eitaa logo
دیوان فضل
285 دنبال‌کننده
381 عکس
288 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸أینَ المُنتَقِم🔸 امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید... این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟ اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟ کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟ دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم حتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیست در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست فانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از تو خیری ندارد باقی این عمر دور از تو این نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟ از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی عمری‌ست از تو بی‌خبر ماندم، خبر داری! مولا! خبر از حال قلب محتضر داری! می‌ترسم از این روزهای غربت دنیا می‌ترسم از دیروز، از امروز، از فردا این لحظه‌ها بی یاد تو دلگیر و دلتنگ‌اند این نغمه‌ها بی عطر نام تو بدآهنگ‌اند این روزها شاید تو دلتنگی که این‌گونه یک‌باره دیگرگون شده دنیای وارونه من خوب می‌دانم تو دلگیری از این دنیا دلگیری از روز و شب ما بی‌تفاوت‌ها بی‌تو تمام عمر ما غرق تماشاییم بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم دلگیری از بی‌رنگی این شادی و غم‌ها دلگیری از دنیای تکراری آدم‌ها هر صبح جمعه آمد و ما خواب می‌دیدیم دریای عشقت بود و... ما مرداب می‌دیدیم یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم شاید که داری سر به روی تربت مادر ای روضه‌خوان کوچه‌های غربت مادر شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه آه از شب بی‌تابی زینب، شب جمعه شب‌های جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست در جان عالم محشری کرده به‌پا! او کیست؟ اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه در جان ما آتشفشان داغ او زنده‌ست این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازنده‌ست در هر رگ ما شور خون‌خواهی‌ به جوش آمد هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد آن انتقام سخت نزدیک است می‌دانیم با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم او با سپاهی از شهیدان می‌رسد آری دارد سپاه او چه سردار و علمداری فردا که آفاق جهان یک‌دست بارانی‌ست آری علم دست سلیمانی‌ست! زیبا نیست؟ این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است شوق شهادت داشت، عمری بندگی می‌کرد یک عمر مانند شهیدان زندگی می‌کرد در خاطر یاران همیشه عین باران بود بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر می‌داد آغوش گرمش بوی آغوش پدر می‌داد باران شده وقت دفاع از هر ستم‌دیده مثل اسیری دم‌به‌دم بر خویش لرزیده «للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود او مرد میدان بود آری مرد میدان‌ها جا داشت در دل‌های سوری‌ها و افغان‌ها لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من خورشید شب‌های غریبان بود ماه من او از تمام ما یقیناً ندبه‌خوان‌تر بود یابن‌الحسن‌هایش ولی در بین سنگر بود او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما در خط حمله در بیابان‌های سامرا «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ دل‌ها اسیر سوز و سرمای زمستان است دنیای ما محتاج لبخند بهاران است گرمای دستان تو را کم دارد این شب‌ها لبخند زیبای تو را می‌خواهد این دنیا می‌آیی از فصل گل و لبخند می‌دانم در روزهای آخر اسفند... می‌دانم با تو بهار رفته، از تبعید می‌آید می‌آیی و آن روز با تو عید می‌آید شاعر: @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
🔸أینَ المُنتَقِم🔸 امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید... این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟ اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟ کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟ دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم حتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیست در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست فانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از تو خیری ندارد باقی این عمر دور از تو این نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟ از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی عمری‌ست از تو بی‌خبر ماندم، خبر داری! مولا! خبر از حال قلب محتضر داری! می‌ترسم از این روزهای غربت دنیا می‌ترسم از دیروز، از امروز، از فردا این لحظه‌ها بی یاد تو دلگیر و دلتنگ‌اند این نغمه‌ها بی عطر نام تو بدآهنگ‌اند این روزها شاید تو دلتنگی که این‌گونه یک‌باره دیگرگون شده دنیای وارونه من خوب می‌دانم تو دلگیری از این دنیا دلگیری از روز و شب ما بی‌تفاوت‌ها بی‌تو تمام عمر ما غرق تماشاییم بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم دلگیری از بی‌رنگی این شادی و غم‌ها دلگیری از دنیای تکراری آدم‌ها هر صبح جمعه آمد و ما خواب می‌دیدیم دریای عشقت بود و... ما مرداب می‌دیدیم یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم شاید که داری سر به روی تربت مادر ای روضه‌خوان کوچه‌های غربت مادر شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه آه از شب بی‌تابی زینب، شب جمعه شب‌های جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست در جان عالم محشری کرده به‌پا! او کیست؟ اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه در جان ما آتشفشان داغ او زنده‌ست این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازنده‌ست در هر رگ ما شور خون‌خواهی‌ به جوش آمد هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد آن انتقام سخت نزدیک است می‌دانیم با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم او با سپاهی از شهیدان می‌رسد آری دارد سپاه او چه سردار و علمداری فردا که آفاق جهان یک‌دست بارانی‌ست آری علم دست سلیمانی‌ست! زیبا نیست؟ این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است شوق شهادت داشت، عمری بندگی می‌کرد یک عمر مانند شهیدان زندگی می‌کرد در خاطر یاران همیشه عین باران بود بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر می‌داد آغوش گرمش بوی آغوش پدر می‌داد باران شده وقت دفاع از هر ستم‌دیده مثل اسیری دم‌به‌دم بر خویش لرزیده «للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود او مرد میدان بود آری مرد میدان‌ها جا داشت در دل‌های سوری‌ها و افغان‌ها لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من خورشید شب‌های غریبان بود ماه من او از تمام ما یقیناً ندبه‌خوان‌تر بود یابن‌الحسن‌هایش ولی در بین سنگر بود او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما در خط حمله در بیابان‌های سامرا «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ دل‌ها اسیر سوز و سرمای زمستان است دنیای ما محتاج لبخند بهاران است گرمای دستان تو را کم دارد این شب‌ها لبخند زیبای تو را می‌خواهد این دنیا می‌آیی از فصل گل و لبخند می‌دانم در روزهای آخر اسفند... می‌دانم با تو بهار رفته، از تبعید می‌آید می‌آیی و آن روز با تو عید می‌آید شاعر: @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر هزار امید آوردم بر این در من و این اشک... یا باب الحوائج من و این آه... یا موسی بن جعفر شاعر: @fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
🔹ماه عشاق🔹 ماه عشق است ماه عشّاق است ماه دل‌های مست و مشتاق است در میخانهٔ کرم شد باز الدخیل این حریمِ رزاق است ریزه‌خوارش فقط نه اهل زمین جرعه‌نوشش تمام آفاق است بی‌حساب است فضل این ساقی شب جود و سخا و انفاق است بین دل‌های بیدلان امشب با سر زلفِ یار میثاق است «قبره فی قلوب من والاه» حرمش قبله‌گاه عشّاق است ماه شعبان رسید! ماه سه ماه کربلا می‌رویم! بسم الله السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تواند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربّنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است 📝 🌐@fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
علیه‌السلام 🔹بعد از سه روز...🔹 بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
علیهاالسلام 🔹لیلة القدر🔹 این لیلۀ قدر است که در حال شروع است ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است دریاست و در شور قیام است و رکوع است آرامش طوفانی او عین خشوع است حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود از درک بشر منزلت توست فراتر تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر لبریز تبسم شده چشمان محمد با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد! با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟ یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس بر چادر تو وصله زد امروز قناعت تا روز قیامت شود اسباب شفاعت هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود دیدیم چراغی که به این خانه روا بود، خورشید فروزندۀ شام فقرا بود از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری یک خندۀ او را نفروشی به جهانی نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله» صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده «از خون جوانان یمن لاله دمیده» این لشکر صبح است که تا شام رسیده تا سر بزند از افق غزّه سپیده آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک» 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است بشنود مدح تو را با هیجان می آید مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه با نفس هاي الهي تو جان می آید بس که در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است ریگ هم در کف دستت به زبان می آید هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين از سماوات خدا برگ امان مي آيد نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد عرشِ معراج سماوات شده محرابت ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالم تابت خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد نور توحید به قلب بشر ارزانی شد خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است عرش با نور نگاه تو چراغانی شد قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد خواستم در خور حسن تو کلامی گویم شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت «از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است اسداللهی چون حضرت حيدر داری حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست رحمت عالمي و نور هدايت با توست چشم امید همه خلق و شکوه کرمت پدر امتي و اذن شفاعت با توست با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست بايد از باب ولاي علي آيد هر کس در هواي تو و در حسرت جنت با توست سالياني ست دلم شوق زيارت دارد يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله https://eitaa.com/fazlll
زمینه؛ العجل یابن الحسن.mp3
زمان: حجم: 1.42M
علیه‌السلام 🔹 العَجل یابن الحسن🔹 رو خاک بقیع، با اشک می‌شینم صحن مادرمو، کی می‌شه ببینم؟ ایشالا می‌سازیم، اون حرم زیبا رو ایشالا می‌سازیم، گلدسته و صحنا رو ایشالا می‌سازیم می‌دونم تموم می‌شه، روزای درد و غم می‌شینم یه گوشه‌ای محو حرم می‌شم به روی بال نسیم، دیدنیه پرچم «اَلعَجل یابن الحسن، ای هستی زهرا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینجا زائرا، حرفایی دارن می‌دونی زیر لب، چه دعایی دارن؟ ایشالا می‌‌خونیم، از غصه‌های حیدر ایشالا می‌‌خونیم، روضه برای مادر ایشالا می‌‌خونیم توی آتیش می‌سوزه، انگار هنوزم در اینجا هر روز می‌پیچه، بوی گل پرپر می‌دونم اما میاد، منتقمش آخر «اَلعَجل یابن الحسن، منتقم زهرا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از راه می‌رسه، غم‌خوار علی توی دست می‌گیره، ذوالفقار علی ایشالا می‌گیریم، انتقام زهرا رو ایشالا می‌گیریم، تقاص اون اشکا رو ایشالا می‌گیریم می‌شه توی مدینه،‌ قیامتی برپا رسیده وقت عبور، از کوچۀ غم‌ها فدکو پس می‌گیریم، از دشمن زهرا «اَلعَجل یابن الحسن، منتقم زهرا» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ داره می‌رسه، روزای ظهور همه جا می‌پیچه، عطر سورۀ نور ایشالا می‌بینیم، اون روزای زیبا رو ایشالا می‌بینیم، اومدن آقا رو ایشالا می‌بینیم وقتی که خورشید ما، تو آسمون تابید برا پابوسش میاد، از آسمون خورشید می‌خونیم پشت سرش، اینجا نماز عید «اَلعَجل یابن الحسن، ای هستی زهرا» شاعر: نغمه‌پرداز: https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
روزی که بادهای مخالف امان نداد هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها خورشید بود همسفر نیزه دارها دیدی به روی نیزه سر آفتاب را دیدی گلوی پرپر طفل رباب را دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود در موج خیز شیون و ناله دویده ای تا شام پا به پای سه ساله دویده ای گل زخمهای سلسله یادت نمی رود هرگز غروب قافله یادت نمی رود هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی یک عمر پا به پای محرم گریستی https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
شب های بی قراریِ چشمم سحر نشد دلواپسی و غربت و اندوه سر نشد آهم کشید شعله ولی بال و پر نشد اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد فرموده ای که شرط وصالت صبوری است وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است ای طلعة الرشیده‌ی من أیها العزیز ای غرة الحمیده‌ی من أیها العزیز ای نور هر دو دیده‌ی من أیها العزیز خورشید من سپیده‌ی من أیها العزیز این جمعه هم غروب شد اما نیامدی ای آخرین سلاله‌ی زهرا نیامدی وقتی که هست چشم تر تو مطاف اشک گم می شود دوباره دلم در طواف اشک چشمان بی قرار من و اعتکاف اشک آقا بخر مرا به همین دو کلاف اشک این اشک ها شده همه‌ی آبروی من چشمی گشا به روی من ای آرزوی من آمد محرم و غم عظمای کربلا خون می تراود از دل صحرای کربلا چشمان توست مصحف غم های کربلا داری به دوش پرچم آقای کربلا هر صبح و شام غرق عزا گریه می‌کنی با روضه های کرب و بلا گریه می‌کنی در حیرتم که با دلت این غم چه می‌کند شب های داغ و شیون و ماتم چه می‌کند با چشمهات اشک دمادم چه می‌کند زخمی ترین غروب محرم چه می‌کند امشب بیا که روضه بخوانی برایمان صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان امشب بیا و با دل خونین جگر بخوان از ماه خون گرفته و شق القمر بخوان از شام بی کسی و شب بی سحر بخوان از روضه های عمه تان بیشتر بخوان وقتی که چشم های تو از غم لبالب است آئینه‌ی غریبی و غم های زینب است این خاک غرق ندبه و آه است العجل هر صبح جمعه چشم به راه است العجل آل عبا بدون پناه است العجل بر روی نیزه ها سر ماه است العجل یا این دل شکسته‌ی ما را صبور کن یا از برای زینب کبری ظهور کن شاعر:
🔸داغ تو🔸 آتشی داغ تو در سینۀ من روشن کرد باید از شعلۀ‌ آن تا به ابد شیون کرد قامت صبر مرا داغ تو در کوچه شکست ماجرای در و دیوار چه‌ها با من کرد مانده‌ام بر دل تو میخ در آتش زده است یا دل سوخته‌ات خون به دل آهن کرد؟ شمع چشمان کبودت ز غمم سوخت چنان که غریبی مرا بر همه کس روشن کرد جامۀ رزم به تن داشت علی، پیش از این بعد تو پیرهن صبر، دگر بر تن کرد ✍🏻
علیهاالسلام 🔹سررشتۀ تسبیح ملائک🔹 این لیلۀ قدر است که در حال شروع است ماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع است دریاست و در شور قیام است و رکوع است آرامش طوفانی او عین خشوع است حَوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ست با هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت است یا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک تو قدری و روح همه حَلَّت بفنائک در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک در خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایک این خانه همان کعبۀ آمال ملَک بود گهوارۀ فرزند تو از بال ملَک بود از درک بشر منزلت توست فراتر تفسیر کند قدرِ تو را سورۀ کوثر با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر لبریز تبسم شده چشمان محمد با یا اَبتا گفتنت ای جان محمد! با خندۀ تو خانه شده باغ گل یاس؟ یا عطر بهشت است چنین می‌شود احساس از چشم تو افتاده درخشان‌تر از الماس دست تو پر از پینه شد از گردش دستاس بر چادر تو وصله زد امروز قناعت تا روز قیامت شود اسباب شفاعت هر گوشه‌ای از خانۀ تو قبله‌نما بود هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود دیدیم چراغی که به این خانه روا بود، خورشید فروزندۀ شام فقرا بود از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است یک لقمۀ نان نیست فقط، لمعۀ نور است بارانی و بخشنده‌تر از ابر بهاری تا بر لب مولا گلِ لبخند بکاری نُه سال نیامد به لبت خواهشی آری نَه طاقت شرمندگی‌اش را تو نداری یک خندۀ او را نفروشی به جهانی نَه، عشق ندارد به‌جز این خانه نشانی با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه بر پرچم ما نقش «علیّاً ولی الله» صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح در دستِ سلیمانی ما بیرق نور است این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است «از خون شهیدان حرم لاله دمیده» این عطر بهار است به هر خِطّه وزیده عطری که به صنعا و به بیروت رسیده تا سر بزند از افق غزّه سپیده آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک جبریل بخواند «وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک» 📝 https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی