eitaa logo
دیوان فضل
269 دنبال‌کننده
324 عکس
250 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
Ramazan 1403 Rasoli [Mohjat_Net] (6).mp3
1.07M
اگر که بند بند من طعمه ی تیغ ها شود اگر گلوی سرخ من به تیر آشنا شود اگر که خاک باشم و در آسمان رها شوم مرگ به من اگر دمی ز مرتضی جدا شوم نامش بلند هرکه هست تا ابد از عدم با علی شیرش حلال هرکه هست هرکه رفت هر قدم با علی عمرش مدام هرکه گفت یا علی یا علی دم به دم یا علی جانا علی علی مولانا علی علی **** چگ.نه آرزو کنم که باشم عبد و نوکرش که ایستاده صد چو مالک و کمیل در برش چه جای خون و جان من که نذر راه او شود که فاطمه شهید او و محسن است پرپرش جانم علی لشکری دارد از جن و انس و ملک دارد به لب عالمی ذکر یا لیت کنا معک عالم فداش هرکه بود هرکه هست هرکه ماند هرکه رفت تک به تک جانا علی علی مولانا علی علی رمضان 1403 . https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توضیحات معاون امنیتی سیستان و بلوچستان در خصوص حملۀ تروریستی شهرستان سیب‌سوران 6خانواده ایرانی عیدشان عزا شد 👇👇👇👇👇👇 نیروهای ما با خودروهایی که ضدگلوله نیستندوکمترین امکانات امنیتی مشغول رفت وآمدند,(چرا) ماشین های که مردم راجریمه می‌کنند امنیتشان بیشتراست 🎬 😢 فضل الهی
📣 اسامی شهدای سیب و سوران اعلام شد 🔺محسن کمالی دوست - اسماعیل بزی الله ری - کاظم ملائی - حسین سردشتی بیرجندی - بهزاد بارانی 🔺یکی از مجروحان به علت شدت جراحات وارده جهت درمان به یکی از نزدیکترین بیمارستان منطقه اعزام و در حال درمان است.
  آن‌روز كه به داغِ غمت مبتلا شديم دل‌خون‌تر از شقايق دشتِ بلا شديم ما يادمان كه نيست ولي راستي حسين با درد غربت تو كجا آشنا شديم؟! ممنون از اينكه آمدي آقاي ما شدي ممنون از اينكه نوكر اين خانه ما شديم شكرِ خدا كه فاطمه ما را خريده است شكر خدا كه خرج بساط شما شديم غربت‌سرای ماست عزاخانه‌ی شما با گريه بر تو بود عزيز خدا شديم ما را خدا به عشق تو می‌بخشد عاقبت ما عاقبت‌بخيرِ تو در روضه‌ها شديم ما یک برات کرب و بلا، لای پوشه‌ایم ساکت نشسته‌ایم تو امضایمان کنی حتی غزل تغزلتان را بیان نکرد باید عنایتی به غزل‌هایمان کنی بی جذبه‌ی عصا که به جایی نمی‌رسیم یک جذبه کن که حضرت موسایمان کنی ☀️🌴🌷🌺🌻🥀🎄🍏 دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
دعایی که اجدادمان مثل امشب میخواندندhttps://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساعت خواب رهبر هیچ کس فکرشو نمیکنه❗️ ┄┅═☫ بیـت آقـــا ☫═┅┄ دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی https://eitaa.com/fazlll
    بقیع قبله گاه اهل دل ای مدینه جلوگاه کبریا ای تجلی گاه انوار خدا ای مدینه ای تو مشکوی بهشت عطر خاکت خوشتر از بوی بهشت ای زمینت لاله زار اهلبیت ای امین و راز دار اهلبیت ای حریمت قبله گاه اهل دل ای نسیمت با رگ جان متصل ای به گِردَت کعبه  دل در طواف خفته در تو اسوه  شرم و عفاف در تو خورشید نبوت خفته است درتو ناموس ولایت خفته است نقش هستی نقشی از ایوان توست آب و باد و خاک سرگردان توست ای گلستان گل و آلاله ها ای نیستان تمام ناله ها ای وصیتنامه  درد علی نخل هایت دست پرورد علی ای مدینه جانِ جان ما توئی آیه های صبر را معنا توئی ناله های مرتضی در گوش توست هستی او خفته درآغوش توست لب گشا از محنت زهرا بگو از غم و درد علی با ما بگو فاش کن آن گوهر ناسفته را راز های گفته و ناگفته را گرکه عمری سخت پابند توام چون «وفائی» آرزومند توام سید هاشم وفایی  قبرهای بی ضریح خادمش ابر است و باران، قبرهای بی ضریح زائرش خاک است و طوفان، قبرهای بی ضریح صحن آن بسیار جامع، صحن آن بسیار پهن صحن آن دشت و بیابان قبرهای بی ضریح می شود پرسید داغ، از سنگ های آن حدود ظهرهای داغ و سوزان، قبرهای بی ضریح بادها از بس که اینجا خاک بر سر می کنند حالتی دارد پریشان، قبرهای بی ضریح حضرت ام البنین و حمزه و بنت اسد بی ضریحی شد فراوان قبرهای بی ضریح نیمه شب ها در غبار غربت بی زائری می رسد مردی شتابان، قبرهای بی ضریح! غیر شمع چشم های حضرت صاحب زمان فاقد شمع و چراغان، قبرهای بی ضریح اشک هایم در می آید بغض ها سر می کشد پای هر بقعه در ایران، قبرهای بی ضریح کاشکی از کعبه سنگی، از نجف هم آجری کاش کاشی از خراسان قبرهای بی ضریح کاش سنگی، دود اسپندی، چراغی، پرچمی مثل گلزار شهیدان قبرهای بی ضریح کاش زهرا هم همین اندازه قبری ساده داشت بگذریم از بیت پایان قبرهای بی ضریح! ایوب پرندآور  چهار گل دسته باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از مشک و دست و علم درست کنند دودمه نه در این مکان باید شاعران چاردم درست کنند با کریمان کریم خانی ها قطعه آمدم درست کنند دور گنبد چهار گلدسته ولی از داغ خم درست کنند کاش هرجیز را نمی سازند کوچه را دست کم درست کنند کوچه را در ادامه طرح از حرم تا حرم درست کنند مهدی رحیمی  پنجره های بقیع آتش بزن ای غم تمام پیکرم را لبریز کن ازخون دل چشم ترم را ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید تا پنجه  بغضی نگیرد حنجرم را خانه خرابم کرد سیل اشک، وقتی کردم نظاره تربت پیغمبرم را بگذار تا از غربت زهرا بکوبم بر پنجره های بقیع او سرم را ای کاش چون پروانه ای درماتم او آتش بسوزاند همه بال وپرم را اینجا چرا گلچین به گل زد تازیانه این غم شراره زد دل غم پرورم را هرگز نمی بخشم تو را شهر مدینه من در کجا جویم مزار مادرم را آتش مزن بردفتر شعر «وفائی» ای اشک غم رنگین نمودی دفترم را سید هاشم وفایی  کبوتران بقیع دلم امشب به مجلس روضه خسته و بی قرار می آید یک کبوتر شده و از سمتِ حرمی پر غبار می آید گرد غربت نشسته بر روی پر و بال کبوترانهٔ دل می چکد لاله لاله اشک درد امشب از خلوت شبانهٔ دل با من ای دل بگو کجا رفتی که پر از ماتم و شراره شدی تو چه دیدی در آن دیار غریب که شکستی و پاره پاره شدی گفت رفتم به سرزمینی که عطر اندوه و بغض و ماتم داشت خاک آنجا همیشه دلگیر و آسمانش همیشه شبنم داشت به خدا رنگ خاک می گیرد پر و بال کبوتران بقیع روز ها هم همیشه در آن جا آفتاب است سایه بان بقیع نه حرم، نه رواق، نه گنبد نه ضریح و نه صحن و گلدسته هست آنجا مزار خاکیّ چار مرد غریب و دل خسته یوسف رحیمی  صحن و سرای بقیع از صفای ضریح دم نزنید حرفی از بیرق و علم نزنید گریه های بلند ممنوع است روضه که هیچ، سینه هم نزنید کربلا رفته ها! کنار بقیع حرفی از صحن و از حرم نزنید زائری خسته ام نگهبانان به خدا زود می روم نزنید زائری داد زد که نامردان تازیانه به مادرم نزنید غربت ما بدون خاتمه است مادر ما همیشه فاطمه است
کاش درهای صحن وا بشود شوق در سینه ها به پا بشود کاش با دست حضرت مهدی این حرم نیز با صفا بشود کاش با نغمه حسین حسین این حرم مثل کربلا بشود در کنار مزار ام بنین طرحی از علقمه بنا بشود پس بسازیم پنجره فولاد هر قدر عقده هست وا بشود چار تا گنبد طلایی رنگ چار تا مشهد الرضا بشود این بقیعی که این چنین خاکی ست رشک پروانه های افلاکی ست در هوایش ستاره می سوزد سینه با هر نظاره می سوزد هشت شوال آسمان لرزید دید صحن و مناره می سوزد بارگاه بقیع ویران شد دل بی راه و چاره می سوزد این حرم مثل چادر زهراست که در این جا دوباره می سوزد این حرم مثل خیمه زینب که در اوج شراره می سوزد سال ها بعد قدری آن سوتر چند قرآن پاره می سوزد  اوج غربت تاریخ نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع نه کعبه کعبه اهل ولاست در تو بقیع هزار مرتبه برتر از عرش حق هستی نیاز خانه اهل سماء است در تو بقیع سکوت محض تو در اوج غربت تاریخ نماد ناله قلب خداست در تو بقیع همین که بی حرم و گنبدی و گل دسته نشان ز واقعه ای غم فزاست در تو بقیع به هر دو عالم اگر فخر می کنی چه عجب مزار مادر شاه وفاست در تو بقیع به اشک نم نم خود زائرت سحر می گفت شمیم علقمه و کربلاست در تو بقیع اگر چه مهد ولایی، به کربلا نرسی کجا سری ز تن خود جداست در تو بقیع کنار تربت مادر به یاد کرب و بلا صدای ناله مهدی رساست در تو بقیع سید محمد میرهاشمی  چهار معصوم بقیع در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟ چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع نور چشمان رسول و پور دل بند بتول صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع همدم دل دادگان و محرم محراب راز هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع صادق آل محمّد، ناشر احکام حق دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع گر چه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع سایه ها نجوا کنان بر مدفن این چارتن کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟ سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع چار معصومند و دورند از حریم جدّشان شِکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟ می کند محکوم، ظالم را به هر دور زمان گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع بشنو از این قبرها بانگ انا المظلوم را تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش گر چه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع نالهٔ امّ البنین با اشک زهرا همدم است در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع چون (حسان) این جا بود، شب ها، مسیر فاطمه تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع حبیب چایچیان(حسان)  گنبدِ ریخته دارم دلی از امید و غم مالامال در آتشم از ماتم هشت شوّال اما به تو و ظهور تو دل بستم بازآی که برپا شود این صحن امسال با آمدنت اگر قیامت برپاست تیغ تو بلای جان وهابی هاست در مقدمت ای منتقم آل الله این گنبدِ ریخته، به پا خواهد خاست یوسف رحیمی  هشتم شؤال دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی بی حرف پیشِ مطلعِ حرفِ قلم شدی باور نکرد نیست سرانجام در زمین مهمانِ رسمی شب شعر خودم شدی تو از زمان آدم و حوا، وَ قبل از آن بر روی دست های مشیّت علم شدی بی مرحمت که روز شما شب نمی شود اصلاً تو آفریده برای کرم شدی هشتاد سال و خرده ای انگار می شود از جمع اهل بیتِ حرم دار کم شدی با اتفاق هشتم شؤال آن زمان تنها گریزِ روضهٔ من در حرم شدی ماندم چرا زمین و زمان زیر و رو نشد آن موقعی که وارد بازی سم شدی آن بار هفتمی که لبت رنگ سبز شد آن بار هفتمی چه قَدَر پر ورم شدی وقتی که شعله چادر مادر گرفته بود زخمیِ دست هیزم و چوبِ ستم شدی حالا بماند این که چه شد بین کوچه ها حالا بماند این که برای چه خم شدی «عارف» نگو دگر، نکند فکر می کنی! مثل مؤید و شفق و محتشم شدی علی زمانیان (عارف)  عشاق بقیع خواب دیدم قبرتان آخر طلایی می شود بُغض مانده در گلو عُقده گشایی می شود دور قبر پاکتان با دست عُشّاق حسن خشت ها بر روی هم، بر پا بنایی می شود گنبد و گلدسته و ایوان زیبای بقیع عاقبت یک صبح زیبا رونمایی می شود این دل پُر درد من با یاد ارباب کریم در میان صحن مشغول گدایی می شود با نوای گرم مدّاحان پاک اهل بیت در حریم فاطمه نغمه سرایی می شود با سلامی رو به سوی مرقد پاک حسین در بقیعِ عشق، دل ها کربلایی می شود با توسل بر غریب نینوا در صحنتان از تمام زائران مشکل گشایی می شود  شوق زیارت
در عالم رویا سفری سوی تو کردم بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم از شوق زیارت نفسم حبس به سینه خواهم بنشینم به سر بام مدینه  پشت دیوار بقیع کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش میدادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش اینجا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تاسحر اینجا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش می دادیم با یک روضه  ام البنین قلب سنگی نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز آن هم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پارکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چونکه بعدش زائرِ اینجا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت ده ها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دورتا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چارتا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسهٔ آبی شفا هم دیدنیست چارتا خورشید پیش هم تلألو می کنند چارتا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلا هم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف اینها آرزوهای قلوب مضطر است حیف اینها بغض جاری دوتا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمی دانم که محسن هست آنجا یاکه نه در عوض کرببلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباًارباً نیست قطعا ای بقیع مهدی نظری  چار قبر نازنین در بقیع قبر حسن آوار شد هر چه شد بین در و دیوار شد آسمان شهر یثرب تار شد هر چه شد بین در و دیوار شد صحن اینجا کمتر از جنت نبود (بشکند دستی که ویرانش نمود) چشم اهل البیت گوهر بار شد هر چه شد بین در و دیوار شد قبر فرزندان زهرا شد خراب روزها تابد بر آنها آفتاب بیت الاحزان قصّه اش تکرار شد هر چه شد بین در و دیوار شد اشک خون می ریزد از چشم ترم مثل مادر شد حسن هم بی حرم تربتش بی خادم و زوار شد هر چه شد بین در و دیوار شد آن بقیع با صفا یادش به خیر آن ضریح دلربا یادش به خیر از جفا پامال آن گلزار شد هر چه شد بین در و دیوار شد چار قبر نازنین یادش به خیر تربت ام البنین یادش به خیر حال با خاک زمین هموار شد هر چه شد بین در و دیوار شد چادر مادر اگر خاکی نبود این چنین قبر پسر خاکی نبود هر چه بر آل نبی آزار شد هر چه شد بین در و دیوار شد دومی باب جسارت را گشود قصد نبش قبر زهرا را نمود خون به قلب حیدر کرار شد هر چه شد بین در و دیوار شد با همان دستی که زهرا را زدند شعله بر کاشانه مولا زدند قبر فرزندانشان آوار شد هر چه شد بین در و دیوار شد در همین جا نیمه ی شب ها علی ناله می زد از غم زهرا علی بعد زهرا بی کس و بی یار شد هر چه شد بین در و دیوار شد در همین جا پیش چشم مرد و زن تیر باران شد تن پاک حسن مثل مادر پیکرش خونبار شد هر چه شد بین در و دیوار شد از همین جا دود و آتش پا گرفت کربلا دامان دخترها گرفت عمه سادات کارش زار شد هر چه شد بین در و دیوار شد گر نمی شد کشته محسن پشت در اصغری در خون نمی زد بال و پر تیر کین هم دست با مسمار شد هر چه شد بین در و دیوار شد پای زهرا باز شد در کوچه ها بسته شد دستان زینب از جفا از همین جا راهیِ بازار شد هر چه شد بین در و دیوار شد عبدالحسین میرزایی  روز عزای شیعیان آن بقعه را دیگر چرا تخریب کردند قبر امامان مرا تخریب کردند یک گنبد ساده و کوچک روی آن بود آن را به شکلی ناروا تخریب کردند لا مذهبان دستور ویرانی که دادند دنیای ما را گوییا تخریب کردند وهابیت حرمت نمی فهمد، محبان با دست خود آن بقعه را تخریب کردند با آه و ناله شیعیان هم آن بنا را قبل از حضور اشقیا تخریب کردند روز عزای شیعیان بود، آن حرم را با گریه های بی صدا تخریب کردند
با قلب خون و سینهٔ پر درد آن روز آن را به صد شور و نوا تخریب کردند بقعه که چیزی نیست، اصل دین ما را در مقتل کرب و بلا تخریب کردند سید محسن حبیب اله پور  بقیع غریب می رسد از مدینه بوی غم فاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقیع ویران شد آتش کینه شعله ها دارد از دل سرسپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لغنت فاطمه به آل صعود قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بود ریشه بغض و کینه اینان آتش و دود و تازیانه بود لعنت حق به آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حق پیغمبر معظم را با لگد پشت در ادا کردند در مدینه ز بعد پیغمبر ناله های بلند ممنوع است در مرام پلید این مردم زن زدن از امور مشروع است گریه کردند آسمانی ها با نوای حزینه زهرا به گمانم که باز تازه شده داغ مسمار و سینه زهرا بعد از آنکه زدند زهرا را دستشان باز شد به بی ادبی کاش روزی هیچکس نشود ضرب سنگین سیلی عربی کاش مهدی بیاید با او ریشه فتنه را براندازیم عاقبت بهر مادر سادات گنبد و بارگاه می سازیم با نیابت ز قبر مادرمان سوی ام البنبن سلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عباس احترام کنیم قاسم نعمتی  بقیع بی ضریح عمریست به شیعیان حسادت دارند بدجور به یکدگر شباهت دارند از کوچه و از بقیع دانستم که اینها به خراب کردن عادت دارند از این همه خوب در جهان خوب تری مرغوب تری اگر که مخروب تری تا کور شود هر آنکه نتواند دید بی گنبد و بی ضریح محبوب تری اینها که همیشه جنگ را باخته اند تخریب کنند گوئیا ساخته اند زود است که بشنویم در شهر رسول بین الحرمین راه انداخته اند از آن همه خاک انتخابت کردند پس منشاء این همه ثوابت کردند گاهی سبب خیر، عدو خواهد شد آباد شدی چونکه خرابت کردند مهدی رحیمی  هشت شوال در عزای بقیع مرقد و گنبد طلای بقیع می کشد پر دلم برای بقیع همه جان و تنم فدای بقیع چشمم افتاد سمت تقویم و هشت شوال و کربلای بقیع چهار قبر امام من اینجاست قبر زهراست در کجای بقیع؟ مشهد و کربلا سیه پوشند هشت شوال در عزای بقیع می رسد عاقبت زمانی که دست بر سینه ابتدای بقیع صورتم را به خاک بگذارم خیزم از جا در انتهای بقیع کوچه کودک کشیده کشتن یاس همگی هست روضه های بقیع صد هزاران مَلَک هزاران سال گریه کردند پا به پای بقیع مادر و چادری که شد خاکی مقتدا شد به قبرهای بقیع ماجرای هجوم و سقط جنین سال ها روضه شد برای بقیع توتیای دو چشم جبرائیل بی گمان خاکِ جای، جای بقیع کربلا در بقیع امِّ بنین مرثیه خوانِ عصر های بقیع ما همه خاک پای زهراییم همه هستیم بچه های بقیع منتقم آید و کند احداث مرقد و گنبد طلای بقیع جان عالم فدای کرببلا پدر و مادرم فدای بقیع غربت شیعه می رسد بر گوش صبح تا شام از نوای بقیع کربلای مرا دهد آخر کرمِ دست مجتبای بقیع تا قیامت اگر که بنْویسیم روضه در شرح ماجرای بقیع گوشه ای هم ادا نخواهد شد در بیان غم و بلای بقیع آب ریخته اگر که جمع شود باز کی شود شفای بقیع خونبهای خدا حسین است و خون هر شیعه خونبهای بقیع از ازل ریزه خوار این خاکیم دل ما تا ابد گدای بقیع به هر آن کس که عاشق زهراست کربلا می دهد خدای بقیع مادر قد کمان مرثیه کرد قدکمان قامت رسای بقیع مُنتقم إنتقم بإذن الله  بقیع و قبور مطهر اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت در هر وجب صدها چراغ راه دارد نقش از قدم های رسول الله دارد ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد ای جا ستمکاران کافر عهد بستند پیشانی و دندان پیغمبر شکستند این جا شرار آه جبریل امین ریخت خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت این جا علی پروانه سان گرد پیمبر گردید تا آمد نور زخمش به پیکر این جا دل پیغمبر اسلام خون شد این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد این جا محمّد داغ ها بر سینه اش ماند زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید چون پا به جای پای زهرا می گذارید این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست آوای وحی آید زدیوار رفیعش هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش در بین آن محراب و منبر جا بگیرید بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید گلزار وحی و روضه طاهاست این جا آتش گرفته خانه زهراست این جا پشت در این خانه نزدیک همین قبر زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر خورشید در این کوچه ها گردید نیلی بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی این جا امیرالمؤمنین را دست بستند تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند این جا کشیده بر فلک آتش زبانه این جا گلی پرپر شده با تازیانه این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد
پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است قبری که هر قلبی بیاد او کباب است قبری که تنها زائر او آفتاب است قبری غریب و بی رواق و بی نشانه بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه قبری که مخفی در دل تنگ زمین است خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم از دور هم حتی تماشایش نکردیم این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش گل های پرپر گشته اما با صفایش آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش این سید سجاد با آن درد و داغش این باقر و این صادق آل محمّد این قبر عباس آن عموی پیر احمد این قبرها را یک به یک دیدیم اما یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا این جا محمّد رازها در پرده دارد این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد این جا شرار، از سینه  عالم برآید جا دارد ار جان از تن میثم برآید حاج غلامرضا سازگار https://eitaa.com/fazlll دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی