eitaa logo
دیوان فضل
284 دنبال‌کننده
381 عکس
286 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانون آموزش مداحان
در من سراغي جز گُنه كاري نداري جا مانده تر از من گرفتاري نداري با اين همه حالا كه برگشتم، گلايه از توبه هاي زشتِ تكراري نداري تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن با بندهي آلوده ات عاري نداري با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم قصدي به غير از آبروداري نداري نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم از من به جز آمرزش اصراري نداري كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست شرمنده تر از من بدهكاري نداري گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است يعني كه به خوب و بدش كاري نداري درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي انگار كه اصلاً گنه كاري نداري در سفرهي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت جز دستگيري غيرِ ستاري نداري بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر گر شك كنم كه دوستم داري نداري
هدایت شده از کانون آموزش مداحان
در من سراغي جز گُنه كاري نداري جا مانده تر از من گرفتاري نداري با اين همه حالا كه برگشتم، گلايه از توبه هاي زشتِ تكراري نداري تو آنقدر خوبي كه حتي از نشستن با بندهي آلوده ات عاري نداري با رو سياهِ مستحقِ سرزنش هم قصدي به غير از آبروداري نداري نه قهر، نه خط و نشان با اين همه جُرم از من به جز آمرزش اصراري نداري كِي سخت گيري مي كني با اين كه پيداست شرمنده تر از من بدهكاري نداري گفتي كه هر كس ميهمانت شد عزيز است يعني كه به خوب و بدش كاري نداري درهاي دوزخ بستي و نازم خريدي انگار كه اصلاً گنه كاري نداري در سفرهي پر فيضِ اين شبهايِ رحمت جز دستگيري غيرِ ستاري نداري بايد كه خيلي پَست باشم اين شبِ قدر گر شك كنم كه دوستم داري نداري
از خون به دستِ خویش حنا می‌كِشم بیا هـر لحظه انتظارِ تو را می‌كِشم بیا در حجله پیشِ پایِ تو پا می‌كِشم بیا چه حسرتی برایِ عبا می‌كِشم بیا دور و برم بدونِ تو آشوب می‌شود گلزارِ تشنه‌ی تو لگدكوب می‌شود معنا نداشت با تو یتیمی برای من از بس‌كه داشتی همه‌گونه هوایِ من دیگر نمانده جوهره‌ای در صدایِ من شن‌های داغ پُر شده از ردِّ پایِ من تنهائی‌ات در آتشِ آهم مقیم كرد دیدی مرا دچارِ بلائی عظیم كرد تغییر كرده شكلِ سَرم، زودتر بیا سرنیزه رفت تا جگرم، زودتر بیا در معرضِ دو چشمِ ترم زودتر بیا شد تكّه‌تكّه بال و پرم زودتر بیا تا قابلِ شناختنم، از حرم بیا تا سهمی از تنم ببرد مادرم بیا این قومِ غیظ‌كرده مرا بی‌هوا زدند در حجله استخوانِ جناقم به جایِ قند سائیده شد به هم وسطِ آن بگوبخند این تار و پود ریخته پاشیده را ببند وقتی فشار رویِ گلو سخت می‌شود كم‌كم اَدایِ لفظِ عمو سخت می‌شود سرنیزه نقشِ پیرهنم بد كشیده است رویِ هِجاهِجای تنم مَدّ كشیده است گل‌دسته‌ای حوالیِ گنبد كشیده است مژده بده، یتیمِ حسن قدّ كشیده است این لشكر سواره مرا دوره كرده‌اند تنها به یک اشاره مرا دوره كرده‌اند یك لشكر ایستاده فقط سنگ می‌زند با تیغ و تیر و نیزه هماهنگ می‌زند حالا كه گشته عرصه به من تنگ می‌زند قاتل نشسته مویِ مرا چنگ می‌زند با هر نسیم آینه‌ات خاک می‌خورد در هر هجوم زخمِ تنم چاک می‌خورد قدرِ دعایِ هر سحرت را نداشتند اصلاً تحملِ پدرت را نداشتند نه! چشمِ دیدنِ پسرت را نداشتند از من توقعِ سپرت را نداشتند بر خاکِ این كویر مرا پهن كرده‌اند جایِ كمی حصیر مرا پهن كرده‌اند بد جور ماه‌پاره‌ی تو گیرِ نعل‌هاست قرآنِ یادگارِ حسن زیر نعل‌هاست نرمیِ سینه‌ام سرِ تأثیرِ نعل‌هاست این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعل‌هاست این بارِ اوّل است چنین نامرّتبم در پیچ و تابِ این همه ابرو مُعَذَّبَم در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده‌ام حالا بیا ببین چقدر زخم خورده‌ام از دستِ قومِ تنگ‌نظر زخم خورده‌ام خیلی شبیهِ زخمِ تَبَر زخم خورده‌ام جان می‌دهم كه باز بگیری ببر مرا حَظّ می‌كنم دوباره بخوانی پسر مرا
ای آیه های فجرِ من از آسمان بگو از زخمِ بی شماره ات ای بی نشان بگو معراجِ ارجعی تو در خون چه سان گذشت در ازدحامِ آن همه تیغ و سنان بگو من شرح می دهم غمِ تاراجِ خیمه را از خنجرِ شقاوت و این ساربان بگو سرداده اند قهقهه وقتی که خواندمت از حنجرِ شکسته ات این بار جان بگو دارند می برند در این عصرِ بدرقه پشتِ سرِ مسافرِ کوفه اذان بگو اوّل زنِ اسیرِ بنی هاشمی شدم تا انتهای رفتنِ در ریسمان بگو عباسِ غیرتی من از نیزه پاسخی بر طعنه های حرمله ی بد دهان بگو قامت ببند و ماهِ شب تارِ من بمان در کوچه های زجر هوادارِ من بمان اشکِ فراق چشمِ ترم را گرفته است خنجر کشیده غم جگرم را گرفته است از تو بگو چگونه خداحافظی کنم؟ بُغضی گلویِ نوحه گرم را گرفته است ترسم که پای دختر تو لِه شود در این زنجیرها که پای حرم را گرفته است از خیمه های سوخته هر قدر مانده است چادر که رفته روی سرم را گرفته است تا چشمِ پاسبانِ وِقارم ز حدقه ریخت هر چشمِ هَرزه دوو و برم را گرفته است نیزه ز نبشِ قبرِ کسی حرف می زند ناله وجودِ شعله ورم را گرفته است هفده سرِ به نیزه مرا اوج می دهد حالا که کعبِ نیزه پَرم را گرفته است اینان که دورِ آینه دیوار می کِشند از تازیانه ها چقدر کار می کِشند