#شب_اول_محرم
#حضرتمسلم_عزاداری
#دم #زمزمه #سنگین #تک_ضرب
▪️نوحه شب اول محرم
منم آواره بین کوفه
شدم بیچاره بین کوفه
لبم شد پاره بین کوفه
حسین جان
کشیده کارم بر سر دار
خداحافظ ای شاه بی یار
قرار ما در بین بازار
حسین جان
سردارم
ولی خسته و بی کس و بی یارم
ز روی تو آقا خجالت دارم
کجایی نگارم
میا به کوفه شد ذکر آخرم
به راه زینب افتاده این سرم
مرا دعا کن ای حاجیِ حرم
یابن زهرا کوفه میا حسین...
سفیر شاه کربلایم
به درد و غربت مبتلایم
شده شهر کوفه منایم
حسین جان
تماشایی شد ماجرایم
اسیر قومی بی وفایم
پریشان بین کوچه هایم
حسین جان
واویلا
کجایی ببینی تو احوالم را
تن بی سرم روی خاک صحرا
فدای تو آقا
نشیند اینجا بر نیزه ها سرت
دل نگرانم بر حال خواهرت
شود به کوفه آواره دخترت
یابن زهرا کوفه میا حسین...
ببین خون ریزد از لبانم
نشان نیزه بر دهانم
خودم را هر سو میکشانم
حسین جان
ببین آشفته گیسوانم
دهد با پا دشمن تکانم
نمانده سالم استخوانم
حسین جان
واویلا
میان مسیر و گذر افتادم
به زیر لگدهایشان جان دادم
برس تو به دادم
سرم به روی دروازه نازنین
کشیده جسمم شد روی این زمین
تو برقناره از پا تنم ببین
یابن زهرا کوفه میا حسین...
رسد روزیکه قحط آب است
پریشان گیسوی رباب است
علی اصغر در پیچ و تاب است
حسین جان
دل زینب در اضطراب است
رخت از خون لب خضاب است
سرت بین بزم شراب است
حسین جان
واویلا
لبت را به بازی بگیرد دشمن
به غارت رود پیکر و پیراهن
شبیه تن من
بریزد اینجا گیسوی تو به هم
به زیر نیزه پهلوی تو بهم
شده گسسته ابروی تو ز هم
یابن زهرا کوفه میا حسین...
#قاسم نعمتی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان فضل
.
#شب_اول_محرم ۱۴۰۳
بسماللهالرحمنالرحیم
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیهالسلام
روضه سر جناب حضرت مسلم علیهالسلام
امام از کسی که از کوفه میآمد، پرسید: از کجا میآیی؟ گفت: از کوفه. از آنجا بیرون نیامدم؛ جز آنکه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را کشته و به دار آویخته در بازار قصابان دیدم؛ در حالی که سرهایشان را برای یزید فرستاده بودند. امام حسین گریست و فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
همهجا جار زدم آبرویم را نبرید
سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید
شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است
همهجا جار زدم آی که تقصیر من است
کاش میشد که بگویم که کجایی ایکاش
و از این فاصله نالم که نیایی ایکاش
دستم از پشت که بستند به من خندیدند
شانهام را که شکستند به من خندیدند
چشم صیاد به چشمان ترم بود که زد
پیش جلاد دلم یاد حرم بود که زد
از روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد
پیکرم بعد سرم از لبهی بام اُفتاد
پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین
سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین
سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند
بدنم را سر بازار به قناره زدند
بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند
میخورد تاب به دروازه... سرم را بردند
دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد
سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد
من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم
کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم
قبلِ تو آمدهام شام بگویم نزنید
سر هر کوچه و هر بام بگویم نزنید
نالهام در دلِ شامات امان از زینب
پشت دروازهی ساعات امان از زینب
آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم
معجر سوختهی دخترکان را دیدم
گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین
چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین
تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند
لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند
لشگری رفته که با پیرهنت برگردد
رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد
آمدم شام بگویم که سرم مال شما
گیسویم پیشکش پنجهی اطفال شما
لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید
خیزران را ولی ای قوم به زینب نزنید
اثر:لطفی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی