع زیباییست چه کسی گفته آخر سفراست؟ زینبانه کمی تأمل کن ازهمیشه حسین زنده تر است خواهرانه برادری کردی پشت هم داغ دیده ای بانو شک ندارم هزار مرتبه هم به شهادت رسیده ای بانو درکتاب تو خون مقدمه شد وقت ایثاروجان فشانی توست فرق دارد نبرد تو؛ حالا چشمِ عالَم به خطبه خوانی توست خطبه یعنی در اوجِ غم ها هم چشمه سارِ کرامت و فضلی خطبه یعنی میانِ جنگ و نبرد پایَش افتَد خودَت ابالفضلی خطبه یعنی همان زمانی که اقتدارِ تو زینبی تر شد آن زمان که صدایِ مادری ات قدکشید و صدای حیدر شد آسمان ها فدای چشمانت از نگاه تو نور می خواهم دوست دارم غلامتان باشم شور دارم شعور می خواهم تا همیشه بدونِ پاییزی تا همیشه فقط بهاری تو قبل از این ها که بوده ای بانو بعدازاین هم ادامه داری تو... محسن کاویانی
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو حالا که می روی کمی آهسته تر برو آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو از آب هم مضایقه کردند کوفیان ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟ هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو سعید خرازی
بعد از غروب سرخ که جان ها مذاب شد آنجا که هتک حرمت گل ها ثواب شد تا جیب های غارتی کوفه پر شود دنیای درد بر سر زینب خراب شد خلخال های سوخته در بهت کودکان بعد از ظفر غنیمت جنگ انتخاب شد سرباز ها که تاجر بی رگ شدند و بعد روی تمام زینت طفلان حساب شد وقتی که خوب فاتح سوغات ها شدند وقتی حرم ز آتش غم بی حجاب شد پای فرات سمت حرم باز شد ولی اهل حرم به آب چشیدن عذاب شد ناگاه با صدای جگر سوز مادری در قلب داغدار حرم انقلاب شد حالا رباب هست و علی اصغری که نیست حالا که آب هست امیدش سراب شد در جستجوی بال و پر سینه سرخ خود قبری که خالی است نصیب رباب شد
▪️نوحه شب یازدهم محرم بسوز ای دل، بسوز ای دل، شب شام غریبان است به صحرا بی کفن امشب تن پاک شهیدان است حسین جانم حسین جانم... بسوز ای دل، بسوز ای دل، که زهرا، مو پریشان است دلش دریای خون است و گلش نقش بیابان است بسوز ای دل، بسوز ای دل، زمین از خون گلستان است شب است اما، تنور مطبخ خولی، چراغان است حسین جانم حسین جانم... بسوز ای دل، بسوز ای دل، به یاد غنچه پرپر بسوز ای دل، که خوابش برده در صحرا علی اصغر بسوز ای دل، که پرپر لاله های باغ یاس است فرات و علقمه رنگین ز خون سرخ عباس است حسین جانم حسین جانم... بسوز ای دل، بسوز ای دل، ز آه آتشین امشب که قرآن پاره لیلا، شده نقش زمین امشب بسوز ای دل، بسوز ای دل،که می سوزد رباب امشب دل دریا، به یاد اشک اصغر، شد کباب امشب حسین جانم حسین جانم...
▪️دودمه های شب یازدهم محرم ۱ امشب اطفال حسين بن على بى ياورند آه و واويلا حسين (٢) دختران اين حرم در كربلا بى معجرند آه و واويلا حسين (٢) ٢ روى نى ها راس شاه و روى صحرا پيكرش يا حسين و يا حسين (٢) جاى عباس على خالى ببيند خواهرش يا حسين و يا حسين (٢) ٣ راس نور چشم پيغمبر نشسته بر سنان آه از اين داغ گران (٢) جابجا مى شد ميان دست هاى اين و آن آه از اين داغ گران (٢) ٤ در زمين كربلا شام غريبان امشب است گريه كار زينب است (٢) بين اطفال حرم بى وقفه در تاب و تب است گريه كار زينب است (٢) ۵ شد حسين بن على امروز از خواهر جدا يا حسين و يا حسين (٢) سر جدا، پيكر جدا، دستان آب آور جدا يا حسين و يا حسين ✍پیمان طالبی
▪️نوحه شب یازدهم محرم 🎙سبک: جوانان بنی هاشم بیایید فلک سر در گریبان حسین است شب شام غریبان حسین است حسین جانم حسین جانم حسین جان زمین و آسمان را غم گرفته به مقتل فاطمه ماتم گرفته حسین جانم حسین جانم حسین جان همه امشب نماز شب بخوانید ولی پشت سر زینب بخوانید حسین جانم حسین جانم حسین جان بگرد ای آسمان با آه و ناله به صحرا گم شده طفل سه ساله حسین جانم حسین جانم حسین جان ز اشک دیده صحرا را بشویید گل خونین زهرا را بجویید حسین جانم حسین جانم حسین جان همه گل های زهرا گشته پرپر ز تیر و نیزه و شمشیر و خنجر حسین جانم حسین جانم حسین جان زند مرغ دلم امشب پر و بال گهی در علقمه، گاهی به گودال حسین جانم حسین جانم حسین جان شب فریاد و سوز و اشک و آه است محمّد در کنار قتلگاه است حسین جانم حسین جانم حسین جان ✍حاج مهدی خرازی
آجرک الله یا صاحب الزمان غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا غروب یود و تنی روی خاک در صحرا غروب بود و روان خون پاک در صحرا غروب بود و شبی ترسناک در صحرا غروب بود و زمان هجوم و غارت بود غروب بود و شب اول اسارت بود بیا به روضه ی قبل از غروب برگردیم که زیر سُم نشده لاله کوب ، برگردیم نبود روی تنش سنگ و چوب ، برگردیم نداشت زخم و تنش بود خوب برگردیم نوشته اند مقاتل ، دروغ باشد کاش برید خنجر قاتل ، دروغ باشد کاش گمان کنیم که او هم زره به تن دارد گمان کنیم که یک کهنه پیرهن دارد که جای سالم و بی زخم در بدن دارد گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست کنار زینب کبری هنوز محرم هست چقدر روضه ی جانکاه کربلا دارد چقدر داغ جگرسوز نینوا دارد رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد برای روضه ی زینب بمیر ، جا دارد غروب بود و مقاتل که روضه خوان بودند و محرمان علی بین ناکسان بودند امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت امام عصر دهم بین خیمه ها تب داشت اگرچه دختر حیدر غمی معذّب داشت هوای معجر خود را همیشه زینب داشت تمام دخترکان را سوار محمل کرد برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد به نیزه ی سر عباس خواهری رو زد گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد برای خواهر ارباب ناقه زانو زد گذشت کرببلا ، روضه ها نگشته تمام هنوز مانده مصیبت ، امان ، امان از شام https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
او می‌دوید و من می‌دویدم او سوی خیمه من سوی دختر او می‌رسید و من می‌رسیدم او دارد آتش  من دست بر سر او می‌کشید و من می‌کشیدم او موی طفلان  من آه یکسر او شعله‌ مارا  من دستِ دختر او گوشواره  من وای مادر او می‌کشانَد  طفلِ تو بر خار من می‌کشاندم  خود را مکرر او می‌نشانَد سر را به نیزه من می‌نشاندم  بوسه به حنجر او می‌زند باز  من می‌زدم باز او خیزران را  من دادِ دیگر او حرفِ غارت  من آه عباس او خنده بر ما  من وای معجر او مانده آنجا  من ماندم اینجا او با لباست  من بی برادر او رفت آخر  من رفتم آخر او پشت خیمه  من سمت پیکر در هول آتش سمت رُباب است بر روی نیزه  چشمان اصغر https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی