eitaa logo
کانال شهدای مورک
97 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3هزار ویدیو
185 فایل
کانال شهدای مورک ادمین کانال @Mork69
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔴هزینه‌های بالای غربالگری 💢در حالی که در کشورهای اروپایی که با بحران جمعیت دست و پنجه نرم می‌کنند، نمایندگان زن پارلمان برای تبلیغ فرزندآوری و اهمیت به مادران شاغل بصورت نمادین فرزند شیرخوار خود را به صحن علنی پارلمان می برند. ❌❌در کشور ما به علت هزینه‌های بالای غربالگری دوم، سالانه ۲۰ هزار جنین سالم قربانی می‌شوند! 😱😱😱 👤 یاس 🔮کانال مرجع گفتمان @fdsfhjk
رییسی: امکان تحول در کشور وجود دارد 🔹امروز فضای مبارزه با فساد در کشور ایجاد شده است و باید با ادامه این روند و همچنین افزایش کارآمدی، سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به نظام را افزایش دهیم. 🔹تحقق وعده‌ها نیازمند نظام اداری چابک است و به دور از بروکراسی معمول در مسیر تحقق وعده‌ها گام بر می‌داریم. 🔹با توجه به شناختی که از امکانات مادی و معنوی، نیروی انسانی کارآمد، اراده جدی مدیران و توان جوانان دارم معتقدم که راه برون رفت از مشکلات کشور وجود دارد. 🌐پایگاه اخبار تحلیلی "هواداران سید ابراهیم رئیسی" ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 رسانه باشید @fdsfhjk
شهادت مظلومانه باب المراد جواد الائمه را به حضرت رضا علیه السلام و اقاصاحب‌الزمان«عج» وتمامی شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت عرض می نمایم .💔🏴🏴 ...💔 💔.... @fdsfhjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان کودکانه ” ماشین مورچه ای” این داستان کوتاه کودکانه ، درباره زندگی سه مورچه است که هر روز برای تهیه غذا به سختی زحمت می کشند تا اینکه یک روز یکی از آنها فکری به ذهنش می رسد و …. . داستان ” ماشین مورچه ای” مخصوص کودکان مهد کودک و پیش دبستانی: سه تا مورچه با هم دوست بودن و هر روز برای تهیه غذا با هم بیرون می رفتن .اونا هرروز زحمت زیادی می کشیدن تا غذاهای سنگین رو به سمت خونه حمل کنن. یه روز مورچه ها یه خوراکی پیدا کردن که خیلی خوشمزه بود ولی خیلی خیلی هم سنگین بود و حملش برای اونا سخت بود. مورچه ها بعد از کلی تلاش تونستن خوراکی رو یه خورده جابجا کنن. بعد خسته شدن و هر کدوم یه گوشه روی زمین ولو شدن تا کمی استراجت کنن. یه دفعه یکی از مورچه ها صدا زد و گفت: راستی چرا ما ماشین نداریم؟چرا آدما چیزای سنگینشونو با ماشین حمل می کنن ولی ما همه چیزو باید روی دوشمون بگیریم؟ حرف این مورچه انقدر عجیب بود که برای چند لحظه هر سه نفرشون ساکت شدن و توی فکر فرو رفتن .بعد هر سه تا باهم گفتن باید ماشین بسازیم . ولی چطوری ؟ مورچه ها با چه وسیله ای می تونن ماشین بسازن . اونا تصمیم گرفتن اطرافو بگردن و هر وسیله ای که برای ساختن ماشین مناسبه با خودشون بیارن . هر مورچه به سمتی رفت و بعد از مدتی دوباره دور هم، کنار همون خوراکی جمع شدن. یکی از مورچه ها یه تخمه آفتابگردون پیدا کرده بود. که با کمک هم اونو از وسط شکستن تا برای ساختن کف ماشین ازش استفاده کنن. اون دوتا مورچه ی دیگه چیزهای گردی رو پیدا کرده بودن که می تونستن برای درست کردن چرخ ماشین ازش استفاده کنن. مورچه ها با تلاش و پشتکار بعد از یه ساعت، ماشین قشنگی برای خودشون درست کردن و خوراکیشونو توی ماشین گذاشتن و به راه افتادن . اونا اون روز به جای اینکه خوراکی شونو روی دوششون بذارن ،خودشون روی خوارکی شون نشستن و حسابی کیف کردن . وقتی به خونه رسیدن مورچه های دیگه با تعجب، دوستاشون رو دیدن که با یه وسیله عجیب به خونه می یومدن . مورچه ها وقتی ماجرارو فهمیدن برای چند دقیقه با اشتیاق دست زدن و اونارو تشویق کردن. ملکه مورچه ها اسم ماشین اونا رو ماشین مورچه ای گذاشت. حالا با کمک ماشین مورچه ای کار مورچه ها راحت تر شده و هر روز غذای زیادتری به خونه میارن. 🌸🍂🍃🌸 @fdsfhjk
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 🌱دعاکبوتر عشق است و بال‌وپر دارد 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه به‌نیابت از اهلبیت و شهدا🤲 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲 ┄┅─✵❤️✵─┅┄ @fdsfhjk ┄┅─✵❤️✵─┅┄
خیلی دلش میخواست از اقاامام جواد لباس شو به تبرکی بگیره اما روش نمیشد.. تصمیم گرفت نامه بنویسه و خواسته شو از اقا بخواد اما بازهم خجالت کشید... ناامید سوار اسبش شد و به سمت دیارش روانه شد بین راه یه نفر از پشت سرش بهش رسید برگشت... غلامِ امام جواد علیه السلام بود بااحترام بسته ای بهش داد و گفت این لباس رو امام جواد به شما هدیه داده... از اون روز به بعد جواد یعنی قبل خواستن بهت عطا میکنه.💔🤲 کریم یعنی اینکه بری در خونه اش ناامید رد ات نمیکنه اما جواد ینی قبل اینکه بخواهی درخواستت اجابت میشه امشب واقعا میگم قدر بدونید از اقا بخواهید در راس فرج امام زمان«عج» را و تموم شدن این ویروس منحوس رو و بازشدن مسیر کربلا و اربعین امسال....🤲 @fdsfhjk
شب شهادت میوه دل اقا امام رضا هست... یاامام رضا تسلیت اقاجان🏴💔 امام جواد خیلی گرفتاریم اقا دلمون برای محرم جدتون امام حسین اضطراب داره😔 یاجوالائمه ادرکنی😭 تورو بجون پدرت تورو به جان مادرت زهرا تورو به حرمت جدت امیرالمومنین شمارو به حرمت شهدا امشب دست خالی رد مون نکن اقاجان😭😭😭 السَّلامُ علیک یا جوادالائمه💔 نیت کنید هرچه میخواهید ازاقا امشب وقتشه این اقا بدجور مهربانه بعید میدونم دست خالی امشب از در خانه اش ردمون کنه اخه ما به هزار امید امشب اومدیم💔 خیلیا از کاربران کانال امشب التماس دعا دارند... بیماران رو یادتون نره دعاکنیم برای هم... @fdsfhjk
انشاءالله روزیمون بشه بریم حرم امام جواد،باب المُراد،کسی از در خونه ی جوادالائمه دست خالی برِ،خودش کوتاهی کرده..☝️ امشب کَـرَم ریخته نتونی جمع کنی باختی بخدا💔 برا امام رضا نوشتن:آقاجان!چون کار سخت شده،تو کوچه میان می ایستن،مستحق ها،گداها،اونایی که کار دارن با جوادت،موفق چند روزِ پسرت رو از یه درِ دیگه می بره... امام رضا نوشت براش: جوادم! ازاون دری رد میشی که مردم ایستادن،مردم به امید تو ایستادن،کار دارن باهات،حاجت دارن... همه ی اهلبیت بابُ المُرادن،همه کریمن،اما مختص، یکی میشه، ...💔😭 اومد پیش امام رضا گفت:آقا! چشمام نابیناس،میشه یه عنایتی کنید؟حضرت فرمود: برات می نویسم بری درِ خونه ی جوادم.... جواد کجاست؟مدینه...امام رضا کجاست؟توس...براش نوشت،اومد مدینه،نامه ی بابارو که دید،جوادالائمه شروع کرد گریه کردن،امضاء ی بابا رو به چشمش کشید... جوادالائمه گفت:بیا جلو ببینم،تا اومد جلو حضرت یه دست رو چشماش کشید،گفت:چشمت رو باز کن،باز کرد دید عجب،چشمی که مادرزاد کور بوده داره همه چیز رو می بینه...💔 🌱 گفت:بابام هم می تونست این کار رو برات بکنه،اما فرستادنت درِ خونه ی ما تا مردم بدونن رو باید بیان از جوادالائمه بگیرن... آی گرفتار! آی مریضدار! بعضی ها یه گره های کوری دارن،دکتر ها جواب کردن،همه جواب کردن،اما جواد که جواب نکرده...😭💔😭💔 امشب بغیراینکه میخوای حاجت خودتو بگیری تلاش کن حاجت بفیه ملتمسین دعای دیگران روهم بگیری همه رو یاد کن،مخصوصاً شهدای مدافع حرم، حاج قاسم سلیمانی وشهیدمحسن حججی و دیگر شهدا رو.....
مادر میگفت:دیدم سر بریدنِ پسرم رو،اما اون چیزی که جیگر من رو سوزوند این بود،دیدم لباش خشکِ،فهمیدم لحظه ی آخر،یه قطره آبم بهش ندادن....💔💔💔 نوشتن: فقط یه کنیز بود دلش به حال جوادالائمه سوخت،اُم الفضل میگه: دیدم این کنیز ظرف آبی رو دستش گرفته،گفتم:کجا داری میری؟گفت:مگه نمیشنوی هی داره میگه جیگرم داره میسوزه؟ظرف آب رو اُم الفضل گرفت،محکم رو زمین زد،گفت: اینجا ایستادم ببینم چطور با لب تشنه داره جون میده.... کربلا هم انگار فقط یه نفر صدای ابی‌عبدالله رو شنید،هلال بن نافع میگه:دیدم داره لبهاش به هم میخوره،گفتم:نکنه داره نفرین میکنه،جلو اومدم،دیدم داره میگه:" شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ...." آخ جیگرم....گفتم:هر چه بادا باد،میرم یه ظرف آب میارم،سپرم رو پر از آب کردم،نزدیکِ گودال شدم دیگه دیر شده بود،دیدم اون نانجیب داره از گودال بیرون میاد،تمام سر و روش خون آلوده،گفت:کجا داری میری؟ گفتم دارم آب می برم..گفت:بیهوده زحمت کشیدی،دامنِ نحسش رو کنار زد،سر رو روی دست گرفت،اما بدنش داره میلرزه،گفتم:تو که کارت رو کردی،چرا بدنت داره میلرزه؟گفت:هلال! گوشه ی گودال لحظه ی آخر هیچ زنی نبود،اما می شنیدم،یه خانومی صداش میاد،هی میگه: " !".. 😭😭😭😭 کنیزهای تو در حق تو جفا کردند تو ناله می‌‌زدی، آنها سروصدا کردند تن تو را به روی بام‌ها رها کردند کبوتران همه روی تو بال وا کردند تن حسین هم افتاده بود در گودال {تهِ گودال،بی سر افتاده لبِ گودال،مادر افتاده خواهر افتاده،دختر افتاده} تن حسین هم افتاده بود در گودال تنش به زیر سُم اسب رفت و شد پامال برای غارت جسم حسین شد جنجال چه دید خواهرش از روی تل که رفت از حال؟😭💔 حسین در ته گودال دست و پا می‌زد حسین، عمۀ سادات را صدا می‌زد💔😭
بِأسمِکَ العظیمِ الاَعظم،بحق آقامون حجت ابن الحسن، یا الله...🤲🌱 خدایا فَرَج امام زمان مان‌را برسان..🤲 این‌دستایی که به سویت بلند شده خالی بر نگردان...🤲 سلامتی و تعجیل در ظهور حجت ابن الحسن صلوات ختم بفرمایید. ان شاءالله امام وشهدا و تمام رفتگان از محفل مون امشب فیض ببرند و تمام عزیزانی که مارو همراهی کردند بحق جوان اقاامام رضا علیه السلام حاجت شون الساعه ختم بخیر بشه از همه عزیزان التماس دعا داریم امیدوارم که محفل امشب استفاده کرده باشید حلال کنید اگر کم کاری کردم... یا امام رضا خودت شاهد باش تنها کاری که ازمون بر میومد امشب دورهم دراین محفل جمع بشیم برای میوه دلتون عزاداری کنیم اقا ان شاءالله که قبول کنید😭😭 امام زمان امشب هرجا خیمه عزا به پا کردین ماروهم یاد کنید😭😭😭 اجرک الله یاصاحب الزمان💔... ❤️ 💔 🏴