زن و پیغمبری؟ الله اکبر
قیصر امین پور
*****************
اشعار ورود کاروان اهل بیت به شهر شام - مجید تال
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست
گر چه سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست
رنج سفر ،خطر، غم بازار،چشم شوم
داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست
حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیت دل او از هم پاشیده شده
صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام
چند روزیست که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت
پیر شد زینب تو تا که ز گودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است
در پی قبر علی اصغر خود حیران است
گر چه من در اثر حادثه کم می بینم
ولی انگار دراین دشت علم می بینم
دارد انگار علمدار تو برمی گردد
مشک بر دوش ببین یار تو برمی گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد
خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین
تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو...دختر تو...شرمنده
زجر...سیلی...رخ نیلی...سرتو شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن
وای از مردم نا اهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو
چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو
سرخی چشم خبر می دهد از دل خونی
وای از آن لحظه که شد چوبه ی محمل خونی
مجید تال
****************
اشعار روضه حضرت زینب(س) - وحید قاسمی
دوباره روضه تلخ اسارت زینب
مرور متن کتاب شرافت زینب
وجود معجری از نور- پرده در پرده-
دلیل محکم حکم قداست زینب
مسیر دین خدا را نشانمان داده
چراغ روشن برج هدایت زینب
رموز جمله ی-من را دعا نما خواهر
نهفته در ثمرات عبادت زینب
سکوت محض جرس های لشگر دشمن
نشان ز معجزه ای از رسالت زینب
صدای قاری قرآن روی نی نگذاشت
نگاه ها برود سمت ساحت زینب
به پیش کعب نی و سنگ راست قامت بود
رقیه درس گرفت از شجاعت زینب
نهیب حیدری اش کاخ ظلم را لرزاند
یزید شوکه شده از این شهامت زینب
لغات خطبه ی زینب،لغات قرآن بود
ملائکه همه مات بلاغت زینب
وحید قاسمی
******************
اشعار مدح حضرت زینب)س( - علی اکبر لطیفیان
ای اذان پر از نماز حسین
جا نماز همیشه باز حسین
نام سبزت ،اقامه ی زهرا
زندگیت ادامه ی زهرا
مثل بیت الحرام یا زینب
واجب الاحترام ، یا زینب
ذکر ایاک نستعین لبم
آیه های تو همنشین لبم
حضرت مریم قبیله ی ما
آیة اللهِ ما عقیله ی ما
ما دو آینه ی مقابل هم
جلوه های پر از تکامل هم
بال یکدیگریم ،در همه جا
تا خدا می پریم ، در همه جا
ای حیاط دوباره ی هستی
زینت گوشواره ی هستی
پر من بال من کبوتر من
سایبان همیشه ی سرِ من
بیشتر از همه رجز خواندی
بیشتر زیر نیزه ها ماندی
تو ابوالفضل در برابرمی
تو حسین دوباره ی حَرَمی
عصمت الله ، دختر زهرا
آن زمانی که آمدیم اینجا
چشمهایت سپیده ی ما بود
پای تو روی دیده ی ما بود
از برایم تو خواهری کردی
خواهری نه که مادری کردی
به تو ام الحسین باید گفت
محور عالمین باید گفت
ای پریشانی به دنبالم
التماسِ کنار گودالم
صبح فردای بعد عاشورا
ده نفر از قبیله هایِ زنا
رویِ شن ها تن مرا بستند
نعل تازه به اسبها بستند
بدنم را به خاک تن کردند
مثل یک لاله پیرهن کردند
یک نفر فیض از حضورم برد
یک نفر نیز در تنورم برد
ای ورق پاره هایِ تا خورده
زائر این زمین جا خورده
رنگ و روی شما پریده نبود
بالهای شما بریده نبود
بعد یک انتظار برگشی
سر ظهرِ قرار برگشتی
ماه رفتی و هاله آمده ای
یاس رفتی و لاله آمده ای
از چه داری به خویش می پیچی
نکند بی سه ساله آمده ای ؟
ای غریب همیشه تنهایم
آفتاب نجیب صحــــــــرایم
پیش چشمان خیره ی مردم
صبح دلگیر روز یازدهم
دختران مرا کجا بردی ؟
اختران مرا کجا بردی
ای مناجات خسته حرف بزن
ای نماز شکسته حرف بزن
با من از خارهای جاده بگو
از اسیری ِ خانواده بگو
از کبودی دستهای عرب
از تماشای بی حیای عرب
راستی از سفر چه آوردی ؟
غیر از این چند سر چه آوردی ؟
آن شبی که کنارتان بودم
میهمان بهـــــــــــارتان بودم
دخترم در خرابه ای که نخفت
در گوشم چه چیزها که نگفت
حال از این نگات می پرسم
از همین چشمهات می پرسم
ای وقار شکسته ی عباس
اقتدار شکسته ی عباس
سر بازار ازدحام چه بود ؟
ماجرای کنیز و شام چه بود ؟
علی اکبر لطیفیان
****************
اشعار ورود کاروان اهل بیت به شهر شام - وحید قاسمی
جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند
نشسته اند زمین، تا که سنگ بردارند
یهودیان زسر بام های خانه ی خویش
چه نقشه های پلیدی درون سر دارند
خدا به خیر کند، سنگ های بی احساس
برای کودک مان روی نی خطر دارند
بخوان دو آیه نگویند خارجی هستیم
زایل و طایفه مان شامیان خبر دارند!؟
درست لعل لبت را نشانه می گیرند
چقدر سنگ زن ماهر و قدر دارند
دلم شکست، خدا لعنتت کند ای شهر
نگاه کن همه ی دختران پدر دارند
بس است گریه برای جراحت چشمت
نگفته بودم عمو اشک ها ضرر دارد
وحید قاسمی
****************
اشعار روضه حضرت رقیه(س) - رضا جعفری
جهان بدون وجودت خرابۀ عدم است
خرابه با گل رویت وجود دم به دم است
به چشم کودک عاقل مرا نگاه مکن
کسی که عشق ندارد به عقل متهم است
هزار کعبه نی و دشنه گر قلم گردند
برای گفتن یک ضرب تازیانه کم است
میان خندۀ این چشمهای بی پروا
یتیم را به تماشا گذاشتن ستم است
بگو برای چه دشنام می دهند مرا؟
رقیه ترجمۀ زخمهای محترم است
رضا جعفری
****************
اشعار مدح حضرت زینب(س) - استاد قاسم سرویها
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا ، فتحی نمایان کرد و رفت
با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه ای جا نسوزانند در کوفه عنوان کرد و رفت
با کلام جانفزا اثبات دین حق نمود
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت
فاش میگویم من آن بانوی عظمای دلیر
از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت
بر فرازنی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین اثبات قرآن کرد و رفت
در دیار شام برپا کرد از نو انقلاب
سنگر ستمگران را سست بنیان کرد و رفت
خطبة غرا بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت
از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت
شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
دخت شه را بعد مردن در خرابه جای داد
گنج را در گوشه ی ویرانه پنهان کرد و رفت
زآتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعی فروزان کرد و رفت
استاد قاسم سرویها
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
امید آخر دلهای بیقرار حسین
«مرا هزار امید است و هر هزار» حسین
به کوهِ امنیت و بندگی رسید سریع
بهکشتی تو هرآنکس که شد سوار حسین
تویی که شأن نزول «تبارکاللّه»ی
بهخلقت تو خدا کرده افتخار حسین
خدا به طالع ما مهر نوکری زده است
به غیر نوکریات نیست کاروبار حسین
غلام و نوکر و مداح و شاعر و خادم
گذاشتی سر ما اسم مستعار حسین
گناهکارم و در بین خلق محترمم
غلامی تو بهمن داده اعتبار حسین
از این محبّت و این عشق و این حسینیهها
هزارشکر که «لایمکنالفرار» حسین
اگر حبیب به عشقت دوبار جان دادهست
هزار جان بده تا من هزاربار حسین
مجتبی خرسندی
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
ماه صفر رسید و بلا درکمین ماست
براهلبیت اوجِ مصیبات وغصه هاست
آنچه که درصفر کند از ما بلا حذر
گریه به آهِ ماتمِ زینب به روضه هاست
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
اثر: محمد اسماعیل فضل الهی
#امام_حسین
#اسارت
#شام #مجلس_یزید
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشک سر بریده در آمد که پا گذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین سر مقابله در مجلس یزید
دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد این چنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزید
#مصطفی_متولی
دیوان اشعار محمد اسماعیل فضل الهی
#پایان_ماه_محرم
پلکی به هم زدیم و محرم تمام شد
صد زخم دارد این دل و مرحم تمام شد
نذر و نیاز و خدمت و عرض ارادتم
آقا اگر زیاد و اگر کم، تمام شد
باور نمیکنم که محرم به سر رسید
من که هنوز گریه نکردم، تمام شد
از روضههای مقتل زینب شروع کن
گیرم که روضههای "مُقَرَّم" تمام شد
از هرچه بگذرم سخن یار خوشتر است
یک بیت عرض روضه و عرضم تمام شد
::
دستت کجاست تا بشود سایهبان حسین
زینب کجا و مجلس نامحرمان حسین...
✍ #حمیدرضا_محسنات
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#پایان_ماه_محرم
یک ماه میشود که ز جان گریه کردهام
با روضههای مرثیهخوان گریه کردهام
یک ماه میشود که به لبهای تشنهات
نزدیک آبهای روان گریه کردهام
یک ماه میشود که ز غمهای خواهرت
همناله با امام زمان گریه کردهام
گاهی در اول سلام زیارت، دم غروب
در حسرت زیارتتان گریه کردهام
گاهی بیاد خیمهی آتش گرفتهات
گاهی برای دخترتان گریه کردهام
گاهی میان واحد و سنگین و شور و دم
دست خودم نبوده، سینهزنان گریه کردهام
اشکی نماند، از غم بر نیزه رفتنت
بر ماجرای تیر و کمان گریه کردهام
اصلا عجیب بود حال و هوای محرمام
کلی برای غربتتان گریه کردهام
::
آمد نشست، دست به روی سرش گذاشت
هر تکه را که دید روی پیکرش گذاشت
از یک طرف کمی گل ریحانه جمع کرد
از یک طرف کمی پر پروانه جمع کرد
یک، نه، دو، نه... چقدر شبش پر ستاره بود
یک جسم خسته بود ولی پاره پاره بود
خون میجهید و تاب و توانش نمانده بود
جان در تن امام زمانش نمانده بود
انگشترت کجاست؟! بمیرم برای تو
آب آورت کجاست؟! بمیرم برای تو
وقت اذان شده است بگو اکبرم کجاست؟
پیراهن سفارشی مادرم کجاست؟
✍ #مهدی_صفی_یاری
https://eitaa.com/fazlll
دیوان اشعار مذهبی محمد اسماعیل فضل الهی
روضهٔ #دیر_راهب
اي میهمان بی بدن ای سر خوش آمدي
از بزم این جماعت مهمانکش آمدي
دیریست وا نگشته به این دِیْر پای غیر
تو آمدی که با تو شوم عاقبت بخیر
در کسوت مسیح به مهمانی آمدي
وقتی به دِیْر راهب نصرانی آمدی
تو قصد کردهای همه دنیای من شوی
ترسا شدم كه حضرت عیسای من شوی
بي پيكر آمدي سر و جانم فداي تو
اي سر! بگو چگونه نهم سر به پاي تو
اي سيب سرخ! آمدهاي تا ببويمت
بگذار با گلابِ نگاهم بشويمت
اين دِیْر كربلا شده قربانيات شوم
قربان زخم گوشهي پيشانيات شوم
دامن مكش ز دستم، دستم به دامنت
رأست چنين شدهست، چه كردند با تنت
از وضع نامرتب رگهاي گردنت
پيداست بد جدا شده رأس تو از تنت
"زخم لبت" گمان كنم اين زخم، كهنه نيست
اين خرده چوبها كه نشسته به لب ز چيست؟!
✍ #محمدعلي_بياباني
روضهی #دیر_راهب
مرا دِیریست روشنتر ز کعبه
اَمان اینجاست، ایمنتر ز کعبه
من اینجا در میان معبدِ خود
چه میبینم ز لطفِ سرمدِ خود
چه خورشیدی، عجب مهمانِ خوبی
طلوعش را نمیبیند غروبی
چه آقایی، چه مولایی، چه شاهی
تو ای سر! کیستی اینقدر ماهی؟
به تو میآید از ابرار باشی
ز نسل عترتِ اطهار باشی
تو شاید ای سر! عیسای مسیحی
مُشبَّک از چه مانند ضریحی؟!
چرا پیشانیِ تو سنگ خورده
چرا این روی ماهت چنگ خورده
چرا دندان و لبهایت شکسته
مگر بر صورتت نیزه نشسته
بیا ای سر، تو را چون گُل ببویم
گلاب آرَم، ز خون رویت بشویم
بگو ای سر، مگر مادر نداری؟!
بمیرم من، مگر خواهر نداری؟!
شنیدم با همین لعلِ پُر از خون
تو میگفتی که هستم ماهِ گردون
بگو یکبارِ دیگر یک کلامی
جوابم را بده، گفتم سلامی
**
سلام ای راهبِ دلخستۀ ما
سلام ای از ازل دلبستۀ ما
نه عیسایم، نه موسایم، نه نوحم
نه خورشیدم، نه مهتابم، نه روحم
حسینم من، شهید کربلایم
گلِ پیغبر و خیرالنسایم
هزاران عیسی و موسی غلامم
مسلمانانِ عالم را امامم
مسلمانان مرا دعوت نمودند
به رویم نیزه و خنجر گشودند
مرا از اسب، پائینم کشاندند
به روی پیکرم، مرکب دواندند
بسی بر حنجرم، خنجر کشیدند
مرا لبتشنه آخر سر بریدند
سرم بازیچه شد در دستِ اعدا
تنور و نیزه و حالا در اینجا
تو حالا میزبانِ هل اَتایی
شَوی اینک به راهِ ما فدایی
شهادت دِه به یکتایی، خدا را
بخوان نامِ نبی و مرتضا را
خدا خوانده تو را از اهل ایمان
نوشته نام تو جزءِ شهیدان
✍ #محمود_ژولیده
در امتداد اشک
ماه محرّم گذشت ماه صفر آمده
بر دل ماتم زده باز شرر آمده
قافله ای از جفا جانب شام بلا
شعله ور از داغ ها غرقِ خطر آمده
روز تعب های ما تیره چو شب های ما
آه به لب های ما ، خون به جگر آمده
قافله سالار غم خسته به گلزار غم
با دل خونبار غم دیده ی تر آمده
رأس پدر روی نی راه بلا کرده طی
ناله کنان دخت وی سوی پدر آمده
در دل ویرانِ او شعله کشد جان او
ماه ز هجران او جامه بِدَر آمده
غمزدگان بی پناه خون چکد از هر نگاه
این شجر اشک و آه پُر ز ثمر آمده
گوهر غم در صدف کوفه غمش یک طرف
بانگ رسد لاٰتَخَف وقت ظفر آمده
زینب اگر خسته است شاخه بشکسته است
از همه بگسسته است داغ به بر آمده
وقت پریشانی اش با دل توفانی اش
در شب ظلمانی اش شمس و قمر آمده
در دل آلاله ها می شکند ناله ها
"یاسر" ازین لاله ها بوی سحر آمده
محمود تاری «یاسر»